داود ـ علیه السلام ـ به تصویر قرآن
{وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیینَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَینَا دَاوُدَ زَبُورًا}[1] (اسراء: 55).
داود در قرآن:
نام داود در شانزده جای قرآن آمده است، در سورههای بقره، نساء، مائده، انعام، اسراء، انبیاء، نمل، سبأ و ص. او یکی از پیغمبران بنی اسرائیل و از سبط یهودای پسر یعقوب میباشد. خداوند پیغمبری و پادشاهی را به وی بخشید و از خیر دنیا و آخرت بهرهمند گردانید. هم پیغمبر بود، هم پادشاه. چنانکه حضرت سلیمان را نیز به وی ارزانی داشت.
نسب داود:
داود فرزند ایشا پسر عوید، از فرزندان یهودای پسر یعقوب پسر اسحاق پسر ابراهیم خلیل است. اهل تورات و انجیل نسب او را در کتب خود مفصل بیان داشتهاند و متفقاند که او از اسباط یهودای پسر یعقوب موسوم به اسرائیل است. داود یکی از پیغمبرانی است که بعد از موسی بر او کتاب آسمانی فرود آمده است. خداوند زبور بر وی نازل فرمود.{وَآتَینَا دَاوُدَ زَبُورًا }[2] (اسراء: 55).
جایگاه داود در میان بنی اسرائیل:
بعد از وفات موسی و هارون یکی از پیغمبران بنی اسرائیل بنام یوشع بن نون سرپرستی بنی اسرائیل را بعهده گرفت. یوشع آنها را وارد فلسطین (سرزمین مقدس) نمود زیرا قبلاً در زمان موسی بدان وعده داده شده بودند. او سرزمین را میان آنها تقسیم نمود و تا وفات کرد مسئولیت رهبری آنها بعهده داشت. بعد از وفات یوشع مسئولیت رهبری آنها به مدت 356 سال به قضاتی از آنها واگذار گردید. این مقطع زمانی را دوران حکومت قُضات مینامند.
در این مقطع ضعف و سستی به بنی اسرائیل روی آورد و معاصی و منکرات در میانشان رواج پیدا کرد. از شریعت روگردان شدند. بتپرستی وارد صفوف ایشان گردید. در نتیجه خداوند اقوام و ملتهای پیرامون را بر آنها مسلط گردانید. عمالقه و آرامیون و فلسطینیها بر آنها تاختند و در هر جنگی که میان آنها و دشمنانشان درمیگرفت بیشتر گرفتار شکست میشدند تا پیروزی.
ابن جریر در تاریخش میگوید:
هرج و مرج در میان بنی اسرائیل رواج پیدا کرد خطا و خلافکاری فراوان شد. چندین پیغمبر خدا را کشتند. خداوند نیز پادشاهان ستمگر بر آنها روانه فرمود که برایشان ستم میورزیدند و خونشان بر زمین میریختند. خداوند دشمنانشان را بر آنها مسلط فرمود و چون با دشمنی به جنگ میپرداختند تابوتی با خود حمل میکردند که الواح و عصای موسی در آن قرار داشت و آن را تابوت میگفتند. همان تابوتی که قرآن بدان اشاره کرده و میفرماید:
{وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ آیةَ مُلْکهِ أَنْ یأْتِیکمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکینَةٌ مِنْ رَبِّکمْ وَبَقِیةٌ مِمَّا تَرَک آلُ مُوسَى وَآلُ هَارُونَ}[3] (بقره: 248).
بنی اسرائیل به برکت این تابوت بر دشمنان خود غلبه میکردند. در جنگی که میان آنها و مردم غزه و عسقلان درگرفت مغلوب واقع شدند و تابوتشان به غنیمت رفت و پادشاهشان مرد. آنگاه بنی اسرائیل چون گلهی بدون چوپانی بیسرپرست ماندند خداوند پیغمبری در میان آنها مبعوث کرد که صموئیل نام داشت. اهل کتاب او را صموئیل مینامند از او درخواست کردند امیری بر آنها بگمارد که در رکاب او با دشمنان خود بجنگند. خداوند متعال این داستان را چنین تعریف میکند:
{أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلإ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِی لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیتُمْ إِنْ کتِبَ عَلَیکمُ الْقِتَالُ أَلا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلا قَلِیلا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ}[4] (بقره: 246)
پیغمبرشان طالوت را به عنوان پادشاه و امیر بر آنها گماشت. البته این امر به وحی از جانب خدا صورت گرفت. طالوت از قوت و توان جسمی و علمی برخوردار بود اما بنی اسرائیل از پذیرش تولیت و امارت وی سر باز زدند و گفتند:
{أَنَّى یکونُ لَهُ الْمُلْک عَلَینَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْک مِنْهُ وَلَمْ یؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیکمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ}[5] (بقره: 247).
طالوت به عنوان پادشاه بنی اسرائیل تعیین گردید، خداوند او را تایید کرد و تابوتی را که از آنها ستانده بودند به وی بازگردانید. لشکریانی قوی و شدید برگزید و آنها را جهت جنگ با دشمن از شهر خارج کرد. در وسط راه زمانی که مسیر فراوانی طی کرده و به شدت تشنه بودند. گذرشان بر رودخانهای افتاد. طالوت آنها را امتحان کرد و گفت: کسی حق ندارد از این آب بنوشد مگر به مقدار یک مشت. این عمل امتحانی بود تا اندازهی اراده و توان آنها را دریابد.
{فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلا قَلِیلا مِنْهُمْ}[6] (بقره: 249).
جز تعداد قلیلی از این لشکر عظیم (که بنا به قولی که سدی نقل کرده 8 هزار نفر بودند) با او ماندند، همگی از آب مذکور نوشیدند. 319 نفر با او باقی ماندند و بقیه را که فاقد ارادهی قوی بودند با خود نبرد و از لشکر اخراج کرد. با این عدهی قلیل به جنگ با بتپرستان فلسطینی رفت. فرمانده لشکر دشمن، شخصی بنام جالوت بود که بسیار خشن و شدید به نظر میآمد و مردم از او میترسیدند بنی اسرائیل ترسیدند و گفتند: توان رو یا رویی با جالوت را نداریم.
{لا طَاقَةَ لَنَا الْیوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُو اللَّهِ کمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ}[7] (بقره: 249).
طالوت مبارزه طلبی کرد. جوان کوچکی بنام داود به جنگ او رفت. داود از سبط یهودا بود و چون کم سن بود، اصلاً به نظر نمیرسید که فرد کم سن و سالی همچو او در میان جنگجویان وجود داشته باشد. چون رو در روی جالوت قرار گرفت، او را مورد تمسخر قرار داد و گفت: بر گرد من نمیخواهم تو را بکشم، داود در جواب گفت: ولی من قصد دارم تو را بکشم. بعد مبارزه میان آنها شروع شد و داود جالوت را کشت. بدنبال آن لشکریانش شدیدترین شکست را خوردند و داود پیروز گشت. خداوند میفرماید:
{فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْک وَالْحِکمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یشَاءُ}[8] (بقره: 251).
بعد از این رویداد، نام داود در میان بنی اسرائیل درخشیدن گرفت و پیروزیهای پی در پی توسط وی نصیب بنی اسرائیلیان گشت و خداوند بنی اسرائیل را بعد از ذلت و پستی دوباره عزت بخشید.
بعد از وفات طالوت بنی اسرائیل بر بیعت با این جوان (داود) اتفاق حاصل کردند و او را بعنوان پادشاه خود برگزیدند. در آن هنگام عمرش از 30 سال تجاوز نمیکرد با عدل و دادگری بر قوم خود حکمرانی میکرد و سیاسیت اعمال مساوات را میان ایشان در پیش گرفت و احکام تورات را بر آنها تطبیق فرمود. تا اینکه خداوند زبور را بر وی فرستاد که یکی از کتب چهارگانهی آسمانی است.
رسالت و دعوت داود:
چون به سن چهل سالگی رسید خداوند همگام با امارت و پادشاهی نبوت را نیز به وی بخشید و او را بعنوان پیغمبر بر بنی اسرائیل فرستاد. زبور را بر وی نازل فرمود که حاوی عبرتها و مواعظ و رقائق و اذکار بود. خداوند حکمت و فصل الخطاب را نیز به وی ارزانی داشت.
داود علیه السلام در شاعری و صدای خوش سرآمد روزگار و ضرب المثل زمان بود. کسی که دارای صوت حسن بود میگفتند: گویی یکی از مزامیر داود به وی ارزانی شده است. روزی رسول خدا صلی الله علیه و سلم به صدای ابوموسی اشعری گوش فرا داد که قرآن میخواند (او دارای صدای بسیار زیبا بود) رسول خدا توقف کرد و به قرائت زیبای او گوش میداد تحت تاثیر جاذبههای صدای دلنشین و تلاوت زیبایش واقع شد و خطاب به او فرمود: یکی از مزمارهای آل داود به تو ارزانی شده است. فرمود: ای رسول خدا به تلاوت من گوش میدادی؟ اگر میدانستم تو بدان گوش فرا دادهای آن را زیباتر تلاوت میکردم.
زمانی که داود زبور تلاوت میکرد پرندگان از پرواز میایستادند و همگام با او بر شاخههای درختان به تسبیح و ترجیع میپرداختند و کوهها نیز در شامگاهان و بامدادان با وی تردد اذکار میکردند. زبور را با لحن و صدایی تلاوت میکرد که جن و انسانها و پرندگان بر صدایش اعتکاف میکردند، تا جایی که یکی از آنها بر اثر گرسنگی هلاک میشد. او همواره به تسبیح و تحمید خداوند میپرداخت و کوهها و پرندگان نیز با وی همآواز میشدند.
{إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالإشْرَاقِ}[9] (ص: 18).
{وَلَقَدْ آتَینَا دَاوُدَ مِنَّا فَضْلا یا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیرَ}[10] (سبأ: 10).
همزمان با این صدای دلنشین زبور را با سرعت و تدبر و ترنم و تفنن همگام با خشوع قرائت میکرد. در حدیث شریف آمده است: «تلاوت زبور بر داود سهل و آسان گشته بود به اسبهایش دستور میداد بیحرکت و تکان میایستادند تا زین را بر پشت آنها سوار کند و قبل از اینکه اسبان را زین کند به قرائت قرآن (زبور) میپرداخت و روزی خود را تنها از دست رنج خود میخورد».[11]
داود همزمان با این عظمت و ملک و جاه، بسیار به عبادت خداوند میپرداخت. شبها شب زندهداری میکرد و روزها را روزهداری و بسیاری از اوقات خود را در سجده و مصلا بسر میبرد در انجام عبادت و طاعت و اعمال صالحه سرآمد و کم نظیر بود. چنانکه خداوند میفرماید:
{وَاذْکرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الأیدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ}[12] (ص: 17).
ابن عباس رضی الله عنه گوید: «الأید» یعنی توان و قوت در طاعت و عبادت. در حدیث آمده است: محبوبترین نوع نماز نزد خداوند نماز داود است و محبوبترین نوع روزهها روزهی داود بود. بعضی اوقات نصف شب میخوابید و ثلث آن بیدار میماند و سومی آن میخوابید و یک روز در میان روزه میگرفت.
مزایا و امتیازات داود علیه السلام :
1- تسخیر کوهها با او که صبحگاهان و شامگاهان با او به تسبیح برمیخاستند. {إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالإشْرَاقِ}[13] (ص: 18).
2- هم آواز شدن پرندگان با او زمانی که زبور تلاوت میکرد. {وَالطَّیرَ مَحْشُورَةً کلٌّ لَهُ أَوَّابٌ} (ص: 19).
3- یادگیری زبان پرندگان. {عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیرِ} (نمل: 16).
4- نرم شدن آهن در دستان او چون خمیر. {وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ} (سبأ: 10).
5- یاد دادن ساختن ادوات زرهی به او از سوی خداوند جهت رفع خطر جنگ. {وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکمْ لِتُحْصِنَکمْ مِنْ بَأْسِکمْ}[14] (انبیاء: 80).
6- خداوند پادشاهی او را قوت بخشید تا آنجا که بر دشمنان غالب گشت و در میان قومش از هیبت خاصی برخوردار بود. {وَشَدَدْنَا مُلْکهُ} (ص: 20)
7- خداوند حکمت (نبوت) و فصل الخطاب (یعنی تمییز حق از باطل) را به وی بخشید {وَآتَینَاهُ الْحِکمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ}[15] (ص: 20).
افترای بزرگ علیه داود علیه السلام :
بعضی از مفسرین در خطای فاحش قرار گرفتهاند آنجا که در تفاسیر خود به نقل و بازگویی برخی از داستانها پرداختهاند که ریشه در اسرائیلیات دارند و دارای سند صحیح نیستند و نباید بر آنها اعتماد کرد. چون جزو گمراهیهای اهل کتاباند و با عصمت انبیاء منافات و تضاد دارند و با عقیده مسلمانان در رابطه با عصمت انبیاء همخوانی ندارند. از جملهای این اباطیل اینکه داود عاشق و دلباختهی زن یکی از فرماندهانش گشت.
خلاصهی داستان از این قرار است که: داود در سقف خانهی خویش حرکت میکرد نگاهش به زنی افتاد که مشغول حمام کردن بود. شیفته و دلباختهی او گردید. این زن همسر یکی از فرماندهان داود بنام اوریا بود. قصد کرد هر طور شده او را از میان بردارد تا بتواند با زنش ازدواج کند. او را به یکی از جنگها فرستاد و پرچم را به دست او داد و دستور داد هجوم ببرد و به سربازان اشاره کرد اگر او یورش برد آنها عقب نشینی کنند تا کشته شود.
بدین وسیله او را به کشتن داد و با همسرش ازدواج کرد. بنی اسرائیل گویند: در غیبت او با زنش معاشرت داشت و عمل منافی عفت انجام داد. بعد این چاره را اندیشید از او خلاص شود و سلیمان از این زن متولد شده است. تا آخر... از این افتراها و گمراهیها بر این پیغمبر بزرگوار.
این داستان سراسر افتراء و توهین است و کسی که کتب اهل کتاب را مطالعه کند درمییابد که از این نوع افتراها در آن بسیار یافت میشود و گناهان کبیره به انبیاء قدسیان خود نسبت میدهند تا گناهان و جرایم خود را بدین وسیله توجیه کنند.
ابن کثیر میگوید: بسیاری از مفسران داستانها و اخباری نقل کردهاند که بیشتر آنها اسرائیلیان است و بعضی کذب محض هستند که از ذکر آنها خودداری کرده و تنها به ذکر و تلاوت قصه از قرآن بسنده میکنیم. والله یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم.
بیضاوی گوید: اینکه میگویند: اوریا را بارها به جنگ فرستاد و به او دستور حمله داد تا کشته شود بعد همسر او را به عقد خود درآورد دروغ و افترا است. لذا امام علی میگوید: «هر کس داستان داود را آن چنان نقل و بازگو کند که اهل کتاب نقل میکنند 160 تازیانه بر او فرو خواهم آورد».[16]
و این حد افترای مغلطه است چون افترا در حق و شأن انبیا صورت گرفته، اما آنچه در قرآن آمده هیچ خللی بر عصمت داود وارد نمیکند و اثری از بهتان و افترایی که اهل کتاب بر داود میبندند در آن وجود ندارد و برخی از مفسران که آن را بدون تحقیق و تدبر نقل کردهاند تحت تاثیر افترا و اساطیر اهل کتاب قرار گرفتهاند. اینک آیه کریمه را همگام با معنای آن آنطور که محققین اهل تفسیر بیانش کردهاند، خواهیم آورد.
خداوند در سورهی صلی الله علیه و سلم میفرماید:
{وَهَلْ أَتَاک نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرَابَ (٢١) إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْکمْ بَینَنَا بِالْحَقِّ وَلا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ (٢٢) إِنَّ هَذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِی نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَکفِلْنِیهَا وَعَزَّنِی فِی الْخِطَابِ (٢٣) قَالَ لَقَدْ ظَلَمَک بِسُؤَالِ نَعْجَتِک إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ کثِیرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَیبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِیلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُدُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاکعًا وَأَنَابَ}[17] (ص: 24-21).
تفصیل داستان بر اساس آنچه محققان ذکر کردهاند اینکه داود علیه السلام ایام خود را به شرح زیر تقسیم کرده بود: یک روز به عبادت و یک روز قضاوت و یک روز موعظه و ارشاد، یک روز را خاصه به خلوت اختصاص داده بود. در روز خلوت ملائکه در شکل و صورت انسان اطراف او را احاطه میکردند در روز خلوت نگهبانانی بر دم در قرار میداد نمیگذاشتند احدی بر او وارد شود. داود ناگهان متوجه شد که افرادی دور و بر او را احاطه کردهاند از آنها ترسید گفتند: نترس ما دو گروه هستیم که با هم اختلاف داریم برخی از ما بر برخی ستم ورزیدهام تو به حق میان ما قضاوت کن و بر هیچکدام از ما ستم و ظلم مکن و ما را به سوی راه راست و دست هدایت کن.
این برادر من 99 عدد گوسفند (کنایه از همسر) دارد و من تنها یک عدد، با این وصف از من درخواست آن را به او بدهم و در خصومت بر من غلبه ورزیده است. داود بدون اینکه حرف طرف را بشنود فوراً قضاوت کرد و گفت: اینکه خواسته یک عدد بزغاله (همسر) تو را به بزغالههای (همسران) خود پیوست دهد و آن را از تو بستاند در واقع مرتکب ستم و ظلم بر تو شده است و برای عملش بس قبیح است که با وجود برخورداری از 99 گوسفند در صدد یک رأس بزغالهی شما را از تو بگیرد.
بعد متوجه شد که هدف ما امتحان و ابتلای او بوده که بیان واقع در نتیجه از خداوند درخواست عفو و بخشش نمود و فوراً توبهکنان به سوی خدا بازگشت از اینکه در قضاوت عجله ورزیده است. قبل از اینکه از مدعی علیه سؤال کند و جواب بشنود و در این کار از حق تجاوز کرده است. چون حق انصاف این نبود. خلاصهی داستان چنین بوده نه بیش از این و از این عمل استغفار نمود.
احتمال دیگری وجود دارد و آن اینکه داود وقتی متوجه افراد دور و بر خود شد چنین پنداشت که قصد و نیت بدی علیه او در سر دارند لذا خواست بر آنها بتازد و آنها را از پای درآورد. اما وقتی متوجه شد آنها ملائک هستند از قصد پشیمان گردید و توبه کرد و آنچه بر آن افزودهاند از موضوع همسر اوریا و... دروغ و افتراء است و این قبیل امور از شأن و مقام انبیاء بعید است و بهتانی است عظیم.
ما از افتراء و بهتان بستن اهل کتاب بر پیغمبرانشان هیچ تعجب نمیکنیم. اما تعجبمان از این است که برخی از علمای مسلمان به خود جرأت میدهند این نوع از افتراها را نقل کرده و در نوشتههای خود گنجانیدهاند و به عنوان داستان قرآنی نقل کردهاند آیا افسانهها با مقام شایستهی انبیاء تناسب دارند خداوند در هنگام تعریف از داود میفرماید:
{نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ}[18] (ص: 30). {وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}[19] (ص: 25). {وَآتَینَاهُ الْحِکمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ}[20] (ص: 20).
غریبتر و عجیبتر اینکه در تورات آمده است: «داود به قصد ارضای همسران بت پرستش و بجا آوردن خواست آنها به معابد و ثنیان روی میآورد و عبادت بت پرستان انجام میداد!».
گویم: بر علماء و دانشمندان لازم است به هنگام نقل و بازگو کردن اخبار دقت عمل به خرج دهند و بخصوص به وقت نقل قول از تورات محتاط باشند. چون دست تحریف به این کتاب آسمانی راه یافته است و هر چه مخالف عقیده اسلامی است و در تورات وجود دارد، باطل و مردود است.
وفات داود علیه السلام:
اهل کتاب گویند: داود 77 سال بزیست بعد وفات کرد. اما ابن جریر این قول را رد کرده و غلط پنداشته است. گفته است: صد سال زیسته است به دلیل مفاد این فرموده که امام احمد روایتش کرده است: «چون ذریهی آدم از پشتش خارج گشتند، آدم در میان آنها پیغمبرانی مشاهده کرد و در میان آنها مردی چون گل زیبا بدید. فرمود: خداوندا این مرد کیست؟ خداوند فرمود: فرزند تو داود است. آدم گفت: عمرش چقدر است؟ فرمود: شصت سال. گفت: پروردگارا بر عمر او بیفزا. فرمود: نمیشود. مگر به شرط اینکه از عمر تو بردارم و بر عمر او بیفزایم. (آدم هزار سال عمر داشت) گفت: چهل سال از عمر من بردار و بر او بیفزا، چون عمر آدم تمام شد و اجلش به سر رسید ملک الموت به نزد او آمد که روحش را قبض کند.
آدم گفت: چهل سال از عمر من مانده است. آدم فراموش کرده بود که چهل سال آن را به داود بخشیده است. خداوند آن را برای آدم هزار سال و برای داود صد سال تکمیل کرد. داود چهل سال پادشاهی کرد. خداوند رحمت خود را به او ارزانی بدارد.
منبع مقاله: پیغمبری و پیغامبران در قرآن، مؤلف : شیخ علی صابونی، مترجم : محمد ملازاده
عصر اسلام
IslamAge.com
[1] ما برخی از پیغمبران را بر برخی دیگر برتری دادهایم و به داود زبور عطا نمودهایم.
[2] و به داود زبور عطا نمودهایم.
[3] و پیغمبرشان به آنان گفت: نشانهی حکومت او اینست که صندوق به سوی شما خواهد آمد آرامش از سوی پروردگارتان و یادگارهای خاندان موسی و هارون در آن است.
[4] آیا به [حال] بزرگان بنى اسرائیل پس از موسى نیندیشیدهاى؟ چون به پیامبرشان گفتند: پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا جنگ کنیم. [پیامبر] گفت: این انتظار از شما مىرود که- اگر جهاد بر شما مقرر گردد- پیکار نکنید. گفتند: دلیلى نداریم که در راه خدا جنگ نکنیم حال آنکه از دیار خود رانده و از [زن و] فرزندانمان به دور افتادهایم. پس آن گاه که کارزار بر آنان مقرر گشت- جز اندکى از آنان- روى گرداندند و خداوند به ستمکاران آگاه است.
[5] چگونه او را به حکومت داشته باشد با اینکه ما از او برای زمامداری سزاوارتریم و او که مال و دارایی زیادی ندارد و گفت: خدا او را بر شما برگزیده است و دانش و جسم او را وسعت بخشیده است.
[6] و هنگامی که طالوت و سپاهان را با خود بیرون برد بدیشان گفت: خداوند شما را به وسیلهی رودخانهای آزمایش میکند. آنان که از آن بنوشند از من نیستند و آنان که جز مشتی از آن ننوشند از من هستند. همگی جز عدهی کمی از آن نوشیدند.
[7] گفتند: امروز ما توانایی مقابله با جالوت و سپاهان او را نداریم. اما آنان که یقین داشتند که با خدای خویش ملاقات خواهند کرد گفتند: چه بسیارند گروههای اندکی که به فرمان خدا بر گروههای فراوانی چیره شدهاند و خداوند با برد باران است.
[8] سپس به فرمان خدا ایشان را شکست دادند و داود جالوت را کشت و خداوند حکومت و حکمت بدو بخشید و از آنچه می خواست بدو یاد داد.
[9] ما کوه ها را با او همآوا کردیم شامگاهان و بامدادان به تسبیح و تقدیس میپرداختند.
[10] ما به داود از جانب خود فضیلت بزرگی بخشیدیم، ای کوهها! و ای پرندگان! با او همآواز شوید.
[11] رواه البخاری وأحمد.
[12] و بنده ما، داود توانمند را یاد کن. بى گمان او رو به [سوى خدا] داشت.
[13] ما کوه ها را با او همآوا کردیم شامگاهان و بامدادان به تسبیح و تقدیس میپرداختند.
[14] و بدو ساختن زره را آموختیم تا شما را در جنگها حفظ کند.
[15] و قدرت داوری قاطعانه و عادلانهاش ارزانی داشتیم.
[16] به تفسیر بیضاوی مراجعه شود.
[17] آیا خبر دادخواهان به تو رسیده است که چون [از دیوار بالا آمده و] وارد مسجد شدند؟. هنگامى که بر داود وارد شدند و [او] از آنان ترسید. [آنان] گفتند: مترس. دو مدّعى هستیم که یکى به دیگرى ستم کرده است. بین ما به راستى حکم کن و ستم مکن و ما را به راه راست رهنمون شو. این [شخص] برادر من است او نود و نه میش دارد و من یک میش. که گفت آن [یک میش] را نیز به من بسپار و با من به درشتى سخن گفت.[داود] گفت: با درخواست گوسفندت تا [آن را به] گوسفندانش [اضافه کند] به تو ستم کرده است و حقّا که بسیارى از شریکان به همدیگر ستم مىکنند مگر آنان که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته انجام دادهاند و اینان اندکشمارند. داود دانست که ما او را آزمودیم. در نتیجه از پروردگارش آمرزش خواست و فروتنانه [به سجده] افتاد و رو [به سوى خدا] آورد.
[18] چه نیک بندهاى بود. او رو به سوى خدا داشت
[19] و به یقین او در نزد ما قربت و بازگشت نیک دارد.
[20] و قدرت داوری قاطعانه و عادلانهاش ارزانی داشتیم.
|