خلافت امير المؤمنين معاويه بن أبي سفيان رضی الله عنهما (از 41 تا 60 ه)
بسم الله الرحمن الرحیم
خلافت معاويه ماية خير بركت براي مسلمين بود، چون كه دوران هرج و مرج به پايان رسيد و مسلمانها آنچه را كه دشمنان از دست آنها گرفته بودند بازپس گرفتند و طمع كفار قطع گرديد، زيرا مسلمين همه بر يك خليفه اتفاق كردند و قدرت خود را به بيرون معطوف داشتند، و پرچم جهاد دوباره بر افراشته شد، و فتوحات باز شروع شدند، و معاويه با مردم رفتاري خوبي داشت، و در ايام او كسي با او مخالف نبود و بلكه همه اطاعت از او را پذيرفتند (به جز گروه اندكي از خوارج) و جنگهاي تابستاني و زمستاني در دوران او شهرت يافت.
جايگاه معاويه رضی الله عنه :
از ابن المبارك دربارة معاويه پرسيدند او گفت: چه ميتوانم دربارة مردي بگويم كه پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم گفت «سمع الله لمن حمده و او گفت ربنا ولك الحمد».( البدایة والنهایة 8/130.)
و به ابن المبارك گفتند عمر بن عبدالعزيز برتر است يا معاويه؟ او گفت: خاكهايي كه در معيت پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم به بيني معاويه رفته است از عمر بن عبدالعزيز افضل و بهتر است.
و از المعافي بن عمران پرسيدند كه معاويه افضل و برتر است يا عمر بن عبدالعزيز؟ او خشمگين شد و به پرسشگر گفت: آيا مردي از اصحاب را با مردي از تابعين قرار ميدهي، معاويه همراه و يار پيامبر و برادر خانمش و نويسنده و امين پيامبر بر وحي بوده است.( البدایة والنهایة 8/130.)
و ابن ابي مليكه ميگويد به ابن عباس گفته شد: امير المؤمنين معاويه يك ركعت نماز وتر ميخواند. ابن عباس گفت: او فقيه است.( بخاری – کتاب فضائل الصحابه – باب ذکر معاویه حديث 3765.)
مهمترين كارهايي كه در زمان معاويه انجام شد
1- كارخانه كشتيسازي در مصر در سال 54 ه راهاندازي كرد.
2- جنگ قسطنطنيه سال 50 ه.
پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم گفت: اولين لشكر امت من كه براي جهاد وارد دريا ميشوند بهشت براي آنان واجب گرديد است، و اولين لشكر امتم كه به جنگ قيصر ميرود خداوند آنا را بخشيده است. و بار ديگر در سال 53 ه معاويه به جنگ شهر قيصر رفت و آن را محاصره كرد و محاصره تا سال 57 ه ادامه يافت. و تكريت، رودوس، بنزرت، سوسه، سجستان، قهستان، سرزمين سند در زمان او فتح شدند.
3 ـ ساختن قيروان:
از خلافت به ملوكيت:
وقتي زمام امور را معاويه به عهده گرفت خلاف به پادشاهي و ملوكيت تبديل شد، سفينه ابو عبدالرحمن غلام پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم ميگويد كه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: خلافت به شيوة نبوّت سي سال خواهد بود، سپس خداوند پادشاهي را به هر كس بخواهد ميدهد، سفينه ميگويد خلافت ابوبكر دو سال، و خلافت عمر ده سال، و خلافت عثمان دوازده سال، و خلافت علي شش سال بود.( ابو داود با سند صحیح این را روایت کرده است – کتاب السنه باب فی الخلفاء حديث 4646 و احمد در سند 4/273، 5/50244.)
و وقتي به كتابهاي تاريخ مراجعه ميكنيم ميبينيم كه كتابهاي تاريخ ميگويند كه ابوبكر دو سال و سه ماه حكومت كرد، و عمر ده سال و دو ماه، و عثمان دوازده سال، و علي چهار سال و نه ماه، و حسن شش ماه حكومت كرد كه مجموع آن سي سال ميشود.
ابن كثير ميگويد: حسن در ربيع الاول سال چهل و يكم كه سي سال بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم تكميل شد از خلافت دست كشيد.( البدایة والنهایة 8/17.)
و ابي عبيده عامر بن الجراح ميگويد: پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: اول دين شما نبوت، و رحمت است، سپس پادشاهي و رحمت است، سپس پادشاهي غبارآلودي است، و سپس پادشاهي و سركشي است.( سنن دارمی - کتاب الاشربة – باب ما قیل فی المسکر2/114 راویان آن ثقه هستند و گفتهاند که مکحول از ابی ثعلبه الخشنی نشنیده است.)
و اينكه پيامبر فرمود: اول دين شما نبوت و رحمت است يعني در آغاز پیامبر صلی الله علیه وسلم پيشوا و رهبر مومنان است، و سپس ابوبكر و عمر و عثمان و علي و الحسن پيشوا ميباشند، و اينكه فرمود بعد از آن پادشاهي و رحمت است يعني زمان معاويه، و فرمود بعد از آن پادشاهي غبارآلود يعني دوراني كه خوب نيست و گويا پيامبر اين دوران را مذمت كرده است، و سپس پادشاهي و سركشي اينها بعد از حكومت معاويه در دوران پادشاهي يزيد و پادشاهان بعد از يزيد به جز عمر بن عبدالعزيز، مصداق پيدا ميكنند.
معاويه تقريباً بيست سال تا سال شست هجري بر مسلمانان حكمراناني كرد، و در اين دوران فتوحات و استقرار آرامش بود، و در اين دوران الحسن بن علي رضی الله عنهما در سال 49 ه وفات يافت.
عمير بن اسحاق ميگويد: من و يكي از همراهانم براي عيادت الحسن بن علي پيش او رفتيم، او به دوستم گفت: اي فلاني از من بپرس؟
گفت: من تو را از چيزي نميپرسم. سپس بلند شد و به دستشويي رفت و وقتي از آن بيرون آمد گفت: گفت از من بپرس قبل از آن كه فرصت پرسيدن از من را از دست بدهي، سوگند به خدا كه پيشتر قسمتي از جگرم را استفراع كردم و آن را با تكه چوبي كه همراه داشتم زير و رو نمودم، و بارها مسموم شدهام ولي تاكنون به چنين سمّي مسموم نشده بودم.
او گفت: من از تو چيزي نميپرسم، خداوند به تو تندرستي بدهد، سپس بيرون رفتيم و فردا پيش او آمدم و ديدم كه او در حال جان دادن است، سپس حسين آمد و بالاي سر او نشست و گفت: برادرم به من بگو چه كسي تو را مسموم كرده است. گفت: چرا؟
آيا او را ميكشي؟ حسين گفت: بله.
گفت به تو چيزي نميگويم، اگر آن كس مرا مسموم كرده كه به او مظنون هستم، خداوند سختتر از تو او را مجازات خواهد كرد، و اگر او نيست، پس سوگند به خدا اجازه نميدهم كه فرد بيگناهي در عوض من كشته شود.( الطبقات الکبری ص 335 حديث 294.)
و گفتهاند كسي كه او را مسموم كرد همسرش جعده بنت الأشعث بود، اما اين ثابت نيست.
ذهبي ميگويد: اين درست نيست، و چه كسي از آن اطلاع داشته است.( تاریخ الاسلام عهد معاویه ص 40.)
و ابن كثير ميگويد از ديدگاه من چنين چيزي درست نيست.( البدایة والنهایة 8/44.)
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
سایت عصر اســلام
IslamAge.Com
|