سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7321913
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 6   تعداد بازدید: 11824 تاریخ اضافه: 2010-02-27

معاویه بن یزید و مروان بن حکم (64 - 65 هـ)

در این مقاله گذری کوتاه خواهیم داشت بر دوران حکومت معاویه پسر یزید و مروان بن حکم، چون حکومت آنها مدت زیادی نبوده و تغیر و تحولاتی چندانی رخ نداده، به یک مقاله بسنده می کنیم. و در ادامه خلافت امیر المؤمنین عبدالله بن زبیر که بعد از وفات معاویه پسر یزید بوده و تا ایام عبدالملک بن مروان ادامه داشت برای خوانندگان شرح خواهیم داد.

1 ) - خلافت معاویه بن یزید:

معاویه پسر یزید از سومین خلیفه امویان به شمار می آید، و کنیه ی او أبو یزید بود ؛ نام مادرش أم هاشم بنت أبی هاشم ابن عتبه بن ربیعه می باشد و نزد مؤرخین معاویة الاصغر (معاویه کوچک )معروف است. در سال 44 هجری به دنیا آمد و بعد از مرگ پدرش در 14 ربیع الاول سال 64 هجری با او بیعت کرده شد. معاویه بن یزید بسار سفید پوست، دارای چشمانی درشت و موهای زیاد و سری دایره ی مانند و چهره ی زیبا و جسمی لطیف بود ؛ و او مردی صالح و زاهد بود.

2 )- انصرافش از خلافت و سپردن آن به امر شوری:

تاریخ نویسان در مدت حکومت او اختلاف کرده اند و اختلاف آنها بین بیست روز تا سه ماه است، که سه ماه راجح تر می باشد و او در مدت خلافتش مریض و بیماربود و به همین خاطرنتوانست کار مهمی انجام دهد، حتی برای نماز خواندن، ضحاک بن قیس به جای او امامت مردم را بر عهده گرفته بود.

معاویه بن یزید رحمه الله وقتی احساس نزدیکی موت به او دست داد، دستورداد تا مردم را برای نماز جماعت جمع کنند، سپس خودش بلند شد و در بین آنها سخن گفت، و فرمود: ای مردم همانا ولایت شما به من سپرده شده است و من از آن ناتوان هستم و دوست دارم آن را برای مردی قوی تر ترک کنم، همان طور که ابوبکر برای عمر رضی الله عنهم ترک کرد و اگر دوست دارید، آن را به شورای شش نفره می سپارم همان طور که عمر رضی الله عنه این کار را انجام داد ؛ ولی من در جمع شما کسی که لیاقت آن را داشته باشد نمی بینم، پس شخصی شایسته و توانا برای ولایت خودتان انتخاب کنید. سپس از منبر پایین آمد و داخل منزل شده و در آنجا در گذشت. معاویه رحمه الله می خواست خطاب به اهل شام بگوید که او شخصی مانند عمر رضی الله برای خلافت نمی یابد و شورای مثل شورای عمر رضی الله عنه در جمع ایشان پیدا نمی شود ؛ به همین خاطر امر خلافت را به خودشان واگذار کرد و این موقف نشان دهنده عدم رضایتش از انتقال خلافت به شکل وراثتی بود.

او همچنین از سپردن خلافت به اهل و خانواده خود هم راضی نشد و انصراف او از خلافت یک امری بسیار نادر است که در تاریخ انسانی مشابه ی آن خیلی کم می توان یافت. اگر معاویه بن ابی سفیان اولین خلیفه ی اموی بود که خلافت را از شورایی به پادشاهی و وراثتی تبدیل کرد، در مقابل نوه او معاویه بن یزید، این امر را به حالت اول یعنی شورایی بر گرداند.

معاویه دوم در سن 21 سالگی و در روایت دیگر سن 23 سالگی دار فانی را وداع گفت. برادرش خالد بر جنازه او نماز گزارد. اینچنین فرع سفیانی از خلفاء بنی امیه پایان یافت و خلافت از این فرع به فرع دوم از بنی امیه انتقال پیدا کرد که اولین آن مروان بن حکم بود که خیلی از مؤرخین از آن به عنوان خلیفه یاد نمی کنند چرا که او بر امیر المؤمنین عبدالله بن زبیر خروج کرد و همچنین فرزندش عبدالملک را تا زمان حیات عبدالله بن زبیر جزء خلیفه به حساب نمی آورند و بدین وسیله با وفات معاویه دوم، خلافت دولت سفیانی به پایان رسید و دولت عبدالله بن زبیر ظاهر شد اما طولی نکشید که بنو مروان توانستند بر آنها غلبه کنند که تفصیلات آن را ذکر خواهیم کرد.

خلافت امیر المؤمنین عبدالله بن زبیر رضی الله عنه

1 ) - اسم و نسب و کنیه و ذکر بعضی از فضایل او:

او عبدالله بن زبیر بن العوام بن خویلد بن أسد بن عبدالعزی بن قصی بن کلاب بن مره، امیر المؤمنین و پسر حواری (باجناق) رسول الله صلی الله علیه و سلم بود. مادرش أسماء بنت أبی بکر رضی الله عنها می فرماید: در مکه حامله شده و در حالی که عبدالله در شکم داشت به مدینه هجرت کرد تا اینکه به قباء رسید و در آنجا وضع حمل کرد و عبدالله به دنیا آمد و رسول الله صلی الله علیه و سلم تشریف آوردند و عبدالله را در دامن رسول الله صلی الله علیه وسلم گذاشتم و پیامبر خرما را با دهان نرم کرده و آن در دهان ابن زبیر گذاشت و از آب دهان مبارک خود به در دهان ابن زبیر قرار داد و برای او دعا برکت کرد. عبدالله اولین طفلی بود که در دولت اسلامی به دنیا آمد که این ولادت او باعث خوشحالی مهاجرین و انصار شد.

او بعد از هفت سالگی یا هشت سالگی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمده و با او بیعت کرد ؛ پدرش زبیر بن العوام جزء یکی از ده نفری است که پیامبرصلی الله علیه و سلم بشارت بهشت را به آنها داده است و یکی از اعضای شورای خلیفه بود که عمر آن را تشکیل داده بود. و مادرش دختر ابوبکر صدیق رضی الله عنها و خواهر عائشه همسر پیامبر صلی الله علیه و سلم می باشد. اسماء بنت ابی بکر جزء زنان سبقت گرفته در دین اسلام است ؛ که تاریخ اسلامی مواقف و مشاهدات او را ستوده است. از جمله ی این شجاعتها و رشادتهای او در غزوه یرموک می باشد که همراه همسر و فرزندش عبدالله شرکت داشت.

ابن زبیر رضی الله عنه از جمله کسانی بود که در فتنه قتل عثمان از او دفاع کرد و از عثمان اجازه خواست تا با شورش گران مبارزه کند و لکن عثمان بر این امر موافقت نکرد.

2 ) - مهمترین صفات ابن زبیر رضی الله عنه:

ابن زبیر شخصی لاغر اندام، با قامتی نه چندان بلند بود. در پیشانی اش اثر سجده نمایان می شد و بسیار روزه می گرفت و عبادت و قیامش بسیار طولانی بود. ریش هایش خفیف بوده و در صورتش موی چندانی پیدا نمی شد. او عالمی عابد و دارای ابهت و وقار خاصی بود ؛ بسیار خاشع و متواضع و سیاستش بسیار قوی بود واز مهمترین صفاتش:

الف ) - فقه و علم:

ابن زبیر جزء یکی از چهار نفری (ابن عمر ؛ ابن زبیر، ابن عباس، عبدالله بن عمرو ) بود که در امور دین فتوا می داد. امام بخاری 6 حدیث و امام مسلم 2 حدیث از او روایت کرده اند. ابن زبیر از جمله کسانی بود که زیاد بر خاله اش عائشه رضی الله عنه وارد می شد و فقه و حدیث از او فرا می گرفت. و نشستن او با ام المؤمنین عائشه رضی الله عنه بر تقوا و علم و عبادت او می افزود.

ب ) عبادت و تقوای او:

روایات و احادیث زیادی در حرص ابن زبیر برای عبادت از نماز و روزه و.... ذکر شده است تا حدی که گفته می شود در این مورد به تواتر رسیده است. ابن مجاهد می گوید: کسی مانند او در عبادت توان ایستادن را نداشت. و می گوید: یک بار سیلی آمد و سراسر کعبه آب فرا گرفت، ولی باز هم او در همان حال شنا کنان طواف بیت الله را انجام می داد و عبدالله رضی الله عنه هر وقت به نماز ایستاد، دنیا و مشاغل آن را به فراموشی می سپرد ثابت بنانی خشوع او را وصف می کند و می گوید: ابن زبیر پشت مقام نماز می خواند، مانند چوبی نصب شده ای بود که اصلا حرکت نمی کرد. و همچنین روایت شده که ابن زبیر در حجر اسماعیل نماز می خواند و سنگ و آتش پرتاب شده از منجنیق به لباس او اصابت کرده بود ولی او همچنان مشغول عبادت پروردگارش بود.

در روایت دیگر نقل شده است: که یک روز ابن زبیر رضی الله عنه در حال نماز خواندن بود که ناگهان ماری از سقف خانه افتاد و به دور شکم فرزندش هاشم پیچید، ناله و فریاد زنان بالا رفت تا اینکه مار را کشتند و فرزندش سالم ماند و همه این حوادث و ناله و فریاد در خانه او رخ داد اما ابن زبیر هم چنان در نمازش بود و از ماجرا با خبر نشد تا اینکه سلام نماز را داد. هر چه قدر از زهد و ورع ابن زبیر بگوییم باز هم کم گفته ایم، تا جایی تقوای ابن زبیر زبان زد مردم زمانش شده بود ؛ او کسی بود که اولین چیزی که بعد از تولد به شکمش رسید، آب دهان مبارک رسول الله صلی الله علیه و سلم بود. و آیا چنین شخصی جزء این می تواند باشد؟

ج ) - جرأت و شجاعت ابن زبیر:

عثمان بن طلحة می گوید: ابن زبیر در شجاعت و عبادت و بلاغت، کسی توان مسابقه با او را نداشت. شجاعت او در معرکه یرموک، حصار قستنطنیه، فتح افریقا و دفاع از خلیفه سوم عثمان رضی الله عنه معروف و زبانزد همه بود.

د ) - کرم و بخشش او:

ابن زیبر رضی الله عنه شخصی کریم و مهمان نواز بود و حقوق رعیت را به نحو احسن ادا می کرد و کسی که مستحق تر بود بیشتر ادا می کرد و بخشش و عطای او همیشه به طریق مشروع بود و از اسراف و تبذیر دوری می جست و این منهج کسانی است که از سنت تبعیت می کنند. ابن زبیر رضی الله عنه منهج خلفاء راشدین را گرفته و به آنچه که در دستش بود، فکر می کرد مال بیت مال است و باید به نحو صحیح مصرف شود.

3 ) - بیعت کردن مردم با عبدالله ابن زبیر رضی الله عنه:

بعد از وفات یزید بن معاویه کسی برای امر خلیفه وجود نداشت و اگر برای فرزندش معاویه وصیت کرده باشد باز هم کافی نیست، چون بیعت، بدون شورا کافی نیست و گذشت از این، بیعت معاویه بن یزید فقط بامردم دمشق خلاصه شده بود نه جای دیگر.

با این وجود زندگی معاویه بن یزید طول چندانی نکشید و خلافت بعد از خودش را به امر شورا سپرد. در این زمان اکثر مناطق اسلامی با ابن زبیر بیعت کردند ؛ از جمله این مناطق: حجاز، عراق تا دورترین نقطه ی آن، مصر، دمشق بوسیله ضحاک بن قیس، بلاد مغرب وبیشتر بلاد شام و.... را می توان ذکر کرد. در آن زمان ابن زبیر به عنوان خلیفه ی شرعی دیار اسلامی مطرح شد و جزء تعداد اندکی از شهر ها بقیه ی مناطق با او دست بیعت دادند و در مقابل ابن زبیر برای همه این مناطق والی و حاکم به عنوان نماینده خود تعیین کرد. و مردم او را خلیفه مسلمین می دانستند، به همین خاطر بسیاری از مؤرخین و علماء بیعت ابن زبیر را یک بیعت کامل و شرعی تلقی می کنند، و خروج مروان بن حکم و پسرش عبدالملک را غیر شرعی می دانند. امام ذهبی نیز خلافت ابن زبیر را شرعی دانسته و او را امیرالمؤمنین می داند. عبدالله بن عمر از جمله کسانی بود که بیعت خود را با ابن زبیر صراحتا بیان کرد و او را خلیفه شرعی وقت دانست.

4 ) - خروج مروان بن حکم از اطاعت ابن زبیر:

أ )- مختصری از شخصیت او و چگونگی خروجش علیه ابن زبیر

او مروان بن حکم بن أبی العاص بن أمیه، و کنیه ی او معروف به أبالقاسم یا أبا الحکم بود. در مکه به دنیا آمده و چهار ماه از ابن زبیر کوچکتر بود. از بعضی از صحابه و تابعین حدیث روایت کرده است و در زمان خلافت معاویه ولایت مدینه را بر عهده داشته است، در هنگام ولایتش هر وقت با مشکلی برخورد می کرد، تعدادی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم را جمع می کرد و با آنها مشورت می کرد. وقتی که یزید فوت کرد، مروان و بنی امیه از مدینه خارج شده و به سوی شام حرکت کردند ؛ مروان با ابن زبیر بیعت نکرد. بزرگان قبائل و بنی امیه که در شام بودند، دور او جمع شدند و با مروان بیعت کردند و در روایات دیگر آمده است که عبیدالله بن زیاد مانع از بیعت مروان با ابن زبیر شد و او را قانع ساخت تا اعلام استقلال کند و برای تشکیل حکومت او را تشویق کرد.

مروان نه تنها با ابن زبیر بیعت نکرد بلکه به شکلهای مختلف با او مبارزه کرد، که از جمله ی آنها:

- بر گرداندن مصر به امویان

- سعی و تلاش برای باز گرداندن عراق و حجاز به امویان

- انتخاب عبدالملک و عبدالعزیز به عنوان ولی عهد و جانشین خود

- مبارزه و نبرد با یاران ابن زبیر در شام و وقوع معرکه مرج راهط: که بین یاران ابن زبیر و مروان بن حکم رخ داد و تا 20 روز ادامه یافت و سر انجام به پیروزی مروان و شکست یاران و نمایندگان ابن زبیر در آن مناطق انجامید.

بدینوسیله مروان بعد از پیروزیش در معرکه مرج راهط نفوذ خود را بیشتر کرده و در جمادی الآخر سال 65 هجری مصر را به دولت اموی باز گرداند و دو ماه در آنجا اقامت ورزید تا اوضاع شهر را سر و سامان داد و فرزندش عبدالعزیز را والی مصر قرارداد، بعد از رجوع مروان از مصر دو لشکر را برای به حمله به ابن زبیر آماده کرد تا آنها را عازم عراق و حجاز کرد، اما این حملات در عهد مروان چندان کار ساز نبود و مصعب بن زبیر که در عراق بود، توانست این حملات را خنثی کند.

ب ) - انتخاب عبدالملک به عنوان جانشین خود و وفات مروان بن حکم:

مروان بن حکم با انتخاب فرزندش عبدالملک به عنوان جانشین خود، بار دیگر مبدأ وراثتی بودن حکومت را زنده کرد ؛ بدینوسیله خلافت را از سلسله سفیانی جدا کرده و آن را سلسله مروانی حفظ کرد، او دو ماه قبل از وفاتش این کار را انجام داد.

سر انجام مروان بن حکم در سال 65 هجری در ماه رمضان، در حالی که 63 سال از عمرش گذشته بود، وفات نمود و فرزندش عبدالملک بر روی او نماز گزارد.

مدت حکومت او نه ماه و هیجده روز ذکر شده است و در دمشق به خاک سپرده شد، آخرین کلامی که مروان بر زبان آورد جمله " وجبت الجنة لمن خاف النار " یعنی بهشت برای کسی از آتش جهنم ترسید واجب می شود ". و روایت شده است که برمهر انگشترش نوشته بود: "العزة لله " و در روایتی آمده نوشته بود " آمنت بالله العزیز الرحیم ". و در علت مرگ او اختلاف کردند در روایتی آمده است که او به بیماری طاعون مبتلا شده است و در روایت دیگر آمده به شکل طبیعی فوت کرده است و در روایت دیگر، همسرش أم خالد بن یزید او را بوسیله زهر کشته است که این دروغ و تهمتی بیش نیست و می خواهند از این طریق به بیت اموی اتهام وارد کنند و قرائن هم صحت دو روایت اول را بیشتر اثبات می کند. إن شاء الله در مقاله ی بعدی چگونگی انتقال حکومت به فرزندش عبدالملک بن مروان را برای خوانندگان شرح می دهیم.

پایان حکومت مروان بن حکم در عهد خلافت عبدالله بن زبیر


ترجمه و تحقیق: أبو أنس

سایت عصر اسلام

www.IslamAge.com

مراجع و مصادر:

1 -الدولة الأمویة _ تألیف دکتر علی محمد صلابی

2- سير أعلام النبلاء - تأليف: الذهبي - تحقيق شعيب الأرناؤوط

3- الدولة الأموية عوامل الإزدهار وتداعيات الإنهيار- تالیف دکترعلي محمد الصًّلاَّبيَّ

4- تاريخ الإسلام السياسي والديني والثقافي والاجتماعي - تألیف: دکتر حسن ابراهيم حسن

5- البدایة و النهایة - ابن کثیر

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان