سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

19 ارديبهشت 1404 11/11/1446 2025 May 09

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7647797
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 32   تعداد بازدید: 3239 تاریخ اضافه: 2010-02-24

دعوت علنی پیامبر (صلی الله علیه وسلم)

نخستین فرمان انذار جمعی

همینکه در شهر مکه جامعهٔ کوچکی از مسلمانان بر محور برادری و همیاری تشکیل شد، و توانست بخشی از بار مسئولیت تبلیغ رسالت اسلام و تثبیت و تحکیم آن را بر دوش بکشد، وحی الهی بر حضرت رسول اکرم -صلى الله علیه وسلم- نازل گردید، و آن حضرت را به علنی ساختن دعوت، و رویارویی شایسته با جبههٔ باطل موظف گردانید.

نخستین فرمانی که در این ارتباط از جانب خداوند متعال صادر گردید چنین بود:

{وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَكَ الْأَقْرَبِینَ}[1]. «و اینک خویشاوندان نزدیک خویش را انذار کن».

این آیه در سیاق آیاتی جای داده شده است که در آن مجموعهٔ آیات، ابتدا داستان حضرت موسی -علیه السلام-، از آغاز پیامبری تا هجرت آن حضرت با بنی‌اسرائیل، و داستان رهایی ایشان از چنگال فرعون و فرعونیان، و غرق شدن فرعونیان به همراه فرعون گزارش شده، و این داستان تمامی مراحلی را که بر دعوت الهی و آسمانی حضرت موسی -علیه السلام- در رویارویی با فرعون و فرعونیان گذشته، دربرگرفته است.

گویی، داستان موسی -علیه السلام- با این طول و تفصیل در اینجا، در کنار فرمان خداوند به رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- مبنی بر آشکار ساختن دعوت الهی و آسمانی خویش آورده شده است، تا نمودار مشخص و گویایی از انواع ستیز و تکذیب و فشارهای گوناگون اجتماعی و اقتصادی که به هنگام علنی کردن دعوت در انتظار داعیان الی‌الله است، فراروی آن حضرت و یارانشان بوده باشد، و از همان آغاز، نسبت به کار و بار خویش بصیرت و بینش لازم را داشته باشند.

از سوی دیگر، این سوره علاوه بر گزارش سرگذشت فرعون و قوم فرعون مشتمل است بر یاد کرد سرانجام کار دیگر تکذیب کنندگان انبیاء الهی: قوم نوح؛ قو عاد؛ قوم ثمود؛ قوم ابراهیم؛ قوم لوط؛ و اصحاب ایکه؛ تا آن کسانی که در مقام تکذیب آخرین فرستادهٔ خدا برمی‌آیند، بدانند که فرجام کارشان چیست، و در صورتی که به تکذیب و مخالفت خویش ادامه دهند، چگونه مورد بازخواست خداوند قرار می‌گیرند، و اهل ایمان نیز بدانند که حسن عاقبت، و فرجام نیک و پیروزمندانه از آن ایشان است، نه از آن تکذیب کنندگان.


دعوت خویشاوندان

پس از نازل شدن این آیه، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- طایفهٔ بنی هاشم را- که نزدیک‌ترین خویشاوندان آن حضرت بودند- به خانهٔ خویش فراخواندند. همگی آمدند؛ چندین تن از فرزندان مطلّب بن عبدمناف همراه آنان آمدند؛ همه با هم حدود چهل و پنج تن گرد آمدند. وقتی که رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- خواستند صحبت کنند، ابولهب پیشدستی کرد و گفت: اینها همه عموزادگان تو هستند؛ سخن بگو، و دین گریزی را واگذار! این را نیز بدان که قبیلهٔ تو آن تاب و توان را ندارند که در برابر قاطبهٔ قبایل عرب بایستند، و من سزاوارترین کس برای بازخواست از تو هستم! تو را فرزندان پدرت بس که مانع تو شوند؛ و اگر بر افکار و عقایدت پافشاری کردی، باز هم درگیری با تو برای بنی‌هاشم قابل تحمل‌تر از آن است که همهٔ طوایف قریش بر سر تو فرود آیند، و جملگی عرب آنان را مدد رسانند! تاکنون هیچکس را ندیده‌ام که برای فرزندان پدرش بدتر از آن چیزی که تو آورده‌ای بیاورد! رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- سکوت اختیار کردند، و در آن مجلس هیچ سخن نگفتند.

آنگاه، بار دیگر آنان را دعوت فرمودند و برای آنان چنین خطابه ایراد کردند:

«الحمدلله، أحمده وأستعینه وأومن به وأتوکل علیه، وأشهد أن لا إله إلا الله وحده، لا شریک له... إن الرائد لا یکذب أهله! والله الذی لا اله ‌الا هو، أنی رسول الله إلیکم خاصة، وإلی الناس عامة؛ والله لتموتن کما تنامون، ولتبعثن کما تستیقظون، ولتحاسبن بما تعملون، وإنها الجنة أبداً أو النار أبداً».

«سپاس خدای یکتای را است. او را سپاس می‌گویم، و از او مدد می جویم، و به او ایمان و بر او توکل کرده‌ام؛ و شهادت می‌‌دهم بر اینکه خدایی نیست بجز خدای یکتا که تنهاست و شریک و همتایی ندارد... هیچگاه دیده‌بان به کاروانیان همراه خویش دروغ نمی‌گوید! سوگند به خدای یکتا که جز او خدایی نیست؛ من فرستاده خدای یکتا هستم به سوی شما به خصوص، و به سوی همه مردم جهان به طور عموم. به خدا سوگند، همگی شمایان خواهید مرد، همانگونه که می‌خوابید؛ و همگی برانگیخته خواهید شد، همانگونه که بیدار می‌شوید؛ و در برابر هر آنچه می‌کنید، کیفر و پاداش خواهید دید؛ و سرانجام، یا بهشت ابدی است، و یا دوزخ ابدی».

ابوطالب گفت: بیش از اندازه، ما دوستدار همراهی و همدستی با توایم؛ از سخنان خیرخواهانهٔ تو استقبال می‌کنیم؛ و گفتار تو را باور می‌کنیم. اینان همه فرزندان پدر تواند که فراهم آمده‌اند، و من نیز یکی از آنانم، جز آنکه از همگی اینان بیشتر و بیشتر به آنچه مطلوب توست اشتیاق دارم. مأموریت الهی خویش را دنبال کن؛ که به خدا سوگند، پیوسته از تو حفاظت و حراست می‌کنم؛ جز اینکه روح و روان من درجهت مفارقت از دین عبدالمطلب با من راه نمی‌آید!

ابولهب گفت: به خدا سوگند این رسوایی است! پیش از آنکه دیگران بر سر او بریزند شما خود مانع او بشوید! ابوطالب گفت: به خدا سوگند، تا دم آخر، از او پشتیبانی خواهم کرد![2]


بر فراز کوه صفا

بعد از آنکه نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از بابت پشتیبانی و حمایت ابوطالب در راستای تبلیغ و دعوت خود خاطر جمع شدند، روزی بر کوه صفا فراز آمدند و بر روی برترین صخرهٔ آن جای گرفتند و فریاد برآوردند: یا صباحاه! در آن دوران این کلمهٔ انذار، هشدار و اخطاری بود مبنی بر اینکه لشکری حمله کرده، و یا امری عظیم به وقوع پیوسته است.

آنگاه، یک به یک طوایف قریش را، قبیله به قبیله نام بردند: یا بنی فهر؛ یا بنی عدی، یا بنی فلان؛ یا بنی فلان؛ یا بنی عبدمناف؛ یا بنی عبدالمطلّب.

صدای پیامبر گرامی اسلام به گوش مردم مکه رسید. با یکدیگر گفتند: این کیست که ندای «یا صباحاه» سرداده است؟ گفتند: محمد! جملگی بسوی آن حضرت شتافتند؛ حتی اگر کسی نمی‌توانست خودش بیاید، دیگری را می‌فرستاد تا ببیند چه خبر است و برای او باز گوید. ابولهب آمد، و همهٔ قریشیان آمدند.

وقتی همه گرد آمدند، رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- فرمودند:

«أرأیتکم لو أخبرتکم أن خیلاً بالوادی بسفح هذا الجبل ترید أن تغیر علیکم؛ أکنتم مصدقی؟»

«بگویید ببینم! اگر به شما بازگویم که لشگری آماده در این بیابان، بر دامنه پشت این کوه، قصد یورش به شما و قتل و غارت شما را دارد؛ شما سخن مرا باور می‌کنید؟

گفتند: آری؛ سابقه ندارد که از شما سخن دروغی شنیده باشیم! هرگاه هر سخنی از شما شنیده‌ایم راست بوده است!»

فرمودند:

«فإنی نذیر لکم بین یدی عذاب شدید! إنما مثلی ومثلکم کمثل رجل رأی العدو فانطلق یربأ أهله فخشی أن یسبقوه فجعل ینادی: یا صباحاه!»

«حال که چنین است، من آمد‌ه‌ام به شما هشدار بدهم که عذابی سخت در انتظار شما است! مثل من و شما مثل کسی است که دیده‌بانی کرده و دشمن را دیده، و به راه افتاده است تا قوم و قبیله‌اش را با خبر سازد؛ اما، ترسیده است که مبادا دشمن زودتر از وی برسد؛ و فریاد سر داده است: یا صباحاه!»

آنگاه همهٔ حاضران را به سوی حق و حقیقت فرا خواندند، و نسبت به عذاب الهی هشدار دادند، و گاه خصوصی و گاه عمومی انذار فرمودند:

«یا معشر قریش، اشتروا أنفسکم من الله! أنقذوا أنفسکم من النار! فإنی لا أملك لکم من الله ضراً ولا نفعاً! ولا أغنی عنکم من الله شیئاً».

«ای جماعت قریش، خودتان را از خداوند باز خرید کنید! خودتان را از آتش دوزخ‌ رها سازید! که من در پیشگاه خداوند مالک هیچ سود و زیانی برای شما نیستم، و در برابر خداوند هیچ‌گونه حمایتی از شما نمی‌توانم بکنم!»

«یا بنی کعب بن لوی، أنقذوا أنفسکم من النار؛ فإنی لا أملک لکم ضراً ولا نفعاً!

یا بنی مرة بن کعب، أنقذوا أنفسکم من النار!

یا معشر بنی قصی، أنقذوا أنفسکم من النار؛ فإنی لا أملك لکم ضراً ولا نفعاً!

یا معشر بنی عبدمناف، أنقذوا أنفسکم من النار؛ فإنی لا أملك لکم من الله ضراً ولا نفعاً، ولا أغنی عنکم من الله شیئا!

یا بنی عبد شمس، أنقذوا أنفسکم من النار!

یا بنی هاشم، أنقذوا أنفسکم من النار!

یا معشر بنی عبدالمطلب، أنقذوا أنفسکم من النار؛ فانی لا أملك لکم ضراً ولا نفعا، ولا أغنی عنکم من الله شیئا! سلونی من مالی ما شئتم؛ لا أملك لکم من الله شیئا!»

«ای جماعت بنی عبدالمطلب، خودتان را از آتش دوزخ‌ها رها سازید! که من برای شما مالک هیچ سود و زیانی نیستم، و در برابر خداوند هیچ‌گونه حمایتی از شما نمی‌توانم بکنم! از دارایی شخصی من هرچه می‌خواهید درخواست کنید؛ در پیشگاه خدا من برای شما مالک هیچ چیز نیستم!»

«یا عباس بن عبدالمطلب، لا أغنی عنك من الله شیئا!»

«ای عباس بن عبدالمطلب، در برابر خداوند هیچ‌گونه حمایتی از تو نمی‌توانم بکنم!»

«یا صفیة بنت عبدالمطلب، عمة رسول الله، لا أغنی عنك من الله شیئاً!»

«ای صفیه بنت عبدالمطلب، عمه رسول خدا، در برابر خداوند هیچگونه حمایتی از شما نمی‌توانم بکنم!»

«یا فاطمة بنت محمد رسول‌الله، سلینی ماشئت من مالی؛ أنقذی نفسك من النار؛ فإنی لا أملك لك ضراً ولا نفعاً، ولا أغنی عنك من الله شیئاً!»

«ای فاطمه دختر محمد رسول‌خدا، هر آنچه از دارایی شخصی من می‌خواهی از من درخواست کن؛ اما، تو خود باید خودت را از آتش دوزخ رها سازی، زیرا که من برای تو مالک هیچ سود و زیانی نیستم و در برابر خداوند هیچگونه حمایتی از تو نمی‌توانم بکنم!»

«غیر أن لکم رحماً سأبلها ببلالها».

«تنها حقی که شما بر من دارید، حق خویشاوندی است؛ که من نیز آن را رعایت می‌کنم و حق صله رحم را ادا می‌کنم!»

وقتی این مجلس انذار به پایان رسید، مردم از هم پاشیدند و پراکنده شدند، و هیچ عکس‌العملی از آنان در تاریخ ثبت نشده است؛ جز آنکه ابولهب رویاروی پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- قرار گرفت و به آن حضرت پرخاش کرد و گفت: تباً لک سائر الیوم! الهذا جمعتنا؟ «تمام عمر و برای همیشه خشک و بی‌مصرف شوی؛ به خاطر همین حرف‌ها ما را در اینجا گردآوردی؟!»

خداوند نیز سورهٔ مَسَد را نازل فرمود:

{تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ...}[3].

«خشگیده باد دو دست ابولهب؛ خود او نیز خشکیده و بی‌مصرف باد!...»

این فریاد بلند، نهایت اقدام در راستای تبلیغ و دعوت اسلام بود که طی آن، رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- برای نزدیک‌‌ترین کسانشان روشن گردانیدند که تصدیق و تأیید این رسالت، شرط برقرار ماندن روابط خویشاوندی و قومی با ایشان است، و زنجیرهٔ اصل و نسب و نژاد که فرهنگ قوم عرب بر محور آن بنیان گرفته بود، در حرارت این انذار الهی رسالت آسمانی ذوب گردیده است.

همچنان آوای این دعوت در اطراف و اکناف مکه طنین‌انداز بود، که آیه شریفه:

{فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِینَ}[4]. نازل گردید. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز از آن پس، در همهٔ مجامع و محافل مشرکان مکه ندای دعوت خویش را بلند و بر آنان کتاب خدا را تلاوت می‌کردند، و به آنان همان سخنی را می‌‌گفتند که هر یک از انبیاء الهی به قوم و قبیله خود گفته بودند:

{یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ}[5].

«ای قوم من، خدای یکتا را بپرستید؛ که جز او برای شما خدایی نیست!»

از سوی دیگر، از آن به بعد، در برابر دیدگان مشرکان و بت‌پرستان به عبادت خداوند متعال می‌پرداختند؛ چنانکه در وسط روز، در ملاعام، در حریم کعبهٔ معظمه به صورت علنی به نماز می‌ایستادند.

به تدریج، دعوت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- نزد مکّیان مزید قبول یافت، و مردم مکه یکی پس از دیگری به دین خدا وارد شدند، و روابط خانوادگی و خویشاوندی میان تازه مسلمانان و طوایف و قبایلشان دستخوش کدورت و تیرگی گردید، و لجاجت و کینه ودشمنی میان طرفین بالا گرفت؛ و قریش از این بابت سخت رنجیده خاطر شدند، و صحنه‌هایی که می‌دیدند، سخت برایشان ناخوشایند بود.


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام
IslamAge.com


[1]- سوره شعراء، آیه 214.

[2]- الکامل، ابن اثیر، ج 1، ص 584-585.

[3]- صحیح البخاری، ح 2753، 3525-3527، 4771؛ فتح‌الباری، ج 5، ص 449، ج 6، ص 637، ج 8، ص 360؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 114؛ جامع الترمذی، تفسیر سورهٔ الشعراء، ج 5، ص 316-317، ح 3184-3186؛ مولف، متون این منابع را گردآوری، و در قالب یک رساله جداگانه تالی و تدوین کرده است.

[4]- سوره حجر؛ آیه 94.

[5]- سوره اعراف، آیات 59، 65، 73، 85.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان