قضیه ی حکیمت بین علی و معاویه رضی الله عنهما
بسم الله الرحمن الرحیم
پس از آنکه عدّهای از سپاهیان شام قرآنهایی را بر نیزههای خود بسته و آنها را بالا بردند، جنگ صفین عملاً پایان یافت، میان طرفین هیئتهایی برای گفتگو تعیین گردید و مکاتباتی صورت گرفت!
در نهایت دو طرف به توافق رسیدند، که حضرت علی یک نفر و معاویه نیز یک نفر را به عنوان حکم و داور انتخاب کنند! و پس از آن دو در مورد حل مشکل و پایان دادن به نزاع و اختلافات به گفتگو بپردازند و در مورد هر چیزی که خیر و مصلحت مسلمانان را تأمین مینماید، به توافق برسند و حکم و داوری مناسبی را صادر کنند و حضرت علی و معاویه خود را به تصمیم آنها ملزم شمارند، و عملاً به آن گردن بنهد!
معاویه عمروبن عاص را که همه سپاهیان شام مطیع و فرمانبردار او بوده و از انتخاب او رضایت داشتند، به عنوان حکم و نماینده خویش برگزیدند، این اتفاق نظر مزیّتی برای سپاهیان شام و معاویه به شمار میآمد!
اما مشکل اصلی در میان سپاه حضرت علی بود، که بسیاری از آنها را مردم عرب سادهدل و ماجراجو و عدهای از خوارج سبأی تشکیل میدادند و بیشتر آنها اهل کوفه بودند که آن زمان مرکز آشوبگری و سرکشی و تغییر جهت و عدم وفاداری به شمار میآمد.
حضرت علی رضی الله عنه خواست عبدالله بن عباس را به عنوان حکم و نماینده خود انتخاب کند، اما کوفیان آشوبگر و ناپخته با آن تصمیم او به مخالفت پرداختند و گفتند: عبدالله بن عباس عموی توست و او را در باتلاق فتنه غرق کردهای؟!
ما میخواهیم ابوموسی اشعری – عبدالله بن قیس – را حکم و نمایندة خویش بنمایی، او بود که مردم را از فتنهگری، و جنگ برحذر میداشت و در همة این رویدادها جانب بیطرفی را برگزید و در ملک خود در حجاز اقامت گزید! به نظر ما او برای حکمیت شایستگی بیشتری دارد.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود : اگر حکمیت عبدالله بن عباس را نمیپذیرید، بگذارید، اشتر نخعی را نماینده خویش نمایم!
گفتند : مگر کسی به غیر از اشتر بود که آتش جنگ را برافروخت و همه امور را دچار بیسر و سامانی نمود!
اما کوفیان همچنان اصرار میورزیدند که حضرت علی ابوموسی را به عنوان نمایندة خویش در جریان حکمیت تعیین کند، اما حضرت علی – علیرغم احترامی که برای ابوموسی قایل بود و او را صحابی گرانقدری میدانست – با دیدگاه او در مورد رویدادها و بحران پیش آمده مخالف بود، استدلالهای او وديدگاهش را حق و صواب نمی دانست و در چنین شرایطی چگونه می توانست او را به عنوان نماینده خود برای حکمیت بپذیرد!؟
اما در نهایت حضرت علی رضی الله عنه ناچار شد به نظر اکثریت سپاهیان کوفی خود که همه پیش از دوستی حضرت علی دوستدار انگیزههای قبیلهای خود بودند، تن بدهد و ابوموسی را علیرغم نارضایتی خود به نمایندگی خود قبول نماید! حضرت علی رضی الله عنه چارهای غیر از این نداشت و آنان به دیدگاه صواب او توجهی نشان نمیدادند!
آنان افرادی را نزد ابوموسی فرستادند و به او خبر دادند که همه برای مصالحه اعلام آمادگی نموده، جنگ در صفین را خاتمه داده و در مورد حکمیت به توافق رسیدهاند!
ابوموسی به خاطر این قضیه شادمان شد و خداوند را سپاسگزاری نمود!
سپس به او گفتند : تو به عنوان حکم و نماینده حضرت علی انتخاب شدهای و خود را برای آمدن به عراق آماده کن!
اما او از این اقدام اظهار نارضایتی نمود و گفت : خدا عاقبتش را به خیر بگرداند!
سپس توافق نامه حکمیت میان طرفین را نوشتند، از جمله در آن آمده بود که :
«... بر اساس این توافق نامه، علیبن ابیطالب کسی را به نمایندگی از طرف مردم عراق و همفکران و هواداران دیگرشان، و معاویه بن ابیسفیان نیز کسی را از طرف مردم شام و دیگر طرفدارانشان انتخاب کردهاند!
آنان متعهد شدهاند که به حکم خداوند در کتاب او تسلیم شوند، و هر چه را که قرآن بپذیرد، بپذیرند و هر چه را که مردود شمارد مردود بشمارند!
هر چه را که آن دو حکم – ابوموسی اشعری و عمروبن عاص – در کتاب خداوند برای حل مشکل یافتند، به آن عمل کنند، و اگر راه حل آن را در قرآن پیدا نکردند، به سنّت جامع و وحدتبخش رسول خدا صلی اله علیه وسلم مراجعه نمایند. » (البدایة و النهایة : ج 7 ص 276 – 277)
هر دو حکم و قاضی تعهد و میثاق لازم را از طرفین برای قبول نتیجه حکمیت گرفتند و در مورد جان و مال و خانوادة خویش تضمین مال لازم را اخذ کردند و بر روی تسلیم هر دو طرف نزاع به حکمیت آنها اطمينان خاطر لازم را پیدا کردند!
بسیاری از فرماندهان و بزرگان طرفین مانند : عبدالله بن عباس، اشعث بن قیس از طرف حضرت علی، و ابواعوار سُلّمی و عبدالرحمن بن خالد و حبیب بن مسلمه از طرف معاویه توافق نامة حکمیت را امضاء نمودند!
ابوموسی اشعری و عمروبن عاص در مورد تشکیل جلسه و گفتگو در ماه رمضان در روستای «اَذْرُح» واقع در کوههای «شراه» در جنوب اردن به توافق رسیدند!
پس از این توافق مبنی بر سپردن سرنوشت امت به حکمیت نمایندگان طرفین، هر دو سپاه از صفین عقبنشینی نموده و هر یک به مواضع قبلی به خود بازگشتند!
جلسة حکمیت
در ماه رمضان سال سی و هفت هجری، بنا بر توافق قبلی زمان ملاقات ابوموسی اشعری و عمروبن عاص برای موضوع حکمیت فرا رسید.
حضرت علی رضی الله عنه چهارصد نفر را از طرف خود برای حضور و نظارت به ریاست عبدالله بن عباس، و معاویه نیز چهارصد نفر را فرستاد که عبدالله بن عمر رضی الله عنه در میان آنان بود.
دو نفر که به عنوان حکم و داور نهایی معین شده بودند، یعنی ابوموسی اشعری و عمروبن عاص در «اُذرح» که در منطقه دومه الجندل واقع است به هم رسیدند!
بعضی از مسلمانان خواهان شرکت دادن سعدبن ابیوقاص رضی الله عنه در قضیه تحکیم بودند و بعضی هم از او میخواستند که برای ایجاد وحدت در میان مسلمانان و پایان نزاع مقام خلافت را بپذیرند!
سعدبن وقاص در زمان خلیفه دوم و سوم عضو شورای حل و عقد بود و از جمله ده نفری بود که به آنان بشارت بهشتی بودن داده شده بود. و در آن سال تنها سه نفر از آنان یعنی امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب که با مخالفان خود درگیر بود، و سعدبن ابیوقاص و سعیدبن زید در حال حیات بودند، که این دو خود را از فتنه و بلوا کنار کشیده و هر یک از آنها بر روی زمین خود در اطراف مدینه مشغول کشاورزی و دامداری و کار و زندگی خود بودند!
به همین خاطر برخی از مردم برای قبول خلافت و ایجاد وحدت دوباره میان مسلمانان به او نظر داشتند، اما او خود را از میدان حوادث کنار کشیده و از هیچ یک از طرفین نزاع جانبداری نمیکرد!
امام مسلم رضی الله عنه در کتاب صحیح خود از عامربن سعدبن ابیوقاص نقل مینماید که برادرش عمربن سعد، نزد پدر که در خارج از مدینه مشغول نگهداری تعدادی گوسفند بود رفت!
وقتی سعدبن ابیوقاص پسرش را دید که سوار بر اسب به سوی او میآمد، گفت : پناه به خدا از شر سواری که میآید!
برادرم نزد پدر رفت و گفت : پدر! آیا این در شأن توست که همچون مردم عرب روستایی به چوپانی مشغول شوی! آن هم در شرایطی که مردم در مورد حکومت و خلافت دچار پراکندگی شدهاند؟!
به نظر من این در شأن توست که خود را آماده کنی، به میان آنها بیایی و برای ایجاد وحدت و حل و فصل مشکلات پیش آمده تلاش کنی! تو یار رسول خدا و یکی از اعضای شورای حل و عقد هستی، و به هیچ اقدامی که به مصلحت امت مسلمان نبوده است دست نزدهای و تو در این شرایط برای احراز مقام خلافت از هر کس دیگری مناسبتر هستی!!
سعد بر سینه پسرش دست نهاد و گفت : ساکت باش! من خود از رسول خدا صلی اله علیه وسلم شنیدم که میفرمود : «خداوند انسان پرهیزکار و بینیاز و گمنام را دوست میدارد.»
وقتی عمر نتوانست پدرش را قانع نماید، دست به دامن برادرش عامر شد، تا برای راضی کردن پدرش به پذیرش خلافت و ایجاد وحدت تلاش کند!
عامر نیز نزد پدر رفت و گفت : پدر! در حالی که مردم بر سر مسایلی که به امت اسلامی ارتباط دارد، با هم به نزاع پرداختهاند و تو در اینجا گوشة انزوا را بر گزیدهای؟
سعدبن ابیوقاص خطاب به پسرش عامر گفت : پسرم! میخواهی من زمام آشوب و بلوا را به دست بگیرم!؟ سوگند به خداوند تنها زمانی از اینجا خارج شده و وارد میدان میشوم، که وقتی شمشیرم را برای جنگ برمیدارم و آن را برسر دیگران فرو آرم اهل ایمان و اهل کفر را از هم تشخیص دهد و اگر آن را بر گردن اهل ایمانی فرود آوردم در آن مؤثر واقع نشود، و اگر بر سر کافری فرود آوردم، آن را قطع کند و به قتل برساند!؟
سپس به او گفت : پسرم! من خود از رسول خدا صلی اله علیه وسلم شنیدم که میفرمود : إنّ الله یحبّ العبد التقیّ الغنیّ الخفیّ «خداوند آدم پرهیزکار و بینیاز و خَفی(پوشیده و پنهان) را دوست میدارد.( البدایة و النهایة : ج 7 ص 283) »
ادامه جلسة حکمیت
دو طرف حکمیت در «أذرح» تشکیل جلسه داده و در مورد موضوع حکمیت به بحث و بررسی پرداخته و راجع به راهکارهای گوناگون برای حل و فصل مشکلات به چارهجویی پرداختند!
اما نباید فراموش کرد که در آن شرایط که جلسه حکمیت در «أذرح» برگزار میشد، تنها امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب رضی الله عنه خلیفه مسلمین بود، و همة اصحاب و اتباعش او را خلیفه مشروع و امیرالمؤمنین میدانستند!
معاویه مدعی احراز مقام خلافت نبود و خود را در مقام امیرالمؤمنین ننهاده و اتباع و هوادارانش نیز به عنوان امیرالمؤمنین با او بیعت نکرده بودند!
منظور این است که دو طرف نزاع و اختلاف هر دو خلیفه و امیرالمؤمنین نبودند، بلکه یک طرف نزاع حضرت علی خلیفه و امیرالمؤمنین بود که اکثریت مسلمانان با او بیعت نموده و عدهای هم مانند مردم شام به رهبری معاویه بیعت با او را مشروط به مجازات شورشیان برانداز و مجرم پیرو عبدالله بن سبأی یهودی گردانیده بودند!
معاویه بن ابیسفیان خود را «ولیدم» و خونخواه حضرت عثمان معرفی میکرد، و به استانداری خود در زمان حضرت عمر و عثمان رضی الله عنهم افتخار مینمود، و بر کناری خود را توسط حضرت روا نمیدانست! زیرا از نظر او هنوز حضرت علی امیرالمؤمنین نبود تا او را از استانداری شام بر کنار کند! وتنها پس از قصاص قاتلان و شورشیان و بیعت همه مردم حاضر بود حضرت علی یا صحابی دیگری را به عنوان خلیفه مسلمین به رسمیت بشناسد!
نزاع معاویه با حضرت علی بر سر خلافت نبود و به خاطر آن با او به مخالفت برنخواسته بود، و برای احراز مقام خلافت حضرت علی را شایسته میدانست. و در مورد اهلیت و شایستگی حضرت علی برای مقام خلافت اعتراضی نداشت، و به خود به عنوان جایگزینی برای حضرت علی نگاه نمیکرد، تنها انتقادش در مورد پارهای از تصمیمگیریهای حضرت علی بود، راجع به شتاب در عزل و نصبها، و عدم مجازات مجرمان شورشی، آن هم در شرایطی که هنوز بسیاری از مردم با او بیعت نکرده بودند!
با ملاحظه و توجه به آنچه گفته شد، به قضیه اجتماع حکمین نگاه میکنیم، تا به حقیقت موضوع بیشتر پی ببریم!
واقعیت موجود فراروی ابوموسی اشعری و عمروبن عاص این بود که گروه زیادی از مردم با حضرت علی رضی الله عنه بیعت نموده و خود را ملزم به اطاعت از او میدانستند و از طرف دیگر عده زیادی از مسلمانان شام و در رأس آنها معاویه – نه بر پایه عدم شایستگی حضرت علی و نزاع با او بر سر خلافت – هنوز بیعت نکرده بودند! و بر این باور بوده که انتخاب او از طریق اصول صحیح اسلامی – مورد نظر آنان – صورت نگرفته و تعدادی از اصحاب هنوز با او بیعت نکردهاند! از طرف دیگر احکام الهی را در مورد شورشیان فتنهگر و مجرم به اجرا نگذاشته و در عین حال بسیاری از آن جنایتکاران خود را در میان سپاهیان او جایی داده و در کنار او شمشیر میزدند!
از نظر آنان انتخاب او عملاً به ایجاد تفرقه انجامیده و زمینه را برای جنگهای «جمل» که در آن ده هزار نفر کشته و دهها هزار نفر دیگر زخمی شدند و همچنین جنگ صفین که در آن هفتاد هزار نفر کشته و تعداد بسیار زیادی زخمی گردیده بودند، فراهم گردانیده بود.
از نظر مخالفان حضرت علی رضی الله عنه ، این سؤال مطرح بود که با توجه به این همه حوادث و فجایع که پس از انتخاب حضرت علی به عنوان امیرالمؤمنین در میان مسلمانان روی داده، و از طرفی بسیاری از مسلمانان هنوز با او بیعت نکرده بودند، اگر او همچنان خلیفه باشد، و اوضاع همچنان نابسامان، و جنگ و نزاع میان مسلمین ادامه داشته باشد، آيا اين بهتر نبود كه او از مسئولیت خلافت صرفنظر نماید و تصمیمگیری در مورد آن موضوع را به اهل حل و عقد متشکل از اصحاب رسول خدا صلی اله علیه وسلم بسپارد و شخص مناسبی را که همة مسلمانان در مورد او اتفاق نظر داشته باشند، به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب نمایند!؟
این موضوع توسط عمروبن عاص و ابوموسی اشعری، در اجتماع «اذرح» مورد بحث و بررسی قرار گرفت!
پس از گفتگوهای بسیار، ابوموسی اشعری و عمروبن عاص در این مورد به توافق رسیدند که تصمیمگیری در مورد خلافت را به اصحاب عضو شورا و اهل حل و عقد بسپارند! اصحابی که هنوز در قید حیات بودند و رسول خدا صلی اله علیه وسلم هنگام فوت خود از آنان راضی بود! از جمله مانند : حضرت علیبنابیطالب، سعدبنابیوقاص، سعیدبن زید، عبدالله بن عمر، که در شورایی که حضرت عثمان را به خلافت انتخاب کرده بودند، مشارکت داشتند!
آنان توافق کردند که آن عده از اصحاب برای تصمیمگیری در مورد خلافت در «اذرح» تشکیل جلسه بدهند و از میان خود یکی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب کنند و با میل و رضایت خاطر با او بیعت نماین تا پس از آنان همه مسلمانان همه ممالک اسلامی نیز به او دست بیعت بدهند!
اتفاق نظر آنان در این مورد به معنای آن بود، که حضرت علی تا تشکیل جلسه شورای حل و عقد، متشکل از اصحاب همچنان مدعی مقام خلافت نباشد، اما در صورتی که بار دیگر از طرف شورای حل و عقد به عنوان خلیفه برگزیده شد، چه بهتر و همه با او بیعت خواهند کرد، و در غیر این صورت هر کسی که به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب شد، او نیز با خلیفه جدید بیعت خواهند نمود.
حکمین معاویه را از استانداری نه عزل کردند و نه تثبیت نمودند، و اینگونه نبود که ابوموسی را عزل و عمرو عاص او را همچنان استاندار بداند، زیرا او آن هنگام خلیفه نبود، و درخواست آن را ننموده و با حضرت علی هم بیعت نکرده بود!
لازم به یادآوری است، پس از شهادت حضرت علی رضی الله عنه و استعفای حسن بن علی از مقام خلافت – در سال قحطی – بود، که با معاویه به عنوان خلیفه بیعت صورت گرفت!
حکمین – عمروبن عاص و ابوموسی اشعری – به توافق رسیدند که تا موعد اجتماع نشست اهل حل و عقد اصحاب و بزرگان برای انتخاب خلیفه، حضرت علی رضی الله عنه به ادارة امور ممالکی مانند عراق و حجاز و یمن بپردازد، و معاویه نیز امور مربوط به شام ومصر و شمال آفریقا را سر و سامان دهد! و جنگ را پایان یافته تلقی کنند!
عمروبن عاص بخشی از گفتگوهایی را که میان او و ابوموسی اشعری در نشست تحکیم روی داده بود، در پاسخ به پرسش حضین بن منذر توضیح داده بود :
حضین بن منذر از عمروبن عاص پرسید : در اجتماع حکمیتی که به تو و ابوموسی سپرده شده بود، میان شما چه گفتگوهایی انجام گرفت؟
عمروبن عاص گفت : بسیاری در مورد گفتگوهای ما سخنهای زیادی گفتهاند، اما سوگند به خداوند بسیاری از آنچه را که آنان گفتهاند، درست نبوده است :
من به ابوموسی گفتم : نظر تو در مورد خلافت چیست؟
ابوموسی گفت : من بر این باورم که آن عده اى از صحابی که رسول خدا همراه با خوشنودی از آنان از دنیا رفت، از میان خود یکی را به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب کنند!
به او گفتم : نقش من و معاویه در ارتباط با آن چیست؟
ابوموسی گفت : کسی که به عنوان امیرالمؤمنین انتخاب شد، برای سر و سامان دادن به امور مردم، از شما هم یاری بخواهد، اگر هم نیازی به شما نداشت، مسئولیت از دوش شما ساقط میشود!
ابوموسی نیز در مورد عمروبن عاص میگوید : او خود را مورد ملامت قرار میداد، و نفس خود را زیر سؤال میبرد، و راجع به سیرة درخشان خلافت ابوبکر صدیق و عمر فاروق رضی الله عنهم سخن میگفت :
ابوموسی میگوید : عمروبن عاص به من گفت : سوگند به خداوند این میراث – میراث خلافت – زیبندة ابوبکر و عمر بود، و عصرشان عصر درخشان و طلایی اسلام به شمار میآمد، اما آن را برای ما بر جای نهادند و در مورد آن کوتاهی کردیم و به بیراهه رفتیم و دچار خسران گردیدیم!
«اما سوگند به خداوند ایشان فریب نخوردند، و به بیراهه نرفتند، و دچار خطا نشدند! سوگند به خداوند هر چه که بر سر ما آمده و بر اثر توهمگرایی و کوتاهی و ناتوانی خود ما بوده است!( العواصم من القواصم ابن العربی: ص 178 – 180) »
اما برای اجرای موارد مورد اتفاق حکمین گامهای عملی برداشته نشده، و حاصل گفتگوهای و حکمیت آنان موجب رضایت طرفین نگردید و بزرگان اصحاب برای انتخاب خلیفه نتوانستند گرد هم بیایند. و اوضاع و احوال میان حضرت علی و معاویه همچنان به صورت قبلی باقی ماند!
حضرت علی رضی الله عنه در ممالک زیر سلطه خلافت خویش دخل و تصرف مینمود، و معاویه نیز در مناطق و ممالکی که زیر فرمانروایی او قرار داشت دخل و تصرف میکرد، اما دخل و تصرف او در مقام استانداری بود، نه به عنوان امیرالمؤمنین، اما متارکة جنگ میان آنان همچنان پا بر جا بود!
بدین ترتیب قضیه تحکیم بدون آنکه مشکل موجود را حل و فصل کند، پایان یافت!
پس از پایان تحکیم سرزمین شام زیر حاکمیت معاویه در آرامش قرار داشت و همه از او اطاعت میکردند، اما حضرت علی رضی الله عنه با مشکل روبه افزایش پدیده خوارج روبرو گردیده بود!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com |