اولين سخنراني و شرایط بيعت علی رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
در برخي روايات آمده كه علي در قبول بيعت مسايلي را شرط كرد، از جمله اینکه: باید بيعت در ملأ عام و با حضور و رضايت مردم و در مسجد باشد، نه پنهان و تصريح كرده بود که امور را به همان صورتي كه ميداند و معتقد است اداره خواهد كرد، مردم با او موافقت كردند و قرار گذاشتند كه صبح روز بعد در مسجد براي بيعت جمع شوند، [1] آن روز، روزي سرنوشت ساز و شلوغ بود، امير مؤمنان در حالي كه لباسهايش را كاملا پوشيده بود بيرون آمد و پس از حمد و ثناي خداوند، تلاشهاي اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم براي بيعت خود را شرح داد وگفت: من نميخواستم مسئوليت اين كار را بر عهده بگيرم (بپذيرم) امّا شما اصرار ورزیدید، هان بدانيد كهاكنون برايم كاري جز ادارهي امور شما نخواهد بود و در استفادهاز بيت المال هيچ اختيار شخصي ندارم و براي خود حقي قائل نيستم كه حتي يك درهم را بدون حساب بردارم[2]. سپس گفت: اي مردم! خلافت مسئلهاي است كه كسي در آن حقي ندارد، و خليفه كسي است كه خودتان انتخاب كنيد و ما ديروز به خاطر اين مسئلهاختلاف كرديم اكنون اگر میخواهيد مسئوليت اين كار را بر عهده بگيرم و اگر نمیخواهيد هر كس را تعيين كنيد از نظر من مشكلي ندارد، سپس صدايش را بلندتر كرد وگفت :آيا راضي هستيد كه من خليفه باشم؟ گفتند: آري، گفت: پروردگارا! بر اينها گواه باش، بعد مردم شروع به بيعت كردند.[3]پس از بيعت امير مؤمنان گفت: اي مردم شما با من بر چيزي بيعت كرديد كه قبلاً با دوستانم (خلفاي سه گانه) بيعت كرده بوديد، حال كه بيعت كرديد هيچ اختياري نداريد و امام بايد در اجراي قوانين الهي استقامت كند و بر مردم لازم است كه تسليم شوند و اين بيعت عمومیاست.[4]
مطاب فوق حاوی درسها و پندها و عبرتهایی است به شرح ذیل:
1- اصل و مبناي شورا
بيعت با خليفهی چهارم از اصل شورايي كه در گذشته اجرا ميشد، خارج نبود و اگر چه امّت اسلام در آن وضعيت با بحراني دردناك و شرايط اضطراري و مشكلات پياپي رو به رو بودند، بيعت با علي بر اساس رسوم عشايري، خانوادگي، طائفهاي و يا بر مبناي وصيّت و سفارش از جانب رسول خدا صلی الله علیه وسلم صورت نگرفت و اگر مصداق یکی از این عناوین بود، قطعاً نيازمند آن گفتگوي طولاني نبود و اميرمؤمنان در ابتداي امر از قبول آن سرباز خودداری نمیکرد، بلكه برعكس مطالبه ی حق ميكرد، چون سيدنا علي رضی الله عنه در حالي بيعت و خلافت را قبول كرد كه مردم از او ميخواستند آن را قبول كند و بر اين امر اصرار ورزيدند، ولی او همچنان بهانه تراشی میکرد تا خود را نجات دهد، شايد حدس ميزد كه چه موانع زيادي سر راهش وجود دارد تا اینكه بالاخره با اكراه و ناخرسندی قبول كرد و مردم بر اساس وصيّت پیامبر صلی الله علیه وسلم از او در خواست نکردند كه خلافت را قبول كند، چون اگر وصيتي در كار میبود قطعاً مردم از آن بيخبر نبودند و در اجراي آن كوتاهي نميكردند و بر این اساس خواهان خلافت او نبودند که از نسل عبد مناف است و يا بر اساس صرف قريشي بودن چنين درخواستي از اونكردند، بلكه علي را به دليل پیشقدم بودن در قبول اسلام و از عشرهی مبشره بودن و فرد دوم بعد از عثمان در شوراي شش نفرهاي كه عمر تعيين كرد و مردم به رسميت شناختند، بود و حتي پس از تعيين عثمان، هر كس از ابن عوف سؤال میكرد: اگر عثمان نبود چه كسي را به عنوان خليفه تعيين میكرديد، ميگفت: علي را.[5]
2- اهل حل و عقد در دوران اميرمؤمنان علی رضی الله عنه
پیش کسوتها و اهل حل و عقد در دوران خلافت ابوبكر، عمر، عثمان، عشرهی مبشره به بهشت و بزرگان اوس و خزرج بودند، چون آنان سبقت گيرندگان در قبول اسلام و راسخان در علم و ايمان بودند[6]. علي معتقد بود که تعيين خليفه بايد به عهدي اهل حل و عقد و مهاجران و انصاريهایی باشد كه در مدينه باقي مانده بودند و كساني كه در جنگ بدر شركت داشتهاند و اعضاي شورايي كه عمر تعيين كرده بود باشد، البته حسن بن علي معتقد بود تحولات و مسايلي كه تازه بوجود آمده بود، ميطلبد كه تركيبي جديد از شوراي حل و عقد ايجاد شود، اين نظريه امام حسن از گفتگوي او با پدرش مشهود است، امام حسن خطاب به پدرش گفت: به شما گفتم و قبول نكردي، فردا با سختي به گونهاي كشته ميشوي كهياري دهندهاي نخواهي داشت، علي گفت: تو همواره حرف میزني، چه گفتي كه من قبول نكردم؟ گفت: روزي كه عثمان را محاصره كردند، گفتم: از مدينه بيرون برو تا متهم نشوي و سپس روزي كه عثمان كشته شد، گفتم: بيعت را تا آمدن نمايندگان شهرها و صحرانشينان قبول نكن، تا با تمام مردم بيعت كني.[7]
علي در جواب گفت: اين كه ميگويي: بيعت نميكردي تا نمايندگان تمام شهرها جمع شوند، اين كار را نكردم چون براي ما نظر اهل مدينه معتبر است و ما دوست نداريم اين اصل ضايع شود.[8] و علي معتقد بود علاوه بر مهاجرین و انصار رعايت كسانی ديگر در تعيين خليفه ايرادي ندارد، امّا اختيار اين كار را از مهاجران و انصار گرفتن نادرست است و مشاركت دادن كسان ديگري كه تقوا پیشه و پرهيزکاري و صلاحيت نداشته باشند، در امر تعيين خليفه جايز نمیدانست، چون بيم آن داشت كه بعد از رسولالله صلی الله علیه وسلم در تعيين جانشينانش مسايلي بوجود آيدكه طبق راه و روش پيامبر نباشد و يا معتقد بود هنوز زود است كه كساني غير از مهاجران و انصار در امر تعيين خلافت مشاركت داشته باشند، به همين دليل ناشايست ميدانست این اختيار از مهاجران و انصار گرفته شود.[9]
آن گاه كه اهل كوفه پيشنهاد كردند حسن را به عنوان خليفه تعيين كند، گفت: من نه شما را به اين كار امر و نه نهي ميكنم و در اين سخن علي اشارهای است به اين كه جایز است كسانی غير از اهالي مدينه در تعيين خليفه مشاركت كنند و از گفتگوي حسن و علي مسايلي به شرح زير استنباط میشود:
الف: احترام به رأی ديگران در گفتگو و مناظره.
ب: رفتار نرم و آرام امير مؤمنان با پسرش
ج: صراحت گويي پسر با پدر در بحث و اظهار آنچه درست به نظر میرسد.
د: با توجه كامل به نظر مخالف گوش دادن، چون سيدنا علي با آرامش كامل به تمام دلایل پسرش حسن گوش فرا داد.
ه-: پاسخ علمیدادن به تك تك استدلالها.[10]
3- علي نميخواست منصب خلافت بدون سرپرست و مسئول بماند
آنگاه كه مهاجرين و انصار در مدينه احساس کردند خطر اختلاف و نابودي امت را تهديد ميكند، تصميم گرفتند كه علي را به عنوان خليفه تعيين كنند و چون علي علاقمند بود فتنه و غوغاي شورشيان پايان یابد و غائله خاموش شود پذيرفت، امّا مشروط بر اين كه بيعت علني و در مسجد باشد، در آن زمان اهل حل و عقد به همين صورت امام را تعيين میكردند و موضع عموم مردم طبق رسم معمول بين اصحاب تأييد علني بود[11].
علي تا جايي به اين روش معتقد بود كه بر سر منبر بر اين اصل تأكيد كرد و گفت: اي مردم، اين مسئلهايست (تعيين خلافت) كه هيچ كس در آن حقي ندارد بجز كسي كه شما تعيين كنيد.[12]
4- پاسخ رد به برخي كتابهاي معاصر در بحث انتخاب خليفه
محمود عقاد در مورد انتخاب خلیفه بعد از شهادت عثمان رضی الله عنه ميگويد: اين روايت با اینکه مختصر است اسامی تمام كساني را بعد از كشته شدن عثمان رضی الله عنه در مدينه كانديد شدند و خواهان خلافت بودند را منحصر به افراد خاصي كرده و چه بسا كه میتوانيم بگوئيم طلحه و زبير كه با علي رضی الله عنه اعلان جنگ كردند از همه بيشتر خواهان منصب خلافت بودند، همان دو نفري كه در زمان زندگي عثمان شرايط خلافت را براي خود آماده میكردند و بر این ایده بودند كه قريش به اتفاق آراء فردي هاشمیرا براي خلافت انتخاب ميكند و علي از خلافت طرد خواهد گردید، همانطور كه قبل از عثمان طرد شد و سيده عائشه معتقد بود كه خلافت به يكي از دو نفر مذكور ويا عبدالله بن زبير واگذار شود، چون طلحهاز قبيلهي «تیم» و زبير شوهر خواهرش اسماء بود، عائشه يكي از افراد مذكور را تأييد ميكرد تا براي رسيدن به آرزوهاي بزرگ توفيق يابد! [13]
در جاي ديگر ميگويد: بدون ترديد علي از ستمیكه به او شده بود ناراحت بود، چون فكر ميكرد بعد از وفات پسر عمويش (پیامبر) صلوات الله عليه بايد او را به عنوان خليفه انتخاب میكردند و پيوند خويشاوندي او با پیامبر صلی الله علیه وسلم برايش مزيت و خصوصيت كانديداي خلافت بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم به شمار خواهد رفت و او خودش را شاخهاي از خاندان نبوت كه درخت آن و محل نزول وحي در خانه ايشان بود ميدانست.[14] و میگويد: پر واضح است كه علي خود را از كساني كه قبل از او خليفه بودند، به خلافت سزاوارتر میدانست و او تا زماني كه رسولالله صلی الله علیه وسلم به رفيق اعلي پيوست از حقش دفاع ميكرد.[15] ديگر تهمتها، دروغها و چرند بافي كه دروغ بودنشان ناگفته پيدا و نمایان است و عباس محمود عقاد – ناسيوناليست – بر پايهی روايات جعلي و خود ساخته به لجنزار چنين تفكراتي گرفتار آمدهاست.
خالد محمد خالد در كتاب خلفاء الرسول دنبال رو و مقلد عقاد بوده و در كتاب خود سخني دروغين به نام علي نقل ميكند سپس ميگويد: ابوبكر و عمر خلافت را از علي غصب كردند[16]. خالد بيطار نيز از حق منحرف شده و در كتاب (علي بن ابي طالب) در تعليقي بر موضوع مطالبهی ارث پدری از سوی سيده فاطمه[17] و موضعگيري علي در خلافت ابوبكر مينويسد: اين وادي بزرگ است كه هركس در هياهوی آن داخل شود و گام نهد، به سرانجام نخواهد رسيد. در واقع اين دسته از نويسندگان ادعا ميكنند كه صحابه ميخواستند علي را از خلافت طرد كنند، همان طور كه قبل از عثمان طرد شد و ميگويند: صحابه براي به دست آوردن منصب خلافت با تعصب شدید و در نظر گرفتن منافع مادي با بنيهاشم مخالفت كردند و علي از ظلمیكه به دليل محروميت از خلافت به او شده بود ناراحت بود و ادعا میكنند كه علي خود را از ديگر خلفاء به خلافت سزاوارتر ميدانست و پیامبر صلی الله علیه وسلم با تعيين گاه و بيگاه علي به عنوان امير يا جانشين در مدينه شرايط خلافت را برايش فراهم كرده بود! ! . نويسندگان مذكور تلاش كردهاند كه وضعيت را بدين صورت جلوه دهند كه علي با خلفاء رابطه خوبي نداشته است و تأييد ابوبكر و تأييد عمر ازسوی علی را به گذشت و چشم پوشي از حق شخصي تعبير كردهاند و ميگويند: علي بعد از وفات فاطمه با ابوبكر صديق بيعت كرد.لی در حقيقت همهي اينها دروغ، تهمت، افترا و خيانتهايي است كه حق، انصاف، عدالت و تاريخ صحيح و مستند آنها را رد ميكند و نميپذيرد، حتّي با سخنان صريح علي كه ذكر آن گذشت در تضاد است و تناقض دارد و بدون ترديد علي در دوران خلافت خلفاي سهگانه، فضيلت و برتري ایشان را قبول داشت و در زمان خلافت خود بر سر منبر، فضيلت و برتري خلفاء را متذكر ميشد. با روايات متعدد وصحيح ثابت است كه علي تهديد ميكرد هركس که او را از خلفاء برتر بداند مجازات خواهد كرد و يار و ياور خلفا بود و با آنان رابطهاي محكم و استوار داشت به گونهاي كه طوفانهاي تندي[18]كه فريب خوردگان روايات ضعيف و جعلي را تحريك ميكند، موفّق به خدشهدار کردن اين حقايق نشدهاند. نويسندگاني كه نامشان ذكر شد تنها چند نمونهاز فريب خوردگاني است كه به علت ناداني وجهالت در نقل تاريخ از عقيدهي اهل سنّت و جماعت منحرف شدهاند و نيز افراد مذكور روايات صحيح را از ضعيف و جعلي تشخيص نميدهند و در تجزيه و تحليلهايشان به روايات جعلي استناد ميكنند.
5- اوّلين سخنرانيی که علی رضی الله عنه ایراد نمود
امير مؤمنان علي در اولين سخنراني بعد از بيعت براي خلافت فرمود: خداوند متعال كتابي هدايتگر نازل كرده كه در آن نیکی و بدی را شرح داده است، پس خير را بگيريد و شر را رها كنيد، فرائض خداوند را بجاي آوريد، بهشت را به شما میدهد و بدانيد آنچه را كه خداوند حرام كرده مشخصاند و حرمت شخصيت و آبروي مسلمان در رأس همهي حرامها قرار دارد و با اخلاص و توحيد شخصيت تك تك مسلمانان استوار خواهد شد و مسلمان كسي است كه مسلمانان از زبان و دستش آسوده باشند مگر به حقي كه خداوند تعيين كرده، آزار دادن مسلمان به هيچ عنوان روا نيست بجز در اجراي حدود الهي، لذا در توجه به كارهاي عموم مردم مبادرت ورزيد كه مردم در برابر شما و با شما هستند و قيامت در پيش است و شما در حصار قرار ميگيريد، آسان بگيريد كه به سراي آخرت میرويد و قيامت فرجام همه است و دربارهي بندگان و سرزمينها از خدا بترسيد و بدانيد كه در خصوص زمينها و چهارپايان بازخواست خواهيد شد و از خداوند متعال اطاعت كنيد و نافرماني نكنيد و هر گاه خير و نیکی را دیدید بگيريد و از شر بپرهيزيد:
«وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِيلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِي الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآَوَاكُمْ وَأَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (انفال/26)
(اي مؤمنان! ) به ياد آوريد هنگامیرا كه شما گروه اندك و ضعيفي در سرزمين (مكّه) بوديد و ميترسيديد كه مردم شما را بربايند، ولي خدا شما را (در سرزمين مدينه) پناه و مأوي داد و با معونت و ياري خود شما را (در جنگ بدر پيروز گرداند و) نيرو بخشيد و غنائم پاكيزهاي بهره شما كرد تا اين كه سپاسگزاري بكنيد (و در راه جهاد به جان و دل بكوشيد). [19].
چون بيعت با علی پس آن فتنه و آشوبی بود که خليفهي سابق مسلمین (عثمان رضی الله عنه ) فدای آن گرديد، علی رضی الله عنه آنها را به گرفتن خير و نیکی و ترك شر و بدی دعوت میکرد و احترام وحفظ شخصيت مسلمانان را از تمام حرمتها مهمتر میدانست، چون آزار رساندن به مسلمان تحت هيچ شرايطي جايز نيست و سپس مرگ را يادآور شد و با تشويق به آمادگي براي قيامت رعايت تقواي الهي را متذكر شد و از آنان خواست مطيع خداوند و پايبند اعمال صالح باشند.[20]
موضوع سخنراني سيدنا علي رضی الله عنه مباحثي همچون عقيده، عبادت، اخلاق و اهميّت و ارزش دادن به مقاصد و اهداف شريعت را در بر ميگرفت و اگر بخواهيم اهداف و برنامههاي ايشان را خلاصه كنيم بايد بگوييم: ميخواست بگويد به همان حالتي كه در دوران رسولالله صلی الله علیه وسلم و خلفاي راشدين قبل از من برگرديد.[21] و امير مؤمنان در ابلاغيهاش به شيوهاي كه بزودي در دوران خليفهي جديد روبرو خواهند شد، اشاره ميكند و ميگويد: هرگاه خير را يافتيد بگيريد و هرگاه به شر برخورديد، از آن اجتناب كنيد و سخنرانيش را با آيهاي به پايان برد كه در آن حالت به آن نياز داشتند، تا با آن وضعيت قبل و بعد از اسلام را مقايسه كنيد و بيان نماييد كه به چه صورت ازضعف و ناتواني به قدرت و توانايي و از كمینيرو و كثرت نيروها دستيافتهاند. همان كساني كه قبل از اسلام در بي روحي مطلق به سر میبردند و همچون تكّه گوشتي افتاده در صحرايي بودند كه هر پرنده میتوانست آن را بربايد و سپس به قدرت و توانگري امنيت، صلح، رفاه و ثروت رسيده بودند و حيوانات بي شماري در اختيارشان قرار گرفت و پرچمهايشان در همه جا به اهتزاز در آمده بود و كشورها تسليم ایشان شدند.[22]
6- مترادف بودن واژههاي امام، خليفه و اميرمؤمنين
امام نووي میگويد: جايز است به امام، هم خلیفه و هم امير مؤمنان گفته شود.[23]
ابن خلدون ميگويد: حال كه حقيقت منصب خلافت را شرح داديم، بايد گفت بطور خلاصه نمايندگي از صاحب شريعت در حفظ دين و سياست و امور دنيوي است، به همين دليل به ان خلافت و امامت گفته میشود و كسي كه مسئوليت اين كار را به عهده ميگيرد خليفه و امام است، [24] ابن منظور در تعريف خلافت ميگويد: خلافت همان امارت (اميربودن) است.[25]
ابو زهره در تفسیر مترادف بودن خلافت با امامت كبري ميگوید: خلافت را به اين دليل خلافت ناميدهاند كه خليفه اين مسئوليت بزرگ را به عهده ميگيرد و حاكم أعظم مسلمان و جانشين پیامبر صلی الله علیه وسلم در ادارهي امور مسلمانان است. نیز آن را امامت نيز میگويند و خليفه امام ناميده ميشود، چون اطاعتش واجب است و مردم پشت سر او قرار دارند به همان صورت كه نمازگزار پشت سر امام است و از او اطاعت میكنند.[26]
استاد محمّد مبارك ميگويد: علت انتخاب عنوانهاي خليفه، امام و اميرمؤمنان این است كه مفاهيم اسلامیدر دولت و رياست و حاكميت از نظام شاهنشاهي با مفاهيمیكه در گذشته (و حتي دراين زمان و هميشه) در ميان ملتهاي ديگر مانند: ايرانيان و روميان و... رواج داشته است، از اساس و بنياد متفاوت باشد.[27]
خلفای نخست با لقب خليفه و امام شناخته ميشدند، امّا از خلافت عمر بن خطاب مسلمانان لقب «امیر مؤمنين» را نيز بكار بردند.
در قرآن واژهي «امام» در جاهاي مختلف به معناي پيشوا و سرپرست و راهنما ويا رئيس بكار رفته است، خداوند متعال ميفرمايد:
« وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ » (بقره/124)
و ((خداوند بدو) گفت: من تو را پيشواي مردم خواهم كرد. (ابراهيم) گفت: آيا از دودمان من (نيز كساني را پيشوا و پيغمبر خواهي كرد؟ خداوند) گفت: (درخواست تو را پذيرفتم، ولي) پيمان من به ستمكاران نميرسد (بلكه تنها فرزندان نيكوكار تو را در بر ميگيرد).
در اين آيه امام به معناي الگويي كه مردم به او اقتدا كنند، به كار رفتهاست.[28]
و میفرمايد:
« وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا » (فرقان/74)
(ما را براي مردم پيشوا قرار ده)
منظور اقتدا در مسايل ديني است. میفرمايد:
« يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ » (اسراء /71)
(روزي كه همهي مردم را با پيشوايانشان فرا میخوانيم).
منظور تمام كساني است که به آنها اقتداء کنند؛ از پيامبري یا هر پيشواي ديني كه به او اقتدا كنند. همچنین گفته شده: امام در اين آيه به معناي نامهي اعمال است كه پيش فرستادهاند.[29]
واژهي «امام» در بسياري از احاديث نبوي هم بكار رفته از جمله: «من بايع إماماً فأعطاه صفقةيده و ثمر قلبه فليعطهان استطاع، فان جاء آخرينازعه فاضربوا عنق الآخر[30]»: (هر كس با امامیبيعت كرد و با دست با او پيمان بست و از ته دل او را قبول كرد، تا جايي كه میتواند از او اطاعت كند، اگر كسي ديگر آمد كه با او درگير شد، گردنش را بزنيد).
حديث: «تلزم جماعة المسلمين و امامهم [31]»: (جماعت مسلمانان و امامشان را لازم بگير و از آن جدا نشو). حديث: « سبعةيظلّلهم الله في ظلهيوم لاظلّ إلا ظلّه، امام عادل...»[32]: (هفت گروهند كه خداوند آنها را در زير سايهي خود قرار میدهد، آن روزي كه هيچ سايهاي نيست، : امام عادل...» همانطور كه ملاحظه میشود غالباً اهل سنّت واژهی امام را در مباحث اعتقادي و فقهي به كار میبرند و در كتابهاي تاريخي از لفظ «خلافت» استفاده ميكنند، شايد علت اين امر به خصوص در مباحث اعتقادي اين است كه كاربرد اين واژه در رد مبتدعهایی همچون: روافض و خوارج نوشته شدهاند.[33] روافض كلمهی امام را به كار میبرند ولی از به كار بردن كلمهي خليفه خودداري میكنند و امامت رايكي از اركان ايمان میدانند و بين امامت و خلافت تفاوت قائل اند و معتقدند امامت رياست ديني و خلافت رياست دولتي است.[34] و منظورشان از اين تفسير اين است كه به باور آنان علي در دوران خلافت خلفاي سه گانهی پيش از خود امام بودهاست.[35]
ابن خلدون میگويد: شيعيان صفت امام را به علي خاص كردهاند، امّا در واقع امامت و خلافت دو واژهي مترادف است، ليكن آنان براي ترجيح مذهبشان كه معتقدند علي از ابوبكر به امامت نماز مستحقتر است اين اصطلاح را به صورت خاص براي علي به كار بردهاند.[36] در حقيقت كلمههاي خليفه، امام و اميرالمؤمنین از مسايل عبادي محسوب نمیشوند، بلكه اصطلاحاتي است كه بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه وسلم بوجود آمدهاست و مردم آنها را به كار بردهاند و بعدها مسلمانان علاوه بر اين لقب سلطان را براي حاكمان مسلمان در دولت اسلامیبكار بردهاند. بعدها مسلمانان علاوه بر اين لقبهاي ديگري مانند امير به كار بردند، همان طور كه در اندلُس كلمهي امير را به كار میبردند و نيز لقب سلطان را براي حاكمان مسلمان در دولت اسلامیبكار بردهاند، در هر صورت كاربرد اين الفاظ و اصطلاحات اهميتي كليدي ندارد، بلكه مهم آن است كه مسلمانان و رئيس ایشان بدون در نظر داشت القاب در عقيده و احكام تسليم و فرمانبردار شريعت اسلامیباشند.
رئيس دولت اسلامیتحت هر لقب و نامی اعم از خليفه، اميرالمؤمنين، رئيس دولت، ويا رئيس جمهور و غیره بايد تابع شريعت و قوانين الهي باشند و کاربرد لقب به عرف مردم برميگردد و ايرادي ندارد، هر چند كاربرد لقبهاي سابق بهتر است، چرا كه مفهوم سياسي آن از ديگر مفاهيم كاربردي در ميان ملل متفاوت است و از ذخاير رمز فرهنگ اسلامیدر گذر تاريخ است.[37]
7) كاربرد كداميك از اصطلاحهای «كرم الله وجهه» یا «عليهالسّلام» بعد از ذكر نام علي صحيحتر است
اصل در هنگام ذكر نام تمام صحابه اين است كه دعاي رضايت و خشنودي خداوند را در حق آنان بر زبان آوريم، زيرا خداوند متعال میفرمايد:
« وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» (توبه /100).
پيشگامان نخستين مهاجران و انصار و كساني كه به نيكي روش آنان را در پيش گرفتند و راه ايشان را به خوبي پيمودند، خداوند از آنان خوشنود است و ايشان هم از خدا خوشنودند و خداوند براي آنان بهشت را آماده ساخته است كه در زير (درختان و كاخهاي) آن رودخانهها جاري است و جاودانه در آنجا ميمانند. اين است پيروزي بزرگ و رستگاري سترگ.
و میفرمايد: « لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا »(فتح/18).
یعنی: خداوند از مؤمنان راضي گرديد همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند. خدا ميدانست آنچه را كه در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان و اخلاص و وفاداري به اسلام) نهفته بود، لذا اطمينان خاطري به دلهايشان داد و فتح نزديكي را (گذشتهاز نعمت سرمدي آخرت) پاداششان كرد.
به دليل همين آيات، اهل سنت پس از ذكر نام هريك از اصحاب ويا روايت حديث از آنان میگويند: «رضي الله عنه، عنها و عنهم و عنهما» و كسي بعد از ذكر نام هيچ يك از اصحاب عليهالسلام نگفتهاند. اين در حالي است كه «سلام» رمز احوال پرسي در ميان مسلمانان است، خداوند متعال میفرمايد:
« فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآَيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (نور/61).
یعنی: هر وقت داخل خآنه اي شديد بر همديگر سلام كنيد، سلام پربركت (و لبريز از خير و ثواب فراوان و تقويتكننده پيوند موجود ميان دلهاي مردمان و درود) پاكي كه به فرمان خدا مقرّر است (و موجب صفا و صميميّت ميگردد).
بنابراين درست آن است كه بگوئيم (رضي الله عنه) نه (عليهالسّلام)، زيرا خداوند متعال میفرمايد: « وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »(توبه/72): (خشنودي و رضايت از جانب الله تعالی بزرگتر است).
رسولالله میفرمايد: خداوند متعال به بهشتيان میفرماید:: «أحلّ عليكم رضواني فلا أسخط عليكم ابداً»: (رضايت خشنوديم شامل حال شما گرديد، ديگر هرگز از شما ناراضی و ناخشنود نخواهم شد). البته علما كاربرد سلام را اصطلاحاً براي انبياء اختصاص دادهاند، چون خداوند متعال میفرمايد:
« وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ» (صافّات/181): (سلام و درود بر رسولان باد».
نیز میفرمايد: »: (مريم/151): (سلام بر او روزي كه متولد شدهاست). رافضيهی غالي و افراطی با استناد به روايت: «أنت منّي بمنزلة هارون من موسي»[38]: (تو برايم همانندهارون براي موسي، هستي). اصطلاح «عليهالسلام» را براي علي رضی الله عنه به كار بردهاند، ويا گاهي «كرّم الله وجهه» را بعد از ذكر نام او میگويند، شكي نيست كه علي رضی الله عنه صلاحيت اين را دارد كه برايش اين اصطلاحات را بكار ببريم، امّا همه صحابه با او در اين اصطلاحات شريكند.[39] و بسياري از نسخه برداران كتابهاي علماي اهل سنّت فقط براي علي اصطلاح «عليهالسلام، یا كرم الله وجهه» را بكار بردهاند اگر چه معناي اين اصطلاحات صحيح است، امّا شايستهاست براي تمام صحابه به صورت برابر به كار برده شود.[40]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع: کتاب علی ابن ابیطالب رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اسلام
IslamAge.Com
-----------------------------------------------------------------
[1]- تاريخ طبري 5/448، درسات عي عهد النبويه /281
[2]- تاريخ الطبري 5/4495
[3]- منبع سابق.
[4]- دراسات في عهد النبوة والخلافة الراشدة/282.
[5]- دراسات في عهد النبوة و الخلافة الرّاشدة /282.
[6]- الخلافة بين التنظير و التطبيق، محمود مرادوي /288.
[7]- البدایة و النّهایة (7/245).
[8]- منبع سابق.
[9]- الخلافة بين التنظير و التطبيق /293-294
[10]- الخلافة بين التنظير و التطبيق /293-294
[11]- الدور السياسي للصفوة في صدر الاسلام، سيد عمر/72.
[12]- تاريخ طبري 5/449.
[13]- عبقرية علي /84.
[14]- منبع سابق.
[15]- منبع سابق ص181.
[16]- خلفاء الرسول /526-527.
[17]- علي بن ابي طالب خالد بيطار /84.
[18]- علي بن ابي طالب خالد بيطار /84.
[19]- تاريخ الطبري 5/458-459.
[20]- الادب الاسلامي نايف معروف /57.
[21]- الخلفاء الراشدون، نجّار /378.
[22]- المرتضي، ندوی/141.
[23]- روضة الطالبين.
[24]- قدمه/190
[25]- لسان العرب 9/83.
[26]- تاريخ المذاهب، ابوزهره /21.
[27]- نظام الاسلام (الحكم و الدولة) /61.
[28]- نظام الحكم في الاسلام، عارف خليل /80.
[29]- منبع سابق /81
[30]- صحيح مسلم با شرح نووي 12/233.
[31]- مسلم 12/237.
[32]- فتح الباري 3/293.
[33]- الامامة العظمي عند اهل السنة و الجماعة، .... /36.
[34]- منبع سابق.
[35]- همان منبع.
[36]- نظام الحكم، عارف خليل /81.
[37]- نظام الحكم /82.
[38]- بخاري، ش /2404.
[39]- فتاوي في التوحيد، عبدالله جبرين /37.
[40]- الناهية عن طعن امير المؤمنين معاويه /26 در پاورقي از تعليق محقق تویجري
|