كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت و واگذاری زمام امور به معاويه رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
حسن بن علي رضی الله عنه پس از آنکه خداوند متعال، او را از آشوب بوجود آمده در لشكرش نجات داد، مدائن را به سوي كوفه ترك گفت. بلاذري در توضيح مسير سفر حسن بن علي رضی الله عنه به كوفه ميگويد: وقتي حسن بن علي رضی الله عنه قصد عزیمت به كوفه را نمود، ابن عامر[1] و ابن سمره[2] نامهاي را نزد او آوردند كه نشان ميداد معاويه رضی الله عنه خواستههاي او را در قبال صلح برآورده ساخته است. پس حسن بن علي رضی الله عنه در خطبهاي كه ايراد فرمود، خطاب به يارانش گفت: «چه بسا شما چيزي را ناپسند و زشت بپنداريد، اما خداوند، خير فراوانی براي شما در آن نهاده باشد». و سپس عازم كوفه شد.[3] پس از او معاويه رضی الله عنه نيز «مسكن» را به قصد «النخيله» ترك گفت.[4] بلاذري گويد: معاويه رضی الله عنه از «مسكن» عازم كوفه شد و در محلي ميان «النخيله» و «دارالرزق» فرود آمد.[5] سپس حسن بن علي رضی الله عنه از كوفه عازم «النخيله» شد تا در آنجا با معاويه رضی الله عنه ملاقات كند و امور خلافت را به او واگذار نمايد.
مجالد بن سعيد همداني از عامر شعبي[6] نقل ميكند كه: چون حسن بن علي رضی الله عنه به نخيله آمد و با معاويه رضی الله عنه صلح نمود، من در آنجا حاضر بودم. پس از انعقاد صلح، معاويه رضی الله عنه ، از حسن بن علي رضی الله عنه خواست كه پيرامون صلح با مردم سخن گويد و نزد آنان اعلام كند كه وي، زمام امور را به معاويه سپرده است. حسن رضی الله عنه برخاست و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «عاقلانهترين كارها، تقوا و پرهيزگاري است و احمقانهترين كارها، فسق و فجور و پرداختن به معاصي است. بدانيد كه من و معاويه رضی الله عنه پيرامون خلافت با هم اختلاف كرديم، اما چنانچه واقعاً خلافت و زمامداری امور مسلمانان، حق من باشد، پس من براي مصلحت امت اسلامي و جلوگيری از قتال و خونريزي ميان مسلمانان، از اين حق خویش گذشتم و آنرا به معاويه سپردم و اگر خلافت، حق شخصی غير از من باشد كه صلاحيت بيشتري دارد، باز هم من از خلافت كنارهگيري كردم و زمام امور را به معاویه رضی الله عنه سپردم». آنگاه این آیه را تلاوت کرد:
«وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ» (انبياء:111)
«من چه ميدانم؟ شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد خداوند ميخواهد شما را از لذائذ اين جهان) تا مدتي بهرهمند سازد».[7]
روايت مذكور را ابن سعد،[8] حاكم،[9] ابونعيم اصفهاني،[10] بيهقي[11] و ابن عبدالبر[12] نیز همچون طبراني از شعبي نقل نمودهاند. احمد بن حنبل رحمه الله هم روايت بیعت حسن رضی الله عنه با معاویه رضی الله عنه را از طريق انس بن سيرين روايت كرده كه متنش به شرح ذيل است:
روزي كه حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه پيرامون صلح مذاكره نمود، فرمود: «ميان شهر جابلص (كه در شرق است) و جابلق (كه در غرب است) هيچ شخصي وجود ندارد كه چون من، پدربزرگش رسولخداصلی الله علیه وسلم باشد. همانا من، در حالي كه بیش از هر کسی، سزاوار خلافت بودم، (از آن كنارهگيري نمودم) و با معاويه رضی الله عنه بيعت کردم و نميدانم كه سرانجام اين بيعت، موجب به وجودآمدن فتنهاي ميان شما خواهد شد و يا تا مدتي برايتان سودمند خواهد بود»[13].
در روايت ابن سعد از عمرو بن دينار آمده است كه: حسن بن علي رضی الله عنه برخاست و خطاب به مردم فرمود: «اي مردم! من، بيش از همه مسایلی را که براي مسلمانان پيش آمد، ناخوشایند ميدانستم، اما در اين اواخر، تدبيري انديشيدم و تصمیم گرفتم خلافت را به كسي واگذار نمايم كه از من بدان سزاوارتر است و اگر هم واقعاً بیش از هر کسی، سزاوار خلافت باشم، باز هم تصميم گرفتهام به خاطر مصلحت امت جدم و براي آنكه ميان مسلمانان، صلح و آرامش برقرار شود، از اين حقم بگذرم». سپس فرمود: «اي معاويه! خداوند، زمام امور امت محمدص را به تو سپرد و نميدانم واقعاً رسیدن به این مقام، به خاطر صفت خوبی بود كه در تو وجود داشت و يا اینکه برعكس، به خاطر وجود شری در تو بود». آنگاه این آیه را تلاوت کرد که:
«وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ» (انبياء:111)
«من نميدانم، شايد اين، آزموني براي شما باشد و (شايد شما را) تا مدتي بهرهمند سازد (و برایتان مفید باشد)»[14].
و سپس از منبر پایین آمد.
در روايتي آمده است كه عمرو بن عاص رضی الله عنه و ابوالاعور سلّمي پس از بيعت حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه رفتند و به او پيشنهاد دادند كه دستور دهد حسن بن علي رضی الله عنه برای مردم سخنراني كند تا ناتوانياش در گفتار برای مردم، نمایان گردد و بدین سان مردم، از او رانده شوند. معاويه رضی الله عنه در پاسخشان گفت: من، با چشمان خويش مشاهده نمودم كه رسولخداصلی الله علیه وسلم زبان و لبهاي حسن بن علي رضی الله عنه را ميبوسيد (و من مطمئنم زبانی كه زبان رسولخداصلی الله علیه وسلم ، آنرا لمس كرده،) هرگز دچار لكنت نخواهد شد؛ آن دو چنان اصرار کردند که سرانجام معاویه رضی الله عنه از حسن رضی الله عنه خواست تا برای مردم سخنرانی کند.. بديهي است اين روايت از لحاظ سند و متن، باطل و بياساس است و سند آن ضعيف، و متنش، منکر و ناشایست ميباشد.[15] بدون ترديد معاويه رضی الله عنه به هیچ عنوان از بلاغت و سخنوري حسن بن علي رضی الله عنه بيخبر نبوده است.
در روايتي که بلاذري نقل كرده، آمده است: حسن بن علي رضی الله عنه به همراه قيس رضی الله عنه نزد معاويه رضی الله عنه رفت تا با او بيعت كند. جرير بن حازم ميگويد: از محمد بن سيرين شنيدم كه گفت: وقتي حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت نمود، حسن رضی الله عنه سوار مركبش شد تا به اردوگاه لشكر معاويه رضی الله عنه برود. وی، قيس بن سعد بن عباده رضی الله عنه را نيز با خود برد و چون وارد اردوگاه معاويه رضی الله عنه شدند، مردم به يكديگر ميگفتند: قيس آمده؛ قیس آمده. هنگامي كه آندو نزد معاويه رضی الله عنه رفتند، حسن بن علي رضی الله عنه با معاويه رضی الله عنه بيعت كرد و سپس به قيس رضی الله عنه فرمود: «بيعت کن». قيس رضی الله عنه ضمن آنکه دستانش را زير بغل گرفت و آنها را به سوی معاویه رضی الله عنه دراز نکرد، گفت: «این طوری». معاويه رضی الله عنه که پیشتر بر تخت خويش نشسته بود، بر روي زانوانش ايستاد و دست خويش دراز كرد و دست قيس رضی الله عنه را گرفت. قيس رضی الله عنه فردي پرهيكل و تنومند بود.[16]
با كنارهگيري حسن بن علي رضی الله عنه از خلافت و بيعت با معاويه رضی الله عنه ، دوران خلافتی كه پس از رسولخداصلی الله علیه وسلم آغاز شده بود، پايان يافت و بدين ترتيب مطابق فرمودهي رسولخداصلی الله علیه وسلم دوران سی سالهی خلافت نبوت، به پایان رسید؛ چنانچه رسول اكرم صلی الله علیه وسلم فرموده است (خلافة النبوة ثلاثون سنة ثم يؤتي الله الملك من يشاء أو ملكه من يشاء)[17] يعني: «خلافت (پس از) نبوت، سي سال است و پس از آن، خداوند، پادشاهي را به هر كس كه بخواهد، ميدهد». همچنین فرموده است: (الخلافة في أمتي ثلاثون سنة ثم ملك بعد ذلك)[18] يعني: «خلافت در امت من سي سال خواهد بود و پس از آن سلطنت و پادشاهي ميباشد». ابنكثير در شرح اين حديث ميگويد: «سي سال با خلافت حسن بن علي رضي الله عنهما تكميل ميگردد. حسن رضی الله عنه در ربيع الاول سال 41 هجري خلافت را به معاويه رضی الله عنه سپرد و اين واقعه، دقيقاً سي سال پس از وفات رسولخداصلی الله علیه وسلم اتفاق افتاد. چراكه رسولخداصلی الله علیه وسلم در ربيع الاول سال 11 هجري وفات نمود و اين، يكي از نشانههاي نبوت آن حضرت صلی الله علیه وسلم ميباشد».[19] از اين رو حسن رضی الله عنه پنجمين خليفه از خلفاي راشدين است.[20]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب حسن ابن رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســلام
IslamAge.Com
------------------------------------------------------------
[1]- عبدالله بن عامرt.
[2]- عبدالرحمن بن سمرهt.
[3]- انساب الاشراف، نسخه خطي، ص447 به نقل از مرويات خلافۀ معاويۀ،ص150.
[4]- نخيلة، ناحيهاي در شام و نزديك كوفه. معجم البلدان (5/278).
[5]- انساب الاشراف، به نقل از مرويات خلافۀ معاويه، ص150.
[6]- در مورد مجالد، سخنان متعارضي گفته شده و برخي، او را تصديق نكردهاند، اما عامر بن شعبي ثقه است.
[7]- المعجم الكبير (3/26). سند اين روايت حسن است.
[8]- الطبقات (1/329).
[9]- المستدرك (3/175).
[10]- حلية الاولياء (2/37).
[11]- دلائل النبوۀ (6/444).
[12]- الاستيعاب (1/388 ـ 389).
[13]- فضائل الصحابۀ (2/769). سند اين روايت صحيح است.
[14]- المعجم الكبير (3/26). سند اين روايت حسن است.
[15]- الطبقات (1/325).
[16]- انساب الاشراف، به نقل از: مرويات خلافة معاويه، ص154. سند اين روايت صحيح است.
[17]- صحيح سنن ابيداود (3/799)؛ سنن ابيداود (2/515).
[18]- تحفة الأحوذي (6/395-397)؛ این حديث، حسن است.
[19]- البداية و النهاية (11/134)
[20]- مآثر الإنافة (1/105)؛ مرويات خلافة معاوية، خالد الغيث، ص 155
|