سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

11 خرداد 1402 12/11/1444 2023 Jun 01

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 571
بازدید کـل سايت: 6392563
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 69   تعداد بازدید: 2170 تاریخ اضافه: 2010-03-24

طليحه‌ي اسدي و فرجام كارش

بسم الله الرحمن الرحیم

 

طليحه‌ي اسدي، سومين شخصي بود كه در اواخر زندگاني رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم ادعاي پيغمبري كرد. طليحه بن خويلد بن نوفل بن نضله‌ي اسدي، يكي از ده نفري بود كه از قبيله‌ي اسد در عام الوفود در سال نهم هجري به حضور رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم رفتند و پس از سلام بر آن حضرت صلی الله علیه وسلم با منت گفتند: «ما به حضور تو آمده‌ايم كه گواهي دهيم خدايي جز خداي يگانه نيست و تو، بنده و فرستاده‌ي او هستي. تو كسي را به جانب ما نفرستادي و خود ما آمديم تا اسلام بياوريم و از جانب قوم خود اظهار مسلماني كنيم.» خداي متعال، درباره‌ي سخنان منت‌بار نمايندگان قبيله‌ي اسد كه طليحه نيز در زمره‌ي آنان بود، آيه فروفرستاد كه:

« يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلَامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْإِيمَانِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» سوره‌ي حجرات- آيه‌ي17

یعنی:«آنان، بر تو منت مي‌گذارند كه مسلمان شده‌اند! بگو: با مسلمان شدن خود، بر من منت مگذاريد؛ بلكه خدا، بر شما منت مي‌گذارد كه شما را به سوي ايمان آوردن، رهنمود گرديده است، اگر (در ادعاي ايمان) راست و درست هستيد.»

پس از آن‌كه نمايندگان اسد از مدينه بازگشتند، طليحه مرتد شد و ادعاي پيغمبري كرد. وي در مكاني به نام (سميراء) لشكري گرد آورد و عده‌ي زيادي از توده‌ي مردم، از او پيروي كردند و كارش بالا گرفت. نخستين عاملي كه سبب شد مردم به او فريفته شوند، اين بود كه او به همراه عده‌اي در بيابان بود؛ آن‌ها بي‌آب و تشنه شدند. طليحه، در قالب كلماتي مسجع به آنان سخناني گفت كه معنايش، از اين قرار است: «سوار بر اسب شويد و مقداري كه جلوتر برويد، آب مي‌يابيد.» همراهانش چنين كردند و اتفاقاً آب هم ديدند و همين، سبب شد اعراب در فتنه بيفتند و چنين بپندارند كه طليحه، غيب مي‌داند. يكي ديگر از ياوه‌كاري‌هايش، اين بود كه سجده را از نماز برداشت و مدعي شد كه از آسمان بر او وحي مي‌شود. به عنوان مثال او ادعا كرد كه بر من اين كلمات نازل شده است: «سوگند به كبوتر خانگي و كبوتر چاهي و سوگند به باز شكاري كه سال‌ها پيش از شما، ضمانت شده كه پادشاهي ما، به عراق و شام خواهد رسيد.» طليحه، به خود فريفته گشت و كارش نيز بالا گرفت. رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم با شنيدن خبر طليحه، ضرار بن ازور اسدي رضی الله عنه را به جنگ با طليحه‌ي اسدي فرستاد. اما از آن‌جا كه قبايل اسد و غطفان به طليحه پيوسته بودند، ضرار نتوانست با طليحه روبرو شود.( أسد الغابة (3/95))

 در دائرة المعارف اسلامي درباره‌ي طليحه چنين آمده كه او، در شعرسرايي و سخنوري به قدري توانمند بوده كه ساعت‌ها و بدون آمادگي قبلي، راحت و بدون هيچ، گيري، شعر مي‌سروده و سخنراني مي‌كرده است. او كه مدعي پيش‌گويي بوده، صفات و ويژگي‌هايي چون فن شعر، خطابت و جنگاوري نيز داشته و در رهبري قبيله‌اي بر اساس باورها و عادت‌هاي دوره‌ي جاهليت، سرآمد و توانا بوده است. از اين نوشتار دائرةالمعارف، بوي آن مي‌آيد كه در پي تعريف و تمجيد از طليحه مي‌باشد و با تكيه بر توانايي شعرسرايي و سخنوري وي به عنوان دو هنر باارزش درميان اعراب آن روز مي‌كوشد تا طليحه را شخصيتي بنام و سرآمد معرفي نمايد كه البته چنين شيوه‌اي، از اين دانشنامه بعيد نيست؛ چراكه با اندك توجهي در آن مي‌توان دريافت كه اين دانشنامه، اسلوب و روش خاصي در جهت خرده‌گيري بر اسلام دارد.

رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم پيش از آن‌كه غايله‌ي طليحه را از بين ببرند، وفات نمودند. ابوبكر صديق رضی الله عنه به خلافت رسيد و پس از بستن درفش‌ها و پرچم‌هاي جنگي و تعيين فرماندهان، لشكري را به فرماندهي خالد بن وليد رضی الله عنه براي سركوبي طليحه اعزام نمود. امام احمد رحمه الله روايت كرده است: زماني كه ابوبكر صديق رضی الله عنه درفش خالد رضی الله عنه را براي جنگ با مرتدها بست، گفت: من از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم شنيدم كه فرمودند: (نِعْمَ عبداللّه و أخو العشيرة خالد بن وليد، سيف مِن سيوف اللّه سلّه اللّه علي الكفار و المنافقين) يعني: «خالد بن وليد، چه بنده‌ي نيكي براي خدا و چه آدم خوبی است. او، شمشيري از شمشيرهاي خدا است كه خداوند متعال، آن را بر ضد كفار و منافقان از نيام بيرون كشيده است.»( مسند أحمد‌ (1/173)؛ شيخ احمد شاكر، سند اين حديث را صحيح دانسته است.)

 هنگام حركت خالد رضی الله عنه از ذي‌قصه به سوي مقصدش، ابوبكر صديق رضی الله عنه ضمن خداحافظي با او، براي ايجاد ترس و دلهره درميان اعراب، چنان وانمود كرد كه آهنگ خيبر دارد و به او خواهد پيوست. ابوبكر صديق رضی الله عنه به خالد رضی الله عنه دستور داد تا ابتدا به سراغ طليحه برود و سپس به سوي بني‌تميم روان شود. طليحه در ميان بني‌اسد و غطفان بود و بني‌عبس و ذبيان نيز به آنان پيوستند. وي، كساني را به پيش جديله و غوث كه دو طايفه از طي‌ بودند، فرستاد و از آن‌ها خواست تا به او بپيوندند. آنان دعوت طليحه را پذيرفتند و عده‌اي از اين دو طايفه، شتابان به طليحه پيوستند. ابوبكر صديق رضی الله عنه پيش از آن‌كه خالد رضی الله عنه را اعزام كند، به عدي بن حاتم طائي رضی الله عنه فرمود: «سريع خودت را به قبيله‌ات برسان و آنان را از پيوستن به طليحه برحذر دار ‌كه پيوستن به طليحه، سبب نابودي و هلاكتشان خواهد بود.» عدي رضی الله عنه به سراغ قبيله‌اش (طي) رفت و از آنان خواست تا با ابوبكر صديق رضی الله عنه بيعت كنندو دوباره به دين خدا بازگردند. اما آنان از پذيرش بيعت با ابوبكر صديق رضی الله عنه امتناع كردند. عدي رضی الله عنه آنان را از فرارسيدن لشكريان ابوبكر رضی الله عنه و فرجام بدِ راهي كه در پيش گرفته بودند، به قدري ترسانيد كه نرم شدند. خالد رضی الله عنه از راه رسيد و ثابت بن قيس بن شماس رضی الله عنه زيردست خالد رضی الله عنه و فرمانده‌ي آن دسته از انصار بود كه در لشكر خالد رضی الله عنه بودند. خالد رضی الله عنه عكاشه بن محصن و ثابت بن اقرم را به عنوان پيش‌رو و جلودار لشكر فرستاد. طليحه و برادرش، سلمه به همراه عده‌اي براي بررسي اوضاع و احوال بيرون آمده بودند كه عكاشه و ثابت را ديدند و با آن‌ها درگير شدند. عكاشه، حبال بن طليحه را كشت؛ طليحه بر عكاشه حمله‌ور شد و او را از پاي درآورد. سلمه نيز ثابت بن اقرم را كشت. خالد بن وليد رضی الله عنه و سپاهيانش رسيدند و ديدند كه عكاشه و ثابت شهيد شده‌اند. اين موضوع بر مسلمانان سخت و سنگين تمام شد. هنگامي كه خالد رضی الله عنه آهنگ بني‌طي را كرد، عدي بن حاتم رضی الله عنه پيش خالد رضی الله عنه رفت و گفت: «به من سه روز مهلت بده. آنان از من خواسته‌اند كه دست نگه‌داريم تا خويشاوندانشان را كه قبلاً به طليحه پيوسته‌اند، فرابخوانند و آنان را برگردانند؛ آن‌ها، از اين مي‌ترسند كه چون به تو بپيودند، طليحه خويشاوندانشان را در اردوگاهش بكشد. بنابراين دست نگه‌دار كه اين، بهتر از آن است كه در سركوبي و كشتنشان شتاب كني و آنان را به دوزخ افكني.» عدي رضی الله عنه پس از گذشت سه روز به همراه پانصد تن از افرادي كه به حق بازگشته بودند، به خالد ملحق شد و لشكر اسلام افزايش يافت. خالد رضی الله عنه به قصد طايفه‌ي بني‌جديله حركت كرد. عدي رضی الله عنه گفت: «به من مهلت بده تا پيش آن‌ها بروم؛ شايد خداي متعال،آنان را نيز همانند طايفه‌ي غوث نجات دهد.» عدي رضی الله عنه به نزد طايفه‌ي غوث رفت و آن‌قدر با آنان گفتگو كرد كه دعوتش را پذيرفتند. عدي رضی الله عنه خبر مسلمان شدن غوث را براي خالد رضی الله عنه آورد و هزار سوار از ايشان به لشكر اسلام پيوستند. عدي رضی الله عنه بهترين و خجسته‌ترين كسي بود كه در قبيله‌ي طي زاده شد و براي آنان مايه‌ي خير و نيكي بود.( البداية و النهاية (6/322))

 

جنگ بزاخه و پايان كار طليحه‌ي اسدي

خالد رضی الله عنه لشكرش را در (اجأ) و (سلمي) براي نبرد، بسيج كرد و در (بزاخه) با طليحه و همراهانش برخورد نمود. بسياري از طوايف و قبايل عرب بي‌طرف ماندند تا ببينند نتيجه‌ي جنگ چه مي‌شود. طليحه، خود را در عبا پيچيده بود و به گمان باطلش براي مردم پيش‌گويي مي‌كرد و از وحيي سخن مي‌گفت كه مدعي آن بود. عيينه بن حصن به همراه هفتصد نفر از بني‌فزاره در لشكر طليحه بود و به شدت مي‌جنگيد و هر از چند گاهي كه جنگ شدت مي‌يافت، پيش طليحه مي‌رفت و مي‌پرسيد: «آيا جبرئيل به نزدت آمد؟» و چون با پاسخ منفي طليحه روبرو مي‌شد، بازمي‌گشت و به جنگش ادامه مي‌داد. بار ديگر كه جنگ شديد شد، به نزد طليحه رفت و گفت: «هنوز جبرئيل پيشت نيامده است؟» طليحه پاسخ منفي داد و چون عيينه براي سومين بار نزد طليحه رفت و همان پرسش را تكرار كرد، طليحه از نزول جبرئيل به او خبر داد. عيينه پرسيد: «جبرئيل به تو چه گفت؟» طليحه‌ي دروغ‌گو چنين پاسخ داد كه جبرئيل به من گفت: «تو را آسياسنگي چون اوست و خبري كه آن را از ياد نمي‌بري!» عيينه با شنيدن ياوه‌گويي‌هاي طليحه برآشفت و گفت: «اي بني‌فزاره! برگرديد كه اين مرد، دروغ‌گو است.» مردم، از اطراف طليحه پراكنده شدند و گريختند. با فرارسيدن مسلمانان، طليحه نيز بر اسب سوار شد و همسرش نوّار را بر شتري نشاند و به سوي شام فرار كرد و بدين‌سان، عده‌اي از پيروانش كشته شدند و ديگران پراكنده گشتند و گريختند.( نگاه كنيد به: البداية و النهاية (6/322))

خالد رضی الله عنه در نامه‌اي خبر شكست طليحه را به ابوبكر صديق رضی الله عنه گزارش داد. ابوبكر صديق رضی الله عنه در جواب خالد رضی الله عنه چنين نوشت: «خداوند، علاوه بر نعمتي كه به تو ارزاني داشته، به تو خير بيش‌تري عنايت كند. در كار خود تقواي الهي پيشه كن و بدان كه رحمت و نصرت خدا، با پرهيزكاران و نيكوكاران است. در مسؤوليتت كوشا باش و سستي نكن. بر هر كس كه از دشمنان خدا دست يافتي، او را بكش.» خالد رضی الله عنه يك ماه در بزاخه ماند و به سامان‌دهي امور پرداخت و در عين حال به تعقيب و پي‌گرد كساني پرداخت كه از سوي ابوبكر صديق رضی الله عنه فرمان يافته بود تا آنان را در برابر جنايتي كه در حق مسلمانان كرده بودند، بكشد. خالد رضی الله عنه نيز برابر فرمان ابوبكر صديق رضی الله عنه انتقام خون مسلمانان را گرفت و برخي را به آتش سوزانيد و بعضي را با سنگ كشت و عده‌اي را نيز از كوه پرت كرد تا فرجام اين افراد، مايه‌ي عبرت اعراب ازدين‌برگشته گردد.

 

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب ابوبکر صدیق، محمد علی صلابی


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com 

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان