قلمروهای ولایتهای اسلامی در زمان خلافت علی رضی الله عنه-2
هشتم: ولایت بصره
زمانی که عبدالله بن عامر والی بصره آنجا را ترک کرد و به سوی مکّه رهسپار شد، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه عثمان بن حنیف انصاری را به جای او به فرماندار بصره منصوب کرد، عثمان بن حنیف انصاری از منطقهاگاه بود، زیرا قبلاً عمر رضی الله عنه او را برای تعیین مقدار خراج به آن جا فرستاده بود، [130] عثمان بن حنیف به سوی بصره رفت و بدون جنگ وارد آن جا شد، امّا اهل بصره به سه گروه تقسیم شدند: گروهی بیعت کردند و وارد جماعت شدند و گروهی کنارهگیری نمودند و گفتند: نگاه میکنیم اهل مدینه چکار میکنند، ما نیز همانند آنها عمل میکنیم و گروه دیگر بیعت نکردند.[131]
بعد از آن که عثمان بن حنیف فرمانداری بصره را به عهده گرفت، طولی نکشید که لشکر طلحه و زبیر و عایشه قبل از جنگ جمل و کسانی که به قصد مطالبه خون عثمان بیرون آمده بودند وارد بصره شدند و اوضاع متحوّل گردید و جنگ شروع شد و آنگاه عثمان بن حنیف به سوی علی رضی الله عنه رفت و او را در راهی که به بصره منتهی میشد کمی پیش از جنگ جمل ملاقات نمود و اینگونه فرمانداری عثمان بن حنیف در بصره پایان یافت.
اندکی پیش از جنگ جمل علی بن ابی طالب رضی الله عنه به بصره رسید و مدت کوتاهی در آن اقامت گزید که در همین مدت جنگ جمل به وقوع پیوست - که در مورد آن به تفصیل سخن گفته خواهد شد- و هنگامیکه علی بن ابی طالب خواست از بصره خارج شود عبدالله بن عباس رضی الله عنه را فرماندار بصره قرار داد و به همراه عبدالله بن عباس زیاد بن ابیه را به عنوان مسئول گرفتن خراج در آن جا مقرر کرد و از آن جا کهاز مهارت کاری و زیرکی سیاسی زیاد با خبر بود علی رضی الله عنه به ابن عباس فرمان داد که در کارها با زیاد مشورت کند، [132] و نیز علی نصایحی را به ابن عباس توصیه کرد ؛ از جمله به او گفت: «تو را به تقوای الهی و رفتار عادلانه با کسانی که خداوند تو را مسئول آنها قرار داده توصیه مینمایم، در برخورد با مردم و فرامین خود با سعهی صدر با مردم رفتار کن و از کینه جویی دوری کن، زیرا کینهها دل را میمیراند و حق را میکشد و بدان کهانچه تو را به خدا نزدیک مینماید تو را از جهنم دور میکند و آنچه تو را به دوزخ نزدیک میکند از خداوند دورت مینماید و خداوند را بسیار یاد کن و از غافلان مباش» [133].
ابن عباس وظایف فرمانداری خویش را شروع کرد و او یکی از صحابه هایی بود که به دانش وسیع و گستردهاش در فقه و تفسیر معروف است و ایشان مهارت خویش را در ادارهامور با تحکیم و تثبت امنیت در سجستان که تابع ولایت بصره بود و تأمین امنیّت در ولایت فارس به اثبات رسانید، ایشان جهت برقراری امنیت در فارس زیاد بن ابیه را به عنوان فرماندار آن جا مقرر کرد و همچنین وقتی از بصره بیرون رفت زیاد را به جانشین خود در آنجا تعیین کرد و توانست از لحاظ امنیت آنجا را کنترل نماید، لذا عبدالله بن عباس یکی از مهم ترین افراد علی رضی الله عنه به شمار میآید و ایشان علی رضی الله عنه را در مواقع خطرناک همراهی میکرد و خیر خواه و مدافع و مورد اعتماد امیر المؤمنین بود و از او مشورت میخواست. فرمانداری ابن عباس در بصره تا سال (39 هجری) ادامهیافت و رئیس پلیس و مسئول أخذ مالیات با او همکاری میکردند و در بعضی روایات آمده کهاو تا زمان کشته شدن علی رضی الله عنه همچنان بر پست فرمانداری بصره باقی ماند، طبری در حوادث سال(40ه-) میگوید: در این سال عبدالله بن عباس از بصره بیرون آمد و به مکه رفت، چنانکه بیشتر سیره نگاران همین را گفتهاند و بعضی این را انکار کرده و ادعا میکنند که او تا شهادت علی رضی الله عنه از سوی او فرماندار بصره بود و بعد از کشته شدن علی رضی الله عنه هم وقتی که حسن رضی الله عنه با معاویه صلح کرد ابن عباس بصره را ترک گفت و به مکه رفت.[134]
ویژگیهای یک رهبر ربانی از قبیل علم و هوشیاری و بردباری و قاطعیت و دیگر صفتهای رهبری در شخصیت ابن عباس فراهم بودند، امّا از آن جا که پیامبر صلی الله علیه وسلم برای او دعا کرده بود که خداوند آگاهی دینی و علم تفسیر قرآن را به او ارزانی نماید به علم و فقه معروف بود و همچنین عامل دوم شهرت او در فقه و تفسیر این بود که ایشان علم را از بزرگان صحابه فرا گرفته بود و توانایی خاصی در اجتهاد و استنباط داشت و به تفسیر اهمیت زیادی میداد و در تعلیم شاگردانش روش ویژه و بارزی داشت و برای نشر و گسترش علم و دانش بسیار کوشا بود و به همین منظور سفرهایی انجام داد و نیز مدتی طولانی زیست، همچنین از عوامل شهرت ایشان نزدیکی او به عمر رضی الله عنه بود، زیرا وقتی عمر رضی الله عنه متوجه هوش سرشار و نجابت ایشان شد توجه خاصی به او مبذول داشت و او را نزدیک خود مینشاند و با او مشورت میکرد و اگر در مورد آیات دچار مشکلی میشدند آنچه ابن عباس رضی الله عنه عمر رضی الله عنه میپذیرفت و ابن عباس که هنوز هم جوان بود برخورد و رفتار عمر رضی الله عنه او را تشویق میکرد، بیشتر به تحصیل علوم بپردازد و پیشرفت نماید.
عامر شعبی از ابن عباس رضی الله عنه روایت میکند که گفت: پدرم به من گفت: پسرم میبینم امیر المؤمنین تو را به خود نزدیک میکند و با تو تنها مینشیند و سخن میگوید و وقتی با اصحاب رسول خدا رایزنی مینماید نظر تو را نیز میخواهد، بنابراین تو را به سه چیز سفارش میکنم: از خدا بترس و هیچ رازی از رازهای امیر المؤمنین را فاش مکن و هیچگاه با او دروغ مگو و پیش او غیبت هیچ کس را مکن[135].
عمر رضی الله عنه او را در کنار بزرگان صحابه جای میداد، چون میدانست که او تیزفهم است و فکر خوبی دارد و استدلالهای دقیقی مینماید، ابن عباس رضی الله عنه میگوید: عمر رضی الله عنه مرا همراه با اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم سؤال میکرد و میگفت: چیزی نگو تا آنان سخن بگویند، وقتی من سخن میگفتم میگفت: شما نمیتوانید سخنی مثل این جوان بگوئید، [136] از آن جا که ابن عباس خیلی با ادب بود هر گاه در مجلسی مینشست که افراد بزرگتر از او در آن جا حضور داشتند، سخن نمیگفت مگر وقتی که به او اجازه سخن گفتن داده میشد. عمر رضی الله عنه این را احساس میکرد و او را تشویق میکرد که حرف بزند و در راه فراگیری علم و دانش تشویق شود، [137] عمر رضی الله عنه جلسهای تشکیل میداد و جوانان را تعلیم میداد و از میان همه جوانان ابن عباس نزد عمر رضی الله عنه مقدّم بود، عبدالرحمان بن زید میگوید: عمر بن خطاب رضی الله عنه وقتی نمازهای نفل را تمام میکرد در جایی متعلق به او که درآنجا خرما خشک میکردند وارد میشد و به دنبال جوانانی میفرستاد که قرآن را خوانده بودند، یکی از این جوانان ابن عباس بود، آنگاه جوانان میآمدند و قرآن میخواندند و آن را از یکدیگر فرا میگرفتند، وقت ظهر ما بر میگشتیم، میگوید: قرآن خواندند تا اینکه به این آیه رسیدند که میفرماید:
و هنگامیكه بدو گفته ميشود: از خدا بترس (و اقوال و افعال برابر دار و به جاي افساد اصلاح كن)، عظمت (و نخوت، سراپاي) او را فرا ميگيرد و (غرور) گناه (او را به بزهكاري وادار) ميكند. پس دوزخ او را بسندهاست و چه بد جايگاهي است. در ميان مردم كسييافته ميشود كه جان خود را (كه عزيزترين چيزي است كه دارد) در برابر خوشنودي خدا ميفروشد (و رضايت الله را بالاتر از دنيا و مافيها ميشمارد و همه چيز خود را در راه كسب آن تقديم ميدارد) و خداوندگار نسبت به بندگان بس مهربان است. (بقره/206-207)
پس از قرائت این آیه ابن عباس به یکی از کسانی که در کنارش بودند گفت: دو مرد با یکدیگر درگیرد شدند، عمر رضی الله عنه سخن ابن عباس را شنید و گفت: چه گفتی؟ او گفت: چیزی نیست ای امیرالمؤمنین، گفت چه گفتی؟ دو مرد با یکدیگر درگیر شدند؟ عبدالرحمان بن زید میگوید: وقتی ابن عباس این را دید گفت: به نظر من در اینجا کسی که به تقوای الهی امر میشود و عظمت و نخوت او را قرار میگیرد و به گناه وادار میکند و کسی که جان خود را در برابر خوشنودی خدا میفروشد، این یکی بلند میشود و دیگری را به تقوای الهی فرمان میدهد و وقتی او قبول نکند و تکبر و نخوت او را وادار به گناه نماید، این میگوید: من خویشتن را خریداری میکنم و اینگونه دو مرد با هم درگیر میشوند، آنگاه عمر رضی الله عنه گفت: آفرین بر تو ای ابن عباس[138].
عمر رضی الله عنه ابن عباس را در مورد چیزی از قرآن میپرسید و میگفت: غواصی کن ای غواص، [139] بلکه هر گاه قضایای مشکل نزد عمر رضی الله عنه مطرح میشد به ابن عباس رضی الله عنه میگفت: قضیه مشکلی برای ما پیش آمده و تو برای آن قضه و امثال آن درست شدهای، آنگاه نظر ابن عباس را میپذیرفت و هرگاه قضیهی پیچیدهای پیش میآمد، او جز ابن عباس را فرا نمیخواند، [140] از سعد بن ابی وقاص روایت است که گفت: هیچ کسی را ندیدهام که چون ابن عباس دارای حضور ذهن علم و بردباری باشد و عمربن خطاب رضی الله عنه را دیدم که او را برای حل مسائل مشکل فرا میخواند و میگفت: مسئله مشکلی برایت مطرح میشود و وقتی ابن عباس آن را حل میکرد عمر از سخن او فراتر نمیرفت و حال آن کهاهل بدر و مهاجرین و انصاری حضور داشتند، [141] و عمر رضی الله عنه ابن عباس را اینگونه توصیف میکرد و میگفت: این جوان بزرگی است، زبانی گویا و قلبی خردمند دارد، [142] و طلحه بن عبیدالله میگوید: هیچگاه عمربن خطاب را ندیدم که کسی را بر ابن عباس مقدم بدارد، [143] و ابن عباس همواره همدم و مصاحب عمر رضی الله عنه بود و به شدت علاقه مند بود کهاز او سؤال کند و از او یاد بگیرد، از این رو ابن عباس رضی الله عنه بیش از همه صحابه تفسیر و دانش عمر رضی الله عنه را نقل و روایت کرده است و بعضی از علما گفتهاند: ابن عباس بیشتر علم و دانش خود را از عمر رضی الله عنه فرا گرفتهاست، خداوند از همه آنان راضی و خوشنود باد.[144]
عمر رضی الله عنه با اهتمام به ابن عباس او را کمک میکرد تا در راه علم پیشرفت کند، به خصوص در تفسیر، [145] بنابراین مدرسهی مکّی در دوران تابعین به حضور دانشمند امّت و ترجمان قرآن حضرت ابن عباس رضی الله عنه مفتخر گردید، [146] و ابن عباس در دوران خلافت عثمان رضی الله عنه از مقربان خلیفه بود و ایشان رضی الله عنه ابن عباس را در سال شهادتش سرپرست کاروان حج منصوب کرد تا حج را همراه مردم بگذراند، [147] امّا میبینیم که بعضی از کسانی که تحت تأثیر مکتب خاورشناسی قرارگرفتهاند سیمای زیبای دانشمند امّت را مشوّه کرده و دروغها و یاوههایی را به ایشان نسبت داده و سیرهی ایشان را لکه دار جلوه میدهند، ولی باید دانست که مکتب خاورشناسی در بخش مربوط به دوران خلفای راشدین و تاریخ صدراسلام ادامه دهندهی راه مورخین امّامیه و شیعیان افراطی است که روایات و اخبار دروغین از سوی خود ساخته و سیرهی صحابهی کرام را با آن آلودهاند، آنگاه پس از آنها مستشرقین آمدند و این اخبار و روایت دروغین را زنده کردهاند و با شیوهی جدیدی ارائه میکنند و با این حال (به منظور زیبا جلوه دادن زشتیهای خود) دم از واقعگرایی و منطق و پژوهش علمیمیزنند، حال آن که همهاینها دروغ هستند، امّا متاسفانه بسیاری از پژوهشگر نمایان و ادیبان و مورخین تحت تأثیر آن قرارگرفتهاند، از این رو در کتابهای معاصر تاریخ و ادبیات که به دور از شیوهاهل سنّت و آغشته به شیوهی مستشرقین میباشند، میبینید که به صورت عجیبی سیمای صحابه تخریب شدهاست، به عنوان مثال این کتابها ادعا کردهاند که عبدالله بن عباس رضی الله عنه اموال مسلمین را در بصره به یغما بردهاست و به پسر عمویش علی رضی الله عنه خیانت کرد و همراه با این اموال مسروقه به مکه گریخته و بعد از آن که با علی بوده میخواسته به معاویه بپیوندد، [148] آری طه حسین در کتابش الفتنهالکبری (علی و بنوه) با کمال بی شرمیاین را ذکر کردهاست و عباراتی که طه حسین در کتابش (علی و بنوه) آورده برخی به صورت ذیل میباشند:
1- طه حسین میگوید: ابن عباس از امور دینی و دنیوی آگاه بود و در میان بنیهاشم و قریش جایگاه ویژهای داشت وچنین جایگاهی سزاوار بود که او را از انحراف نسبت به پسر عمویش مصون دارد.[149]
2- ابن عباس دید که ستاره پسر عمویش در حال غروب است و ستاره معاویه درخشش میگیرد بنابراین در بصره نشست و بیش از اینکه به پسر عمویش فکر کند به خودش میاندیشید.[150]
3- و میگوید: گرچهابن عباس مدت کوتاهی پسر عمویش را فراموش کرد، امّا نه کم و نه بیش خویش را فراموش نکرد و خود را در جایگاهی قرار نداد که بایستی مدت کوتاهی در آن قرار میداد و آن اینکه از طرف علی فرماندار یکی از شهرهای مسلمین باشد.[151]
دیگر دروغها و یاوههایی که گویندگان آن بر روایات ضعیف و ساختگی تکیه کردهاند و برای ابن عباس همین افتخار کافی است که پیامبر صلی الله علیه وسلم به او گفت: بار خدایا او را تفسیر قرآن بیاموز و او را در دین آگاهی بده.[152]
بعد از آن که علی رضی الله عنه بصره را به قصد کوفه ترک کرد، ابن عباس همچنان فرماندار بصره بود و اندکی پیش از جنگ صفین به علی رضی الله عنه پیوست و زیاد را به عنوان جانشین خود در بصره مستقر کرد.[153]
ابن عباس در دوران فرمانداری خود کارهای متعددی انجام داد که مهمترین آن ترتیب امور سجستان بود. فرماندار سجستان به دست گروهی از شورشیان کشته شد، آنگاه ابن عباس به دستور علی رضی الله عنه مجموعهای از لشکریان بصره را به آن جا فرستاد و آنها توانستند در آن جا شورشیان را سرکوب کنند و امنیت را در آنجا بر قرار نمایند[154] همان طور کهابن عباس و لشکریان بصره در جنگ صفین در کنار علی رضی الله عنه نقش چشم گیری ایفا کردند[155].
همچنین ابن عباس امور بعضی از مناطق تابعه را ترتیب داد و از سوی خود بر آن جاهها فرماندهانی تعیین کرد، ایشان زیاد بن ابیه را به فارس فرستاد و زیاد امور فارس را سامان بخشید و توانست اهالی آن را پس از نافرمانی ادب کند، [156] در ایام فرمانداری ابن عباس اهل اصطخر خیانت کردند، لذا ایشان به جنگ با آنها برخاست و ادبشان کرد و در سال (38ه-) معاویهابن ابی سفیان مردی را به بصره فرستاد تا در میان مردم آنجا برای معاویه تبلیغات کند و مردم را به او فراخواند، امّا زیاد بن ابیه نایب ابن عباس توانست با آن مرد مقاومت کند و او را تعقیب نماید و در نهایت موفق شد و آن مرد در یکی از خانههای بصره کشته شد[157].
ابن عباس علی رضی الله عنه را در بسیاری از فعالیتها و تحرکات ایشان در نواحی عراق همراهی میکرد و هرگاه اتفاقی میافتاد و ابن عباس در بصره بود علی رضی الله عنه با فرستادن نامهاو را آگاه میکرد و علی رضی الله عنه همواره با ابن عباس نامه نگاری میکرد و در بسیاری از قضایا نظر وی را جویا میشد و همچنین ابن عباس در مورد امور فرمانداری خویش برای علی رضی الله عنه نامه مینوشت و در سال (38ه-) علی رضی الله عنه ابن عباس را به نیابت از خود به حج فرستاد و طبق نظر طبری تا زمان به شهادت رسیدن علی رضی الله عنه ابن عباس فرماندار بصره بود و در ایام خلافت علی رضی الله عنه و الی بصره دارای مجموعهای همکار داشت که قاضی و رئیس پلیس و مسئول جمع آوری مالیات از زمرهانان بودند و همچنین مجموعه از شهرهای فارس تابع ولایت بصره بودند.
از آنچه گذشت برای ما روشن میشود که علی بن ابی طالب رضی الله عنه بعد از بیعت با مردم بلافاصلهابن عامر فرماندار عثمان در بصره را عزل کرد و به جایش عثمان بن حنیف را قرار داد، امّا واقعه جمل در بصره وضعیت بغرنج و پیچیدهای ایجاد کرد که در نتیجه از بصرهاز تسلّط عثمان خارج شد و عثمان بن حنیف به ناچار بصره را تا وقتی که علی رضی الله عنه آمد ترک کرد و بعد از جنگ جمل علی رضی الله عنه امور بصره را سامان داد، [158] همان طور که به دنبال حرکت خوارج نابسامانیهایی در بصره پدید آمد و همچنین در اثنای تلاش معاویه برای مسلط شدن بر بصره بحران در آن بوجود آمد، امّا با وجود این بصره همچنان به عنوان یکی از ایالتهای تابع خلافت علی رضی الله عنه در دوران حکومتش باقی ماند و مخالفانش نتوانستند بر آن چیره شوند، [159] و توانمندیهای فرماندهی و رهبری ابن عباس در بصره آشکار گردید و ابن عباس رضی الله عنه از همراهی علی رضی الله عنه سودمند شد و از ایشان بسیار متأثر گردید و علی رضی الله عنه گاه گاهی به موعظه و راهنمایی و نصیحت وی میپرداخت تا جایی که ابن عباس میگوید: بعد از سخن پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم از سخن هیچ کسی چنان استفاده نبردهام که از نامهی علی استفاده کردم و برایم نوشت بود: «انسان به خاطر از دست دادن آنچه نتوانسته به دست بیاورد ناراحت میشود و از موفقیتها شاد میگردد، بنابراین باید برای موفقیتهای آخرت شاد شوی و به خاطر از دست دادن امور آخرت متأسف شوی و برای آنچه از دنیا به دست آوردهای نباید زیاد خوشحال شوی و به خاطر از دست دادن دنیا غمگین مباش و باید دغدغه خاطرت برای پس از مرگ باشد».[160]
ابن عباس اهل شب زنده داری بود، از ابن ملیکه روایت است که گفت: از مکه تا مدینه با ابن عباس همراه شدم، او دو رکعت نماز میخواند، آنگاه نیمه شب بلند میشد و قرآن را با ترتیل میخواند و به شدت گریه میکرد و مینالید، [161] و ایشان رضی الله عنه به قدری گریه میکرد و اشک میریخت و اثر اشکهایش بر گونههایش نمایان بود، از ابی رجاء روایت است که گفت: ابن عباس را دیدم در حالی که زیر چشمانش از فرط گریه کردن همچون تسمههای خشک کفش بود. [162] همچنین ابن عباس روزهای دوشنبه و پنجشنبه روزه میگرفت، از سعیدبن ابی سعید روایت است که گفت: نزد ابن عباس بودم مردی آمد و گفت: ای ابن عباس، چگونه روزه میگیری؟ گفت: روزهای دوشنبه و پنجشنبه را روزه میگیرم، گفت: چرا؟ چون اعمال در این دو روز به نزد خدا برده میشوند، بنابراین دوست دارم در حالی اعمال من نزد خدا برده شوند که روزه هستم. [163]
ابن عباس بزرگ منش و سخاوتمند و بخشنده بود و جایگاه و مقام پیشکامان را گرامیمیداشت، ابو ایوب انصاری رضی الله عنه گرفتار بحرانی مالی قرار گرفت و بدهکاری بر دوش او سنگینی میکرد، نزد ابن عباس رفت، ابن عباس خانهاش را برای او خالی کرد و گفت: با تو همان کاری میکنم که شما برای رسول خدا صلی الله علیه وسلم انجام دادی، سپس گفت: چقدر بدهکار هستی؟ ابوایوب گفت: بیست هزار، ابن عباس چهل هزار و بیست برده و هر چه در خانه داشت به او داد.[164]
ایشان از شیواترین مردم بود و قدرت عجیبی در تفهیم شنوندگان داشت، اعمش میگوید:
ابووائل به میگفت: ابن عباس که در موسم حج امیر ما بود سخنرانی کرد و از سورهی نور آغاز کرد، آیه را میخواند و تفسیر میکرد، من میگفتم: تاکنون سخنی مثل سخن این مرد نشنیدهام، اگر فارس و روم و ترکها سخنان او را بشنوند مسلمان میشوند، [165] همچنین ابن عباس از زیباترین و شیواترین و آگاه ترین مردم بود، مسروق میگوید: هرگاهابن عباس را میدیدم میگفتم: زیباترین مردم است و وقتی حرف میزد میگفتم شیواترین مردم است و وقتی حدیث میگفت، میگفتم بزرگ ترین مردم است، [166] قاسم بن محمد میگوید: هیچگاه در مجلس ابن عباس سخن پوچی را نشنیدهام، [167] و ایشان پیش از مرگ نابینا شد و در این مورد شعر سرود:
إنيأخذ الله من عيني نورهما ففي لساني وقلبي منهما نور
قلبي ذكي وعقلي غير ذي دخل وفي فمیصارم كالسيف مأثور
اگر خداوند نور چشمانم را گرفته، در زبان و قلبم روشنایی چشمانم باقی هستند.
قلبم بیدار و عقلم سالم و زبانم چون شمشیر بران است.
ابن عباس رضی الله عنه نمونه شگفت انگیز یک عالم ربانی و رهبر ورزیده و فرمانده عادل است و او یکی از افراد موثر در حوادث زمان خود بود و خلاصه اینکه او یکی از بهترین نمونهها و الگوها برای وارثان پیامبران است.
نهم: ولایت کوفه
وقتی عثمان رضی الله عنه به شهادت رسید ابوموسی اشعری از سوی ایشان فرماندار کوفه بود و بعد از آن که با علی رضی الله عنه بر خلافت بیعت شد، ایشان همچنان ابوموسی اشعری را بر فرمانداری کوفه باقی گذاشت و ابوموسی اشعری از مردم کوفه برای علی رضی الله عنه بیعت گرفت و موضع اهل کوفه را در نامه به اطلاع علی رضی الله عنه رسانید چنان که بسیاری از اهل کوفه بیعت کردند، [168] و هنگامیکه امیر المؤمنین رضی الله عنه از مدینه به سوی عراق حرکت کرد به طور ویژهای در مورد ابوموسی میپرسید و در میان راه مردی از اهل کوفه با ایشان دیدار کرد و امیرالمؤمنین رضی الله عنه از او در مورد ابوموسی سؤال کرد؟ او گفت: اگر خواهان صلح باشی ابوموسی مرد صلح است و اگر خواهان جنگ باشی او مرد جنگ نیست، امیرالمؤمنین گفت: سوگند به خدا که چیزی جز اصلاح نمیخواهم، مرد گفت: تو را با خبر کردم.[169]
بعداً روشن شد کهابوموسی به صلح و مسالمت و عدم جنگ بین مسلمین تمایل دارد و علی رضی الله عنه قبل از جنگ جمل محمد بن ابوبکر و عمار بن یاسر و حسن بن علی و دیگران را در گروههای مختلفی برای پرسیدن اهل کوفه فرستاد - که به تفصیل در مورد آن سخن گفته خواهد شد- آنگاه اهل کوفه از ابوموسی پرسیدند که چه موضعی اتخاذ کنند و با او در مورد حرکت برای جنگ مشورت کردند، او گفت: راه آخرت این است که بنشینید و راه دنیا این است که برای جنگ بیرون روید و شما بهتر میدانید، [170] و بعد از آن شمار زیادی از اهل کوفه پس از گفتگوهای متعدد و طولانی با حسن رضی الله عنه پذیرفتند که همراه ایشان برای جنگ بیرون بیایند و گفته شده که تقریبا نُه هزار نفر همراهایشان برای جنگیدن از کوفه بیرون آمدند، [171] و شماری از روایات به این اشاره دارند که فرمانداری ابوموسی بر کوفه در همین برهه از زمان و اندکی پیش از جنگ جمل پایان یافت و بعضی از روایات میگویند: که اشتر «او یکی از فرماندهان علی بود» ابوموسی و فرزندانش را از قصر کوفه بیرون راند و بر آن چیره شد، [172] و بعضی از روایات میگویند که علی رضی الله عنه نامهای نوشت و ابوموسی را عزل کرد و به جای او قرضه بن کعب انصاری را به عنوان فرماندار کوفه منصوب کرد.[173]
سپس بعد از جنگ جمل علی بن ابی طالب رضی الله عنه به کوفهامد و کوفه پایگاه خلافت گردید و در نتیجه ایشان خودش به طور مستقیم اوضاع کوفه و شهرهای تابعه را پی گیری مینمود و کوفه در دوران خلافت علی رضی الله عنه جایگاه خاصی داشت چون پایتخت و دارالخلافه بود و امیرالمؤمنین از آنجا بر سایر مملکت حکمرانی میکرد و هیئتها به کوفه میآمدند و لشکرها از آنجا حرکت میکردند و این سبب شد تا ساکنان زیادی جذب کوفه شوند و تردیدی نیست که این قضیه نقش بزرگی در پیشبرد تجارت و عمران در دوران خلافت علی رضی الله عنه در کوفه باز میکرد و ایشان رضی الله عنه به کوفهاهتمام زیادی داشت و خود اوضاع ساکنان آن را بررسی میکرد و همچنین در زمان عدم حضور خویش کسی را به عنوان جانشین خود در آنجا مقرر میکرد و هنگامی که علی رضی الله عنه خواست به صفین برود ابا مسعود بدری[174] را به عنوان جانشین خود در کوفه گذاشت و وقتی برای جنگ با خوارج به نهروان [175] رفتهانی بن هوذهالنحغی[176] را جانشین خود در کوفه کرد، علی رضی الله عنه تا زمان شهادت در کوفه باقی ماند.[177]
دهم: ولایتهای شرق
1- فارس
منابع تاریخی میگویند علی بن ابی طالب رضی الله عنه سهل بن حنیف انصاری رضی الله عنه را فرماندار فارس قرار داد و سپس بعد از مدتی اهالی فارس از اطاعت او سرباز زدند و سهل بن حنیف را تقریبا در سال (37ه-) از آن جا بیرون کردند، آنگاه علی رضی الله عنه با ابن عباس تماس گرفت و در مورد فارس با او بحث و تبادل نظر کرد و ابن عباس فرماندار بصره بود و بعد از رایزنی با گروهی از مردم ایشان و ابن عباس توافق کردند که ابن عباس معاون خود زیاد بن ابیه را به عنوان فرماندار فارس به آن جا بفرستد، [178] و در اینجا ارتباط و پیوستگی بین ولایت بصره و فارس روشن میگردد، چنان که ابن عباس در مورد اقلیم فارس به عنوان مسئول بصرهاحساس مسئولیت میکرد و با علی رضی الله عنه توافق نمود که یکی از معاونان خود را به فارس بفرستد تا اوضاع آن جا را کنترل نماید و امور را سامان دهد، زیاد همراه با چهار هزار سرباز به سوی فارس رهسپار گردید و بر این سرزمین مسلط شد و فتنهها را در آن سرکوب کرد و توانست اوضاع را مهار کند، [179] و زیاد به توانمندی سیاسی کم نظیری معروف بود و توانست با کمترین هزینه اوضاع را در آن جا آرام کند.[180]
طبری میگوید: وقتی زیاد به فارس آمد به سران آنجا پیام فرستاد و کسانی را کهاو را یاری کردند وعده و نوید داد و گروهی را تهدید نمود و بعضی از آنها را با بعضی دیگر درگیر کرد و اسرار بعضی را برای بعضی دیگر فاش کرد، آنگاه گروهی فرار کردند و گروهی باقی ماندند و یکدیگر را کشتند و او فارس را پاکسازی کرد و دیگر آن جا کسی نبود که با او بجنگد و همین کار را در کرمان کرد، [181] و سپس به فارس بازگشت و در میان آبادیهای آن به گشت و گذار پرداخت، مردم ساکت شدند و اوضاع در آن سرزمین آرام گرفت[182].
زیاد امور و اوضاع فارس را سامان داد و قلعههایی در آن ساخت و امور خراج و مالیات را مرتّب کرد و نیز تا پایان خلافت علی رضی الله عنه فرماندار آن جا بود و زیاد با توجه به سیاست و برخورداری از قدرت کنترل فارس معروف ترین فرماندار علی رضی الله عنه در آن جا به شمار میرفت [183]، در داخل اقلیم فارس تقسیماتی اداری وجود داشته، همانگونه که از برخی فرمانداران که مختص به شهرهای مشخص در داخل اقلیم فارس نام برده شده است، از جمله اصطخر را نام بردهاند که مندربن جارود [184] فرماندار آن بوده و با علی مکاتبه داشته، [185] همچنین زیاد بن ابی سفیان بعد از کشته شدن علی رضی الله عنه در اصطخر سکونت و گوشه نشینی را اختیار کرد و در آن پناه گرفت، [186] و همچنین از اصفهان به عنوان یکی از بزرگترین آبادیها و شهرهای فارس نام برده شده، [187] و از جمله فرمانداران علی در آن محمد بن سلیم[188] بود و معروفترین فرماندار علی در اصفهان عمر بن سلمه بود که از اصفهان اموال و خوراکیهایی برای امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه آورد و در سال(39ه-) در زمان علی رضی الله عنه درهم به عنوان پول در این منطقه فارسی ضرب شد و تا کنون بعضی از آن درهمها در موزهی عراق نگهداری میشوند و عبارتهای عربی بر آن نوشته شده و اضافه بر آن تاریخ ضرب آن نیز حک شده است.[189]
2- خراسان
خراسان یکی از ولایتهای پهناور و گسترده به شمار میرفت و در دوران خلفای راشدین به طور مستقیم و غیر مستقیم با بصره مرتبط بود و در دوران خلافت علی رضی الله عنه رخدادها و حوادثی در تاریخ ذکر شده که در این ولایت اتفاق افتادهاند و نام بعضی از فرمانداران آن ذکر شدهاند و همچنین از بعضی از امیران آبادیها و شهرهای آنجا نام برده شدهاست و در تاریخ آمده کهاولین فرماندار منصوب شده از سوی علی رضی الله عنه بر خراسان عبدالرحمّن بن ابزی بود، [190]و همچنین جعده بن هبیره[191] بن ابی وهب از والیان خراسان بود که از سوی علی رضی الله عنه به آن جا فرستاده شده بود و علی رضی الله عنه بعد از جنگ صفین در سال (37ه-) او را به آن جا فرستاد، اهالی خراسان مرتد شده بودند، ولی او کوشید آنها را ادب کند و بار دیگر امور آنجا را سامان دهد، [192]امّا موفق نشد، سپس علی یکی از فرماندهان خود را به خراسان فرستاد و او توانست با اهل خراسان صلح کند و بار دیگر امور آن را کنترل نماید.[193]، همچنین سیستان یکی از اقلیمهای مجاور خراسان بود و هر دو اقلیم تا حدود زیادی مرتبط با فرماندار بصره بودند و اغلب این دو اقلیم با یکدیگر ارتباط اداری داشتند.
در تاریخ بعضی از فرمانداران سیستان در دوران علی ابن ابی طالب رضی الله عنه ذکر شدهاند، یکی از آنان عبدالرحمن ابن جزء الطایی [194]، بود بعد از جنگ جمل علی رضی الله عنه او را به آن جا فرستاد، آنگاه گروهی از ارازل و اوباس تهی دست عرب او را کشتند و در سرزمین سجستان فساد و نابسامانی به پا کردند، در آن موقع علی رضی الله عنه نامهای برای ابن عباس فرستاد و از او خواست که فرمانداری دیگر به سبحتان بفرستد، آنگاه ابن عباس ربعی بن کاسل عنبری را به سجستان فرستاد و ربعی توانست شورش تهیدستان عرب را خاموش کند و رهبر آنها را به قتل رسانید و منطقه را کنترل کرد و تا وقتی که علی رضی الله عنه به شهادت رسید در آن جا باقی ماند.[195]
همدان یکی از مرزهای شرقی حکومت علی رضی الله عنه بود، در دوران عثمان رضی الله عنه همدان فرماندار مستقلی داشت و وقتی عثمان رضی الله عنه وفات یافت جریربن عبدالله در آن جا فرمانداری میکرد و بعد از آن که با علی رضی الله عنه به عنوان خلیفه بیعت شد و ایشان به عراق آمد، به جریر بن عبدالله پیام فرستاد کهاز مردم بیعت بگیرد و نزد او بیاید، [196] علی رضی الله عنه پیام را با فرد مورد اعتمادی فرستاد و گفت: فلانی را نزد تو فرستادهام، آنچه میخواهی از او بپرس و نامهام را برای مسلمین بخوان.[197] جریر در کوفه نزد علی آمد و علی رضی الله عنه او را به شام نزد معاویه فرستاد، او دوبارهاز شام بازگشت و وقتی آمد بوسیله بعضی از سربازان علی از آن جمله اشتر و غیره مورد اهانت قرار گرفت و بعد جریر به شام بازگشت و به معاویه پیوست و پست فرمانداری را ترک کرد و این اندکی پیش از واقعهی صفین بود.[198]
3- آذربایجان
وقتی عثمان بن عفان رضی الله عنه وفات یافت اشعث بن قیس فرماندار آذربایجان بود، وقتی با علی رضی الله عنه بر خلافت بیعت شد به اشعث نامه نوشت که از مردم برای او بیعت بگیرد، [199] چنین به نظر میآید که علی رضی الله عنه از اشعث خواست که نزد او بیاید، او در کوفه به علی پیوست و سپس با او در جنگها مشارکت داشت و در جنگ صفین و جنگ با خوارج حضور یافت.[200] چنین بر میآید که علی رضی الله عنه در این مدت سعید بن ساریه خزاعی را به فرماندار آذربایجان برگزید و سپس بار دیگر اشعث بن قیس را به عنوان فرماندار به اذربایجان فرستاد و علی رضی الله عنه ولایت ارمنستان را چنان که بلاذری تصریح کردهاست به آذربایجان ملحق کرد، [201] و اشعث بن قیس در زمانی کهاز سوی علی رضی الله عنه فرماندار آذربایجان بود، کارهای مهمیکرد، او گروهی از عربهایی را که اهل خیر و بخشندگی بودند در اردبیل اسکان داد و آن را به شهر تبدیل کرد و پس از آن که اهالی آن مسلمان شدند در آن جا مسجدی ساخت، [202] در تاریخ اسامی بعضی از فرمانداران علی در بعضی از شهرهای دیگر شرق بیان شده است، از آن جمله اسامی برخی از فرمانداران اهواز که یکی از آنها خریت بن راشد بود که وی قبل از جنگ صفین فرمانداری یکی از ولایتهای اهواز بود، وقتی علی رضی الله عنه از صفین بازگشت خریت شروع به گردآوری سرباز و لشکر کرد و برای براندازی حکومت علی دعوت و تبلیغ میکرد و بر بعضی مناطق چیره شد، این خبر به علی رضی الله عنه رسید و ایشان لشکری را به سوی او فرستاد که آن لشکر توانست جنبش او را از پای درآورد و خودش را به قتل رسانید، [203] که به تفصیل در مورد آن سخن گفته خواهد شد.
از جمله فرماندهان علی در اهواز مصقله بن هبیره شیبانی بود، [204] او بعضی از اسیرانی را که لشکر علی رضی الله عنه به اسارت گرفته بود خرید امّا نتوانست قیمت آنها را به طور کامل بپردازد، بنابراین به شام نزد معاویه گریخت، [205] و تاریخ نگار (خلیفه بن خیاط) از فرمانداری نام بردهاست کهاز سوی علی رضی الله عنه بر سند مستقر شده بود و میگوید: او گروهی را جمع آوری کرد و در ایام علی رضی الله عنه به سند رفت، امّا در یکی از جنگها او و همراهانش شکست خوردند و از لشکر او جز اندکی باقی نماند، [206] همچنین از جمله فرمانداران علی رضی الله عنه (یزید بن حجیه تمیمی) را نام برده که از سوی علی رضی الله عنه بعد از جنگ صفین به عنوان فرمانداری بر شهر (ری) منصوب گردید، سپس علی رضی الله عنه او را به اتهام دستبرد در خراج دستگیر نمود و در کوفه زندانی کرد و سپس او نزد معاویه در شام گریخت، [207] فرماندار مدائن سعد بن مسعود ثقفی بود که او نقش مهمیدر رویارویی با خوارج ایفا نمود و نامههای فراوانی بین علی و او و فرماندهان جنگی علی رضی الله عنه در مورد خوارج رد و بدل گردید، چون خوارج کوشیدند خود را به مدائن برسانند، [208] و معروف است که سعد در زمان عدم حضورش برادر زادهاش مختار بن ابی عبید ثقفی[209] را به عنوان جانشین خود در مدائن قرار داد و علی رضی الله عنه به علت اینکه مختار ثقفی دستبرد نامشروعی[210] در اموال خراج زده بود بر او خشمگین شد، سعد یکی از فرماندهان معروف و به نام علی به شمار میآید و شاید نزدیک بودن حوزه فرمانداری او به کوفه دلیل اصلی مشارکت او با علی رضی الله عنه در بسیاری موارد بود.
مورخ ابوحنیفه دینوری اسامی بعضی از فرمانداران علی را در مناطق مختلف ذکر کردهاست.[211]
از آنچه گذشت دیدیم که علی رضی الله عنه تلاشهای زیادی برای سامان دادن امور ولایت مبذول نمود و او با مشکلات ودشواریهای زیادی در مورد فرمانداریها مواجه بود و شماری از ولایتها مثل یمن و حجاز و مصر از قلمرو حکومت او خارج شدند و همچنین موفق نشد که بر بعضی از ولایتها همچون شام و فلسطین چیره شود و سرزمینهایی که همواره تحت تصرف حکومت او بودند، یعنی عراق و فارس هم مشکلاتی بر او داشتند و او در این دو سرزمین از مشکلات زیادی رنج میبرد و در رأس همه مشکلات مشکل خوارج بود که در این مناطق ظهور کرده بودند، به خصوص در سالهای اخیر حکومت علی رضی الله عنه خوارج بیشتر عرض اندام میکردند، بنابراین در نتیجه اوضاع این مناطق کاملا آرام نبود و همچنین در فارس و خراسان و سجستان شورشهای متعددی سر بر افراشت که در بعضیها فرمانداران علی رضی الله عنه کشته شدند، از بارزترین مشکلاتی که علی رضی الله عنه با آن موجه گردید اختلاف با برخی از فرمانداران بود که در نتیجه ولایتهای آنان را از دستشان گرفت، مثل جریربن عبدالله در همدان و مفضله بن هبیره در اهواز و غیره و اینگونه روشن میشود که علی رضی الله عنه دوران خلافت خویش را با جهاد در جبهههای داخلی سپری کرد، جبهههایی که بسیاری اوقات او را از سامان بخشیدن آن سرزمین آنگونهای که خود میخواست باز میداشتند و ایشان رضی الله عنه با مشکلات و موانع زیادی روبرو بود که توان و انرژی ایشان را از بین بردند و تلاشهای او را بی نتیجه کردند و این مشکلات توجه تاریخ نگاران را معطوف به خود نموده، در نتیجه آنها بدان پرداختهاند و امور ساماندهی و اداری این ولایتها را زیر نظر گرفتهاند.[212]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com
-----------------------------------------------------------------
[1]- الولایة علی البلدان 2/3، تاریخ ابن خیاط ص 201
[2]- سیر اعلام النبلاء 3/440
[3]- تاریخ یعقوبی 2/179
[4]- الکامل فی التاریخ 3/398، الولایة علی البلدان 2/4
[5]- الولایة علی البلدان 2/4 تاریخ طبری 6/79
[6]- تاریخ طبری 6/80، الولایة علی البلدان 2/5
[7]- تاریخ خلیفهابن خیاط ص 181، الولایه علی البلدان 2/2
[8]- منبع سابق.
[9]- تاریخ طبری 6/53، الولایه علی البلدان 2/2
[10]- سیر اعلام النبلاء 3/409، الولایه علی البلدان 2/2
[11]- تاریخ طبری 6/80، الکامل 3/373
[12]- الولایه علی البلدان 2/3
[13]- تهذیب التهذیب 7/456
[14]- الکامل 3/222، الولایة علی البلدان 2/5
[15]- الولایة علی البلدان 2/5
[16]- الاصابة 3/562، الولایه علی البلدان 2/5
[17]- تاریخ طبری 6/90
[18]- الولایه علی البلدان 2/6
[19]- تاریخ یعقوبی 2/95، الولایه علی البلدان 2/6
[20]- الولایه علی البلدان 2/6
[21]- تاریخ خلیفة بن خیاط ص 6
[22]- مروج الذهب مسعودی 2/357، الولایة علی البلدان 2/6
[23]- الاستبصار ابن قدامه مقدسی ص 99، الولایة علی البلدان 2/6
[24]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی ص 109
[25]- تاریخ طبری 6/80، 81، الولایة علی البلدان 2/7
[26]- تاریخ طبری 6/55
[27]- البدایة و النّهایة 7/334
[28]- الانصاف دکتر حامد خلیفة ص 575
[29]- المصنف ابن ابی شیبه 7/472
[30]- استشهاد عثمان و وقعة الجمل، خالد الغیث ص 160
[31]- سیر اعلام النبلاء 3/224
[32]- الاستیعاب 6/326
[33]- مسلم، کتاب الامارة 851
[34]- الانتصار للصحب و الآل ص 507
[35]- تهذیب تاریخ دمشق 4/39، خلافة علی بن ابی طالب عبدالحمید علی 110
[36]- صحیح سنن ابن ماجه 1/24
[37]- مسند احمد، باقی سند الانصارش 24045
[38]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی ص 112
[39]- فتح الباری 13/92، البدایة و النّهایة 8/129
[40]- فتح الباری 13/92 استشهاد عثمان ص 160
[41]- خلافة علی عبدالحمید علی ص 112
[42]- الولایه علی البلدان 2/8
[43]- معجم البلدان 2/135
[44]- الاخبار الطوال دینوری ص 154، الولایه علی البلدان 2/8
[45]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص 200
[46]- تاریخ طبری 6/54
[47]- الفتوح ابن اعثم کوفی 4/45، الکامل 3/379
[48]- الکامل 3/380
[49]- الولایة علی البلدان 2/9
[50]- الفتوح ابن اعثم کوفی 4/50- 52 تاریخ طبری 6/19
[51]- ولاه مصر کندی ص 42-43، الولایه علی البلدان 2/9
[52]- ولاة مصر کندی ص 44، النجوم الزاهرة 1/94
[53]- الکامل فی التاریخ 2/354
[54]- الولایة علی البلدان2/10 به نقل از نهایة الارب فی تاریخ العرب نویری
[55]- تهذیب تاریخ دمشق 4/39
[56]- الکامل فی التاریخ 2/354
[57]- ولاة مصر ص 44، الکامل 2/354
[58]- ولاة مصر ص 44
[59]- الولایة علی البلدان 2/11، النجوم الزاهرة 1/98
[60]- الولایة علی البلدان 2/11
[61]- الکامل 2/355، الولایة علی البلدان 2/11
[62]- تاریخ ابن عساکر، شرح حال عثمان ص 395
[63]- المستدرک 3/95، 103
[64]- مرویات ابی مخنف دکتر یحی الیحیی ص 211
[65]- عثمان بن عفان صلابی ص 407-409
[66]- مرویات ابی مخنف ص 211
[67]- منهاج السنة1/4 2111
[68]- بخاری ش3697
[69]- مرویات ابی مخنف ص 212
[70]- تاریخ ابن عساکر شرح حال عثمان ص 35 مرویات ابی مخنف ص 212
[71]- تاریخ ابن عساکر شرح حال عثمان ص 350
[72]- ابن عساکر نصوص زیادی نقل کرده که بیانگر این اند که علی عثمان را یاری میکرد، شرح حال عثمان ص 395
[73]- مرویات ابی مخنف ص 913
[74]- طبقات ابن سعد 3/70
[75]- بخاری ش 7
[76]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری ص 214
[77]- منبع مذکور ص 214
[78]- تاریخ خلیفه، ص 201، فتوح مصر 274، ولاه مصر440 سیر اعلام النبلاء 3/13
[79]- طبقات ابن سعد6/52، تاریخ بغداد 1/177، سیر اعلام النبلا 3/102
[80]- فتوح، ولاة مصر، مرویات ابی مخنف ص 207
[81]- تاریخ ابن خلدون 4/1092، النجوم الزاهره 1/97 البدایة و النّهایة 7/
[82]- ولاة مصر ص 45-46 یکی از راویان این روایت مدائنی است که راستگوست و بقیه رجال آن گفته هستند اما روایت مرسل است.
[83]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری ص 210
[84]- ولاة مصر 45/46
[85]- فتوح البلدان ص 229، الولایة علی البلدان 2/12
[86]- النجوم الزاهره 1/103
[87]- منبع مذکور 1/104، سیر اعلام النبلاء 4/34
[88]- البدایة و النّهایة 8/303 و تاریخ ابن خلدون 4/1125
[89]- مرویات ابی مخنف ص 224
[90]- النجوم الزاهره 1/106
[91]- ولامصر ص 50، الولایة علی البلدان 2/13
[92]- الکامل فی التاریخ 2/356
[93]- مسلم کتاب الاماره 3/1518
[94]- تاریخ طبری، منهج علی فی الدعوة الی الله ص 282
[95]- الکامل فی التاریخ2/357، الولایة علی البلدان 2/13
[96]- تاریخ طبری 6/11
[97]- تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 19، تاریخ طبری 6/5
[98]- تاریخ طبری 6/7 تا 18
[99]- تاریخ یعقوبی 2/194
[100]- مروج الذهب 2/420 الثقات 2/297
[101]- الکامل 2/409 تا 414
[102]- نهایة الارب 20/107 – 112
[103]- تاریخ ابن خلدون 4/1126-1128
[104]- النجوم الزاهره 1/107-112
[105]- مسند ابی عوانه 40/113 مسلم 3/1458
[106]- حاکم میگوید برای اهل شام همچون مالک برای اهل مدینهاست، تهذیب التهذیب 4/60
[107]- تاریخ طبری 6/76
[108]- تاریخ دمشق 16/360
[109]- البدایة و النّهایة 8/16
[110]- فتاوی ابن تیمیه 35/37
[111]- صحیح مسلم 3/1480
[112]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری ص 412
[113]- تاریخ و مشق 13/261
[114]- فتنة مقتل عثمان 1/209
[115]- مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری ص 243
[116]- مرویات ابی مخنف 244، تهذیب الکمال 6/97
[117]- مرویات ابی مخنف ص 244
[118]- فتنة مقتل عثمان 1/209
[119]- البدایة و النّهایة 7/193
[120]- مسلم 3/1357
[121]- الام 4/162، و نگاه کن بهاثار العرب فی الفقهالاسلامیص 479
[122]- حلیهالاولیا 1/305
[123]- المعجم الکبیر 1/84
[124]- الاستیعاب 3/348
[125]- سیر اعلام النبلاء 2/105، مرویات ابی مخنف فی تاریخ الطبری ص 248
[126]- مرویات ابی مخنف ص 247
[127]- فضائل الصحابه 2/751 و مرویات ابی مخنف ص 248
[128]- مرویات ابی مخنف ص 248
[129]- منبع سابق.
[130]- سیر اعلام النبلاء 2/320
[131]- خلافة علی عبدالحمید علی ص 107، تاریخ طبری 5/492
[132]- تاریخ طبری 5/580
[133]- وقعه صفین منقری ص 105، الولایة علی البلدان 2/15
[134]- تاریخ طبری 6/56
[135]- الحلیه 10/318، تفسیر التابعین 1/376
[136]- المستدرک 3/53
[137]- تفسیر التابعین 1/377
[138]- تفسیر طبری 4/245، الدرالمنثور 1/571
[139]- فضائل الصحابهاحمد 1/981 ش 140
[140]- تفسیر التابعین 1/37
[141]- طبقات ابن سعد 2/369
[142] تفسیر التابعین 1/379، فضائل الصحابه 1555
[143]- طبقات ابن سعد 2/370
[144]- تفسیر التابعین 2/370
[145]- تفسیر التابعین 1/506
[146]- فصل الخطاب فی سیرة امیرالمؤمنین عمربن خطاب صلابی ص 220
[147]- تاریخ طبری 5/425- 431
[148]- اباطیل یجب ان تمحی من التاریخ ص 191
[149]- الفتنة الکبری (علی و بنوه) ص 121
[150]- منبع قبل ص 122
[151]- همان منبع ص 126
[152]- طبرانی ش 10587
[153]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص 201، الولایة علی البلدان 2/16
[154]- الکامل فی التاریخ 2/351-352
[155]- تاریخ طبری 6/52-53
[156]- الاخبار الطوال، ص 205، الولایة علی البلدان 2/16
[157]- الولایة علی البلدان 2/16
[158]- الولایة علی البلدان 2/17
[159]- منبع سابق.
[160]- صفة الصفوة 1/327
[161]- سیر اعلام النبلاء 3/352
[162]- منبع سابق 3 /352
[163]- سیر اعلام النبلاء 3/352
[164]- سیر اعلام النبلاء 3/351، الحلیه 1/324
[165]- منبع سابق.
[166]- سیر اعلام النبلاء 3/351
[167]- منبع پیشین
[168]- تاریخ طبری 7/467
[169]- منبع سابق 5/511
[170]- همان منبع 5/508
[171]- تاریخ طبری 5/517
[172]- پیشین 5/519
[173]- الاستبصار ابن قدامه ص 134، الولایة علی البلدان 2/19
[174]- سیر اعلام النبلاء 2/493
[175]- منطقهای است بین بغداد و واسط که جنگ امیرالمؤمنین با خوارج در آن در گرفتهاست، نعجم البلدان 5/324
[176]- الولایة علی البلدان 2/20 تاریخ خلیفه ص 187، 202
[177]- الولایة علی البلدان 2/20
[178]- تاریخ طبری 6/71
[179]- تاریخ طبری 6/53
[180]- ولایهالبلدان 2/21
[181]- تاریخ طبری 6/53
[182]- تاریخ طبری 6/53
[183]- الولایة علی البلدان 2/21
[184]- الطبقات الکبری 5/561، 7/87
[185]- تاریخ یعقوبی 2/203، الولایة علی البلدان 3/22
[186]- الاخبار الطوال ص 219، الولایة علی البلدان 2/22
[187]- معجم البلدان 1/207
[188]- الاخبار الطوال ص 153، الولایة علی البلدان 2/22
[189]- الدراهم الاسلامیه للخلفاء الراشدین ص 5
[190]- فتوح البلدان ص 399
[191]- تهذیب الکمال 1/191، الولایة علی البلدان 2/23
[192]- فتوح البلدان ص 399، الولایة علی البلدان 2/23
[193]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص 199، الولایة علی البلدان 2/23
[194]- الولایة علی البلدان 2/23
[195]- فتوح البلدان ص 387، الاخبار الطوال ص 153 الولایة علی البلدان 2/153
[196]- تاریخ طبری 5/599
[197]- الفتوح الن اعثم کوفه 2/363، الولایة علی البلدان 3/167
[198]- تاریخ طبری 5/600، 601
[199]- تاریخ طبری
[200]- تاریخ خلیفهابن خیاط ص 193، الولایة علی البلدان 2/24
[201]- فتوح البلدان ص 207، الولایة علی البلدان 2/24
[202]- فتوح البلدان 324، الولایة علی البلدان 2/25
[203]- تاریخ یعقوبی 2/95، تاریخ طبری 6/27، 47
[204]- الانساب سمعانی 7/438، الولایة علی البلدان 2/25
[205]- البدایة و النهایه 7/310، الولایة علی البلدان 2/25
[206]- تاریخ خلیفه ص 200، الولایة علی البلدان 2/25
[207]- نهایة الارب 20/197، الولایة علی البلدان 2/26
[208]- تاریخ طبری5/690
[209]- تاریخ طبری 5/690
[210]- التمهید و البیان ص186، الولایة علی البلدان 2/26
[211]- الاخبار الطوال ص 26 به نقل از الولایة علی البلدان 2/26
[212]- الولایة علی البلدان 2/27 |