وهب بن منبه (34 – 110 هـ)
نام کامل وی "وهب بن منبه بن کامل بن سیج، ابو عبدالله الصنعانی" است. وی اصالتا از سرزمین خراسان و شهر هرات میباشد. پدر وی در دوران کسری از هرات خارج شده و به نزد رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ آمده و اسلام آورد و سپس در یمن سکنی گزید.
سیرت نویسان وی را از طبقهی سوم تابعین دانستهاند و ابن حجر وی را ثقه (مورد اطمینان در حدیث) دانسته است. ذهبی وی را "صدوق" دانسته است. وی در مورد قدر (تقدیر) سخن میگفت اما بعدها پشیمان شد. بخاری و مسلم و ابوداوود و ترمذی و نسائی و ابن ماجه در تفسیر خود از وی روایت کردهاند.
صحابهای که نزدشان آموخت:
وهب ابن منبه در برابر عبدالله بن عباس رضی الله عنه زانوی شاگری زد و از ابوهریرة رضی الله عنه و ابوسعید خدری و نعمان بن بشیر و جابر بن عبدالله و ابن عمر و عبدالله بن عمرو بن عاص روایت کرده است. (در مورد روایت وی از عبدالله بن عمرو بن عاص و ابوهریره اختلاف است)
شخصیت وهب بن منبه
تلاش در علم و عبادت:
وهب از کسانی بود که در طلب علم و عبادت تلاش بسیاری میکرد. وی وقت خود را در راه طلب علم و زهد و عبادت گذاشته بود. از عبدالمنعم بن ادریس از پدرش روایت است که گفت: وهب بن منبه و "طاووس الیمانی" 40 سال تمام نماز صبح را با وضوی نماز عشاء به جای آوردند.
از نصیحتهای وی:
وی در نصیحت به "عطای خراسانی" میگوید: علمای پیش از ما با علم خود از دنیای دیگران بینیاز شده بودند و به دنیای دیگران اهمیتی نمیداند و اهل دنیا، دنیای خود را به خاطر رغبتی که به علم آنان داشتند به پایشان میریختند اما علمای امروز علم خود را برای دنیای دیگران به پای اهل دنیا میریزند و اهل دنیا نیز به این علت به علم اینان بی اعتنا شدهاند پس از باب سلاطین بر حذر باش که در کنار در آنان فتنههایی است به مانند زانوبند شتران، چیزی از آنان به دست نخواهی آورد مگر آنکه به همان اندازه از دینت کم خواهند کرد. سپس گفت: ای عطا،! اگر آنچه برایت کافی است تو را بینیاز میکند همهی زندگیات برایت کافی خواهد بود و اگر بینیازت نکند دیگر هیچ چیز برایت کافی نخواهد بود بلکه شکمت به مانند دریایی خواهد شد چون دیگر دریاها و درهای به مانند درههای دیگر و جز خاک چیزی آن را پر نخواهد کرد.
روزی مردی به نزد او آمد و گفت: تصمیم دارم که هم نشینی با مردم را ترک کنم. وهب گفت: این کار را نکن که تو به مردم محتاجی و آنان به تو محتاجند... اما در میان آنان گنگ باش و شنوا، کور باش و بینا و ساکت باش و گویا.
بخشش او در برابر بدی دیگران:
مولای فضل بن ابی عیاش میگوید: من و وهب بن منبه نشسته بودیم که مردی آمد و گفت: من از کنار فلانی عبور کردم در حالی که داشت تو را ناسزا میگفت. پس وهب بن منبه خشمگین شد و گفت: "شیطان پیامرسانی جز تو نیافت؟" هنوز پیش وی بودم که همان فرد ناسزاگو آمد و سلام گفت و وهب نیز سلام او را پاسخ گفت و دستش را دراز کرد و با او دست داد سپس او را در کنار خویش نشاند.
از سخنان وهب بن منبه:
اگر کسی تو را به آنچه در تو نیست مدح گفت از این ایمن مباش که تو را به آنچه در تو نیست سرزنش کند.
علم، دوست صمیمی مومن است، و شکیبایی وزیر وی و عقل راهنمایش و عمل ارزشش و صبر امیر سربازانش و رفق و آسانگیری پدرش و نرمی برادرش میباشد.
مومن میبیند تا بیاموزد و میگوید تا بفهمد و ساکت میشود تا ایمن بماند و خلوت میکند تا سود برد.
عجیب است کار مردم! برای آنکه بدنش مرده است میگریند اما برای آنکه قلبش مرده گریه نمیکنند!
درگذشت وی:
وی به سال 110 هجری و گفته شده سال 114 هجری دار فانی را وداع گفت.
منابع:
التاريخ الكبير - رواة التهذبيين - سير أعلام النبلاء - صفة الصفوة - مشاهير علماء الأمصار - حلية الأولياء - الثقات لابن حبان..
ترجمه و بازنویسی: عبدالله .م
عصر اسلام
IslamAge.com |