سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

6 مرداد 1403 20/01/1446 2024 Jul 27

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 7088964
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 407   تعداد بازدید: 2707 تاریخ اضافه: 2010-03-27

حرکت امیر المؤمنین رضی الله عنه برای مناظره با بقیه خوارج و سیاست او در برخورد با آنان بعد از بازگشت آنان و سپس حرکت و خروج دوباره آنان

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بعد از مناظره ابن‏عباس با خوارج و استجابت دو هزار نفر از آنان از دعوت او، امیرالمؤمنین علی خودش به نزد آنان رفت و با آنان صحبت کرد وآنان باز گشتند و وارد کوفه شدند اما این توافق زیاد طول نکشید چون خوارج این گونه از سخنان علی متوجه شدند که او از نظر خود درباره حکمیت بازگشته است و از خطای خود - به زعم آنان - توبه کرده است و این حدس و گمان خود را در میان مردم منتشر کردند و اشعث بن قیس کندی نزد امیرالمؤمنین آمد و به او گفت: مردم می‏گویند که تو از کفر باز گشتهای. علی رضی الله عنه  روز جمعه سخنرانی کرد و بعد از حمد و ستایش خداوند، از خوارج و مخالفت آنان با مردم و مسألهای که باعث شد آنان به خاطر آن دچار تفرقه شوند سخن گفت[1].

 در روایت دیگری آمده است که: مردی آمد و گفت: لا حکم الّا الله، سپس یک نفر دیگر گفت: لا حکم الّا الله، سپس از گوشه‏های مسجد افرادی برخاستند و ندای لا حکم الّا الله سر دادند. علی رضی الله عنه  با دست به آنان اشاره کرد که بنشینید. و گفت: بله، لا حکم الّا الله. این کلمه حقی است که با آن امری باطل طلب می‏شود من منتظر حکم خدا درباره شما هستم[2] و بر بالای منبر آنان را با اشاره ساکت میکرد و یک نفر که دو انگشت را در گوشهایش قرار داده بود، برخاست و گفت:

 

 «اگر شرک بورزی حتماً کردارت تباه و مسلماً از زیانکاران خواهی شد» الزمر: ٦٥

امیرالمؤمنین علی نیز با این آیه به او جواب داد:

«پس صبر کن که وعده خدا حق است و زنهار تا کسانی کهیقین ندارند تو را به سبکسری وا دارند.» الروم: ٦٠

امیرالمؤمنین سیاست عادلانه و روشن گر خود را در برابر این جماعت افراطی اعلام کرد و به آنان گفت: شما در نزد ما در سه مورد حق دارید:

1- مانع نماز خواندن شما در این مسجد نمی‏شویم.

2- شما را از سهمتان از فیء که در آن دست داشتید، محروم نمی‏کنیم.

3- با شما نمی‏جنگیم مادامی‏که با ما جنگ نکنید[3].

امیرالمؤمنین علی این حقوق را برای آنان در نظر می‏گیرد تا زمانی که با خلیفه جنگ نکنند و علیه جماعت مسلمانان خروج ننمایند و همزمان تصورات خاص خود را در چار چوب عقیده اسلامی‏داشته باشند و آن ابتدا آنان را از اسلام خارج نمی‏کند. حق اختلاف نظر برای آنان محفوظ است بدون این که منجر به فرقه گرایی و جدایی و به کار بردن سلاح شود.[4] امیر المؤمنین خوارج را پشت میله‏های زندان نینداخت و بر آنان جاسوس قرار نداد و آزادیهای آنان را سلب نکرد اما آن حضرتس علاقه مند بود که برای آنان و سایر کسانی که فریفته آراء و ظاهر کار آنان شده بودند، حجت و استدلال را روشن نماید. و حق را نمایان کند. او به ندا دهنده خود دستور داد که قاریان قرآن نزد او بروند و جز کسانی که قرآن را از حفظ داشته باشند، نزد او نروند، بنابراین خانه او پر از قاریان قرآن شد. او مصحف بزرگ امام را در خواست کرد و شروع کرد با دست بر روی آن می‏زد و می‏گفت: ای مصحف برای مردم سخن بگو، مردم او را صدا زدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین چه چیزی را از آن می‏پرسی، آن فقط جوهر و کاغذ است و ما درباره آن چه که از آن آگاه و مطلع شدهایم، سخن می‏گوییم. تو چه می‏خواهی؟ گفت: این دوستان شما که در مورد آن چه میان من و آنان است، کتاب خدا را قرار میدهند و خروج کردهاند. خداوند متعال در کتاب وخود در رابطه زن و شوهر میفرماید:

 

« وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ يُرِيدَا إِصْلَاحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا خَبِيرًا » النساء: ٣٥

 «و اگر از جدایی میان آن دو (زن و شوهر) بیم دارید. پس داوری از خانواده شوهر و داوری از خانواده زن تعیین کنید اگر سر سازگاری دارند خداوند میان آن دو سازگاری خواهد کرد.»

 بنابراین خون و حرمت امت محمد بزرگ تر و مهم تر از رابطه زن و شوهر است. بهاین دلیل بر من خشم گرفتهاند که من با معاویه مکاتبه کرده‏ام و نوشته‏ام: علی ابن ابی طالب(بدون لقب امیرالمؤمنین) ما در حدیبیه همراه رسواللهص بودیم از زمانی که با قوم خود، قریش صلح کرد، که سهیل بن عمر نزد ما آمد. رسولاللهص نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم» سهیل گفت: نمی‏نویسم: «بسم الله الرحمن الرحیم». فرمود: پس چگونه می‏نویسی؟ گفت: مینویسم: باسمک اللهمَّ: « پروردگارا با نام تو» رسولاللهص فرمود: بنویس. من هم نوشتم، سپس فرمود: بنویس: «این چیزی است که محمد رسولالله صلی الله علیه وسلم  بر اساس آن صلح کرده است. » او گفت: « اگر من تو را رسول خدا می‏دانستم با تو مخالفت نمیکردم.» سپس نوشت: این چیزی است که محمد بن عبدالله بر اساس آن با قریش صلح کرده است. خداوند در کتاب خود میفرماید:

« لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآَخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»

 الأحزاب: ٢١ [5]

 «قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو ست برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد.»

وقتی که خوارج یقین پیدا کردند که امیرالمؤمنین تصمیم گرفته است که ابو موسی اشعری را به عنوان حکم بفرستد، از او خواستند که از این کار خود داری کند، علی این را نپذیرفت و برایشان بیان کرد کهاین یک بی وفایی و نقض عهد و پیمان است. ما بین خود و آنان عهد و پیمانهایی بستهایم. وخداوند متعال میفرماید:

« وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» النحل: ٩١

« و چون با خدا پیمان بستید به پیمان خود وفا کنید و سوگندهای خود را پس از استوار کردن آنها، مشکنید با اینکه خدا را بر خود ضامن قرار دادهاید.»

بنابراین خوارج تصمیم گرفتند که از امیرالمؤمنین علی جدا شوند و یک امیر برای خود تعیین کنند. از این رو در منزل عبدالله بن وهب راسبی جمع شدند و او برای آنان خطبه بلیغی ایراد کرد و آنان را به دوری از دنیا و رغبت به آخرت و بهشت فرا خواند و آنان را به امر معروف و نهی از منکر تشویق نمود و سپس گفت: ای برادران با ما از این منطقهای که اهل آن ظالم هستند به سمت حومه و اطراف آن و سینه کوهها و برخی از مداین که با این احکام ظالمانه ناآشنا هستند، برویم. سپس حرقوس بن زهیر برخاست و بعد از حمد و ستایش خداوند گفت کالا و بهرهاین دنیا ناچیز واندک است و زمان دور شدن از آن نزدیک است بنابراین زینت و درخشش آن شما را از حق طلبی و انکار ظلم منصرف نکند.

« إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» النحل: ١٢٨

 «در حقیفت خدا با کسانی است که پروا داشته‏اند و آنان که نیکو کارند. »

حمزة بن سنان اسدی گفت: ای مردم، رأی همان است که شما دارید وحق آن است که شما میگوید، پس کسی را مسئول و امیر خود گردانید، شما باید بزرگان و سرنیزهها و بیرقی برای بر افراشته کردن و برگشتن به سمت آن داشته باشید: آنان کسی را به دنبال زید بن حصن طایی - که از سرانشان بود - فرستادند و فرماندهی را به او پیشنهاد کردند، اما او نذیرفت. سپس بر حرقوس بن زهیر عرضه کردند، او هم نپذیرفت و آن را به حمرة بن سنان پیشنهاد کردند، او نپذیرفت، بر شریح بن ابی أوفی عبسی عرضه کردند، او هم نپذیرفت و بر عبدالله بن وهبی راسبی پیشنهاد کردند که او پذیرفت و گفت: به خدا قسم من این را برای رسیدن به دنیا قبول نکرده‏ام و به خاطر فرار از مرگ هم آن را رها نمی‏کنم.[6]

آنان همچنین در خانه زیدبن حصن طائی سنبیسی گرد آمدند و او برایشان سخنرانی کرد و آنان را به امر به معروف و نهی از منکر تشویق نمود و آیاتی از قرآن را برای آنان تلاوت کرد، این آیه که میفرماید:

« يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ» ص: ٢٦

 «ای داوود ما تو را در زمین خلیفه گردانیدیم پس میان مردم به حق داوری کن زنهار از هوس پیروی مکن که تو را از راه خدا به در کند به سزای آنکه روز حساب را فراموش کردهاند عذابی سخت خواهند داشت.»

و اینکه میفرماید:

«و کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکردهاند آنان خود کافرانند » المائدة: ٤٤

 و اینکه میفرماید:

 

 «و کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده داوری نکردهاند آنان خود ستم گرانند.» المائدة: ٤٥

و در آیه ی بعدی میفرماید:

 «و کسانی که به آن چه که خدا نازل کرده حکم نکنند آنان خود نافرمانانند » المائدة: ٤٧

 

سپس گفت: من بر اهل دعوتمان و اهل قبله مان شهادت می‏دهم که آنان از هوس پیروی کرده و حکم کتاب را کنار نهاده و در گفتار و عمل ظلم کردهاند و جهاد با آنان بر مؤمنان واجب است. مردی از آنان که عبدالله بن شجرة سلمی‏نامیده میشد گریه کرد و سپس آنان را بر خروج علیه مردم تشویق کرد و در میان سخنانش گفت: صورت و پیشانی‌شان را با شمشیرها بزنید تا این که خداوند رحمان و رحیم اطاعت شود اگر شما پیروز شوید و خداوند اطاعت شود همان طور که شما می‏خواهید، ثواب اطاعت کنندگان به امر او به شما می‏رسد و اگر شکست بخورید، پس چه چیزی بهتر از سرنوشت رسیدن به رضایت و خشنودی خدا و بهشت او وجود دارد.[7]

 

ابن کثیر بعد از این که آن چه را که شیطان بر آنان دیکته کرده است و بیان شد، ذکر می‏کند، میگوید: این نوع از مردم از غریب ترین نوع فرزندان آدم هستند پاک و منزه است خدایی که مخلوقات خود را همان گونه که خواست، متنوع آفرید و از پیش مقدّر عظیم خود را فرستاد: و یکی از گذشتگان درباره خوارج چه زیبا میگوید: آنان در این قول خداوند ذکر شده‏اند که میفرماید:

«بگو: آیا شما را از زیانکاران مردم آگاه گردانیم؟ آنان کسانیاند که کوشش ايشان در زندگی دنیا به هدر رفته و خود می‏پندارند که کار خوب انجام میدهند، (آری) آنان کسانیاند که آیات پروردگارشان و لقای او را انکار کردند در نتیجه اعمالشان تباه گردید و در روز قیامت برای آنها ارزشی نخواهیم نهاد » الكهف: ١٠٣ – ١٠٥

 

مقصود این است که آنان همان جاهلان گمراه و در سخنان و اعمال خودشان بدبخت هستند و آنان بر خروج از میان مسلمانان اجماع کردند و موافقت کردند که به مدائن بروند تا آنجا را به دست بگیرند و در آن جا تحصّن کنند و از آن جا به دنبال هم اندیشان و هم مسلکان و هم مذهبان خود در بصره و سایر نواحی بفرستند تا به آن جا بیایند ودر آن جا اجماع کنند. زیدبن حصن طائی به آنان گفت: نمي‌توانيد به مدائن برويد در آن جا سپاهی است که نمیتوانید در مقابل آنان قرار گیرید و شما را از ورود به آن منع میکنند. اما با برادرانتان در کنار پل رودخانه جوخی قرار بگذارید و به صورت دسته جمعی از کوفه خارج نشوید بلکهیکی یکی بروید تا علیه شما ترفندی نشود.

بنابراین نامهای کلی و عام به همه هم مذهبان و هم مسلکان خود در میان اهل بصره و سایر جاها نوشتند و برای آنان فرستادند که در کنار آن رودخانه جمع شوند تا همچون دستی واحد علیه مردم باشند. سپس مخفیانه و یکی یکی رفتند تا کسی متوجه آنان نشود و آنان را از رفتن باز ندارند. بنابراین آنان با پدران و مادران و دایی و خاله‌ها رفتند واز سایر خویشاوندان جدا شدند، چون معتقد بودند که آنان نادان هستند و نسبت بهاین امر که موجب رضایت پروردگار آسمانها و زمین است، از علم و خرد اندکی برخوردارند، در حالی که خودشان ندانستند که آن کار از بزرگترین گناهان هلاک کننده و اشتباهی عظیم است و چیزی است که ابلیس شیطان و رانده شده و طرد شده از آسمانها برایشان زینت داده است کسی که عداوت و دشمنی را در مقابل پدرمان آدم و بعد از او فرزندانش قرار داد تا زمانی که روح در بدنشان در حرکت باشد. گروهی از مردم به برخی از فرزندان و برادرانشان رسیدند و آنان را باز گرداندند و آنان را سرزنش و توبیخ کردند. و برخی از آنان همچنان مقاومت کردند و برخی هم از دست خانواده خود فرار کردند و دوباره به خوارج ملحق شدند و در روز قیامت زیانکار شدند و بقیه به آن مکان رفتند و آن دسته از اهل بصره و سایر جاها که برایشان نامه نوشته شده بود، به آنان رسیدند و همه در نهروان جمع شدند و دارای قدرت و عظمت و نیروی باز دارنده شدند[8]

وقتی که دو حکم با نارضایتی از هم جدا شدند، امیرالمؤمنین علی به خوارج که در نهروان جمع شده بودند، نامه نوشت که شما به حالت اولیه خود بازگردید و با ما به جنگ با اهل شام بیایید اما آنان نپذیرفتند و گفتند: مگر اینکه بر کفر خود شهادت بدهی و توبه کنی. علی هم این را نپذیرفت.[9] 

در روایتی آمده است که آنان به علی نوشتند: «اما بعد. تو به خاطر پروردگارت خشمگین نشدی بلکه فقط به خاطر خودت خشمگین شدی، پس اگر بر کفر خودت شهادت بدهی و توبه را قبول کنی، در مورد آنچه که بین ما و بین تو بوده فکر و بررسی می‏کنیم. در غیر این صورت از تو کاملاً جدا می‏شویم. خداوند خائنان را دوست ندارد» وقتی که علی نامه آنان را خواند از آنان نا امید شد و تصمیم گرفت که آنان را رها کند و مردم را برای مقابله با اهل شام ببرد تا به آنان برسد و با آنان مبارزه کند.[10]

این قضیه که خوارج اعلام کردند که علی کافر شده است و از او خواستند که توبه کند، با این روایت‏ها ثابت نمیشود اما با نظر خوارج درباره تکفیر علی، عثمان و امتحان مردم به واسطه آن سازگاری دارند.[11]

 

 وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین.

منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی

 


سایت عصر اسلام

IslamAge.Com

--------------------------------------------------------------------------

[1]- مصنف ابن ابی شیبة (15/313، 312)، آلبانی آن را در ارواء الغلیل صحیح می‏داند (8/119، 118).

2- مرویات ابی مخنف فی تاریخ طبری، ص (452).

1- مصنف ابن ابی شیبة (15/328، 327)، شافعی در الام (4/136). تازیخ طبری (5/688) با سند ضعیف به دلیل انقطاع بر این امر کهاین سند شواهدی دارد و مورد تبعیت قرار گرفته است. البانی آن را در ارواء الغلیل گفته است، ص (8/118، 117).

[4]- الوظیفة العقد یة للدولة الاسلامیة، حامد عبدالماجد، ص(47)

[5]- مسند احمد (2/656)، احمد شاکر میگوید: دارای سند صحیح است.

[6]- البدایه النهایه (7/312)، تاریخ طبری (5/689).

[7]- البدایة و النهایة (7/312)

[8]- البدایة و النهایة (7/313، 312).

[9]- انساب الأشراف (2/63) با سندی که ضعف دارد و شواهدی دارد.

[10]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید، (319).

[11]- همان، ص (318).

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان