خوف و خشيت ابوبكر رضی الله عنه از خداوند متعال
بسم الله الرحمن الرحیم
خوف و هراس از خداي متعال، نعمت باارزشي است كه انسان را از مصيت بدور ميدارد و سبب ميشود تا آدمي، در نهان و آشكار همواره خدا را به ياد داشته باشد. قطعاً چنين حالتي، زمينهي رشد، زيبايي و باروري اعمال انسان ميگردد. خداوندمتعال، ميفرمايد:
« يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ» (بقره:40)
يعني: «اي بنياسرائيل! به ياد آوريد نعمتي را كه بر شما ارزاني داشتهام و به عهد من (كه همان ايمان و كردار نيك است،) وفا كنيد تا به پيمان شما (يعني پاداش نيك و بهشت برين) وفا كنم و تنها از من بترسيد.»
خداي متعال، ميفرمايد:
« فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» (هود:112)
يعني: «پس همانگونه كه فرمان يافتهاي(در راه دعوت) استقامت كن به همراه كساني كه با تو، به سوي خدا برگشتهاند و (از حدود خدا) تجاوز نكنيد كه قطعاً خدا به آنچه انجام ميدهيد، بصير و آگاه است.»
بندهاي كه از خداي متعال بترسد، پاداش بزرگي مييابد: « وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» (الرحمن:46)
يعني: «و هر كس از مقام (عظمت و كبريايي) پروردگارش بترسد، باغهايي (در بهشت) دارد.»
انس رضی الله عنه مي گويد: روزي رسولخدا صلی الله علیه وسلم براي ما چنان سخنراني و موعظهاي كردند كه هرگز مانند آن را نشنيدم؛ آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمودند: (لو تعلمونَ ما أعلمُ لضحكتم قليلاً و لبكيتم كثيرًا) يعني: «اگر آنچه من ميدانم، شما ميدانستيد، قطعًا كم ميخنديديد و بسيار ميگريستيد.» اصحاب رسولخدا صلی الله علیه وسلم (با شنيدن سخنان آن حضرت، به قدري دگرگون شدند كه سر در گريبان نهادند و) چهرههايشان را پوشانده و (چنان گريستند كه هق هق ميكردند و) صداي گريهشان شنيده ميشد.( بخاري، كتاب التفسير، باب لاتسألوا عن أشياء (6/68)؛ در حديث، به نوعي گريه اشاره شده كه با صداي بيني همراه است.)
ابوبكر صديق رضی الله عنه كه ميان خوف و رجاء (ترس و اميد) جمع كرده بود، نمونهي عملي هر مسلماني اعم از حاكم و رعيت و امير و مأمور است كه خواهان سعادت و رستگاري در آخرت ميباشد. محمد بن سيرين رحمه الله ميگويد: «پس از رسولخدا صلی الله علیه وسلم هيچ كسي ترساتر از ابوبكر رضی الله عنه نيست.» قيس ميگويد: «ابوبكر رضی الله عنه را در حالي ديدم كه كنارهي زبانش را گرفته بود و ميگفت: «اين، همان چيزي است كه مرا به گناه و عذاب گرفتار ميسازد.» ابوبكر صديق رضی الله عنه فرموده است: «بگرييد و اگر شما را گريه نميآيد، به خود حالت گريه بگيريد.» ميمون بن مهران ميگويد: «زاغي بزرگبال به نزد ابوبكر رضی الله عنه آوردند؛ او، آن را وارونه كرد و گفت: «هيچ شكاري به دام نميافتد و هيچ درختي بريده نميشود، مگر به خاطر آنكه تسبيح و ياد خدا را بايد و شايد نكرده است.» از ابوبكر رضی الله عنه چنين نيز روايت شده است كه: «به خدا سوگند دوست داشتم، درختي ميبودم كه از ميوهام ميخوردند و يا مرا قطع ميكردند (و بر من حساب و كتابي نبود.)» همچنين فرموده است: «كاش مويي از تن مؤمن بودم.»( الزهد از امام احمد، باب زهد ابيبكر، ص108)
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب ابوبکر صدیق، محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com
|