موضع علی در برابر فرمانداران عثمان رضی الله عنه و خویشاوندان کارگزار او
بسم الله الرحمن الرحیم
1- موضع علی رضی الله عنه در برابر فرمانداران عثمان رضی الله عنه
امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه نیک این موضع را میدانست که از عوامل اساسی فتنه، عدم رضایت گروهی از مردم از فرمانداران عثمان رضی الله عنه است آن هم تنها به دلیل شایعاتی بود که سران فتنهجو و آشوبگر علیه عثمان رضی الله عنه و فرماندارانش پخش کردهبودند، که البته به دلیل ناتوانی یا ستمگری فرمانداران نبود، امّا بسیاری از نویسندگان معاصر وقتی از سیاست علی رضی الله عنه در منصوب کردن فرمانداران سخن میگویند سخن خود را اینگونه آغاز میکنند: علی رضی الله عنه بعد از در دستگرفتن زمام خلافت راضی نبود که فرمانداران تعیین شده از سوی عثمان رضی الله عنه حتی برای یک لحظه در مقام خود باقی بمانند، دینداری و امانتداری ایشان رضی الله عنه چنین اجازهای نمیداد.[1]
واقعاً چه اتهام زشتی که عثمان رضی الله عنه و فرماندارانش را بدان متهم میکنند، من بهاین اتهام در کتاب (تیسیر الکریم المنان فی سیرة عثمان بن عفان رضی الله عنه ) پاسخ دادهام و در مورد حقیقت و ماهیت فرمانداران عثمان در یک بحث کامل[2] به بحث و پژوهش پرداختهام، پس برای آگاهی بیشتر به آنجا مراجعه کنید.
کسانی که فرمانداران عثمان رضی الله عنه را مورد انتقاد و عیب جویی قرار دادهاند به روایاتی واهی و پوچ اما معروف و شایع استناد کردهاند
الف- اولین روایت: از این روایتها از واقدی نقل شده که میگوید: ابن عباس گفت: عثمان مرا فراخواند و به امیر حج منصوبم کرد، سپس وقتی به مدینه آمدم مردم با علی رضی الله عنه بیعت کردهبودند، من به خانهی علی رضی الله عنه رفتم، دیدم که مغیره بن شعبه با او تنها نشسته، من منتظر ماندم تا او بیرون رفت، آنگاه در مورد خواستهی وی پرسیدم، علی رضی الله عنه گفت: او قبل از این هم به من گفته بود: به عبدالله بن عامر و معاویه و فرمانداران عثمان رضی الله عنه پیغام بفرست و آنها را بر مقامشان باقی بگذار تا از مردم برای تو بیعت بگیرند چون آنها شهرها و مردم را آرام میکنند، امّا در همان روز از پذیرفتن سخن او امتناع ورزیدم و گفتم: سوگند به خدا اگر برای یک لحظه در روز بر خلافت بمانم از رأی و نظر خود استفاده میکنم، و اینها و امثال اینها را به عنوان فرماندار منصوب نمیکنم.
آنگاه او از پیش من رفت و من احساس کردم که او میداند کهاشتباه میکند، و اینک دوباره نزد من آمد و گفت: ابتدا با شما مشورت کردم و با من مخالفت کردید، بعد از آن فکری دیگر به ذهنم خطور کرده و میخواهم آن را عملی نمایید و آن هم عزل فرمانداران است از افراد مورد اعتماد کمک بگیر، خداوند کافی است، آنها قدرتشان از قبل ضعیف تر است.
ابن عباس میگوید: به علی رضی الله عنه گفتم: بار اوّل تو را نصیحت کرده و در بار دوم تو را فریب داده است، آنگاه علی رضی الله عنه به من گفت: حتی اگر مرا نصیحت کرده باشد؟ ابن عباس گفت: تو میدانی که معاویه و یارانش اهل دنیا هستند، وقتی تو آنها را بر مقامشان باقی بگذاری توجه نمیکنند که چه کسی زمام امور را در دست دارد، و وقتی آنها را عزل کنی میگویند: او بدون شورا خلافت را به دست گرفته است، و قاتل عثمان اوست، و مردم را علیه تو میشورانند، سپس اهل شام و اهل عراق علیه تو بپا میخیزند علاوه بر آن از شورش طلحه و زبیر علیه تو ایمن نیستم.
علی رضی الله عنه گفت: امّا در مورد اینکه آنان را بر مقامشان باقی بگذارم از نظر دنیوی مصلحت است، امّا آنچه حق مرا بدان ملزم مینماید و شناختی که از فرمانداران عثمان داردم این است که هیچ کس از آنان را هیچگاه به عنوان فرماندار منصوب نکنم، اگر قبول کنند برایشان بهتر است و در غیر این صورت با شمشیر با آنان برخورد خواهم کرد.
ابنعباس گفت: سخن مرا بپذیر و وارد خانهات شو و درب را به رویت ببند، عربها گشتی میزنند و ناآرام میشوند و غیر از تو کسی را نخواهند یافت، سوگند به خدا اگر امروز با مردم همراه شوی، فردا خون عثمان رضی الله عنه را بر گردن تو میاندازند، امّا علی رضی الله عنه نپذیرفت و به ابنعباس گفت: به شام برو تو را فرماندار آنجا مقرر کردهام، آنگاه ابنعباس گفت: این فکر خوبی نیست، معاویه از بنی امیه و پسر عموی عثمان رضی الله عنه و فرماندار او در شام است، از اینکه گردن مرا به خاطر خون عثمان بزند ایمن نیستم، حداقل اگر مرا نکشد زندانیم میکند، آنگاه علی علت را پرسید، گفت: به خاطر اینکه خویشاوند تو هستم و آنچه بر گردن تو میگذراند بر گردن من هم میگذراند، پس بهتر است به معاویه نامه بنویسی و او را وعده و وعیدی دهی، امّا علی رضی الله عنه نپذیرفت و گفت: سوگند به خدا کهاین کار رانخواهم کرد.[3]
ب- روایت دوّم: روایت دوم به معنای روایت اوّل است و چیزهایی در آن اضافه شده و مقداری با روایت اوّل تفاوت دارد که در مورد صحت آن انسان دچار تردید میشود، در این روایت آمده که ابنعباس بعد از کشته شدن عثمان رضی الله عنه به مکه آمد و در راه با طلحه و زبیر که گروهی از قریش را همراه داشتند ملاقات کرد.[4] این امر با واقعیت مخالف است، چون با علی رضی الله عنه بعد از آمدن ابنعباس از حج بیعت شد و طلحه و زبیر با علی بیعت کردند که اگر در این زمان بیرون رفته باشند، پس قبل از بیعت کردن بیرون رفتهاند و این اشتباه واضح و آشکاری است.[5]
ج – روایت سوم: روایت ابی مخنف که آن را بدون سند روایت کرده است که مغیره بن شعبه به علی رضی الله عنه پیشنهاد کرد که معاویه را بر فرمانداری شام باقی بگذارد و طلحه و زبیر را به فرمانداری بصره و کوفه منصوب کند، امّا ابنعباس به رأی او اعتراض کرد، چون بصره و کوفه سرچشمه مال و منبع ثروت بودند، و اگر آنها را در این دو شهر فرماندار قرار دهد میتوانند علی را در تنگنا و فشار قرار دهند، ماندن معاویه هم در شام به نفع علی نیست، آنگاه علی رضی الله عنه نظر و رأی ابنعباس را پذیرفت و مشورت مغیره بن شعبه را قبول نکرد.[6]
د- روایت چهارم: روایت اوّل واقدی بااندکی اختصار از طریق ابن عبدالبر[7] ذکر شده است، امّا به جای ابنعباس نام حسن را آورده است[8].
خطر این روایات در اینجاست که به عنوان اساس و پایهی مهمترین پژوهشهای تاریخی معاصر قرار گرفتهاند و نتیجهی حاصل از آنها عیب جویی و لکه دار کردن دیانت، عدالت و امانتداری بزرگان اصحاب و اهل شورا است، آنها افرادی مادی گرا تصور شدهاند که هدفشان ثروتاندوزی و رسیدن به قدرت است حتی اگر به قیمت ریختن خون مسلمین باشد، و فتنهای که به کشته شدن عثمان انجامید و جنگ جمل، همه به خاطر طمعورزیهای شخصی بوده است.[9]
در متن بیشتر این روایات اضطراب و ناهمگونی مشخص است و اینکه در روایت آمده که ابنعباس بعد از بیعت مردم با علی به مدینه آمد، با روایتهای مورد اعتماد مخالف است، چون در روایات معتبر آمده که ابنعباس قبل از آنکه با علی بر خلافت بیعت شود به مدینه آمده بود، که قبلاً گذشت.، اینکه میگوید: مغیره به علی پیشنهاد کرد که به عبدالله بن عامر و معاویه و فرمانداران عثمان رضی الله عنه پیغام بفرستد و آنها را بر پستشان باقی بگذارد با روایات معتبرتر متضاد است، به گفتهی روایات معتبر بیشتر این فرمانداران ولایتهای خود را ترک گفته و به سوی مکه رهسپار شدهبودند، پس چگونه علی به آنها پیغام بفرستد که بر مقامشان باقی بمانند و حال آنکه آنان شهرها را ترک کردهاند؟
در مورد اینکه میگوید: علی در مورد فرمانداران گفت: سوگند به خدا اگر برای یک لحظه در روز خلیفه باشم به نظر و رأی خود عمل میکنم و اینها و امثال اینها را به عنوان فرماندار منصوب نخواهم کرد، این گفته با این حقیقت کهاین فرمانداران صلاحیت فرمانداری و رهبری را داشتهاند تضاد دارد، همین فرمانداران و رهبران بودند که دولت اسلامیرا گسترش دادند، عبدالله بن عامر در دوران فرمانداری خود بر بصره فتوحات اسلامیرا تا کابل پایتخت افغانستان گسترش داد و اگر معاویه رضی الله عنه صلاحیت و لیاقت نمیداشت بیست سال فرمانداری نمیکرد...
گفتیم که علت نارضایتی گروهی از مردم از فرمانداران عثمان، شایعههایی بود که فتنهجویان آشوبگر در مورد آنان پخش کردهبودند و دلیلش ناتوانی آنها نبود، - همانگونه که حقیقت تاریخی این را اثبات میکند- روایت دروغین مغیره بن شعبه را شخصیتی دروغگو و فریبکار معرفی میکند که به مصلحت مسلمین توجه ندارد به خصوص در چنان شرایط سخت و دشواری که وجود داشت و این موضوع با اخلاق و سیره مغیره بن شعبه قبل از فتنه و بعد از فتنه همخوانی ندارد، همچنین این روایت علی رضی الله عنه را به صورت فردی معرفی میکند که از امور سیاسی آگاه نیست، اما مغیره و ابنعباس توانایی بیشتری در این زمینهها دارند.[10].
امّا در روایت ابی محنف ابنعباس به علی رضی الله عنه پیشنهاد میدهد که معاویه را عزل کند چون فرمانداری معاویه از نظر سیاسی به نفع او نیست...، بر خلاف روایات واقدی که در آن آمدهاست: اگر علی رضی الله عنه دو صحابی بزرگوار طلحه و زبیر را فرمانده کوفه و بصره قرار دهد، درآمدهای مالی آن دو شهر را تصاحب خواهند کرد.[11] این روایات از نظر سند واهی و ضعیف هستند که دلیل مناسبی برای بی اعتبار بودن آنهاست، از نظر متن نیز مضطرب و منکَرند و همه با فرض و تخمین مطرح شدهاند که اگر چنین شود چنان خواهد بود، پس این روایات تاریخ را به صورت واقعی آن نقل نمیکنند ومشخص است که هوا پرستیها و دخالت شخصی راوی و تمایلات رافضیگری در این روایات تأثیر زیادی دارد.[12]
بر سرکار گذاشتن فرمانداران جدید از جانب امیرالمؤمنین علی رضی الله عنه در شهرهای دوردست، مردم را برای بیعت کردن بهتر تشویق میکرد، دوران فتوحات را برای آنان یادآوری میکرد و راه را برای مهارتهای جدیدی باز میکرد که به حرکت در آیند و در خدمت دین خدا باشند.[13]
امیر المؤمنینعلی بن ابیطالب رضی الله عنه از استعداد و توانمندی رهبری برخوردار بود و مردم و اوضاع حاکم بر جامعه را میشناخت، او فرمانداران را عزل میکرد تا کسانی دیگر غیر از آنها را که برای تحقق انسجام اداری و سیاسی بین خلیفه و همکارانش مناسب میدید به جایشان انتخاب نماید، همانگونه که قبلاً عمر رضی الله عنه تعدادی از فرمانداران ابوبکر رضی الله عنه را عزل نمود و عثمان رضی الله عنه نیز بعضی از فرمانداران عمر را عزل کرد، پس علی هم حق داشت که کسی را که خود مصلحت میدید عزل کند و کسی دیگر را به جای او تعیینکند.[14]
امّا بعضی از نویسندگان معاصر در این قضیه که علی رضی الله عنه فرمانداران عثمان را عزل کرده از حقیقت دور شده و این موضع را نامناسب تفسیر کردهاند، بعضی این کار علی را دلیلی بر پایداری وی برحق و ضرورت تغییر عنوان نمودهاند و بعضی آن را نشانهی ضعف آگاهی سیاسی علی دانستهاند و گفتهاند که از نظر سیاسی بهتر آن بود که او این فرمانداران، به خصوص معاویه را باقی میگذاشت تا آنکه اوضاع آرام میشد و در شهرها برای علی بیعت گرفته میشد، همهاین تفسیرها بر محور روایات واهی و بی اساسی ارائه میشوند که در آنها: مغیره بن شعبه دو پیشنهاد متضاد در مورد فرمانداران به علی رضی الله عنه داد[15]، علاوه بر این باید دانست که علی رضی الله عنه یک امام مجتهد بود و میتوانست در صورت مصلحت همه فرمانداران عثمان را عزل نماید.
پیامبر صلی الله علیه وسلم که معصوم است خالد بن سعید بن عاص را به عنوان فرماندار صنعاء و عمرو بن عاص را به فرمانداری عمّان منصوب کرد[16]، امّا پس از ایشان ابوبکر صدیق رضی الله عنه خالد را عزل کرد و به جایش مهاجر بن ابیامیه را گذاشت، عمرو را عزل نمود و به جایش حذیفه بن محصن را منصوب کرد.[17] ابوبکر رضی الله عنه دو فرمانده بزرگ خالدبنولید و مثنی بن حارثه رضیالله عنهما را به عنوان فرمانده منصوب کرد، امّا بعد از وی عمر رضی الله عنه آنها را با اینکه صلاحیت و کفایت داشتند، عزل نمود.[18] عمر رضی الله عنه عمرو بن عاص را به فرمانداری مصر منصوب کرد[19] و مغیره بن شعبه رضی الله عنه را به عنوان فرماندار کوفه مقرر نمود[20] اما بعد از او عثمان رضی الله عنه این دو را از مقامشان عزل کرد و ابن ابی سرح[21] را به فرمانداری مصر و سعد بن ابی وقاص[22] را به فرمانداری کوفه منصوب کرد.
آیا انسان خردمند و عاقل، از ابوبکر، عمر و عثمان رضی الله عنه به خاطر اینکه فرمانداران را عزل کردهاند انتقاد میکند؟ هر زمانی اوضاع و شرایط متناسب با خود را دارد، کسی که بعداً میآید اجتهاد و نظری دارد که فرد سابق نداشته است و کسی که حضور دارد چیزهایی را میبیند که فرد غایب نمیبیند.[23]
این گفته بعضی از نویسندگان معاصر که علی رضی الله عنه همه فرمانداران عثمان رضی الله عنه را عزل کرد صحت ندارد، بلکه ایشان فقط معاویه بن ابی سفیان در شام[24] و خالد بن ابی العاص بن هشام در مکه را عزل کرد.[25]
در بصره فرماندار آن عبدالله بن عامر از آن بیرون رفت و عثمان کسی دیگر را به جای او تعیین نکرد.[26] در یمن یعلی بن منیه رضی الله عنه که امیر بود اموال خراج را میگرفت و بعد از کشته شدن عثمان رضی الله عنه به مکه رفت و به طلحه و زُبیر پیوست و با آنها در جنگ جمل حضور یافت، ابن ابی سرح فرماندار مصر برگشت و پسر عمویش را به عنوان جانشین خود در آن جا تعیین کرد و وقتی که به مصر بازگشت، دید که ابن ابی حذیفه بر آنجا مسلط شده است و ابن ابی حذیفه او را از مصر بیرون راند، وی به رمله در فلسطین رفت ودر همان جا درگذشت.[27] اینگونه فرمانداران یمن و بصره خودشان از مقام فرمانداری کناره گیری کردند؛ فرماندار مصر ابن ابی حذیفه را عزل کرد و امیر المؤمنین علی رضی الله عنه فرماندار کوفه رادر پست خود باقی گذاشت. پس در حقیقت علی رضی الله عنه فقط معاویه فرماندار شام و خالد بن ابی العاص فرماندار مکه را عزل کرد، امیر المؤمنین علی رضی الله عنه به همانصورت افراد برگزیده و منتخب را به عنوان فرمانداران مسلمین منصوب کرد، یکی از فرماندارانی کهایشان او را منصوب کرد سهل بن حنیف انصاری بود، او صحابی بزرگواری است که در جنگ بدر و اُحد حضور داشته است و در روز جنگ اُحد آنگاه که مردم پراکنده شدند، او در کنار پیامبر صلی الله علیه وسلم ایستاد و با ایشان بر مرگ بیعت کرد، با تیراندازی از پیامبر صلی الله علیه وسلم دفاع میکرد، وی همچنین در غزوهی خندق و دیگر جنگها با پیامبر صلی الله علیه وسلم همراه بود.[28] علی رضی الله عنه این صحابی بزرگوار را فرماندار تعیین کرد و عثمان بن حنیف را به عنوان فرماندار بصره مقرر کرد؛ عثمان بن حنیف صحابی بزرگوار و از انصار بود و در زمان عمر رضی الله عنه به فرمانروایی عراق تعیین شدهبود، [29] قیس بن سعد بن عباده را به عنوان فرماندار مصر منصوب کرد، [30] او در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم رئیس پلیس و فردی هوشیار و بخشنده بود.[31] عبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب را به عنوان فرماندار یمن تعیین کرد، [32] عبیدالله صحابی بود و یک سال از برادرش کوچکتر است، وی فردی شریف و ستوده بود.[33]
در مورد اینکه بعضی از نویسندگان گفتهاند که علی رضی الله عنه فرمانداران را پیش از آنکه اهالی شهرها با او بیعت کنند عزل کرده است، باید گفت برای اینکه امام و رهبر فرماندارن شهرها را تعیین کند، شرط نیست که مردم با او بیعت کرده باشند و همه مسلمین بر این اتفاق دارند، بلکه وقتی اهل حل و عقد با هر خلیفهای بیعت کردند همه شهرهای تابع مرکز مسلمین باید بیعت نمایند و اگر تعیین فرمانداران مشروط به بیعت اهالی شهرها بود بیعت صدیق رضی الله عنه کامل نمیگردید، چون قبل از آنکه اهل مکه، طایف، حواشی و بحرین با او بیعت نمایند لشکر اسامه را فرستاد و با منکران زکات و مرتدین جهاد کرد. همچنین عمر فاروق رضی الله عنه در آغاز خلافتش خالد بن ولید را عزل کرد و ابی عبیده بن جراح را به فرماندهی کل لشکر مسلمین در شام تعیین کرد. این زمانی بود که هنوز بیعت اهل یمن به او نرسیده بود. همچنین عثمان رضی الله عنه قبل از رسیدن بیعت شهرها در امور مسلمین شروع به تصرف کرد.[34]
2- علی رضی الله عنه برخی از اقوام خود را به عنوان فرماندار تعیین می کند
نویسندگان معاصر از اینکه علی و عثمان خویشاوندانشان را در شهرها به فرمانداری منصوب کردهاند سخن گفتهاند. در مورد عثمان رضی الله عنه باید گفت از بین هیجده فرماندار ایشان فقط پنج نفر از بنی امیه بودند و هنگامیکه عثمان رضی الله عنه وفات یافت فقط سه نفر از بنی امیه بر سر پست فرمانداری بودند: معاویه، عبدالله بن سعد بن ابی سرح و عبدالله بن عامر بن کریز، عثمان رضی الله عنه ولید بن عقبه و سعید بن عاص را عزل کرد، امّا آنها را از کجا عزل کرد؟ از کوفه که عمرس سعد بن ابی وقاص را از فرمانداری آن عزل کرده بود، کوفه از هیچ فرماندرای راضی نبودند و عزل این فرمانداران از سوی عثمان رضی الله عنه برای آنها عیب به حساب نمیآید، بلکه عیب از شهری بود که درآنجا به عنوان فرماندار قرار گرفته بودند.[35]
خویشاوندان عثمان رضی الله عنه که به عنوان فرماندار تعیین شده بودند، کفایت و توانایی خود را در اداره امور ولایتهایشان اثبات کردند، بسیاری از شهرها بدست آنان فتح گردید و با رعیّت خود به نیکی و عدالت رفتار میکردند، بعضی از آنها قبلاً در دوران ابوبکر و عمربفرماندار بودند.[36] امیر المؤمنین علی رضی الله عنه به شیوهی عثمان رضی الله عنه از میان خویشاوندان خود کسانی را که صلاحیت، کفایت و توانایی داشتند به فرمانداری تعیین کرد که فرزندان عمویش عباس بودند و عبارت بودند از: عبدالله بن عباس، عبیدالله بن عباس، قثم و تمام فرزندان عباس و محمد بن ابوبکر که پسر رضاعی او بود.
بعد از تحقیق معلوم میشود که عثمان و علی رضی الله عنه کسانی را به فرمانداری منصوب کردند که به گمان غالب آنان دارای کفایت و مهارت کافی بودند و چنین نیست که به خاطر خویشاوندی کسی را برتردانسته باشند، شرایط حاکم به گونهای بود که میبایست در انتخاب فرمانداران از حیث توانایی و امانتداری دقت زیادی به عمل آید، زیرا علاوه بر مشکلات خوارج در زمان علی، هنوز فتوحات در سرزمینهای شرقی استقرار نیافته بودند، .[37]
اگر در نسب فرمانداران علی رضی الله عنه تأمل کنیم، میبینیم که از بین سی و شش فرماندار یازده نفر از انصار و هفت نفر از قریش بودند که از قریشیها چهار نفر از فرزندان عباس بن عبدالمطلب بودند، اسامیفرمانداران در دوران خلافت علی[38] رضی الله عنه به صورت زیر بود:
1- سهل بن حنیف انصاری (مدینه).
2- تمام بن عباس بن عبدالمطلب (مدینه).
3- ابو ایوب انصاری (مدینه).
4- ابو قتاده انصاری (مدینه).
5- قثم بن عباس بن عبدالمطلب (مکه و طایف).
6- عمر بن ابی سلمه (بحرین).
7- قدامه بن عجلان انصاری (بحرین).
8- نعمان بن عجلان انصاری (بحرین).
9- عبیدالله بن عباس (یمن و بحرین).
10- سعید بن سعد بن عباده انصاری (فرمانده لشکر).
11- مالک اشتر (جزیره، سپس مصر).
12- شبیب بن عامر (جزیره).
13- کمیل بن زیاد نخعی (جزیره).
14- محمد بن ابی حذفه بن عتبه (مصر).
15- قیس بن سعد بن عباده انصاری (مصر).
16- محمد بن ابوبکر صدیق (مصر).
17- عثمان بن حنیف انصاری (بصره).
18- عبدالله بن عباس (بصره).
19- ابوالاسود الدؤلی (بصره).
20- هانی هوذه نخعی (کوفه).
21- ابوموسی اشعری (کوفه).
22- ابو مسعود بدری (کوفه).
23- قزطه بن کعب انصاری (کوفه).
24- سهل بن حنیف انصاری (فارس).
25- زیاد بن ابی سفیان (فارس).
26- منذر بن جارود (اصطخر).
27- عمر بن سلمه (اصفهان).
28- محمد بن سلیم (اصفهان).
29- خلید بن قره تمیمی(خراسان).
30- عبدالرّحمن بن أبزی (خراسان).
31- جعده بن هبیره بن ابی وهب (خراسان).
32- عبدالرحمن بن جزء طائی (سجستان).
33- ربعی بن کأس عنبری (سجستان).
34- جریر بن عبدالله بجلی (همدان).
35- اشعث بن قیس کندی (آذربایجان).
36- سعید بن سریه خزاعی (آذربایجان).
37- خریت بن راشد ناجی (اهواز).
38- مصقله بن هبیره شیبانی (اهواز).
39- یزید بن حجیه تمیمی(ری).
40- سعد بن مسعود ثقفی (مدائن).
41- حارث بن مره عبدی (سند).[39]
عثمان و علیبدو خلیفه راشد بودند که مقتدا و الگوی مسلمانان هستند و کارهایشان سوابق قانونی درخشانی در این امت است، همان طور که عمر رضی الله عنه این سنّت و شیوه را برای کسانی که بعد از او میآیند بنا نهاد که از دادن پست به خویشاوندانش پرهیز میکرد، عثمان و علی پست دادن به خویشاوندان را در صورت داشتن صلاحیت برای مسلمین بعدی بنا نهادند.[40]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com
-----------------------------------------------------
[1]- الخلفاء الراشدین بخار ص 374
[2]- عثمان بن عفان، صلابی ص 264-289
[3]- تاریخ طبری 5/461 تا 463
[4]- منبع سابق 5/463
[5]- خلافة علی عبد الحمید علی ص 103
[6]- انساب الاشراف 2/36
[7]- انساب الاشراف 2/36
[8]- الاستیعاب 2/371
[9]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید ص 103، تاریخ الاسلام ذهبی، عهدالخلافة الراشده ص 537
[10]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی، ص 105
[11]- خلافة علی بن ابی طالب ص 106
[12]- خلافة علی بن ابی طالب، عبدالحمید علی ص105
[13]- علی بن ابی طالب، عبدالستار الشیخ ص176
[14]- عصرالخلافة الراشده ص129
[15]- پیشین ص159
[16]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص123
[17]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص123
[18]- تاریخ خلیفه بن خیاط ص122
[19]- پیشین ص155
[20]- تاریخ طبری 5/467
[21]- سیر اعلام النبلاء 1/33، الولایة علی البلدان1/17
-[22] تاریخ طبری5/251
[23]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة 2/99
[24]- المعجم الکبیر طبرانی 12/261، مصنف ابن ابی شیبه1/81
[25]- تاریخ ابن خیاط 201، الولایة علی البلدان2/3
[26]- سیر اعلام النبلاء 3.35، الاصابه ترجمه ش4711
[27]- تحقیق مواقف الصحابه 2/100
[28]- الطبقات3/471
[29]- التاریخ الکبیر بخاری 3/209
[30]- النجوم الزاهره 2/94، و لامصر ص44
[31]- الاصابة 3/94، تحقیق مواقف الصحابه 2/101
[32]- سیر اعلام النبلاء 3/512
[33]- تحقیق مواقف الصحابه 2/101
[34]- تحقیق مواقف الصحابه 2/101
[35]-حقبة من التاریخ ص75 و ن ک عثمان بن عفان صلابی ص265
[36]-تحقیق مواقف الصحابه 1/417
[37]-عصرالخلافة الراشده ص129
[38]- عصرالخلافة الراشده ص129
[39]- عصرالخلافة الراشده ص130، 131، 132
[40]- لاساس فی السنة و فقهها سعید حوی 4/1675 عثمان بن عفان صلابی ص365
|