فاطمهي زهراء، مادر حسن بن علي رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
مادر حسن رضی الله عنه ، فاطمه دختر امام متقيان و سرور و آقاي فرزندان آدم يعني رسول اکرم صلی الله علیه وسلم ميباشد. مادر فاطمه، رضي الله عنها خديحه بنت خويلد بود. كنيهي فاطمه رضي الله عنها، امابيها بوده است.[1] فاطمه رضي الله عنها پيش از بعثت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و زماني كه آن حضرتص سي وپنج ساله بود، به دنيا آمد.[2] پيامبر اکرم صلی الله علیه وسلم فاطمه رضي الله عنها را در سال دوم هجري، پس از جنگ بدر به ازدواج علي بن ابيطالب رضی الله عنه درآورد. حسن، حسين، امكلثوم، زينب و محسّن، ثمرهي اين ازدواج خجسته بودند. فاطمه رضي الله عنها شش ماه پس از وفات پدر بزرگوارش رسولخدا صلی الله علیه وسلم درگذشت.[3]
1ـ مهريه و جهيزيهي فاطمهي زهراء رضي الله عنها
علي بن ابيطالب رضی الله عنه ميگويد: فاطمه رضي الله عنها را از رسولخدا صلی الله علیه وسلم خواستگاري كردند. عمهام به من گفت: آيا ميداني كه فاطمه را از رسولخدا صلی الله علیه وسلم خواستگاري كردهاند؟ گفتم: نه. گفت: چرا؛ واقعاً از او خواستگاري كردهاند. چرا نزد رسولخدا صلی الله علیه وسلم نميروي تا فاطمه را به ازدواج تو درآورد؟ گفتم: مگر من چيزي براي ازدواج دارم؟! گفت: اگر تو نزد رسولخدا صلی الله علیه وسلم بروي، حتماً فاطمه را به تو خواهد داد. علي رضی الله عنه ميگويد: به خدا قسم، او آن قدر مرا اميدوار كرد تا اينكه نزد رسولخدا صلی الله علیه وسلم رفتم و روبرويش نشستم و دم نزدم. به خدا سوگند كه از جلال و هيبت آن حضرتص نتوانستم سخن بگويم. رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمود: «شايد براي خواستگاري فاطمه آمدهاي؟» گفتم: بله. فرمود: «آيا چيزي داري كه او را به ازدواج خود درآوري؟» گفتم: نه،بخدا. فرمود: «آن لباس رزمي را چه كردي؟» با خود گفتم: قسم به ذاتي كه جان علي در دست اوست،آن زره، فقط چهارصد درهم ارزش دارد! رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «فاطمه را به ازدواج تو درآوردم؛ پس آن زره را برايش بفرست تا براي تو حلال گردد». آري! اين، مهريهي فاطمه بنت رسولالله صلی الله علیه وسلم بود.[4] جهيزيهاي كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم به فاطمه رضي الله عنها داد، عبارت بود از: يك روانداز، يك بالش پوستين كه از گياه اذخر پر شده بود.[5] در كتابهاي اهل تشيع، روايتي بدين مضمون آمده است: عثمان بن عفان رضی الله عنه در اين ازدواج خجسته به علي رضی الله عنه كمك كرد. علي رضی الله عنه ميگويد: لباس رزميام را برداشتم و به بازار رفتم و آن را به عثمان بن عفان رضی الله عنه به چهارصد درهم فروختم. وقتي چهارصد درهم را از عثمان رضی الله عنه گرفتم و زره را به او دادم، عثمان گفت: اي علي! آيا اينك زره، از آنِ من و چهارصد درهم از آن تو نيست؟ گفتم؟ بله، همينطور است. عثمان رضی الله عنه گفت: «اين زره، هديهي من به تو باشد». بدينترتيب زره و چهارصد دينار را گرفتم و نزد رسولخدا صلی الله علیه وسلم رفتم و آنها را جلوي آن حضرتص گذاشتم و ماجرا را براي ايشان بازگو كردم. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم براي عثمان رضی الله عنه دعاي خير كرد.[6]
2ـ وقتي فاطمه به خانهي بخت رفت
اسماء بنت عميس ميگويد: زماني كه فاطمه را به خانهي شوهر فرستادند، من حضور داشتم. صبح كه شد، رسولخدا صلی الله علیه وسلم تشريف آورد و در زد و فرمود: «اي امايمن! برادرم را صدا كن». گفت: او، برادر توست و به او زن دادهاي؟! فرمود: «بله، اي امايمن!» اسماء ميگويد: علي رضی الله عنه به حضور رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آمد. آن حضرتص رويش آب پاشيد و برايش دعا كرد و آنگاه فرمود: «فاطمه را به نزدم بخوان». فاطمه رضي الله عنها در حالي كه سرش را از شرم و آرزم پايين انداخته بود و صدايش ميلرزيد، به حضور رسول اکرم صلی الله علیه وسلم آمد. آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: «هيچ مگو؛ من، تو را به ازدواج محبوبترين فرد از ميان خويشانم درآوردهام» و آنگاه روي فاطمهرضي الله عنها آب پاشيد و برايش دعا كرد و سپس بازگشت؛ هنگام بازگشت، چشم مبارك به يك سياهي افتاد؛ فرمود: كيستي؟ گفتم: منم. دوباره پرسيد: «اسماء هستي؟» گفتم: آري. فرمود: «اسماء بنت عميس؟» گفتم: بله. اسماء ميگويد: آنگاه رسولخدا صلی الله علیه وسلم برايم دعا كرد.[7]
از اين ماجرا به يك نكتهي مهم و ارزشمند اجتماعي پي ميبريم و درمييابيم كه افراد جامعه بايد در مناسبتهاي مختلف اجتماعي، با يكديگر همكاري نمايند.
3ـ جشن عروسي فاطمه رضي الله عنها
بريده ميگويد: زماني كه علي رضی الله عنه فاطمه رضي الله عنها را خواستگاري نمود، رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرمود: «حتماً بايد براي عروسي، جشن گرفت». سعد گفت: من، يك قوچ ميدهم و تعدادي از انصار نيز مقداري ذرت براي او جمع كردند تا اينكه شب عروسي فرا رسيد. رسولخدا صلی الله علیه وسلم مقداري آب خواست تا وضو بگيرد و سپس آب وضويش را روي علي رضی الله عنه ريخت و دعا كرد: (اللهم بارك فيهما و بارك عليهما و بارك في شبلهما)[8] يعني: «بار خدايا! ازدواج اين دو را بابركت بفرما و به آنها بركت عنايت كن و ثمرهي ازدواج آنها را مبارك و باعث خير بگردان».
4ـ وضعيت زندگاني علي و فاطمه رضي الله عنهما
زندگاني مشترك علي و فاطمه رضي الله عنهما كه از محبوترين افراد در نزد رسولخدا صلی الله علیه وسلم بودند، در كمال زهد و پارسايي و سختي و شكيبايي سپري ميشد. علي رضی الله عنه ميگويد: چند روز در حالي بر ما گذشت كه نه ما چيزي داشتيم و نه رسولخدص چيزي داشت. در همين اثنا ديناري ديدم كه روي زمين افتاده بود. با خود كلنجار ميرفتم و متردد بودم كه آن را بردارم يا نه. سرانجام از بابت مشقت و سختي معيشت و گذران زندگي، آن را برداشتم و با آن مقداري آرد خريدم. آن مقدار آرد را كه خريده بودم، به فاطمه دادم و به او گفتم: اين آردها را خمير كن و نان بپز. فاطمه شروع به خمير كردن آردها نمود. هنگامي كه فاطمه، آردها را خمير ميكرد، موهاي جلوي سرش به كنارههاي ظرف خمير ميخورد و اين، از سختي زندگاني ما بود. به هر حال فاطمه، نان پخت. نزد رسول اکرم صلی الله علیه وسلم رفتم و موضوع را برايش بازگو كردم. آن حضرتص فرمود: «از آن نان بخوريد؛ زيرا رزقي است كه خداوند به شما ارزاني داشته است».[9]
شعبي ميگويد: علي رضی الله عنه فرموده است: زماني كه با فاطمه دختر رسولالله صلی الله علیه وسلم ازدواج كردم، هيچ زيراندازي نداشتيم جز يك پوست گوسفند كه فاطمه شبها، بر روي آن ميخوابيد و روز نيز، علوفهي شترمان را در آن حمل ميكرديم و هيچ خدمتگزاري هم نداشتيم.[10]
مجاهد ميگويد: علي رضی الله عنه فرمود: يك بار، به شدت گرسنه شدم؛ به قصد يافتن كار به مزارع و كشتزارهاي اطراف مدينه رفتم. زني ديدم كه مقداري خاك جمع كرده بود. حدس زدم كه براي گل كردن آنها به آب نياز دارد. نزدش رفتم و با او قرار گذاشتم كه به ازاي هر دلو آبي كه برايش بياورم، يك خرما به من بدهد. شانزده دلو آب برايش آوردم تا اينكه دستانم تاول زد. در قبال كاري كه كرده بودم، شانزده دانه خرما گرفتم و سپس نزد رسولخدا صلی الله علیه وسلم رفتم و ماجرا را برايش بازگو نمودم. آن حضرتص به همراه من از آن خرماها تناول فرمود.[11]
اين روايت، بيانگر وضعيت سخت و شديدي است كه پدر حسن رضی الله عنه در مدينه گذراند؛ ما، ميتوانيم از اين روايت، به روش شرعي رويارويي با سختيها پي ببريم. چراكه علي رضی الله عنه به دنبال كسب و كاري شرعي رفت تا از دسترنج خود، چیزی خریداری نماید و در انتظار اين ننشست كه نيكوكاري پيدا شود و به او كمك كند. درس ديگري كه ميتوان از اين روايت آموخت، قدرت و نيروي تحمل در برابر سختيهاست؛ چنانچه علي رضی الله عنه با وجودي كه ازگرسنگي رنج ميبرد و توان و نيرويش كاهش يافته بود، به آن كار سخت و طاقتفرسا تن داد. درس ديگري هم در اين روايت وجود دارد كه همان وفاداري به دوستان و ازخودگذشتگي به خاطر آنان است. همانطور كه علي رضی الله عنه پس از كار طاقتفرسا، مزدش را نگه داشت و دلش نيامد كه به تنهايي، خرماها را بخورد؛ بلكه نزد رسول اکرم صلی الله علیه وسلم رفت تا خرماها را با هم تناول كنند.[12]
يكي از مهمترين آموزههاي اين ماجرا، اين است كه فقر يا ثروت انسان، نشاندهندهي محبت يا عدم محبت خدا با بندهاش نيست؛ بلكه معيار و ملاك اصلي در اين زمينه، خداترسي و تقواپيشگي است كه بايد ملاك ارزيابي مردم باشد.
5 ـ زهد و شكيبايي فاطمهي زهراء رضي الله عنها
زندگاني علي بن ابيطالب رضی الله عنه بدور از هرگونه پيچيدگي و تكلف بود؛ هرچند كه اسباب مادي و ظاهري رفاه و آسايش در آن يافت نمي شد. حكايتي كه در سطور بعدي خواهيم خواند، سختي زندگي فاطمه رضي الله عنها و موضع رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را در آن زمان نمايان ميكند كه دخترش فاطمه از او درخواست خدمتگزاري كرد تا در كارهاي خانه به او كمك نمايد. علي رضی الله عنه ميگويد: فاطمه رضي الله عنها از سختي كار با آسياب، شكايت داشت. در همين بحبوحه تعدادي اسير نزد نبي اکرم صلی الله علیه وسلم آوردند؛ لذا فاطمه رضي الله عنها به خانهي پيامبر رفت، ولي او را نيافت؛ بلكه عايشه رضي الله عنها را ديد و خواستهاش ر ابا او درميان گذاشت. هنگامي كه نبي اکرم صلی الله علیه وسلم به خانهاش آمد، عايشه رضي الله عنها او را از آمدن فاطمه رضي الله عنها باخبر ساخت. ما، به رختخواب رفته بوديم كه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نزد ما آمد. ميخواستم برخيزم كه فرمود: «بلند نشويد». آنگاه بين ما نشست، طوري كه سردي قدمهايش را بر سينهام احساس كردم و سپس فرمود: «آيا به شما، چيزي بهتر ازخواستهتان نياموزم؟ هرگاه به رختخواب رفتيد، سي و چهار بار الله اكبر، و سي وسه بار سبحان الله و سي وسه بار الحمد لله بگوييد؛ اين، براي شما از خدمتكار بهتر است».[13]
اين حكايت، براي ما روشن ميسازد كه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم چگونه بحرانهاي اقتصادي مدينه را از طريق اولويتبندي مشكلات و نيازهاي اقتصادي اصحاب، حل و فصل مينمود. از اين رو نيازهاي اساسي اصحاب صفه را در رأس مسايل اقتصادي قرار ميداد و از آنجا كه نياز علي و فاطمه رضي الله عنهما به خدمتگزار، چندان اساسي و همرديف مشكلات اهل صفه نبود، لذا راهكار ديگري براي آن ارائه نمود و رسيدگي به نيازهاي اهل صفه را در اولويت قرار داد. پدر حسن رضی الله عنه يعني علي بن ابيطالب رضی الله عنه اين رهنمود رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را آويزهي گوشش كرد تا اينكه روزها، سپري شد و علي رضی الله عنه ، امير مؤمنان و خليفهي مسلمانان گرديد. در آن زمان بود كه آثار تربيت و رهنمود نبوي بر علي رضی الله عنه نمايان گرديد و دامنش از دنيا و ظواهر فريبندهي آن،پاك ماند؛ هر چند گنجهاي زمين را در اختيار داشت. چرا كه ذكر و ياد الله، سراسر قلب و وجودش ر ادر برگرفته و علي رضی الله عنه به اين رهنمود نبي اکرم صلی الله علیه وسلم پايبندي كرده بود. خودش ميگويد: «به خدا سوگند از آن زمان كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم اين اذكار را به من ياد داد، آنان را ترك نكردم». يكي از يارانش پرسيد: حتي شب صفين؟ فرمود: «آري، حتي شب صفّين».[14]
6 ـ محبت و غيرت رسولخدا صلی الله علیه وسلم نسبت به فاطمه رضي الله عنها
ثوبان رضی الله عنه ميگويد: هرگاه رسولخدا صلی الله علیه وسلم رهسپار سفر ميشد، آخرين كاري كه در مدينه ميكرد، اين بود كه نزد فاطمه رضي الله عنها ميرفت و اولين كسي كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم پس از بازگشت از سفر، نزدش ميرفت، فاطمه رضي الله عنها بود.[15]
ابوثعلبهي خشني ميگويد: هرگاه رسولخدا صلی الله علیه وسلم از جنگ يا سفري بازميگشت، ابتدا به مسجد ميرفت و دو ركعت نماز ميگزارد و سپس نزد فاطمه رضي الله عنها و آنگاه نزد همسرانش ميرفت.[16]
عايشه رضي الله عنها ميگويد: «هيچ كسي را نديدم كه از لحاظ وقار و متانت در نشستن و برخاستن، همچون فاطمه به رسولخدا صلی الله علیه وسلم شبيه باشد». هرگاه فاطمه، نزد رسولخدا صلی الله علیه وسلم ميرفت، آن حضرتص برايش بلند ميشد، او را ميبوسيد و او را كنار خود، مينشانيد. همچنين هرگاه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نزد فاطمه رضي الله عنها ميرفت، فاطمه براي پدر بزرگوارش برميخاست، آن حضرت را ميبوسيد و ايشان را كنار خود مينشاند.[17] در روايت ديگري آمده است كه دست آن حضرتص را ميبوسيد.[18]
همين كه عايشه رضي الله عنها، اين حديث را روايت ميكند، بيانگر ميزان محبت وي، به فاطمهي زهرا رضي الله عنها ميباشد؛ چنانچه او را در نشستن و برخاستن و در وقار و متانت، شبيهترين شخص به رسول اکرم صلی الله علیه وسلم معرفي نمود.
اسامه بن زيد رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمود: (أحبّ أهل بيتي إليّ فاطمة)[19] يعني: «محبوبترين فرد خانوادهام براي من، فاطمه است». باري علي رضی الله عنه تصميم گرفت كه بر سر فاطمه رضي الله عنها با دختر ابوجهل ازدواج نمايد. رسول اکرم صلی الله علیه وسلم براي مردم سخنراني كرد و ضمن سخنرانياش، فرمود: (فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني)[20] يعني: «فاطمه، پارهي تن من است؛ هر كس، او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».
مسور بن مخرمه رضی الله عنه ميگويد: از رسولخدا صلی الله علیه وسلم شنيدم كه بر فراز منبر ميفرمود: (إن هاشم ابن المغيرة استأذنوني أن ينكحوا ابنتهم علي بن أبيطالب، فلا آذن، ثم لا آذن، ثم لا آذن، إلا أن يريد ابن أبيطالب أن يطلق ابنتي و ينكح ابنتهم، فإنما هي بضعة مني، يريبني ما أرابها، و يؤذيني ما آذاها)[21] يعني: «خانوادهي هاشم بن مغيره، از من اجازه خواستهاند تا دخترشان را به ازدواج علي بن ابيطالب رضی الله عنه درآورند؛ من، اجازه نميدهم؛ من، اجازه نميدهم؛ من، اجازه نميدهم مگر آنكه پسر ابوطالب بخواهد دختر مرا طلاق دهد و با دختر آنها ازدواج نمايد. همانا فاطمه، پارهي تن من است؛ هرآنچه، او را آشفته و بيقرار كند، مايهي آشفتگي و بيقراري من است و هرآنچه، او را بيازارد، مرا آزار ميدهد».
ترمذي رحمهالله به نقل از عبدالله بن زبير رضی الله عنه آورده است: علي رضی الله عنه نامي از دختر ابوجهل به ميان آورد؛ اين موضوع، به رسولخدا صلی الله علیه وسلم رسيد؛ فرمود: (إنّما فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها و يتعبني ما أتعبها)[22]
فضايل فاطمهي زهراء رضي الله عنها:
بريده رضی الله عنه ميگويد: «از ميان زنان، فاطمه براي رسولخدا صلی الله علیه وسلم از همه محبوبتر بود و از ميان مردان، علي».[23] اين روايت با روايت عمرو بن عاص رضی الله عنه هيچگونه تعارضي ندارد. عمرو رضی الله عنه از رسولخدا صلی الله علیه وسلم پرسيد: چه كسي را بيش از همه دوست داريد؟ آن حضرتص فرمود: «عايشه را». پرسيد از ميان مردان؟ فرمود: «پدر عايشه را».[24]
توضيح: منظور از روايت بريده رضی الله عنه ، اين است كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم از ميان زنان خاندانش، فاطمه واز ميان مردان اهل بيت، علي رضی الله عنه را بيش از همه دوست داشته است. ابن العربي در توضيح اين حديث ميگويد: محتوبترين شخص در نزد رسولخدا صلی الله علیه وسلم ، ابوبكر بوده است. همچنانكه آن حضرتص از ميان همسرانش، عايشه؛ از ميان زنان خانوادهاش، فاطمه و از ميان مردان خاندانش، علي رضی الله عنه را بيش از همه دوست داشته است.بدينترتيب، اين احاديث، جمع ميگردد و هيچ تعارضي ميان آنها، به وجود نميآيد.[25]
7ـ صداقت لهجه و راستگويي فاطمه رضي الله عنها
حاكم، با سندش روايت كرده كه هرگاه امالمؤمنين عايشه رضي الله عنها، فاطمه دختر پيامبرص را به ياد ميآورد، ميگفت: «هيچ كسي نديدم كه همچون فاطمه، راستگفتار و داراي صداقت لهجه باشد، جز پدرش».[26]
اين فضيلت روشن و نماياني از فاطمهي زهراء رضي الله عنها است كه امامؤمنين عايشه رضي الله عنها با عبارتي شيوا، آن را بيان ميكند و فاطمه را در صداقت و راستگويي، شبيهترين فرد به رسول اکرم صلی الله علیه وسلم معرفي مينمايد.[27]
8 ـ فاطمه، سردار و بانوي زنان دو جهان
احاديث صحيح بسياري روايت شده مبني بر اينكه فاطمه رضي الله عنها، بانوي بانوان دو جهان است. انس بن مالك رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمود: (حسبك من نساء العالمين مريم بنت عمران و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد و آسية امرأة فرعون)[28] يعني: «از ميان زنان دنيا، چهار زن، از همه شايستهترند: مريم بنت عمران و خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمدص و آسيه همسر فرعون».
ابوسعيد خدري رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرمود: (فاطمة سيدة نساء أهل الجنة إلا ما كان من مريم بنت عمران) يعني: «فاطمه، ارجمندترين بانوي اهل بهشت به استثناي مريم بنت عمران است». امام بخاري در باب فضايل فاطمه رضي الله عنها اين حديث را نقل نموده كه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده است: (فاطمة سيدة نساء اهل الجنة) يعني: «فاطمه، والاترين بانوي بهشتي است».
9ـ فاطمهي زهرا و ميراث رسولخدا صلی الله علیه وسلم
عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگويد: فاطمه و عباس رضي الله عنهما نزد ابوبكر رضی الله عنه رفتند و سهم خود را از ارثيهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم خواستند؛ آنان، خواهان زمين آن حضرتص از فدك و سهم ايشان از خيبر بودند. ابوبكر رضی الله عنه در پاسخ فاطمه و عباس رضي الله عنهما فرمود: من از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنيدم كه فرمودند: (لانورث، ما تركنا صدقة، إنّما يأكل آلمحمد من هذا المال) يعني: «ما پيامبران، چيزي به ارث نميگذاريم؛ آنچه از خود ميگذاريم، صدقه است؛ خانوادهي محمد(صلی الله علیه وسلم ) فقط از اين مال ميخورند.»[29]
به روايتي ابوبكر صديق رضی الله عنه فرمود: «من، عملي را كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم انجام ميدادهاند، ترك نميكنم و آن را انجام ميدهم؛ چراكه من از اين ميترسم كه اگر چيزي از رويهي آن حضرتص را رهاكنم، گمراه شوم.»[30]
در روايتي آمده است كه: زنان رسولخدا صلی الله علیه وسلم پس از وفات آن حضرتص قصد كردند تا عثمان بن عفان رضی الله عنه را نزد ابوبكر رضی الله عنه بفرستند و سهم خود را از ميراث پيامبر اکرم صلی الله علیه وسلم درخواست كنند؛ عايشهي صديقه رضي الله عنها به آنان فرمود: مگر رسول خدا صلی الله علیه وسلم نفرموده است: (لانورث، ما تركنا صدقة)؟ يعني: «كسي از ما ارث نميبرد؛ آنچه ما پيامبران از خود ميگذاريم، صدقه است.»[31]
ابوهريره رضی الله عنه ميگويد: رسولخدا صلی الله علیه وسلم فرموده است: (لايقتسم ورثتي ديناراً ما تركت بعد نفقة نسائي و مؤنة عاملي فهو صدقة)[32] يعني: «وارثان (بازماندگان) من، ديناري هم تقسيم نميكنند؛ آنچه من، از خود بهجاي گذاشتم، بعد از نفقهي همسرانم و پرداخت مزد كارگرانم، صدقه بهشمار ميرود».
احاديث صحيحي در اين باب روايت شده و همه، اين مضمون را در بردارد كه كسي، از پيامبر ارث نميبرد. به همين خاطر ابوبكر صديق رضی الله عنه ميراث رسول خدا صلی الله علیه وسلم را صدقه به حساب آورد تا از فرمودهي آن حضرتص پيروي كرده باشد. او چنين فرموده است: «من، همان كاري را ميكنم كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم كردهاست و چيزي از آن را ترك نميكنم.»[33] يا فرمود: «به خدا سوگند، كاري را كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم انجامش دادند، وانميگذارم و انجامش ميدهم.»[34] آنچه از اين روايت معلوم ميشود، اين است كه فاطمهي زهرا رضي الله عنها با شنيدن فرمودهي پدرش، قانع شد . [ابنقتيبه رحمه الله ميگويد: «كسي منكر اين نسيت كه فاطمهي زهرا رضي الله عنها بر سر ميراث رسولخدا صلی الله علیه وسلم با ابوبكر رضی الله عنه اختلاف پيدا كرده است؛ چراكه آن بانوي بزرگوار از فرمودهي پدرش بيخبر بود كه كسي از پيامبران ارث نميبرد و به همين سبب نيز گمان ميكرد كه همانند هر فرزندي كه در ميراث پدرش سهمي دارد، او نيز از پدرش (رسول گراميص) ارث ميبرد؛ اما با شنيدن فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم قانع شد و ديگر سمهي از ميراث رسولخدا صلی الله علیه وسلم نخواست.[35] قاضي عياض رحمه الله ميگويد: «همينكه فاطمه رضي الله عنها دليل ابوبكر رضی الله عنه را دربارهي ميراث رسولخدا صلی الله علیه وسلم پذيرفت، نشان ميدهد كه در مورد ارث رسولخدا صلی الله علیه وسلم اين اجماع صورت گرفته كه ميراث آن حضرتص، حكم صدقه را دارد؛ فاطمه رضي الله عنها پس از شنيدن حديث رسولخدا صلی الله علیه وسلم از خواستهاش برگشت و اصلاً ثابت نشده كه او و يا كسي از فرزندانش، پس از آن خواهان ميراث رسولخدا صلی الله علیه وسلم شده باشند؛ علي مرتضي رضی الله عنه در دوران خلافتش، عملكرد ابوبكر و عمر رضي الله عنهما را در پيش گرفت و ميراث رسولخدا صلی الله علیه وسلم را تقسيم نكرد.[36]
حماد بن اسحاق ميگويد: «آنچه از روايات صحيح معلوم ميشود، اين است كه عباس، فاطمه، علي و زنان رسولخدا ص خواهان سهم خود از ميراث آن حضرتص بودند؛ اما پس از آنكه ابوبكر رضی الله عنه و عدهاي از صحابه رضی الله عنهم گواهي دادند كه بنا به فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم كسي از ايشان ارث نميبرد، قانع شدند. علاوه بر اين اگر رسولخدا صلی الله علیه وسلم چنين نميفرمود كه كسي، از ما ارث نميبرد، ابوبكر و عمر رضي الله عنهما حتماً ميراث رسولخدا صلی الله علیه وسلم را تقسيم ميكردند؛ چراكه سهم زيادي نصيب دخترانشان عايشه و حفصه رضي الله عنهما ميشد. اما آنان، بنا به فرمودهي خود رسولخدا صلی الله علیه وسلم ميراث آن حضرتص را ميان خانوادهي پيامبرص و از جمله عايشه و حفصه رضي الله عنهما تقسيم نكردند. اگر بنا، بر آن بود كه كسي از رسولخدا صلی الله علیه وسلم ارث ببرد، اين افتخار بيش از همه از آنِ ابوبكر و عمر رضي الله عنهما بود كه دخترانشان، از وارثان آن حضرتص بودند.][37]
اينكه برخي روايت كردهاند كه فاطمه رضي الله عنها پس از درخواست ارثش، بر ابوبكر رضی الله عنه خشم گرفت و تا پايان حياتش با او سخن نگفت، به دلايل زير، غيرممكن است:
1ـ بيهقي از طريق شعبي چنين روايت كرده است: ابوبكر رضی الله عنه به عيادت فاطمه رفت؛ علي رضی الله عنه به فاطمه رضي الله عنها گفت: «ابوبكر رضی الله عنه اجازه ميخواهد كه براي احوالپرسي نزدت بيايد.» فاطمه رضي الله عنها گفت: «تو دوست داري به او اجازه بدهم؟» علي رضی الله عنه فرمود: «آري.» فاطمه رضي الله عنها ابوبكر رضی الله عنه را به حضور پذيرفت؛ ابوبكر رضی الله عنه به حضور فاطمه رضي الله عنها رفت و كوشيد تا رضايت فاطمه را جلب كند (و قانعش نمايد كه دربارهي ارث رسولخدا صبه حق عمل كرده است) و چنين نيز شد.[38] [چگونه امكان دارد كه فاطمه رضي الله عنها تا پايان عمرش با ابوبكر رضی الله عنه سخن نگفته باشد؟! مگر نه اين است كه ابوبكر صديق رضی الله عنه فرموده است: «به خدا سوگند كه من، نزديكان رسولخدا صلی الله علیه وسلم را از پيوند با نزديكان خود بيشتر دوست دارم!»[39] آنچه ابوبكر رضی الله عنه در مورد ميراث رسولخدا صلی الله علیه وسلم انجام داد، پيروي و اتباع از فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم بود.][40] ابنكثير رحمه الله ميگويد: سند اين روايت، قوي و خوب است و از ظاهر آن، چنين برميآيد كه شعبي، اين ماجرا را از شخصِ علي رضی الله عنه شنيده و يا اين خبر، از كسي به شعبي رسيده كه آن را از علي رضی الله عنه دريافت نموده است.[41] بدينسان روشن ميگردد كه هيچ كدورتي ميان فاطمه رضي الله عنها و ابوبكر صديق رضی الله عنه نبوده و اگر هم در ابتدا مسألهاي ميان آنها وجود داشته، برطرف گرديده و فاطمه رضي الله عنها در حالي دار فاني را وداع گفته كه از ابوبكر رضی الله عنه راضي بوده است. بنابراين كسي نميتواند ادعا كند كه دوستدار فاطمهي زهرا است مگر آنكه از افرادي كه فاطمهي زهراء رضي الله عنها از آنان راضي بوده، خرسند باشد.[42]
اين روايت، با آنچه كه عايشه رضي الله عنها روايت كرده، هيچ تعارضي ندارد؛ عايشهي صديقه رضي الله عنها ميگويد: فاطمه رضي الله عنها براي ابوبكر رضی الله عنه پيام فرستاد و سهم خود را از ارثيهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم درخواست نمود؛ او، خواهان زمين آن حضرتص از فدك و سهم ايشان از خيبر بود. ابوبكر رضی الله عنه در پاسخ فاطمه رضي الله عنها فرمود: من از رسول خدا صلی الله علیه وسلم شنيدم كه فرمودند: (لانورث، ما تركنا صدقة، إنّما يأكل آلمحمد من هذا المال) يعني: «ما پيامبران، چيزي به ارث نميگذاريم؛ آنچه از خود ميگذاريم، صدقه است؛ خانوادهي محمد(ص) فقط از اين مال ميخورند.» ابوبكر رضی الله عنه در پاسخ اين درخواست گفت: هيچ تغييري در وضعيت صدقهي بجايمانده از رسولخدا صلی الله علیه وسلم ايجاد نميكنم و حتماً همان كاري را انجام ميدهم كه رسولخدا صلی الله علیه وسلم كردهاست و چيزي از آن را ترك نميكنم». بدين ترتيب ابوبكر رضی الله عنه از فدك و خيبر، چيزي به فاطمه نداد و به همين سبب فاطمه رضي الله عنها از ابوبكر رضی الله عنه آزردهخاطر شد و با او قهر نمود و تا پايان عمرش با وي سخن نگفت.[43] عايشه رضي الله عنها، اين ماجرا را بر اساس ميزان خبري كه از اين موضوع داشته، روايت نموده و حديث شعبي، نتيجه و برآمده از آگاهي بيشتر در اين زمينه است كه بيانگر ملاقات ابوبكر رضی الله عنه با فاطمه رضي الله عنها و سخن گفتن با او و جلب رضايت وي ميباشد. گزارش عايشه رضي الله عنها، موضوع جلب رضايت فاطمه را منتفي ميداند و بر عكس، روايت شعبي، ثابت ميكند كه فاطمه رضي الله عنها از ابوبكر رضی الله عنه خرسند شده و سپس درگذشته است. گفتني است: علما، سخني را كه دال بر ثبوت است، بر قولي كه بر نفي دلالت مينمايد، مقدم ميدانند؛ زيرا احتمال ثبوت، بيشتر ميباشد تا عدم ثبوت كه ممكن است ن ناشي از بيخبري راوي باشد؛ بويژه دربارهي اين موضوع كه همينطور نيز به نظر ميرسد. چراكه عيادت ابوبكر رضی الله عنه از فاطمه رضي الله عنها يك مسألهي كاملاً عادي بوده و با توجه به شرايط ديني و اجتماعي آن روزگار مسألهي عجيبي به نظر نميرسيده كه نگاه عموم مردم را به خود معطوف نمايد و يا خبرش در ميان مردم، شايع شود و همگان، از آن اطلاع يابند. عيادت از بيمار، يك امر كاملاً عادي است كه در اين مورد نيز مردم، بدون آنكه به آن حساسيت ببخشند، از زاويهي يك مسألهي معمولي به آن نگريسته و هيچ ضرورتي براي نقل آن نديدهاند. فاطمه، اساساً از روي قصد با ابوبكر رضی الله عنه ترك سخن ننموده و امثال او، خيلي فراتر از اين هستند كه به فرمودهي رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در مورد حرام بودن ترك سخن با برادر مسلمانشان، بيتوجهي نمايند. بنابراين عدم سخن گفتن فاطمه رضي الله عنها با ابوبكر رضی الله عنه كاملاً طبيعي و برخاسته از عدم ضرورت بوده است.[44]
قرطبي در توضيح حديث عايشه رضي الله عنها ميگويد: غم جانسوز وفات رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فاطمه رضي الله عنها را به خود مشغول نموده و خانهنشينش كرده بود؛ از اين رو عايشه از آن به قهر كردن فاطمه با خليفه تعبير نمود. حال آنكه رسول اکرم صلی الله علیه وسلم فرموده است: (لايحل لمسلم أن يهجر أخاه فوق ثلاث)[45] يعني: «براي هيچ كس جايز نيست كه بيشتر از سه شبانهروز با برادر مسلمانش قهر نمايد». فاطمه رضي الله عنها بيش از هر كسي از حلال و حرام، آگاه بود و بيش از همه از مخالفت با فرمان رسول اکرم صلی الله علیه وسلم اجتناب مينمود. بنابراين امكان ندارد از كسي كه پارهي تن رسولخدا صلی الله علیه وسلم و ارجمندترين بانوي زنان بهشت است، چنين عملي سر بزند.[46]
2ـ فاطمهي زهرا رضي الله عنها در غم جانسوز وفات پدر بزرگوارش بود؛ مصيبتي كه با رحلت برگزيدهترين بندهي خدا، تمام مصايب را كوچك و ناچيز مينمود. در چنان موقعيتي كه غم و اندوه، فاطمه رضي الله عنها را دربرگرفته بود و به خاطر بيماري، توان برخاستن از بستر را نداشت، كاملاً عادي بود كه نتواند همچون گذشته بانشاط و فعال باشد؛ علاوه بر اين خليفهي بزرگوار نيز مشغول ساماندهي به امور مسلمانان و جنگ با مرتدان بود؛ فاطمهي زهرا رضي الله عنها ميدانست كه به زودي به پدرش ميپيوندد؛ او بنا به فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم خبر داشت كه نخستين فرد خانواده خواهد بود كه رخت سفر از دنيا ميبندد و به ديار باقي ميرود. قطعاً در چنين شرايطي، كسي به دنيا نميانديشد تا چه رسد به فاطمهي زهرا كه بخواهد به خاطر دنيا با كسي قهر كند! هيچ روايتي دال بر اين نيست كه ابوبكر و فاطمه رضي الله عنهما همديگر را ديده و به هم سلام نكرده باشند. آري بنا به دلايلي كه گفتيم، فاطمه رضي الله عنها ناگزير شد خانهنشين شود كه به همين سبب برخي، آن را به اختلاف وي با ابوبكر رضی الله عنه در مورد فدك مرتبط دانسته و از آن چنين تعبير كردهاند كه فاطمه با ابوبكر رضی الله عنه قهر نموده و بر او خشم گرفته است.[47]
[علاوه بر اين تاريخ، نشان ميدهد كه ابوبكر صديق رضی الله عنه در دوران خلافتش، بيآنكه بنا به فرمودهي رسولخدا صلی الله علیه وسلم احكام ميراث را در اموال فدك يا باقيماندهي خمس خيبر اجرا كند، حق خانوادهي پيامبر صلی الله علیه وسلم (اهل بيت) را از اين اموال ميداده است. از محمد بن علي بن حسين(امام محمد باقر) و همچنين از زيد بن علي چنين روايت شده كه آنها گفتهاند: «از سوي ابوبكر رضی الله عنه هيچ ستمي به پدرانمان نشده و هيچ حقي از ايشان پايمال نگرديده است.»][48]
10ـ وفات فاطمهي زهرا
يكي از دلايلي كه نشان ميدهد روابط ابوبكر صديق رضی الله عنه با فاطمهي زهرا رضي الله عنها بسيار محكم و استوار بوده، اين است كه همسر ابوبكر رضی الله عنه يعني اسماء بنت عميس رضي الله عنها در دوران بيماري فاطمهي زهرا از ايشان پرستاري ميكرد و تا واپسين لحظات حيات دخت نبي مكرم اسلامص در كنار او بود و در غسل و خاكسپاري وي مشاركت داشت. علاوه بر اسماء، شخص علي مرتضي رضی الله عنه نيز از فاطمهي زهرا رضي الله عنها پرستاري ميكرد و همسر ابوبكر صديق رضی الله عنه نيز در امر پرستاري از فاطمه رضي الله عنها با او همكاري مينمود. فاطمه رضي الله عنها در مورد چگونگي كفن و دفن و خاكسپاري خود، سفارشهايي به اسماء نمود كه اسماء نيز آنها را اجرا كرد. فاطمه رضي الله عنها به اسماء رضي الله عنها فرمود: «من، اين را خيلي بد ميدانم كه هنگام خاكسپاري زنان، فقط پارچهاي روي آنها مياندازند و بدين ترتيب خوب پوشيده نميشوند و اندام آنها قابل تشخيص ميباشد». اسماء گفت: «اي دختر رسولخدا! آيا ميخواهي چيزي به تو نشان دهم كه در حبشه ديدم؟» آنگاه اسماء رضي الله عنها درخواست كرد تا تعدادي شاخهي تر خرما بياورند و سپس آنها را خم داد و روي آنها پارچه انداخت. فاطمه رضي الله عنها فرمود: «اين، چقدر خوب و زيباست؛ بدين ترتيب زن و مرد از هم تشخيص داده ميشوند (و براي ميت زن، پوشش كافي ايجاد ميگردد)».[49]
ابنعبدالبر ميگويد: «فاطمه رضي الله عنها نخستين زني است كه در اسلام، جنازهاش را بدين ترتيب پوشاندند و پس از او، جنازهي زينب بنت جحش رضي الله عنها را نيز به همين صورت پوشاندند».
ابوبكر رضی الله عنه همواره از علي رضی الله عنه احوال فاطمه رضي الله عنها را ميپرسيد و بر خلاف پندار برخي، جوياي حال وي بود. در دوران بيماري فاطمه رضي الله عنها، علي رضی الله عنه در مسجد مشغول نماز بود. پس از آنكه نمازش، به پايان رسيد، ابوبكر و عمر رضي الله عنهما نزدش رفتند و گفتند: «حال دختر رسولخدا صلی الله علیه وسلم چطور است؟» علاوه بر اين ابوبكر صديق رضی الله عنه از همسرش اسماء رضي الله عنها نيز حال فاطمهي زهراء را ميپرسيد؛ پيشتر گفتيم كه اسماء، پرستار فاطمه بود و در دوران بيماريش، با تمام وجود از او پرستاري مينمود. روزي كه فاطمه ي زهراء رضي الله عنها از دنيا رفت، تمام مردان و زنان مدينه گريستند و همچون روز وفات رسولخدا صلی الله علیه وسلم غم و اندوه، فضاي شهر را پر كرد. ابوبكر و عمر رضي الله عنهما براي عرض تسليت نزد علي رضی الله عنه رفتند و از او خواستند كه آنها را براي نماز جنازه جلو نكند.[50] گويا آن دو بزرگوار، تاب چنان مصيبتي را نداشتند و در توان خود نميديدند كه نماز جنازهي دختر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را امامت دهند.
فاطمهي زهرا رضي الله عنها شش ماه پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم در شب سهشنبه سوم رمضان سال 11 هجري وفات نمود؛ از علي بن حسين رضي الله عنهما چنين روايت شده كه: «فاطمه رضي الله عنها بين نماز مغرب و عشاء وفات نمود؛ ابوبكر، عمر، عثمان، زبير و عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنهم در آنجا حضور داشتند. هنگامي كه جنازهاش را براي نماز گذاشتند، علي رضی الله عنه از ابوبكر رضی الله عنه خواست تا براي نماز جنازه جلو شود. ابوبكر رضی الله عنه فرمود: «ابوالحسن! تو خود حضور داري.» علي رضی الله عنه گفت: «آري؛ ولي به خدا سوگند كه كسي جز تو بر فاطمه رضي الله عنها نماز نميگزارد.» ابوبكر رضی الله عنه نماز جنازهي فاطمه رضي الله عنها را امامت داد و فاطمه رضي الله عنها شبانگاه به خاك سپرده شد. در روايتي آمده است: ابوبكر رضی الله عنه بر جنازهي فاطمه رضي الله عنها نماز گزارد و چهار تكبير گفت.[51] البته روايت ارجح همان است كه امام مسلم رحمه الله روايت كرده كه علي بن ابيطالب رضی الله عنه بر جنازهي فاطمه رضي الله عنها نماز گزارده است.[52]
[رابطهي ابوبكر صديق رضی الله عنه با اهل بيت و خاندان رسولخدا صلی الله علیه وسلم ، چنان رابطهي دوستانه و احترامآميزي بوده كه هم زيبندهي ابوبكر رضی الله عنه ميباشد و هم شايستهي اهل بيت. رابطهي دوستانهي علي و ابوبكر رضي الله عنهما دوطرفه بوده و برپايهي همين دوستي، علي رضی الله عنه يكي از فرزندانش را ابوبكر ناميده است.[53] علاوه بر اين علي مرتضي رضی الله عنه پس از وفات ابوبكر صديق رضی الله عنه ، سرپرستي محمد بن ابيبكر را بر عهده گرفت و او را همانند فرزندش سرپرستي كرد….][54] اينكه برخي گفتهاند: فاطمه رضي الله عنها به علي رضی الله عنه وصيت نمود كه هيچ يك از كساني كه به او ستم كرده و حقش را خوردهاند، در خاكسپاريش حضور نداشته باشد، روايت دروغ و بياساسي است.
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب حسن ابن رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســلام
IslamAge.Com
------------------------------------------------------------
[1]- أسد الغابة (5/520)؛ الإصابة (4/365).
[2]- طبقات ابن سعد (8/26).
[3]- حلية الأولياء (2/39،43). سير أعلام النبلاء (2/118).
[4]- دلائل النبوة از بيهقي (3/160) با سند حسن.
[5]- صحيح السيرة النبوية، ص667؛ مسند فاطمة الزهراء و ما ورد في فضلها، به تحقيق: فؤاد احمد زمرلي، ص189.
[6]- كشف الغمة از اربلي (1/359)؛ الشيعة و أهل البيت، ص137،138.
[7]- فضائل الصحابة (2/955)، شمارهي (342) با سند صحيح.
[8]- المعجم الكبير، از طبراني(1153)؛ فضائل الصحابه (2/858).
[9]- كنز العمال (7/328)؛ المرتضي از ندوي، ص41.
[10]- كنز العمال (7/133)؛ المرتضي از ندوي، ص41.
[11]- صفةالصفوة (1/320)؛ الموسوعةالحديثية، مسند احمد (1135)؛ سندش منقطع و ضعيف است.
[12]- التاريخ الإسلامي ازحميدي (19/49،50).
[13]- صحيح بخاري، حديث شمارهي (3705)؛ صحيح مسلم، شمارهي (2728)؛ ترمذي، شمارهي (3408).
[14]- مسلم (4/2092).
[15]- مسند احمد (5/275)؛ الدوحة النبوية، ص56.
[16]- الإستيعاب (4/376)؛ در سندش، ابوفروه رهاوي است كه ضعيف ميباشد. الدوحة النبوية، ص56.
[17]- مسلم، شمارهي (2450)؛ صحيح سنن ابيداود، شمارهي (5217).
[18]- سنن ابيداود (5217)؛ آلباني، آن را در صحيح سنن ابي داود، صحيح دانسته است. (3/979).
[19]- مسند طيالسي (2/25).
[20]- بخاري، حديث شمارهي (3767).
[21]- بخاري، شمارهي (5230).
[22]- فضائل الصحابة (2/756)، شمارهي (1327) با سند صحيح.
[23]- مستدرك حاكم، كتاب معرفة الصحابة (3/1559؛ حاكم، سندش را صحيح دانسته و ذهبي، با او موافقت كرده است.
[24]- بخاري، شمارهي (4358).
[25]- عارضة الأحوذي (13/247، 248)؛ العقيدة في أهل البيت، ص137.
[26]- مستدرك (3/16)؛ حاكم. آن را بنابه شرط مسلم صحيح دانسته و ذهبي، با او موافقت نموده است.
[27]- العقيدة في أهل البيت، ص136.
[28]- فضائل الصحابة (2/255)، شمارهي 1325؛ آلباني، آن را صحيح دانسته است؛ مشكاة (3/745).
[29]- بخاري، شمارهي6726
[30]- مسلم، حديثي به همين مضمون (شمارهي 1759) آورده است.
[31]- بخاري، شمارهي 6730؛ مسلم، شمارهي1758
[32]- بخاري، شمارهي 6729.
[33]- مسلم، شمارهي1758
[34]- بخاري، شمارهي6726
[35]- تأويل مختلف الحديث، ص189
[36]- نگاه كنبد به: شرح صحيح مسلم از نووي (12.318)
[37]- البداية و النهاية (5/252و253)؛ مطالب داخل [] را عيناً از كتاب سيرت ابوبكر، نوشتهي صلابي و ترجمهي اينجانب نقل كردم تا موضوع مورد بحث، روشنتر گردد. (مترجم).
[38]- السنن الكبري از بيهقي (6/301)؛ أباطيل يجب أن تمحي من التاريخ، ص109
[39]- بخاري، شمارهي4036
[40]- العقيدة في اهل البيت بين الإفراط و التفريط، از دكتر سالم سحيمي، ص291
[41]- البداية و النهاية (5/253)
[42]- الإنتصار للصحب و الآل، ص434.
[43]- بخاري، شمارهي4240.
[44]- الإنتصار للصحب و الآل،ص434.
[45]- بخاري، شمارهي6077
[46]- المفهم (12/73).
[47]- أباطيل يجب أن تمحي من التاريخ، ص108
[48]- شرح ابن ابيالحديد بر نهجالبلاغة؛ نگاه كنيد به: المرتضي از ابوالحسن ندوي، ص90و91. پيشتر يادآوري كردم كه عبارت داخل [] برگرفته از كتاب سيرت ابوبكر، نوشتهي صلابي و ترجمهي اينجانب ميباشد. (مترجم).
[49]- الإستيعاب (4/378).
[50]- الشيعة و أهل البيت، ص77؛ كتاب سليم بن قيس، ص255.
[51]- المرتضي، نوشتهي ندوي، ص94؛ الطبقات الكبري (7/29).
[52]- مسلم، شمارهي1759
[53]- المرتضي از ندوي، ص98
[54]- نگاه كنيد به: المرتضي از ندوي، ص98
|