سلطان عبدالحميد دوم (1293-1326هـ) بخش اول
سلطان عبدالحميد دوم، سي و چهارمین خلیفهی عثمانی، در 16 شعبان سال 1258هـ (1842م) چشم به جهان گشود. وی در سن سی و چهار سالگی عهدهدار عرش خلافت شد.
او در حالی که ده ساله بود، مادرش را از دست داد، و همسر دوم پدرش که نازا بود، عهدهدار تربیت و تعلیم وی شد. وی مانند یک مادر برای تربیت و آموزش عبدالحمید از خود فداکاری نشان داد و او را به بهترین نحو تربیت کرد. سلطان عبدالحمید از این اخلاق و تربیت والا و دینداری همسر پدرش تاثیر گرفت و این تأثیرات بعدها در زندگی سیاسی وی نمایان شد.
وی در قصر سلطانی به دست نخبگان علم و اخلاق آموزشهای منظمی دید. او زبانهای عربی و فارسی، و دروس تاریخ و ادب را فرا گرفت، و اشعاری به زبان ترکی سرود، و در علم تصوف نیز تعمق ورزید.
عبدالحمید از همان دوران اهتمام خاصی به سیاست جهانی میورزید، و اخبار جهان به شکلهای مختلف پی گیری میکرد. وی همچنین از وضعیت سرزمین خویش، و اوضاع نابسامان آن روز، نیز آگاهی کامل داشت.
سلطان عبدالحمید از بزرگترین سلاطین عثمانی در دورهی انحطاط شناخته میشود. بدون شک وی خدمات ارزندهای را برای دولت عثمانی ارزانی داشت، و سعی و تلاش بسیار نمود تا دولت عثمانی را از فروپاشی نجات دهد، ولی اتحاد دول اروپایی و صهیونیستها مانع این امر شدند.
سفر او به اروپا به همراه عمویش سلطان عبدالعزیز
سلطان عبدالحمید دوم در دوران سلطنت عمویش سلطان عبدالعزیز، همراه با گروه بلند پایهای متشکل از دولتمردان و سیاستمداران عثمانی، به اروپا سفر کرد، اما وی در آن سفر با لباسی عادی و اخلاق اسلامی به زیارت اروپا پرداخت.
وی در این سفر خود را آماده ساخته بود، تا به شکلی وسیع به مطالعهی اروپا بپردازد. سلطان، فردی باریکبین و تیزهوش بود، و به چیزهایی که در غرب میدید، بسیار دقت مینمود. سلطان عبدالحمید دوم در آن سفر با بعضی از شخصیتهای غربی مانند ناپلئون سوم در فرانسه، و ملکه ویکتوریا در انگلیس و فرنسو جوزف در اتریش، ملاقات نمود. ذهن او در این سفر به امور زیادی روشن گشت، که در حکومت داری وی تاثیر بسزایی گذاشت.
او در این سفر روش زندگی غربی و اخلاقهای گوناگون آنها را دریافته، و پیشرفت صنایع و سیستم نظامی، به ویژه پیشرفت نیروی زمینی در فرانسه و آلمان و نیروی دریایی در بریتانیا را مشاهده نمود. همچنین متوجه تاثیر قدرتهای اروپایی بر سیاست دولت عثمانی شد؛ به ویژه تاثیر ناپلئون سوم بر عمویش سلطان عبدالعزیز، و فشاری که ناپلئون بر وی آورده بود.
سلطان عبدالحمید از این سفر به این نتیجه رسید، که فرانسه سرزمین خوشگذرانی، و انگلیس سرزمین ثروت و کشاورزی و صنعت، و آلمان کشوری ارتشی و اداری است. وی بیش از همه از آلمان تاثیر گرفت، برای همین هنگامی که به سلطنت رسید دستور داد تا ارتش عثمانی بوسیلهی آنها آموزش داده شود.
از دیگر تأثیرات این سفر، ورود وسائل جدید و پیشرفتهی صنعتی و مخابراتی و وسائل دریایی و غیره به ترکیه بود. همچنین در دوران سلطان عبدالحمید، تلگراف و اولین اتومبیل و موتورسیکلت وارد عثمانی شد. وی مدارس جدید به شیوهی آن روز را در استانبول احداث کرد. و آموزش نظامی و صنعتی را در این مدارس آغاز نمود.
با وجود همهی این روابط نزدیک با اروپا و گرفتن صنایع پیشرفته از آنها، سلطان موضع شدیدی در برابر انتشار تفکر غربی در سرزمین خویش داشت. او نمیخواست فرهنگ غربی در کشورش انتشار یابد. همچنین وی سیاست مستقل بودن خویش از غربیها را حفظ کرد، و گفته نشده که وی تحت تأثیر فلان حاکم غربی قرار گرفته است، اگر چه روابط دولت عثمانی و اروپا در این دوره به اوج خودش رسیده بود.
سلطان عبدالحمید در این سفر جوانی بیست و پنج ساله بود، و در دوران سلطنت عمویش سلطان عبدالعزیز به سر میبرد.
بیعت برای خلافت
پس از عزل برادرش مراد از سلطنت، در روز پنج شنبه 11 شعبان 1293هـ (1876م) با وی بیعت شد. وی در آن روز سی و چهار ساله بود. در روز بیعت افراد بسیاری از وزرا و بزرگان دولت و رؤسای قبایل در «سرای طوبقبو» جمع شدند، و در آن محل به مناسبت به سلطنت رسیدن سلطان جدید مراسم با شکوهی برگزار شد.
سلطان عبدالحمید «مدحت پاشا» را به عنوان صدر اعظم برگزید. تقریبا یک ماه پس از بیعت وی دستور جدید که مبنی بر چگونگی تشکیل مجلس عمومی بود را صادر نمود، که بر اساس آن دو مجلس تشکیل میشد، که شامل مجلس منتخب (پارلمان) و مجلس سنا بود. ولی او بعدها پارلمان را ملغی کرد، زیرا آن را به سود مسلمانان و جهان اسلام نمیدانست.
سلطان عبدالحمید با استبدادِ وزیران و سیاست غربزدگی آنان مبارزه کرد، و در همین راستا بود که وی برای عزل «مدحت پاشا» اقدام نمود، مدحت پاشا که فردی دائم الخمر بود، در صدد براندازی امپراتوری عثمانی بود. سلطان عبدالحمید که پی به افکار خبیث این فرد برده بود دستور داد تا وی را محاکمه کنند، و اتهامات وارده بر وی از جمله قتل سلطان عبدالعزیز و سعی در براندازی نظام را مورد بررسی قرار دهند. در پایان پس از صدور حکم، «مدحت پاشا» به زندان انداخته شد، سپس او را به حجاز تبعید کردند.
شورش در منطقهی بالکان
با تحریک مونته نگرو و صربستان، شورشی در سال 1293هـ (1876م) در بوسنی و هرزگوین برافروخته شد. اما این شورش خاموش شد، و سلطان از دولتهای غربی خواست تا در آن دخالت نکنند، وی سپس دستور جدیدی صادر کرد که به موجب آن، تعیین قاضی به انتخاب اهالی آن سرزمین باشد. همچنین قرار شد تا در دادن مالیات و خراج، میان مسلمانان و نصاری تساوی برقرار باشد، ولی آنها راضی نشدند و باری دیگر دست به شورش زدند، و شورش آنها دوباره سرکوب گردید.
در پشت پردهی این شورش، دولتهای اروپایی مانند اتریش قرار داشتند، که ساکنان بوسنی و هرزگوین را علیه دولت عثمانی میشورانیدند. در همان سال با کمک روسیه در منطقهی بلغارستان شورشی به وجود آمد، و دولتهای روسیه و اتریش این شورشها را از نظر سلاح و اموال کمک میکردند.
ولی با این وجود دولت عثمانی بر همهی این شورشها غلبه کرد؛ دولتهای اروپایی هنگامی که شکست این شورشها را مشاهده کردند، به شایعه پراکنی مبنی بر کشتار سکان این مناطق توسط عثمانیها پرداختند، و آن را یک نوع جنایت تلقی کردند.
آنها در این فکر بودند، که با ایجاد فشارهای سیاسی بر دولت عثمانی، این اراضی را از دست آنها خارج سازند، و در همین راستا صربستان و مونته نِگرو را علیه دولت عثمانی تحریک کردند.
اما این بار نیز دولت عثمانی بر شورش صربها و هم پیمانانش غالب گشت. دولتهای اروپایی برای حل این مشکل ناچار شدند در استانبول گرد هم بیایند، و پیشنهادهایی مبنی بر استقلال این مناطق، و عدم دخالت ارتش عثمانی در این اراضی را مطرح سازند، اما دولت عثمانی همهی آنها را رد کرد، و خود با صربها پیمان صلح بست، به این شرط که پرچم عثمانی همراه با صربها، در آنجا بر افراشته شود تا این دلیلی بر سیادت عثمانیها بر آن منطقه باشد.
معاهدهی «سان استفانو» و کنفرانس برلین
دولت روسیه طمع در سیطرهی بر بلغارستان را داشت، ولی از مخالفت دولتهای اروپایی میترسید، به همین جهت سعی کرد همراه با انگلیس درخواستهای پیشین مانند سیادت بر نصارا در سرزمین عثمانی و غیره را تکرار کند، ولی با شنیدن پاسخ منفی از سوی عثمانیها، علیه آنها اعلان جنگ کرد، و رومانی را تصرف نمود. میان دو کشور چندین نبرد رخ داد که در برخی از این نبردها روسها پیروز شدند و به تصرفات خویش ادامه دادند.
روسها بلغارستان را نیز اشغال کردند، سپس به سوی استانبول حرکت کردند. در این هنگام با دخالت انگلیس بین دو کشور پیمان صلح بسته شد. این معاهده به نام سان استفانو در سال 1295هـ میان دو کشور امضاء شد؛ مواد این پیمان از این قرار بود:
- صربستان مستقل خواهد شد، و اراضی جدیدی نیز به آن اضافه خواهد شد.
- بلغارستان خودمختار شده و مبلغی را به دولت عثمانی پرداخت میکند.
- رومانی نیز مستقل میشود.
- اصلاح اوضاع نصاری در جزیرهی کریت.
- دولت عثمانی غرامت جنگی به مقدار 245 میلیون لیرهی طلا پرداخت میکند، عثمانی میتواند به جای این مبلغ سرزمینهایی را به روسیه بدهد.
- تنگههای بوسفور و داردانل در هنگام صلح و آشتی برای کشتیهای روسیه باز خواهند بود.
- مسلمانان بلغارستان میتوانند به هر ناحیه از امپراتوری عثمانی مهاجرت کنند.
بدینگونه آنها قصد داشتند، تا اراضی دولت عثمانی را از این منطقه جدا سازند، آنها در سال 1305هـ (1887م) در کنفرانسی در برلین، همدیگر را به تعدیل در معاهدهی استفانو فرا خواندند. در راس این کنفرانس «بیسمارک» صدر اعظم آلمان قرار داشت. آنها در معاهدهی برلین به اصلاح موارد زیر پرداختند:
- استقلال بلغارستان و بازنگری در مرزهای آن و تشکیل ایالت جدیدی در جنوب بالکان به نام رومِلی شرقی که تحت سیطرهی عثمانیها بوده، اما حاکمش نصرانی خواهد بود، نیروهای روس نیز در این منطقه باقی میمانند.
- مرز یونان از طرف شمال کمی جلوتر می آید؛ با وجودی که یونان در جنگ شرکت ننموده، و در معاهدۀ استفانو هیچ گونه تعهدی نداشت.
- پیوستن بوسنی و هرزگوین به اتریش.
- پیوستن بسارابیا به روسیه پس از جدایی از رومانی؛ در مقابل مناطقی به رومانی داده شد و این کشور مستقل گردید.
- استقلال صربستان و مونته نگرو.
- پیوستن شهرهای قارص و ردهان و باطوم به روسیه.
- ابقای غرامت جنگی که در معاهدهی استفانو بیان شده بود.
- تعهد به قبول کردن شهادت همهی رعیت در برابر قاضی، بدون تفاوت گذاشتن در دین.
- اصلاح اوضاع نصاری در جزیرهی کریت.
بندهای این معاهده در راستای انحلال و نابودی امپراتوری عثمانی بود، این معاهده مساحت زیادی از اراضی عثمانی را به اشغال دشمنان در آورد.
دولت فرانسه در سال 1299هـ (1881م)، تونس را به اشغال خود در آورد، همانگونه که انگلیس قبرص را اشغال نمود. همچنین انگلیس در سال 1300هـ، مصر را نیز اشغال نمود؛ ولی اشغال آن را موقتی اعلان کرد.
نتیجهی جنگ میان دولت عثمانی و روسها، و مواجه شدن با این اوضاع نابسامان در آن روزگار، سلطان عبدالحمید را بر آن داشت، تا اینکه لقب «خلیفه» را بر خود بگیرد و طرح اتحادیهی اسلامی را مطرح نماید، تا بدینوسیله مسلمانان را در داخل و خارج با هم متحد سازد، و فرهنگ اسلامی را زنده گردانیده و بتواند با فرهنگ اروپایی به رویارویی بپردازد.
ترجمه و تحقیق: أبو أنس
سايت عصر اسلام
www.IslamAge.com
مصادر و مراجع:
* الدولة العثمانیة- تألیف: دکتر علی محمد صلابی.
* الدولة العثمانية في التاريخ الإسلامي الحديث - تألیف: اسماعيل احمد ياغى
* سایت ويكيبيديا، سایت قصة الإسلام ، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت - سایت المعرفه
* تاريخ الدولة العلية العثمانية - تألیف: محمد فریک بک
* التاريخ الاسلامى، العهد العثمانى ، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الثالثة، 1411هـ/1991م. |