سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

27 فروردين 1404 17/10/1446 2025 Apr 16

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7580395
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 47   تعداد بازدید: 4847 تاریخ اضافه: 2016-12-12

قبر مرا صدا زد

بسم الله الرحمن الرحیم

قبر مرا صدا زد


عمر بن عبد العزیز رحمه الله برای تشییع جنازه ‌ی یکی از اعضای خانواده اش خارج شد، وقتی او را در خاک قرار داد و به کِرم‌ ها سپرد رو به مردم کرد و فرمود: ای مردم، قبر از پشت مرا صدا زد آیا به شما نگویم به شما چه گفت؟

گفتند: بگو

فرمود: قبر مرا صدا زد و گفت: ای عمر بن عبد العزیز، آیا از من نمی ‌پرسی با محبوبان چه کردم؟

گفتم: بله

گفت: کفن ‌ها را پاره کرده‌، بدن ‌ها را دریده، خون را مکیده و گوشت را خوردم.

آیا از من نمی‌ پرسی با بند‌ها چه کردم؟

گفتم: بله

گفت: دو دست را از دو ساق جدا کردم، دو ساق را از دو بازو، دو باسن را از دو ران، دو ران را از دو زانو، دو زانو را از دو ساق و دو ساق را از دو پا.

سپس عمر گریست و فرمود: آگاه باشید که ماندگاری دنیا اندک است، عزتش ذلت است، جوانش پیر می‌ شود، زنده ‌اش می‌ میرد پس فریب خورده و مغرور کسی است که فریبش را خورده باشد.

ساکنانش که شهر‌ها را ساخته‌ اند کجا هستند؟

خاک با بدن‌ هایشان چه کرد؟

کِرم‌ ها با استخوان‌ ها و گوشت‌ هایشان چه کرد؟

بدن‌ ها بر تخت‌ های صاف و فرش‌ های نرم بودند، خدمت‌ کاران به آنان خدمت می‌ کردند و همسران آنان را گرامی می ‌داشتند. زمانی که از کنارشان گذشتی اگر می‌ خواهی آنان را صدا بزن و اگر می‌ خواهی آنان را بخوان، به قبرها و جایگاهشان نگاه کن، از ثروتمند بپرس از ثروتش چه مانده؟

از فقیر بپرس از فقرش چه مانده؟

از آنان بپرس در مورد، زبان‌ هایی که با آن صحبت می ‌کردند، چشم ‌هایی که با آن‌ ها به لذت‌ ها نگاه می ‌کردند، پوست ‌های نرم، چهره‌ های زیبا و بدن‌ های ملایم، کرم‌ ها با آن‌ ها چه کرده‌ اند؟

رنگ‌ ها محو شد، گوشت ‌ها خورده شد، چهره ‌ها خاکی شد، زیبایی‌ ها محو شد، پشت شکسته شد، استخوان‌ ها ظاهر شد، پیکر‌ها پاره شد، خدمت کاران و بردگانشان کجا هستند؟

ثروت و گنجینه‌ هایشان کجاست؟

به الله سوگند فرشی به آنان ندادند، متکایی برای آنان نگذاشتند، مگر تنها نیستند؟ آیا در زیر طبق‌ های خاک نیستند؟

مگر شب و روز برای آن ‌ها یکی نیست؟

در میان آنان و عمل مانع افتاده است، از دوستان و خانواده جدا شده ‌اند، زنانشان ازدواج کرده‌ اند، بچه‌ هایشان در راه‌ ها رها هستند، نزدیکان ثروت و میراث شان را تقسیم کرده‌ اند.

به الله سوگند برخی قبرشان وسیع است، در قبر چیزهای تر و تازه دارند و از آن‌ ها لذت می‌ برند.

سپس عمر گریست و گفت: ای کسی که فردا در قبر ساکن می ‌شوی چه چیز تو را در دنیا گول زده است؟

لباس ‌های نرم و نازکت کجاست؟

عطرهایت کجاست؟

وضعیتت با درشتی خاک چگونه است؟

نمی ‌دانم که کِرم از کدام گونه ‌ات شروع می‌ کند؟

نمی‌ دانم چه وقت از دنیا خارج می ‌شوم و ملک الموت با چه چیزی با من رو به رو می ‌شود؟

نمی دانم چه پیامی از پروردگارم برای من می‌ آورد؟

سپس به شدت گریست تا این که نتوانست چیزی بگوید، سپس رفت و بعد از آن فقط یک هفته زنده بودند و وفات یافتند[1]. الله او را رحمت کند.

 

 

 

برگرفته از کتاب "سفر به آسمان" با عنوان اصلی "رحلة إلی السماء" نوشته ی دکتر محمد العریفی. با ترجمه ی دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی

 

ام احمد

 



[1]حلية الأولياء وطبقات الأصفياء 

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان