سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آبان 1403 18/04/1446 2024 Oct 22

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7274089
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 8   تعداد بازدید: 5960 تاریخ اضافه: 2010-03-23

عبدالملک بن مروان (65-86 هجری) قسمت دوم

پایان خلافت عبدالله بن زبیر، و آغاز خلافت عبدالملک بن مروان

مطلب اول: پایان خلافت امیر المؤمنین، عبدالله بن زبیر

بعد از شهادت مصعب بن زبیر در کوفه، عبدالملک جبهه ی حجاز، را بارها مورد حمله قرار داد، این درگیری بین عبدالملک و ابن زبیر ادامه یافت. او در این حملات هر بار، فرمانده جدیدی را انتخاب می کرد، اما همه این حرکات، توسط ابن زبیر خنثی می شد.

1)- سقوط خلافت عبدالله بن زبیر

عبدالملک بعد از کشتن مصعب، تقریبا مقدمات سقوط دولت ابن زبیر را فراهم کرده بود. وبیشتر نقاط را تحت تصرف خود قرار داده بود.

دولت عبدالله بن زبیر بعد از شهادت مصعب، فقط در سرزمین حجاز خلاصه می شد، و این سبب شد، تا از قدرت و توان این دولت کاسته شود.

عبدالملک بعد از قتل مصعب، فرصت را از دست نداد، بارها به سوی حجاز لشکرکشی کرد، او سر انجام برای پایان دادن به خلافت ابن زبیر، لشکری را به رهبری حجاج بن یوسف ثقفی عازم سرزمین حجاز کرد، این لشکر در طائف استقرار پیدا کردند.

 حجاج بن یوسف ثقفی، در مرحله اول، عبدالله بن زبیر را تحریم اقتصادی کرد، تا جایی که گفته شده ابن زبیربرای رفع گرسنگی یارانش، اسب خود را ذبح کرد.

حجاج بن یوسف در مرحله دوم، منجلیق را بر کوه های مکه نصب کرد، او برای حمله ی نهایی به ابن زبیر، نامه ی را به سوی عبدالملک نوشت، و از او اجازه خواست، تا وارد میدان نبرد شود؛ عبدالملک در جواب او نوشت: هر آنچه مصلحت دیدی، انجام بده. این جواب او، در حقیقت موافقت برای شروع نبرد بود.

حجاج با لشکرش به طرف مکه حرکت کرد، وبا منجلیق که بر کوهها نصب کرده بود، به ابن زبیر حمله کرد.

حجاج به شکل متواصل وپشت سر هم ابن زبیر و مسجدالحرام را به منجلیق بست.

ابن عمر رضی الله عنه وبعضی از بزرگان مکه نزد حجاج رفتند، و از او خواستند، تا از منجلیق استفاده نکند، چرا که باعث ویران شدن، مسجد الحرام می شود؛ اما حجاج در جواب به آنها گفت: به خدا قسم، من چنین چیزی را نمی خواهم، اما چه کار کنم، او به آنجا پناه برده است. و روایت شده در همین زمان، گروه های مختلف از نقاط مختلف وارد مکه شده بودند، اما حجاج بن یوسف آنها را از ورود به مسجد الحرام منع کرد، تا از خطر منجلیق در امان بمانند.

ابن عمر رضی الله عنه بار دیگر به حجاج نامه نوشت و گفت: از خدا بترس، همانا در ماه حرام، و در بلد حرام قرار گرفتی، و مردم برای فریضه حج به اینجا آمده اند.

این نامه ابن عمر، حجاج را وادار کرد، تا پایان موسم حج، دست از قتال بردارد.

اما او بلافاصله بعد از اتمام اعمال حج، ندا زد تا همه به وطن خود برگردند، چرا که می خواست قتال و جنگ علیه ابن زبیر، را دوباره از نو شروع کند.

ابن زبیر با آن ایمان قوی واعتقاد راسخی که داشت، مقاومت ورزید، و بر قتال و نبرد با حجاج اصرار ورزید، و تسلیم خواسته های آنها نشد.

عبدالله قبل از شهادتش، نزد مادرش اسماء دختر ابوبکر صدیق رفت، و آخرین وداع را با مادر خود انجام داد، و به اوگفت: الان آخرین روزهای عمرم هست، مرا نصیحت کن، و نزدیک بیا تا با تو وداع گویم، دستان مادر پیرش را بوسید و از نصایح و گفته های او بهره برد؛ مادرش اسماء، اعتقاد و تقوای والای فرزندش، را باور داشت، به همین خاطر، اعمال و فعل او را سنجیده تلقی می کرد، و آن را می ستود.

2)- شهادت عبدالله بن زبیر رضی الله عنه

ابن زبیر در آخرین نماز صبح، برای یاران خود، خطبه ی بلیغی  ایراد کرد، سپس یارانش را به ثبات و پایداری در میدان نبرد دعوت کرد.

ابن زبیر رضی الله عنه با تمام قدرت با لشکر حجاج جنگید، ولکن لشکر حجاج با پافشاری و اصرار تمام در میدان نبرد، سر انجام او را به قتل رساندند.

عبدالله بن زبیر در روز سه شنبه، ماه جمادی الاخر، در سن 73 سالگی به شهادت رسید؛ و سر او به نزد حجاج بن یوسف برده شد.روایت شده است، وقتی که ابن زبیر را به صلیب کشیدند، از او رائحه و بوی مسک به مشام می رسید.

مادرش أسماء رضی الله عنها، بر جنازه ی فرزندش حاضر شد، اما ایمان والای او، هر نوع جزع و فزع، را از این مادر پیر گرفته بود. و به تقدیر و قضای خداوندی راضی شده بود.

روایت شده است: عبدالله بن عمر رضی الله عنه،بعد از شهادت ابن زبیر، بر جنازه ی ابن زبیر حاضر شد، و گفت: السلام علیک یا أبا خبیب، به خدا قسم، من تو را از این واقعه نهی کردم.

3)- ابن عمر رضی الله عنه و حجاج بن یوسف

بعد از شهادت عبدالله بن زبیر، مردم با عبدالملک بن مروان بیعت کردند، ابن عمر نیز به عبدالملک نامه ی نوشت، و گفت: همانا من با امیرالمؤمنین عبدالملک بن مروان بیعت می کنم،تا بر سمع و طاعت باشم، مادامی که خلاف شرع و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم نباشد.

حجاج بن یوسف بعد از کشته شدن ابن زبیر، والی مکه شد، و ابن عمر او را امر به معروف و نهی از منکر می کرد، و هروقت حجاج در حکم شرعی مرتکب خطا، یا اشتباهی می شد، با تمام قدرت به او تذکر می داد.

مطلب دوم : دوران خلافت امیرالمؤمنین عبدالملک بن مروان

بعد از به قتل رسیدن عبدالله بن زبیر، امت اسلامی با عبدالملک بن مروان بیعت کردند، و بدینوسیله خلافت او، شرعی و رسمی گشت. او اولین خلیفه ی بود که خلافت را با زور شمشیر و قتال بدست آورد.

مورخان شروع رسمی عهد عبدالملک بن مروان را بعد از شهادت ابن زبیر می دانند. و گفته شده، او برای رسیدن به قدرت منهج ملوک و پادشاهان را جایگزین شورا کرده است. او توانست با قتال و جنگ یکپارچگی را دو باره به امویان باز گرداند، به همین خاطر عبدالملک بن مروان را مؤسس دوم دولت اموی می دانند.

 عبدالملک توانست امنیت را دوباره به سرزمینهای اسلامی باز گرداند. و قاعده فقهی به ما می گوید: " الضرورات تبیح المحظورات" یعنی وقتی انسان در اضطرار و ضرورت واقع شود، محظورات برای او جایز می شود، وچه بسا عبدالملک برای دفع ضرر و جلوگیری از هم پاشیدگی امت اسلامی  از این قاعده استفاده کرده است.

از دیدگاه اهل سنت؛ عبدالملک بعد از عبدالله بن زبیر، خلیفه ی رسمی مسلمین گشت، و امامت بعد از اینکه غالبیت مردم، با او بیعت کردند صحیح می باشد.

او توانست در عصر، بر حرکتهای مختلف داخلی و خارجی غلبه کند، و حرکتهای مانند ازارقه و صفریه و ابن اشعث(بعضی از علماء در این حرکت بودند) را خنثی سازد.

1)- نطام اداری در عهد عبدالملک بن مروان:

عبدالملک اهتمام خاصی به نظام اداری داشت، بر طریقه و روشی که معاویه رضی الله عنه برای اصلاح موسسات و ادارات دولتی بکار برده بود، استفاده کرد. او در این زمینه تلاش و جهد بسیار کرد، تا جایی که توانست نظام اداری قوی را سر و سامان دهد، اما او در نظام دولتی بیشتر آنچه که از دیدگاه خودش، صحیح بود، عملی می ساخت، و از نظریات مختلف که به او عرضه می شد، پرهیز می کرد.

در عهد عبدالملک انواع دیوان ها، در نظام دولتی بوجود آمدند، مانند دیوان رسائل، دیوان عطاء، دیوان خراج، دیوان طراز، دیوان برید،  و ... وجود این دواوین سبب شد، تا سیستم و نظام دولتی فعالیت بهتر و بیشتری داشته باشد.

از سیاست عبدالملک این بود، که دستگاه دولتی را کاملا عربی نگه دارد، و از ورود هر نوع اجنبی به سیستم دولتی پرهیز می کرد، چرا که ورود لغات اجنبی در دستگاه دولتی، به وحدت و یکپارچگی نظام ضربه وارد می کرد، و از طرف دیگر، شعوب و قبایل مختلف که به اسلام رو می آوردند، نیاز به تعلیم قرآن و لغت عربی پیدا می کردند، و اگر دستگاه دولتی از نطر لغت ضعیف باشد، به قدرت اسلام ضربه وارد می کرد.

سیاست عربی کردن دستگاه دولتی سنتی بود که عبدالملک از خود به جا گذاشت، و دیگران بعد از او این روش را ادامه دادند، این فکره سبب شد تا زبان عربی که زبان قرآن است بر دیگر زبان های اجنبی مانند فارسی و یونانی و قبطی غلبه پیدا کرده، و به مرور زمان سبب شد، تا علماء زیادی از غیر عرب، به نحو احسن این لغت را فرا بگیرند، و تألیفاتی را از خود به جای بگذارند.

2)- وضعیت اقتصادی و عمرانی در عهد عبدالملک بن مروان

در عهد عبدالملک، زکات ، خراج ، جزیه ، خمس غنائم و... از مهمترین مصادر دخل دولت اموی به شمار می رفت. نظام جزیه که از غیر مسلمین گرفته می شد، در عصر او ادامه داشت. او از اهل نجران جزیه می گرفت، همان طور که رسول الله و خلفاء پیشین از آنها جزیه می گرفتند.

در عهد عبدالملک زمینهای کشاورزی و زراعی رو به افزایش یافت، و سبب شد، تا نظام مال و اقتصادی پیشرفت بیشتری کند.

در عهد عبدالملک تجارت داخلی و خارجی به خاطر نارامی ها، وجنگهای داخلی رو به ضعف گذاشت، اما در مرحله دوم از خلافت، که امنیت و یکپارچگی در بلاد اسلامی حاصل شد، تجارت نیز به نوبه خود، در اوج پیشرفت قرار گرفت.

ضرب سکه اسلامی در عصر عبدالملک، از جمله عواملی بود،که در پیشرفت تجاری و اقتصادی نقش بسزایی ایجاد کرد. ضرب سکه توسط دولت اموی سبب شد، تا آنها دیگر احتیاجی به سکه های روم و فارس نداشته باشند. عبدالملک دستور داد، تا ضرب سکه کاملا اسلامی و عربی باشد، و از نوشتن هر نوع کلمات اجنبی بر آن پرهیز شود.

در این عصر از خلافت اموی، حرفه ها و صنعتهای مختلف، ایجاد شد. صنعت نساجی در این عصر به اوج شکوفایی رسید. طراحی و دوخت لباسهای مختلف، برای دستگاه دولتی و امراء و والیان، از جمله ابتکارات آنها بود.

صنعت نطامی نیز در این عهد رو به پیشرفت گذاشت. ساخت کشتی های جنگی   نمونه ی بارزی از این پیشرفت می توان شمارد.

ساخت و ساز خانه ها به شیوه ها و معماری های مختلف، در آبادی و عمران شهرها و مدن های این عصر نقش بسزایی داشت. ساخت و ساز مساجد یکی از کارهای مهم دولت اموی در این عصر بود، که نمونه بارز آن مسجد قبة الصخره است که بدست عبدالملک بن مروان ساخته شد. بنای شهرها و روستا های مختلف، معماری و  تاریخ این عصر را زنده نگه داشته، وقدرت و اقتدار دولت اسلامی را به نمایش می گذارد.

مطلب سوم: وصیت عبدالملک و وفات او

روایت شده است، که عبدالملک در آخرین روزهای عمرش، از گذشته خود متأثر شده، و می گفت: دوست داشتم همان طور که روز به روز قوت و قدرتم افزایش پیدا می کرد، به همان اندازه به عبادت پروردگارم مشغول می شدم.

او در روز جمعه برای مردم خطبه ی بلیغی ایراد کرد، سپس خطبه اش را قطع کرد، و بسیار گریست، و گفت: پروردگارا! گناهان من بسیار بزرگ است، و همانا کمترین بخشش تو، بزرگتر از گناهان من است؛ پروردگارا با قطره ی از بخشش خودت، گناهان زیاد من را ببخش. روایت شده است، وقتی این خبر به گوش حسن بصری رسید، به گریه افتاد و فرمود: اگر قرار است سخنی را با طلا بنویسند، باید این سخن را بنویسند.

عبدالملک در لحظات پایانی عمرش، فرزندانش را به تقوای خدا وصیت کرد، و آنها را از اختلاف و دو دستگی بر حذر داشت، اکرام به برادرانش و به والیان اموی از جمله حجاج بن یوسف، را به آنها توصیه کرد. و خطاب به ولید گفت: بعد از دفنم، بلافاصله بر منبر برو، و مردم را به بیعت کردن با خودت دعوت کن.

او سر انجام در ماه شوال، سال 86 هجری، در روز جمعه و در روایتی روز چهارشنبه، دار فانی را وداع گفت.و در دمشق، بین باب جابیه و باب صغیر، دفن کرده شد. پسرش ولید بن عبدالملک که ولی عهد او بود، بر او نماز گزارد.

او در سن شصت سالگی و در روایتی شصت و سه سالگی  از دنیا رفت، که روایت اولی بر اساس سال تولدش، که 26 هجری بوده است، صحیح تر می باشد.

مهر انگشترش، آیه ی "آمنت بالله مخلصا" بود. مورخان خلافت شرعی و رسمی او بعد از شهادت عبدالله بن زبیر، می شناسند.

پایان خلافت عبدالملک بن مروان

 

قبل از او:

مروان بن حکم

دوران خلافت:

65 تا 86 هجری

  685 تا 705 میلادی

بعد از او:

ولید بن عبدالملک

 

ترجمه و تحقیق : أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com

مراجع و مصادر :

1 -الدولة الأموية_ تألیف دکتر علی محمد صلابی          

2- سير أعلام النبلاء - تأليف : الذهبي  - تحقيق  شعيب الأرناؤوط      

3- سایت موسوعة الأسرة المسلمة التاریخ الإسلامی- موسوعة الحرة

4- تاريخ الإسلام السياسي والديني والثقافي والاجتماعي - تألیف : دکتر حسن ابراهيم حسن

5- البدایة و النهایة - ابن کثیر

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان