سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322091
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 472   تعداد بازدید: 4739 تاریخ اضافه: 2010-04-01

واپسين روزهاي زندگاني حسن رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

عمير بن اسحاق مي‌گويد: به همراه يكي از قريشيان، نزد حسن بن علي رضی الله عنه  رفتم. ناگهان حسن رضی الله عنه  برخاست و به دستشويي رفت و چون بيرون آمد، فرمود: «به‌خدا سوگند اينك پاره‌اي از جگرم، بيرون افتاد؛ و من، با چوبي كه همراهم بود، آن را زير و رو كردم. بارها به من زهر خوراندند، اما هيچ‌گاه همانند اين بار نبود». آن‌گاه به شخصي كه همراهم بود، فرمود: «هر چه مي‌خواهي از من درخواست كن كه ديگر چنين فرصتي، پيش نخواهد آمد». پاسخ داد: «هيچ نمي‌خواهم جز اينكه خداوند، تو را شفا دهد». گويد: …فرداي آن روز، به عيادت حسن رضی الله عنه  رفتيم و ديديم كه واپسين لحظات حياتش را سپري مي‌كند. در اين اثنا برادرش حسين رضی الله عنه  آمد و بالاي سرش نشست و پرسيد: «اي برادر! چه كسي، تو را زهر خوراند؟» حسن رضی الله عنه  فرمود: «آيا مي‌خواهي او را بكُشي؟» گفت: «آري». فرمود: «اگر قاتلم، همان كسي باشد كه من، مي‌پندارم، پس خداوند، او را به‌شدت عذاب خواهد كرد (و انتقام مرا خواهد گرفت)، اما اگر گمان من، درست نباشد، دوست ندارم كه انساني بي‌گناه، به‌خاطر من كشته شود».[1]

 

وصيت حسن به حسين رضي‌الله‌عنهما:

ابن‌عبدالبر روايت نموده كه چون، وفات حسن رضی الله عنه  فرا رسيد، به برادرش حسين رضی الله عنه  فرمود: زماني كه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  وفات نمود، پدرمان ـ كه رحمت خدا بر او باد ـ اميدوار بود كه جانشين نبي اكرمص شود، اما تقدير خدا، اين بود كه ابوبكر رضی الله عنه ، زمام امور را به‌دست گيرد، و هنگامي كه ابوبكر رضی الله عنه  درگذشت، باز هم پدرمان اميدوار بود كه به خلافت برسد، اما عمر رضی الله عنه ، خليفه شد و زماني كه مرگش، نزديك شد، تعيين خليفه را به شورايي شش‌نفره واگذار كرد كه پدرمان، يكي از ايشان بود و شكي نداشت كه به خلافت مي‌رسد، ولي اين بار هم پدرمان، به خلافت نرسيد و عثمان رضی الله عنه ، به‌عنوان خليفه تعيين شد. و چون عثمان رضی الله عنه  به شهادت رسيد و با پدرمان بيعت شد، به نزاع با وي برخاستند تا آنكه شمشير كشيد و در طلب حق خويش برآمد؛ با اين حال، چيزي از امارت، برايش صاف و پاكيزه، جلوه نكرد (و اوضاع، آن‌گونه كه مي‌خواست، بر وفق مرادش نبود). به‌خدا سوگند، چنين مي‌بينم (و بر اين باورم) كه خداوند، خلافت و نبوت را در ما اهل بيت، جمع نمي‌فرمايد؛ مبادا سبك‌سران كوفه، رأي تو را بزنند و تو را (به قيام) فرا بخوانند».[2]

ابن‌عبدالبر، سند اين روايت را ذكر نكرده است؛ چنانچه پيداست متن اين روايت نيز مخدوش و ناشايست مي‌باشد؛ زيرا با رويكرد علي مرتضي رضی الله عنه  در امر خلافت و نيز روايت‌هايي كه از او در زمينه‌ي تقديم ابوبكر و عمر رضي‌الله‌عنهما نقل شده، در تعارض قرار دارد. بنده، در تحليل وقايع زندگي ابوبكر[3] و عمر[4] رضي‌الله‌عنهما، اين موضوع را به‌تفصيل، مورد بررسي قرار داده‌ام.

تفكر و تدبر حسن رضی الله عنه  در نشانه‌هاي قدرت خداوند:

حسن رضی الله عنه  در واپسين لحظات زندگي‌اش، به اطرافيان خويش فرمود: «مرا به صحن خانه ببريد تا به ملكوت آسمان‌ها بنگرم (و در نشانه‌هاي قدرت خداوند، تدبر نمايم)». بدين ترتيب آن بزرگوار را با بسترش به بيرون خانه منتقل کردند؛ وي، سرش را بلند كرد و گفت: «بارخدايا! من، خويشتن را نزد تو مي‌بينم[5] و جان و هستي من، برايم از تمام جان‌ها، عزيزتر است». بدين‌سان از عنايات خاص خداوند به حسن رضی الله عنه ، اين بود كه وي، خويشتن را تسليم رضاي خداوند متعال نموده و به اجر و پاداش الهي، اميدوار بود.[6]

در روايتي آمده است كه گفت: «بارخدايا! من، خويشتن را نزد تو مي‌بينم و هيچ‌ مصيبتي مانند اين، به من نرسيده جز مصيبت (رحلت) رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ».[7]

آري! بدين ترتيب در آن موقعيت حساسي كه جان به لب مي‌رسد و انسان، واپسين لحظات حياتش را سپري مي‌كند، حسن رضی الله عنه ، با تمام وجود، به سوي خدا روي آورد و با زبان قال و بيان حال، به يگانگي، كبريايي، و عظمت و جبروت الله اقرار نمود. در عباراتي كه حسن رضی الله عنه  به‌كار برد، مفاهيم خضوع و خشوع به درگاه پرودگار بزرگ و بلندمرتبه، فوران كرد و كمال اميدواري به مهربان‌ترين مهربانان، و دلبستگي به خداوند يكتا، نمايان گشت. حسن رضی الله عنه ، هنگام وداع با دنيا، عبادت بزرگي چون انديشيدن در ملكوت آسمان‌ها و تدبر در نشانه‌هاي قدرت خداوند را از ياد نبرد و اين درس ارزشمند را به ما آموخت كه بايد هميشه دل به خداوند بست و هيچ‌گاه او را از ياد نبرد. خداي متعال، مي‌فرمايد:

« إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآَيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ» (آل‌عمران:190)

«همانا در آفرينش آسمان‌ها و زمين و دگرگوني شب و روز، نشانه‌هايي(روشن) براي خردمندان (در زمينه‌ي شناخت آفريدگار) وجود دارد».

حسن رضی الله عنه  نگاهي به خويشتن انداخت كه برايش از تمام جان‌ها ـ جز رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  ـ عزيزتر بود و سپس به درگاه الهي اذعان و اعتراف نمود كه خويشتن را نزد خدا مي‌بيند و خود را به او سپرده و به‌رضاي او راضي است. خداوند متعال، مي‌فرمايد:

« وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (ذاريات:21)

«و در وجود خود شما (نشانه‌هاي آشكاري براي اهل يقين وجود دارد؛) آيا نمي‌بينيد؟»

بديهي است تفكر و تدبر در آفاق و انفس، و به‌عبارتي: انديشيدن در نظام گيتي و نيز تدبر در جهان كوچك و پيچيده‌ي وجود انسان)، يكي از عوامل تقويت ايمان است؛ چراكه در جهان هستي و در وجود انسان، نشانه‌ها و دلايل آشكار و واضحي وجود دارد كه بيانگر قدرت و عظمت آفريدگار مي‌باشد. زيبايي و نظم شگفت‌آور گيتي، حيرت و تعجب دانشمندان و خردمندان را برمي‌انگيزد و جلوه‌اي از گستره‌ي بي‌پايان قدرت الهي و نمودي از علم و دانش نامحدود و گسترده‌ي پروردگار هستي است. گوناگوني و فراواني موجودات و نعمت‌هاي جهان آفرينش، بيانگر رحمت بيكران خداي متعال و فضل و احسان بي‌پايانش، نسبت به مخلوقات مي‌باشد. اينها، همه، زمينه‌ساز تعظيم و بزرگداشت خداوند متعال است؛ يعني با وجود اين‌همه نعمتي كه خداوند متعال، به ما ارزاني داشته، بايد سپاس‌گزارش باشيم، همواره او را ياد كنيم و همه‌تن به سوي او روي بياوريم و با تمام وجود، تسليم دستوراتش شويم. و اين، روح و سرّ ايمان است..[8] اگر در مخلوقات و آفريده‌هاي خداوند متعال، بينديشيم، به‌خوبي پي خواهيم برد كه همه‌ي مخلوقات، از هر جهت، به خالق و آفريدگار هستي نيازمندند و حتي به‌اندازه‌ي يك چشم به‌هم زدن نيز از او، بي‌نياز نيستند. در وجود خود ما نيز نشانه‌ها و دلايل آشكاري وجود دارد كه بيانگر نياز هميشگي و گريزناپذير يكايك ما به خداي متعال است؛ چنين تفكري، انسان را به فروتني و تواضع وا مي‌دارد و سبب مي‌شود كه انسان مسلمان، با احساس نياز به پرودگارش، دست دعا و زاري و تضرع، بلند نمايد و خداوند را به‌فرياد بخواند و به درگاهش، عرض نياز كند و از پروردگار مهربان بخواهد كه او را زيان‌هاي ديني و دنيوي، مصون بدارد. بدين ترتيب توكل و اعتماد مسلمان به خدايش، بيشتر مي‌شود و بيش از هر زماني، به فضل و احسان پروردگار چشم مي‌دوزد و اين‌چنين، ايمان، تحقق مي‌يابد و عبادت و بندگي، قوت مي‌گيرد؛ چراكه دعا، اصل و مغز عبادت است.[9]

حسن بن علي رضی الله عنه  در واپسين لحظه‌هاي زندگي‌اش، از عبادت بزرگي چون تدبر و تفكر در نشانه‌هاي قدرت خداوند غافل نشد و به‌خوبي، به انجام چنين عبادتي پرداخت و بدين‌سان به ما آموخت كه عبادت، داراي مفاهيم گسترده و بزرگي است؛ چنانچه خود را به خداوند سپرد و اذعان نمود كه خود را نزد خدا مي‌پندارد و به اجر و پاداش الهي، اميدوار، و به رضاي او، راضي است. صحابه رضی الله عنهم   مفهوم احتساب را دريافته بودند و از تمام اعمالشان، اميد اجر و ثواب داشتند؛ چنانچه ابوموسي رضی الله عنه  از معاذ رضی الله عنه  پرسید: «اي معاذ! چگونه قرآن مي‌خواني؟» پاسخ داد: «اول شب مي‌خوابم و پس از اينكه مقداري خوابيدم، بر مي‌خيزم و هر اندازه كه خداوند، برايم مقدر كرده باشد، قرآن مي‌خوانم و همان‌طور كه از بيداري‌ام، اميد اجر و ثواب دارم، از خوابم نيز اميد اجر و ثواب دارم»[10]

خورد و نوش و حتي هم‌بستري مرد با همسرش، در صورتي كه بر اساس دستورات الهي و به اميد اجر و پاداش باشد، اجر و پاداش الهي را به دنبال دارد. حسن بن علي رضی الله عنه  در حالي دار فاني را وداع گفت كه خودش را نزد خدا مي‌پنداشت و در عبادت تفكر و تدبر و نيز در عبادت احتساب به‌سر مي‌برد و به اجر و پاداش الهي در ازاي مصايب، اميدوار بود. حسن رضی الله عنه ، زبان حال اين آيه‌ي كريمه بود كه:

«قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (162) لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ»          (انعام:162،163)

«بگو: نماز و عبادت و زيستن و مردن من، از آن خداست كه پروردگار جهانيان مي‌باشد (و) هيچ شريكي ندارد؛ و به همين دستور داده شده‌ام. و من، نخستين مسلمانم».

 

آخرين سخنان حسن رضی الله عنه :

ابونعيم[11] مي‌گويد: زماني كه بيماري حسن رضی الله عنه  شدت يافت، آن بزرگوار آه و ناله مي‌كرد. شخصي، نزدش آمد و گفت: «اي ابومحمد! چرا آه و ناله سر مي‌دهي؟ مگر نه اينكه با جدا شدن روح از كالبدت، نزد پدر و مادرت علي و فاطمه، و نيز نزد پدربزرگ و مادربزرگت نبي (اكرمص) و خديجه مي‌روي و به عموهايت حمزه و جعفر، و به دايي‌هايت قاسم و طيب و ابراهيم، و به خاله‌هايت رقيه و ام‌كلثوم و زينب مي‌پيوندي؟» راوي مي‌گويد: غم و ناله‌ي حسن رضی الله عنه  پس از شنيدن اين سخن، برطرف شد.[12]

در روايتي آمده است كه گوينده‌ي اين سخن به حسن رضی الله عنه ، برادرش حسين رضی الله عنه  بود. حسن رضی الله عنه  در پاسخش فرمود: «اي برادرم! من، به امر و خواست خداي متعال، به جايي مي‌روم كه هرگز نرفته‌ام و تعدادي از مخلوقات خدا را مي‌بينم كه هيچ‌گاه امثال آنان را نديده‌ام». آن‌گاه حسين رضی الله عنه  گريست.[13]

در روايتي آمده است كه حسن رضی الله عنه  فرمود: «من، با آن‌چنان امر بزرگ و مسأله‌ي هولناكي مواجه شده‌ام كه پيشتر تجربه‌اش را نداشته‌ام».[14]

در كتاب خدا و سنت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  مسير و سرنوشت انسان، از آغاز خروج روح از كالبدِ وي تا استقرارش در بهشت يا جهنم، به‌تفصيل بيان شده است. از اين‌رو سلف صالح و پيشينيان نيك امت، به‌شدت از سوءخاتمه و فرجام بد مي‌ترسيدند؛ هيچ‌كس از عاقبت خويش خبر ندارد و فرجام هر كس، به‌قدري مهم است كه ملاك و معيار پذيرش يا عدم پذيرش اعمال، به‌شمار مي‌رود. بنابراين مؤمنان، در هر قدمي كه برمي‌دارند و در هر حركتي كه مي‌كنند، از سوءخاتمه و فرجام بد، مي‌ترسند؛ چنانچه خداي متعال، در توصيف مؤمنان مي‌فرمايد:

«وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ » (مؤمنون:60)

«و دل‌هايشان، ترسان و هراسان است».

اهل ايمان، همواره سختي‌هاي مرگ و مشكلات قبض روح و جان دادن را به‌ياد دارند و مسيري را كه فراروي همگان است، خيلي خوب مي‌شناسند. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  مي‌فرمود: (اللهم هوّن عليّ سكرات الموت)[15] يعني: «بارخدايا! سختي‌هاي مرگ را بر من، آسان بگردان».

وقتي انسان، از سختي‌هاي مرگ مي‌ترسد، مواجه شدن با ملك الموت (فرشته‌ي مرگ) نيز برايش هولناك است و از ديدن او، مي‌هراسد و ترس و وحشت، او را فرا مي‌گيرد.[16]

قرطبي مي‌گويد: مشاهده‌ي ملك الموت (فرشته‌ي مرگ) ، آن‌چنان ترس و وحشتي در دل ايجاد مي‌كند كه غير قابل توصيف است و تنها كسي، به حقيقت آن پي مي‌برد كه با آن مواجه شده و آن را با چشم خود ديده است.[17] گذشته از ياد مرگ و ترس از ديدن فرشته‌ي مرگ، بايد وقايع هولناك‌ پس از مرگ را نيز به‌ياد داشت؛ چراكه انسان، پس از مردن، نتيجه‌ي آزمون دنيا را مي‌بيند. از اين‌رو بايد بدين نكته بينديشيم كه آيا ما، جزو كساني خواهيم بود كه فرشتگان، به آنان مي‌گويند:

« أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت:30)

«نترسيد و غمگين نباشيد، و مژده باد شما را به بهشتي كه نويدش به شما داده مي‌شد».

يا در جرگه‌ي كساني خواهيم بود كه خداي متعال، درباره‌ي آنان مي‌فرمايد:

«وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ» (انفال:50)

«(اي پيغمبر!) اگر (آن هول و هراسي را) ببيني (كه هنگام مرگ به كافران دست مي‌دهد)، بدانگاه كه فرشتگان، جان كافران را مي‌گيرند و سر و صورت و پشت و روي آنها را مي‌زنند (و به ايشان مي‌گويند): عذاب سوزان را بچشيد، (از مشاهده‌ي اين‌همه رنج و ترس، به حال آنان تأسف خواهي خورد)».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  فرموده است: (مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ، أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ، كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ) يعني: «‌هرکس، ملاقات خدا را دوست داشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست دارد. و هرکس كه ملاقا ت خدا را دوست نداشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست ندارد»‌. عايشه رضي الله عنها گفت: ما مرگ را دوست نداريم. فرمود: (لَيْسَ ذَاك، وَلَكِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَكَرَامَتِهِ. فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ. وَإِنَّ الْكَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ فكَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَكَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ)[18] یعنی: «هدف، اين نيست. بلکه هنگامي که مرگ به سراغ مؤمن بيايد، او را به خشنودي و بخشش الهي، بشارت مي‌دهند. در اين هنگام، هيچ چيزي برايش از آنچه که در انتظارش هست، محبوب‌تر نيست. پس او، ملاقات خدا را دوست دارد و خدا هم ملاقات او را دوست دارد. اما هنگامي که مرگ کافر فرا رسد، او را به عذاب الهي، بشارت مي‌دهند. لذا هيچ چيزي برايش از آنچه که در انتظارش مي‌باشد، ناگوارتر نيست. اينجاست که او، ملاقات خدا را دوست ندارد و خدا هم ملاقات او را دوست ندارد»‌.

فشار قبر نيز جزو مسايلي است كه همه، آن را تجربه خواهند نمود. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  فرموده است: (إِنَّ لِلْقَبْرِ ضَغْطَةً، لَوْ نجا أَحَدٌ مِنْهَا نَجَا مِنْهَا سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ)[19] يعني: «قبر، فشاري دارد كه اگر كسي، از آن نجات يابد، آن شخص، سعد بن معاذ خواهد بود». نبي اكرم رضی الله عنه  در توصيف قبر فرموده است: (رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ)[20] يعني: «قبر، باغي از باغ‌هاي بهشت يا گودالي از گودال‌هاي جهنم است». ما، رستاخيز و برپايي قيامت را پيش رو داريم. خداي متعال، مي‌فرمايد:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ » (حج:1)

«اي مردم! از پرودگارتان بترسيد (و به ياد روز قيامت باشيد). همانا زلزله‌ي قيامت، واقعه‌ي بزرگ (و هراس‌انگيزي) است».

روز قيامت، روزي بس دشوار است؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» (مطففين:6)

«روزي كه مردمان، در پيشگاه پروردگار جهانيان، (براي حساب و كتاب) برپا مي‌ايستند».

در روز قيامت، تمام انسان‌ها اعم از نخستين انساني كه پا به عرصه‌ي گيتي نهاده (يعني آدمu) تا آخرين فردي كه به دنيا مي‌آيد، حشر خواهند شد؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآَخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ » (هود:103)

«آن، روزي است كه مردمان را (براي حساب و كتاب) گرد مي‌آورند و روزي است كه (از سوي همگان)، مشاهده مي‌گردد».

خداي متعال و رسول اكرمص صحنه‌هاي هراس‌انگيز قيامت را توصيف كرده‌اند؛ چنانچه خداي متعال، مي‌فرمايد:

«كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا (21) وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22) وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (23) يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» (فجر:21-24)

«هرگز! (چنين نيست كه مي‌پنداريد). زماني كه زمين، سخت در هم كوبيده مي‌شود و صاف و مسطح مي‌گردد، و پروردگارت بيايد و فرشتگان، صف در صف حاضر شوند؛ در آن روز، دوزخ را بياورند؛ در آن روز، انسان، به خود آيد، و چنين به‌خود‌آمدني، چه سودي به حالش خواهد داشت؟ (بنابراين) خواهد گفت: اي كاش براي زندگي خويش، (نيكي‌ها و حسناتي) پيشاپيش مي‌فرستادم».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  فرموه است: (يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ كُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَجُرُّونَهَا)[21] يعني: «روز قيامت جهنم را در حالي مي‌آورند كه هفتاد هزار مهار دارد و با هر مهاري، هفتاد هزار فرشته، همراهند و آن را مي‌كشند». به‌راستي چه صحنه‌ي وحشتناكي است! آن‌چنانكه دل‌ها را پاره‌پاره مي‌كند. از ترس آن روز هولناك بود كه حسن بن علي رضی الله عنه  فرمود: «من، اين ننگ و عار را بر آتش جهنم ترجيح مي‌‌دهم».[22] حسن رضی الله عنه  از اين ترسيد كه در پيشگاه الهي درباره‌ي خون مسلمانان، مورد بازخواست قرار گيرد. چراكه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  فرموده است: (أول ما يقضي بين الناس في الدماء)[23] یعنی: «نخستين چيزي كه ميان مردم در مورد آن داوري مي‌شود، درباره‌ي خون‌ها (قتل‌ها) است».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  در بيان يكي از صحنه‌هاي هولناك قيامت فرموده است: (يَجِيءُ الْمَقْتُولُ بِالْقَاتِلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَاصِيَتُهُ وَرَأْسُهُ بِيَدِهِ وَأَوْدَاجُهُ تَشْخَبُ دَمًا يَقُولُ يَا رَبِّ هَذَا قَتَلَنِي حَتَّى يُدْنِيَهُ مِنْ الْعَرْشِ)[24] يعني: «روز قيامت، مقتول، در حالی که موی پیشانی و سر قاتل را گرفته و از رگ گردن وی، خون، جاری است، قاتل را مي‌آورد و مي‌گوید: ای پروردگارم! این، مرا کشت؛ آن چنانکه او را به عرش نزدیک مي‌كند».[25]

آري! چه روز سخت و وحشتناكي، پيش روي ما قرار دارد! وقتي سردار جوانان بهشت، از آن روز هولناك، هراس دارد، حال ما و امثال ما چگونه خواهد بود؟! همه‌ي ما بايد عبرت بگيريم و براي آن‌چنان روزي، تلاش نماييم و عمل نيك انجام دهيم و از خداي متعال بخواهيم كه ما را مشمول عفو و مهرباني خويش قرار دهد كه او، بس مهربان، بردبار و بخشاينده است.

 

خاكسپاري حسن رضی الله عنه  در قبرستان بقيع:

حسن رضی الله عنه  در واپسين لحظات زندگي‌اش به برادرش حسين رضی الله عنه  فرمود: «مرا در كنار پدرم (يعني رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ) دفن نماييد، مگر اينكه بيم درگيري و خونريزي وجود داشته باشد؛ در اين صورت به‌خاطر من، هيچ خوني به زمين نريزيد و مرا در قبرستان (عمومي) مسلمانان دفن كنيد». زماني كه حسن رضی الله عنه  وفات نمود، حسين رضی الله عنه  و همراهانش، مسلح شدند. ابوهريره رضی الله عنه ، حسين رضی الله عنه  را سوگند داد و فرمود: «وصيت برادرت را يادآوري مي‌كنم كه دستور داد اگر بيم خونريزي وجود داشت، مرا در گورستان عمومي مسلمانان، دفن كنيد». گفتني است: مروان بن حكم، از خاكسپاري حسن رضی الله عنه  در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  جلوگيري كرد. البته ابوهريره، جابر بن عبدالله، ابن‌عمر، عبدالله بن جعفر و مسور بن مخرمه و عده اي ديگر، ميانجيگري كردند و سرانجام با موافقت حسين رضی الله عنه ، پيكر حسن رضی الله عنه  را به بقيع‌الغرقد منتقل نمودند و در كنار مادرش، زهراي بتول رضي‌الله‌عنها به خاك سپردند.[26]

در مورد چگونگي خاكسپاري حسن بن علي رضی الله عنه ، روايات ضعيفي نقل شده و اين فرصت را در اختيار غرض‌ورزان قرار داده است كه با سوءاستفاده از اين روايات ضعيف، در جهت اهداف شوم خويش، دسيسه نمايند و به طرح مسايلي بي‌اساس و دروغين بپردازند. چنانچه ادعا كرده‌اند كه ام‌المؤمنين عايشه‌ي صديقه رضي‌الله‌عنها، از خاكسپاري حسن رضی الله عنه  در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  و ابوبكر و عمر رضي‌الله‌عنهما جلوگيري كرده و گفته است: «نفرِ چهارمي، اينجا دفن نخواهد شد؛ زيرا اينجا خانه‌ي من است كه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  در دوران حياتش، آن را به من داد». اين روايت، صحيح نيست و سندش، مجهول مي‌باشد.[27]

ابن‌تيميه ‌رحمه‌الله، بر اساس روايات صحيح ثابت نموده كه عايشه رضي‌الله‌عنها، به درخواست حسن رضی الله عنه  براي خاكسپاري جنازه‌اش در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ، پاسخ مثبت داده بود. چراكه حسن رضی الله عنه  پيش از وفاتش، اين درخواست را با عايشه رضي‌الله‌عنها در ميان نهاد و عايشه‌ رضي‌الله‌عنها نيز موافقت كرد كه حسن رضی الله عنه  را در خانه اش دفن نمايند. اما عده‌اي ديگر، مانع از خاكسپاري حسن رضی الله عنه  در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  شدند و گفتند: چون عثمان رضی الله عنه ، در آنجا دفن نشده، پس هيچ كس ديگر هم نبايد آنجا دفن شود. از اين‌رو چيزي نمانده بود كه آشوب به‌پا شود.[28] در اين‌باره نيز روايات بي‌اساسي نقل شده است. چنانچه در برخي از كتاب‌هاي تاريخ آمده است كه ابان بن عثمان بن عفان گفت: خيلي عجيب است كه پسرِ قاتل عثمان در جوار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  و ابوبكر و عمر، دفن شود، حال آنكه اميرمؤمنان، شهيد مظلوم در بقيع‌الغرقد، به خاك سپرده شد![29] سند اين روايت، واقعاً ضعيف است و متن ناشايستي دارد. در كتاب‌هاي تاريخ، رواياتي وجود دارد كه بيانگر جلوگيري مروان بن حكم از خاكسپاري حسن رضی الله عنه  در جوار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  مي‌باشد؛ گفتني است: تمامي اين روايات، ضعيف است. دكتر محمد صامل سلمي، ضمن تحقيق خويش بر كتاب طبقات، بدين موضوع پرداخته و ضعف روايات مورد اشاره را، بيان نموده است.[30]

اينك به بيان روايت صحيحي مي‌پردازيم كه درباره‌ي خاكسپاري حسن رضی الله عنه ، نقل شده است:

ابوحازم روايت نموده كه حسن رضی الله عنه  در واپسين لحظات زندگي‌اش به برادرش حسين رضی الله عنه  فرمود: «مرا در كنار پدرم (يعني رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ) دفن نماييد، مگر اينكه بيم درگيري و خونريزي وجود داشته باشد؛ در اين صورت به‌خاطر من، هيچ خوني به زمين نريزيد و مرا در قبرستان (عمومي) مسلمانان دفن كنيد». زماني كه حسن رضی الله عنه  وفات نمود، حسين رضی الله عنه  و همراهانش، مسلح شدند. ابوهريره رضی الله عنه ، حسين رضی الله عنه  را سوگند داد و فرمود: «وصيت برادرت را يادآوري مي‌كنم كه دستور داد اگر بيم خونريزي وجود داشت، مرا در گورستان عمومي مسلمانان، دفن كنيد». راوي مي‌گويد: ابوهريره رضی الله عنه  آن‌قدر پافشاري كرد كه حسين رضی الله عنه  موافقت نمود و آن‌گاه حسن رضی الله عنه  را در بقيع‌الغرقد به خاك سپردند. ابوهريره رضی الله عنه  فرمود: «اگر پسر موسي علیه السلام را مي‌آوردند تا در كنار پدرش، به خاك بسپارند و عده‌اي، مانعِ خاكسپاري وي در كنار پدرش، مي‌شدند، آيا چنين كاري، ظلم و ستم نبود؟» گفتند: آري. فرمود: «اين، پسر پيامبر خداست كه پيكرش را آورده‌اند تا در كنار پدرش دفن نمايند».[31] بيماري حسن رضی الله عنه ، چهل روز طول كشيد[32] و چون دار فاني را وداع گفت، سعيد بن عاص رضی الله عنه ، به درخواست حسين رضی الله عنه  جلو شد و نماز جنازه‌ي حسن رضی الله عنه  را امامت داد. سعيد بن عاص، در آن زمان، والي مدينه بود و در هيچ‌يك از فتنه‌ها و جنگ‌هايي كه ميان مسلمانان روي داد، حاضر نشد و با معاويه رضی الله عنه  نجنگيد. وي، در زمان عثمان بن عفان رضی الله عنه ، امارت كوفه را بر عهده داشت. سعيد بن عاص، شخصي سخنور بود و شيوه‌ي سخن گفتنش، به شيوه‌ي سخن گفتن رسول‌خداصلی الله علیه وسلم  شباهت داشت؛ از اين‌رو از سوي عثمان بن عفان رضی الله عنه  مأموريت يافت كه با مأموران كتابت قرآن، همكاري كند.[33] زماني كه حسن رضی الله عنه  وفات نمود، ابوهريره رضی الله عنه  كنار درب ورودي مسجد النبي ايستاد و در حالي كه مي‌گريست، با صداي بلند، فرياد برآورد: «اي مردم! بگرييد كه امروز، جگرگوشه‌ي رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ، درگذشت».[34] آن‌چنان جمعيتي در تشييع جنازه‌ي حسن رضی الله عنه  شركت كردند كه بقيع، از كثرت ازدحام، ديگر گنجايش هيچ‌كس را نداشت؛[35] حتي جاي سوزن انداختن هم نبود.[36] حسن رضی الله عنه ، شخصيتي بردبار، فاضل و پرهيزگار بود و هيچ رغبتي به دنيا و مقام‌هاي دنيوي نداشت؛ از اين‌رو دنيا و پست و مقامش را به اميد دستيابي به نعمت‌هاي ماندگار و جاويد خداوندي، رها كرد.

ذهبي رحمه‌الله درباره‌ي حسن رضی الله عنه  مي‌گويد: اين امام، آقا و زيباروي، خردمند، باوقار، بخشنده، پرهيزگار، دين‌دار، ستوده و بزرگوار بود.[37] رحمت و رضوان خداوند، بر حسن مجتبي باد؛ خداي متعال، ما را در كنار آن بزرگوار، با بهترين بندگان خويش اعم از پيامبران، صديقين، شهدا و صالحان، يك‌جا بگرداند. به‌راستي كه سيرت حسن مجتبي رضی الله عنه ، آكنده از درس‌ها و آموزه‌هاي فراواني است بايد سرمشق اهل خرد و مسلمانان قرار بگيرد.

 

درآمدي بر سال وفات حسن مجتبي رضی الله عنه :

بيشتر تاريخ‌نگاران و علماي سيرت، سال 49 هجري را سال وفات حسن رضی الله عنه  دانسته‌اند.[38] البته سال 50[39] و 51[40] هم گفته شده است. دكتر خالد الغيث، سال 51 هجري را سال وفات حسن رضی الله عنه  دانسته، و قول بخاري رحمه‌الله نيز همين است.[41]

بنده نيز همين قول را ترجيح مي‌دهم و معتقدم كه حسن رضی الله عنه  در سال 51 هجري، درگذشته است. جعفر صادق رحمه‌الله مي‌گويد: حسن رضی الله عنه  47 سال، عمر نمود.[42] ذهبي مي‌گويد: روايت منسوب به جعفر صادق مبني بر اينكه حسن رضی الله عنه  58 سال، عمر كرده است، نادرست مي‌باشد.[43] دكتر خالد الغيث، عمر حسن رضی الله عنه  را 48 سال دانسته و در تأييد گفتارش، به سخن ابن‌عبدالبر، استناد نموده كه گفته است: حسن بن علي رضی الله عنه ، نيمه‌ي ماه رمضان سال سوم هجري، چشم به جهان گشود. و اين، صحيح‌ترين روايت در اين زمينه مي‌باشد.[44] ابن‌حجر رحمه‌الله نيز همين تاريخ را به‌عنوان زادروز حسن رضی الله عنه  تأييد نموده است.[45] از اين‌رو حسن رضی الله عنه  هنگام وفاتش، 48 سال داشت.[46]

به‌هر حال حسن بن علي رضی الله عنه  توسط عده‌اي خيانتكار، به شهادت رسيد و اين افتخار بزرگ، نصيبش گشت كه با عملي ساختن برنامه‌ي اصلاحي‌ بي‌نظيرش، تأثير‌ به‌سزايي در وحدت و يك‌پارچگي امت اسلامي و بازگشت نقش‌آفريني مسلمانان در كاروان تمدن و نشر و گسترش دين خدا در سراسر گيتي داشته باشد. بنابراين امت اسلامي، مديون اين آقاي بزرگوار است كه پرچمدار اتحاد و همبستگي امت اسلام بود و به فتنه‌هاي داخلي جامعه، پايان داد و با جهاد و تلاش زيبا و صبر و شكيبايي باشكوهش، اسوه و زبانزد همگان در طول تاريخ قرار گرفت و آن‌چنان رويكردي از خود، به‌يادگار گذاشت كه تاريخ، آن را براي ما حفظ نموده است و گذشت شب و روز، و بلكه سپري شدن سال‌ها و قرن‌ها، آن را از ياد مردم و مسلمانان آگاه و روشن‌ضمير، محو نخواهد كرد.

بنده، اين كتاب را در تاريخ 21 صفر سال 1425 هجري برابر با 11/4/2004 ميلادي، ساعت 21:45 به‌پايان رساندم. فضل و دهش الهي همواره، بنده‌نوازي كرده است. از خداي متعال مي‌خواهم كه اين عمل را بپذيرد و ما را به رفاقت و همراهي پيامبران، صديقين، شهدا و صالحان مكرم بفرمايد. خداوند متعال مي فرمايد:

«مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (فاطر:2)

«خداوند، هر رحمتي را براي مردم بگشايد، كسي نمي‌تواند از آن جلوگيري كند و از هر چيزي كه خداوند، جلوگيري كند، كسي جز او نمي‌تواند آن را روانه سازد و خداوند، توانا و حكيم است (كه توانايي هر كاري را دارد و هر كاري را با حكمت انجام مي‌دهد)».

در پايان، با قلبي خاشع و توبه‌كار به در‌گاه الله متعال، مي‌ايستم و به فضل و بخشش او بر خود، اعتراف مي‌كنم كه او، همواره فضل و كرم فرموده و مرا ياري رسانده است. به خاطر آن همه منتي كه همواره بر من نهاده، او را مي‌ستايم و با توسل به صفات والا و نامهاى نيكش، از او مي‌خواهم كه اين عمل را خالص به رضاي خويش بگرداند و براي بندگانش، سودمند قرار دهد؛ از او مي‌خواهم كه به هر حرفي كه در اين موضوع نوشته‌ام، مرا مستحق ثواب بگرداند و آن را بر ترازوي نيكي‌هايم بيفزايد. از همه‌ي مسلماناني كه اين كتاب را مي‌خوانند، مي‌خواهم كه اين بنده‌ي نيازمند به عفو و غفران الهي را از ياد نبرند و در دعاهايشان، رحمت و رضوان خداوند را براي اين بنده مسألت كنند.

«َتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ»

«پروردگارا! چنان كن كه پيوسته سپاس‌گزار نعمت‌هايي باشم كه به من و پدر و مادرم ارزاني داشته اي و توفيقم ده تا كارهاي نيكي انجام دهم كه تو، از آن‌ها راضي باشي و مرا در پرتو مرحمت خود، از زمره‌ي بندگان نيك و شايسته‌ات بگردان.

 

سبحانک اللهم و بحمدک أشهد أن لا إله إلا أنت أستغفرک و أتوب إلیک

و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین

 


سایت عصر اســلام

IslamAge.Com

--------------------------------------------------------------

[1]- طبقات (11/335)، با سند ضعيف.

[2]- الإستیعاب (1/391).

[3]- اين كتاب، به‌قلم اينجانب به فارسي ترجمه شده است. (مترجم)

[4]- برادر گرامي، آقاي عبدالله ريگي احمدي، اين كتاب را به فارسي، ترجمه كرده است. (مترجم)

[5]- يعني چنین گمان مي‌کنم که باید دنیا را ترک نمایم، اما با این حال، به رضاي تو، راضي‌ام و به اجر و پاداشت، اميدوار. (مترجم).

[6]- نگا: البداية و النهاية (11/209).

[7]- صفة الصفوة (1/762).

[8]- ر.ك: شجرة الإيمان، از علامه سعدي رحمه‌الله، ص49؛ الوسطية في القرآن الكريم، اثر صلابي، ص239.

[9]- التوضيح و البيان لشجرة الإيمان، ص51؛ الوسطية، اثر صلابي، ص239.

[10]- بخاري، شماره‌ي 4342.

[11]- نامش، فضل بن دكين است.

[12]- البداية و النهاية (11/210).

[13]- نگا: تاريخ دمشق (14/109).

[14]- تهذيب الكمال (6/254)؛ سكب العبرات (1/148).

[15]- ترمذي، كتاب الجنائز، شماره‌ي978.

[16]- ر.ك: الإيمان أولا، ص94.

[17]- نگا: التذكرة (1/113).

[18]- بخاري، شماره‌ي6507.

[19]- نگا: مسند احمد (6/55)، رجال اين حديث، صحيح‌اند.

[20]- سنن ترمذي، شماره‌ي2578.

[21]- مسلم، كتاب صفة النار؛ صحيح الجامع، شماره‌ي8001.

[22]- تاريخ دمشق (14/88).

[23]- بخاري (6864).

[24]- روايت ترمذي، نسائي و ابن ماجۀ؛ آلبانی رحمه الله، این حدیث را صحیح دانسته است، نگا: صحیح الجامع، شماره (8031).

[25]- كنايه از آن دارد که مقتول، خواهان تلافی و اعاده ی حق خویش می شود و حاکی از آنست که خداوند متعال، به عدل خویش، به داد وی می رسد.

[26]- نگا: الدوحة النبوية الشريفة. ص98.

[27]- ر.ك: سير أعلام النبلاء (3/276).

[28]- ر.ك: الفتاوي (27/222).

[29]- طبقات (1/355)، سند اين روايت، به‌شدت ضعيف است.

[30]- ر.ك: طبقات (1/356، 257،364).

[31]- طبقات (1/340) با سند صحيح.

[32]- نگا: المستدرك علي الصحيحين (3/190).

[33]- نگا: سير أعلام النبلاء (3/448).

[34]- البداية و النهاية (12/211)؛ الدوحة النبوية الشريفة، ص98.

[35]- البداية و النهاية (12/211)؛

[36]- نگا: طبقات (1/351).

[37]- سير أعلام النبلاء (3/253).

[38]- تاريخ خليفة، ص209؛ أنساب الأشراف (3/64)؛ تهذيب الكمال (6/256).

[39]- الأبناء بأنباء و تواريخ الخلفاء، فتح الباري (7/120)

[40]- مرويات خلافة معاوية في تاريخ الطبري، ص402.

[41]- نگا: مرويات خلافة معاوية في تاريخ الطبري، ص402؛ سیر أعلام النبلاء (3/277).

[42]- نگا: سير أعلام النبلاء (3/277).

[43]- همان.

[44]- الإستيعاب (1/384).

[45]- الإصابة (2/68).

[46]- مرويات خلافة معاوية، ص402.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان