سلطان مراد دوم (824 - 855 هـ)
سلطان مراد دوم، ششمين پادشاه عثمانی، در سال 806 هـ دیده به جهان گشود. وی پس از وفات پدرش محمد چلبی، در سال 824هـ متولی سلطنت شد. سن او در آن روز بیشتر از هیجده سال نبود.
وی دوستدار جهاد فی سبیل الله، و دعوت به اسلام در قلب سرزمینهای اروپا بود. به زبان عربی توجه بسیاری داشت، و اولین پادشاه عثمانی بود، که هنر خط عربی را فرا گرفت. همان طور وی به سرودن شعر نیز علاقهی بسیاری نشان میداد. وی شعری دارد با مطلع "تعالوا نذكر الله لأننا لسنا بدائمين في الدنيا". (بیایید خداوند را یاد کنیم که ما برای ابد در دنیا نخواهیم ماند) سلطان مراد فردی عالم، سیاستمدار، عادل و شجاع بود. او برای اهل حرمین و بیت المقدس هر سال به مقدار سه هزار و پانصد هزار دینار از مال خویش می فرستاد، و این نشان دهندهی بخشندگی و کرم اوست.
وی نزد رعیت خویش به تقوا و پرهیزگاری و عدالت و شفقت معروف بود. سلطان مراد مانند پدرش در فکر برگرداندن امارتهای آناتولی به رهبران عثمانی بود؛ امارتهایی که در دوران تیمورلنگ از سیطرهی آنها خارج شده بود. او توانست به تحرکات داخلی که توسط عمویش مصطفی شکل گرفته بود و از سوی دشمنان خارجی نیز حمایت میشد، پایان دهد.
معاهدهی صلح میان عثمانیها و مسیحیان
همان طور که گفتیم، روحیهی جهاد و دعوت به سوی اسلام در این پادشاه جوان بسیار دیده میشد؛ سلطان مراد دوم در سال 842هـ توانست وارد مجارستان شود، و لشکر آنان را شکست دهد. هفتاد هزار نفر از سربازان مجاری به اسارت عثمانیها در آمدند. و آنان توانستند بر برخی مناطق سیطره پیدا کنند. سپس آنان برای فتح بلگراد پایتخت صربستان حرکت کردند، ولی اتحاد جدید صلیبیان که متشکل از چندین کشور بود، آنها را از پیشروی در صربستان باز داشت.
یکی از اهداف اصلی این اتحادیه جلوگیری از فتوحات عثمانیها در اروپا بود. عثمانیها در سال 846هـ در طی نبردی که با گروه ائتلاف داشتند، متحمل شکست شدند، به همین جهت مجبور به صلح شدند، و در سال 848هـ به مدت ده سال معاهدهی صلحی در "سیزجادن" میان دو طرف بسته شد، که در طی آن معاهده عثمانیها از اراضی صربستان دست کشیده، و همچنین به دادن شهر آفاق به مجارها معترف شدند. سلطان مراد، همسر دخترش "محمود شلبی" را که فرماندهی عام لشکر عثمانیها بود، به مبلغ شصت هزار دوقیه فدیه داد، و آزاد نمود. پادشاه مجارستان به انجیل قسم خورد تا به این معاهدهی صلح پای بند باشد و همان طور سلطان مراد به قرآن قسم یاد کرد تا شروط معاهده را رعایت کند.
عزلت از سلطنت و شکسته شدن پیمان صلح از سوی نصاری
سلطان مراد پس از امضای معاهدهی صلح به آناتولی بازگشت، و در آنجا با مرگ ناگهانی فرزندش امیر علاء مواجه گشت. این مصیبت وی را بسیار اندوهگین ساخت، و راه زهد و کنارهگیری از ملک و پادشاهی را اختیار کرد، و از سلطنت کناره گرفته و آن را به فرزندش محمد سپرد. وی فردی چهارده ساله بود.
به خاطر کم سن و سال بودن فرزندش، پدرش، اهل رأی و مردان سیاست را در کنار او باقی گذاشت، و خود به مگنیسیا در آسیای صغیر رفت، تا بقیهی عمر خویش را در عزلت و آرامش به سر برده، و بتواند از این فراغت برای عبادت خدای خویش استفاده ببرد.
اما سلطان مراد نتوانست از این خلوت و عبادت استفادهای طولانی ببرد، چرا که "کاردینال سیزارینی" و برخی از طرفدارانش برای شکستن عهد صلح با عثمانیان حرکت کردند. آنها از نصاری خواستند تا به مسلمانان هجوم آورند، و گفتند: چون این پیمان بدون اجازهی پاپ که وکیل مسیحیان در زمین است بسته شده است، پس معاهدهی صلح باطل است.
شروع این فکر شیطانی یعنی شکستن پیمان صلح، هنگامی شروع شد که سلطان مراد عهد سلطنت را به پسر کوچکش محمد سپرد، و آنها در این طمع که وی تجربهی کافی ندارد، در فکر مبارزه با عثمانیها بر آمدند.
طولی نکشید که نصاری صلح خود را شکستند، و لشکر عظیمی برای جنگ با مسلمانان آماده ساختند. آنها شهر "فارنا" در بلغارستان که در ساحل دریای سیاه قرار دارد و به دست مسلمانان فتح شده بود، را محاصره کردند. اینجا بود که جهاد بر مسلمانان فرض گشت؛ خداوند در این باره میفرماید:
{ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ } (التوبة: 12).
(پس با پیشوایان کفر بجنگید، آنها هیچ پیمانی ندارند باشد که از [پیمان شکنی] دست بکشند)
سلطان با لشکر خویش با سرعت حرکت کرد، و در همان روزی که صلیبیان به میدان نبرد رسیده بودند؛ وی نیز به شهر "وارنه" رسید. در روز دوم میان لشکر مسلمانان و لشکر کفر نبرد سنگینی صورت گرفت؛ نبرد بسیار عجیبی بود، لشکر اسلام با تمام قوا با دشمن میجنگید، ولی بوی پیروزی دشمن به مشام میرسید که ناگهان قضای خداوندی بر آنها پیشی گرفت، و میان سلطان مراد و پادشاه مجارستان که نصرانی بود، نبرد تن به تن رخ داد.
سلطان مراد با نیروی قوی ایمان، که در مجاهدتها و خلوت خویش با پروردگار بدست آورده بود، با قدرت تمام با آن خبیث که پیمان را نقض کرده بود، میجنگید، و از مرگ باکی نداشت. در آن هنگام سلطان مراد، نیزهای بر پشت آن خبیث زد، و برخی از مجاهدان با سرعت، شمشیری بر گردن وی زدند، و سرش را بر نیزه کردند. آنان پس از کشته شدن پادشاه مجارستان با خوشحالی و صدای بلند تکبیر گفتند، در این لحظه بود که رنگ از صورت نیروی کفر پرید، و پشت کنان از میدان نبرد فرار کردند. سلطان مراد نیز به این پیروزی اکتفا کرده، و شکر و سپاس الله سبحانه و تعالی را بجا آورد.
این نبرد در 17 اکتبر 1448م (852هـ) به وقوع پیوست و تا سه روز ادامه یافت. از نتایج مثبت این جنگ، خارج شدن مجارستان از ائتلاف نصاری بود، که بر دولت عثمانی هجوم میبردند.
سلطان مراد پس از پیروزی در این جنگ، بار دیگرعزلت در پیش گرفته، و تخت سلطنت را به پسرش محمد سپرد، و به کلبهی خلوت خویش در مگنیسا باز گشت. اگر چه در طی تاریخ افراد زیادی از کرسی سلطنت پایین آمده، و جای خویش را به کسان دیگر سپردهاند، ولی وی اولین پادشاهی بود که دو بار به خواست خویش از تخت سلطنت پایین آمد.
اما باز چند صباحی از عزلت وی نگذشته بود، که فرقهی انکشاریه (ینی چری) در ادرنه دست به شورش زدند، و بی امنی و فساد حاصل شد. سلطان محمد که پادشاهی جوان و بیتجربه بود نتوانست آنها را رام کند، تا اینکه مجبور شدند خود سلطان مراد را فرا بخوانند. وی نیز به سرعت خود را به شهر ادرنه رساند و زمام امور را بدست گرفت، و فرقه ی انکشاریه را تابع خویش ساخت، و پسرش محمد را به مگنیسا فرستاد تا در سرزمین آناتولی حکم براند. در این مرحله سلطان مراد در حکم سلطنتی خویش باقی ماند، تا اینکه چشم از جهان فرو بست.
وفات سلطان مراد
نویسندهی کتاب "النجوم الزاهرة"، وفات سلطان مراد دوم را در سال 855 ذکر نموده است، و در کتاب خویش او را ستوده و میگوید: سلطان مراد دوم بهترین پادشاه زمانهی خویش در شرق و غرب بوده است، وی عمر خویش را در جهاد در راه خدا فنا کرد، درغزوات زیادی جنگید و فتوحات بسیاری کسب کرد و دارای عزم و کرم و شجاعت بود.
سلطان مراد پس یک عمر مجاهدت و تلاش برای اسلام و مسلمین، سرانجام در قصر ادرنه وفات نمود. بنا بر وصیت خود سلطان مراد، وی در کنار مسجد جامع مرادیه در بورصه دفن شد. وی وصیت کرد تا بر قبرش چیزی بنا نکنند، و همچنین وصیت نمود تا اماکنی در کنار قبرش برپا شود، تا حفاظ در آن مشغول قرائت قرآن شوند.
سلطان مراد در دوران حکومت خویش به غیر از جهاد و فتوحات خدمات ارزندهی دیگری مانند ساخت مساجد و مدارس و قصور و قنات را برای جامعهی اسلامی ارزانی داشت، که نمونهی بارز آن مسجد جامع ادرنه است که در کنار آن مدرسه و خانقاهی بنا داشت، که در آن به فقرا و مستمندان غذا داده میشد.
شناسنامهی ششمين خلیفهی عثمانی
|
نام كامل
|
سلطان مراد بن محمد بن بايزيد بن مراد بن اورخان بن عثمان بن ارطغرل
|
ترتیب در خلافت
|
ششم
|
تاريخ ميلاد
|
806هـ
|
دوران خلافت
|
824-855 هـ/1421-1451م
|
تاريخ وفات
|
855هـ
|
خلیفهی قبلی
|
سلطان محمد چلبی
|
خلیفهی بعدی
|
سلطان محمد فاتح
|
ترجمه و تحقیق: أبو أنس
سايت عصر اسلام
www.IslamAge.com
مصادر و مراجع:
* الدولة العثمانیة- تألیف: دکتر علی محمد صلابی.
* الدولة العثمانية في التاريخ الإسلامي الحديث - تألیف: اسماعيل احمد ياغى
* سایت ويكيبيديا، سایت قصة الإسلام ، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت. سایت المعرفه
* تاريخ الدولة العلية العثمانية - تألیف: محمد فریک بک
* التاريخ الاسلامى، العهد العثمانى ، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الثالثة، 1411هـ/1991م. |