خلافت القادر بالله احمد بن اسحاق بن المقتدر (381-422هـ)
الف- خلافت قادر بالله همراه با ذکر پارهای از فضائل وی
احمد بن اسحاق بن المقتدر بیست و پنجمین خلیفهی عباسی است که بر کرسی خلافت نشست؛ کنیه اش ابو العباس و در سال 336 هجری دیده به جهان گشود. مادرش أم ولد و نامش تمنی و در روایت دیگر دمنه ذکر شده است.
از اوصاف ظاهری قادر اینگونه روایت شده که وی فردی سپید گونه و خوش اندام و با ریش پر پشت و بلند بود که آن را با حنا رنگ میکرد. وی در هنگام خارج شدن از خانه، به مانند مردم لباس میپوشید و در پوشش فردی متواضع و بیریا بود.
القادر باللّه مردى شکیبا، بخشنده، متعبد، اهل خیر و دوستدار کارهای نیک بود. وی امر به خیر و نهی از شر مینمود، و دارای اعتقادی صحیح بود و کتابی بر مذهب اهلسنت تألیف کرد که در آن فضیلت صحابه و کفر معتقدین به خلق قرآن را بیان داشته است.
در ذکر فضیلت او همین کافی است، که شیخ تقی الدین ابن صلاح وی را در زمرهی طبقات شافعیان بر شمرده است. وی فقه را نزد أبی بشر أحمد بن محمد هروی شافعی فرا گرفت.
پس از خلع طائع، برای قادر بالله بیعت گرفته شد. وی در آن روز غائب بود و در دهم رمضان 381 هجری خود را به بغداد رسانده و در دار الخلافه حاضر شد، و در فردای آن روز نزد مردم حاضر شد و شعرا در مقابل وی به سرودن شعر پرداختند.
خطیب بغدادی خلیفهی قادر را فردی دیندار بیان میکند، و تهجد و کثرت صدقات را از اوصافی شمرده که به خلیفه محبوبیت و شهرت خاصی بخشیده بود.
وی همچنین کتاب اصول را تصنیف کرده و در آن فضائل صحابه را بر اساس ترتیب مذهب اهل حدیث بیان داشته است و در این کتاب از فضائل عمر بن عبدالعزیز و تکفیر قائلین به خلق قرآن و معتزلیها سخن گفته است. وی کتاب خویش را در هر جمعه در حلقهی اهل حدیث، در مسجد جامع المهدی قرائت میکرد، و مردم نیز در آن حضور پیدا میکردند.
ب- حوادث مهمی که در خلافت وی به وقوع پیوست
* در شوال 381 هجری مجلس بزرگی برپا داشته شد و در آن مجلس، خلیفه قادر و بهاء الدوله هر دو برای همدیگر قسم یاد کرده تا در نشکستن عهد و پیمان و وفای به همدیگر پای بند باشند. در همین سال صاحب مکه ابوالفتح حسن بن جعفر علوی مردم را برای بیعت به سوی خویش دعوت کرد. وی خویشتن را ملقب به راشد بالله ساخت، و خود را خلیفه معرفی کرد اما صاحب مصر از این عمل او به خشم آمد. سپس قدرت و شوکت ابوالفتح ضعیف گشت، و به زیر طاعت عزیز عبیدی در آمد.
* در سال 382 هجری وزیر ابونصر بن شاپور خانهای را در کرخ خرید و آن را دارالعلم نامید، سپس آن خانه را برای اهل علم و علما وقف کرده و کتب زیادی برای آنجا تهیه نمود.
* در سال 383 هـ سکینه بنت الملک بهاء الدوله به نکاح خلیفه قادر بالله در آمد.
* در سال 387 هجری سلطان فخر الدوله بن رکن الدوله بن بویه پادشاه ری و اصفهان و همدان در قلعهی طبرک وفات یافت و فرزندش رستم به جای پدرش، برای سلطنت ری انتخاب شد، و قادر وی را مجد الدوله نامید. گفته شده که وی در آن سال کودکی چهار ساله بود، و زمام امور به دست مادرش میچرخید.
امام ذهبی درگذشت 9 پادشاه در دو سال 378 و 388 هـ را از عجایب آن ایام یاد میکند، که عبارتند از: منصور بن نوح پادشاه ماوراء النهر و فخر الدوله پادشاه ری و جبال، و عزیز عبیدی صاحب مصر و مأمون بن محمد صاحب خوارزم و سبکتکین صاحب بست و غیره.
* در سال 390 هجری در سجستان معدن طلا کشف شد.
* در 391 هجری خلیفه قادر برای ولایت فرزندش غالب بالله بیعت گرفت. غالب در آن هنگام کودکی نه ساله بود. سبب عجله در بیعت این بود که ابو عبد الله بن عثمان واثقى از فرزندان الواثق باللّه چنین وانمود کرده بود که قادر ایشان را ولی عهد خویش قرار داده است.
* در شوال سال 393 هجری الطائع بن المطیع لله درگذشت. بزرگان و قضات در دار الخلافه برای نماز گذاردن بر وی و تسلیت اجتماع کردند و القادر باللّه بر او نماز گذارد و پنج تکبیر گفت و مردم در این باره گفتند: این است کاری که دربارهی خلفا میکنند.
* در سال 395 هـ حاکم عبیدی مصر جماعتی از مردم بی گناه را به قتل رساند و دستور داد تا بر در مساجد و خیابانها سب صحابه بنویسند.
* در سال 398 هجری در بغداد فتنهای میان شیعه و اهل سنت رخ داد و نزدیک بود أبو حامد اسفراینی و ابن الاکفانى را به قتل برسانند، که با دخالت خلیفه قادر فتنه خاموش شد. در همان سال در مصر دستور داده شد تا همه کلیساهای نصاری ویران گردد، اما بعدها دو باره آزادی دینی به آنها باز گردانده شد.
* در سال 399 هجری أبو عمرو قاضی بصره عزل شد و أبو الحسن ابن أبی الشوارب قضاوت را عهدهدار شد.
* در سال 400 هجری کار روافض در دمشق علنی شد، سب اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم از سوی عبیدون در گوشه و کنار مملکت مصر دیده میشد. در همین سال محمود بن سبکتکین فتح عظیمی در سرزمین هند به دست آورد.
* در سال 411 هجری حاکم بامر الله، ابو على منصور بن عزیز باللّه نزار بن معز علوی صاحب مصر، به خاطر شرارتهایی که داشت در شرق حلوان به طرز ناشناختهای به قتل رسید. پس از او، پسرش علی جانشین او شد، و لقب ظاهر به وی داده شد. در دوران ظاهر مردم حلب و بیشتر مردم شام از طاعت او خارج شدند.
ج- وفات قادر بالله
در سال 321 هجری خلیفه قادر بالله بیمارشد و در آن بیماری ولایت عهدی خویش را برای فرزندش اظهار کرد و در ذوالحجهی 422 هجری در اولین روز ایام تشریق، در گذشت. پسرش قائم بأمر الله بر او نماز گزارد، و چهار تکبیر بر جنازهی او گفت. سپس وی را در خانهاش دفن کردند، اما بعد از نه ماه تابوت جنازهاش را به شهر رصافه انتقال دادند.
سن او در هنگام وفات هشتاد و شش سال و ده ماه بود. هیچ یک از خلفا به این اندازه در خلافت عمری طولانی نداشته است. خلافت وی بیش از چهل و یک سال به طول انجامید.
پیش از خلافت قادر دیلمیان و ترکها طمع در مقام خلافت کرده بودند، اما پس از خلافت قادر شوکت آنها ضعیف شد، و خداوند هیبت او را در دل مردم افکند و از او اطاعت کردند.
د- بزرگانی که در دورهی وی وفات کردند
علما و اندیشمندان زیادی در این دوران وفات کردند که عبارتند از: أبو أحمد عسکری ادیب و رمانی نحوی و ابو الحسن ماسرجسی شیخ مذهب شافعی و أبو عبید الله مرزبانی و صاحب بن عبادامام دارقطنی حافظ و محدث مشهور و ابن شاهین و أبو بکر الأودنی امام مذهب شافعی در عصر خویش و ابن أبی زید مالکی شیخ مذهب مالکی و أبو طالب مکی صاحب کتاب "قوت القلوب" و ابن بطة حنبلی و ابن سمعون واعظ و خطابی و حاتمی لغوی و ادفوی أبو بکر و زاهر سرخسی شیخ مذهب شافعی و ابن غلبون مقری و کشمیهنی محدث مشهور و رویت کنندهی صحیح بخاری و معافى بن زکریا نهروانی و ابن خویز منداد و ابن جنی و جوهری صاحب کتاب صحاح و ابن فارس صاحب کتاب المجمل و ابن منده محدث و حافظ حدیث و اسماعیلیو اصبغ بن فرج شیخ مذهب مالکی و بدیع الزمان صاحب کتاب مقامات، وی اولین کسی بود که این مقامات را به وجود آورد، و ابن لال و ابن أبی زمنین و أبو حیان توحیدیو وأواء شاعر معروف و هروی صاحب کتاب الغریبین و أبو الفتح بستی شاعر و حلیمی شیخ مذهب شافعی و ابن فارض و أبو الحسن قابسی، و دیگر اندیشمندان که در گوشه و کنار سرزمین پهناور اسلامی به این دین خدمت کردهاند، که در این مقاله ی کوچک نمیتوان همهی آنها را نام برد. وزیر مؤید الدولة و شیخ مذهب شافعی
ذ - امارات و حکومتهایی که در دوران خلیفه قادر بالله وجود داشتند
در این دوران حکومت بویهیون (خاندان بویه) به علت نبرد با هم و کشتن همدیگر و نفوذ رهبران ترک، رو به ضعف گذاشتند. از سوی دیگر ضعف نفوذ دیلمیان که سربازان بویهیون را تشکیل میدادند، سبب شد تا از قدرت آنها کاسته شود.
در سال 403 هجری بهاء الدوله وفات نمود و قدرت به فرزندش سلطان الدوله رسید. وی با برادرش قوام الدوله وارد جنگ شد، او نیز به سوی محمود غزنوی رفت.
دولت حمدانیون نیز در این دوران با عبیدیها (فاطمیها) در حال جنگ بودند، که با وفات لؤلؤ، و با رسیدن قدرت به فرزندش منصور، سلطهی عبیدیها بر آنها گسترش یافت، تا جایی که حلب نیز به زیر سلطهی عبیدیهای شیعه در آمد.
در این دوره سامانیان علیه امیرشان نوح بن منصور، به شورش برخاستند. نوح بن منصور در سال 387 هـ وفات یافت، و سلطنت به فرزندش منصور بن نوح رسید، که در دوران حکومت او ترکها بر سمرقند و بخارا سیطره پیدا کردند.
همچنین منصور با محمود غزنوی بر سر مالکیت خراسان اختلاف داشت. محمود از وی میخواست تا خراسان را به غزنویان بر گرداند، ولی منصور موافقت نمیکرد.
در دورهی سامانیان فارسها آغاز به نوشتن کتابهایی به زبانهای محلی خویش نمودند که شاهنامهی فردوسی مهمترین اثر آن دوران به شمار میآید. اما در علم فلک و طب کتابهای خویش را به زبان عربی مینوشتند، که تألیفات ابوبکر رازی و ابن سینا نمونهی بارز آن میباشد.
اما غزنویان: در سال 387 هجری با وفات سبکتکین، سلطنت به پسرش اسماعیل رسید، ولی به خاطر ضعف اسماعیل، فرماندهان لشکر در سال 388 هجری امور حکومتی را به برادرش محمود سپردند. محمود غزنوی فردی شجاع و قدرتمند بود، و خلیفه قادر وی را لقب یمین الدوله و امین المله داد. محمود اولین نفر از غزنویان بود که لقب سلطان به خود گرفت.
وی توانست سلطه آل بویه را در بلاد جبل و ری خاتمه دهد. سپس وی وارد قزوین شد و فرقهی باطنیه را به قتل رساند، سپس بر خراسان و سجستان نیز سیطره پیدا کرد.
بیشترین محبوبیت محمود غزنوی، به سبب جهادش در بلاد هند و انتشار دین اسلام در آن سرزمین بود، چون جنگهای گذشته در سرزمینهای اسلامی واقع شده بود، و تنها این جنگ بود که میتوان آن را در زمرهی جهاد به حساب آورد. وی بیش از 12 حملهی مختلف به هند آغاز کرده بود، که آغاز آن از سال 392 هجری بود که توانست بلاد پنجاب را فتح کند.
سپس به سوی کشمیر حرکت کرده، و حاکم آنجا را مطیع خویش ساخت. به همین ترتیب وی شهرها و دهکدهها را فتح کرده و دین اسلام را در آنها گسترش داد.
اما عبیدیها: در سال 386 هجری عزیز عبیدی وفات یافت و امور مملکت به پسرش أبوعلی منصور ملقب به حاکم بأمر الله سپرده شد. به علت کم سن و سال بودن حاکم، امور کشور بدست ابو الفتوح بزجوان میچرخید. حاکم جدید عبیدیها فردی خبیث و متعصب و خونریز و مکار بود. در مورد شخصیت او اخباری عجیب روایت شده است و بلکه وی فرعون زمان خویش شمرده میشد. وی دستور داد تا ناسزا و دشنام اصحاب رسول الله بر در مساجد و خیابانها نوشته شود.
اما امویها همچنان در سرزمین اندلس حکومت میراندند. در این دوران محمد بن أبی عامر، لشکری را به سوی سرزمینهای نصاری فرستاد. در این جهاد مسلمانان یکی از پادشاهان نصاری را به اسارت گرفته و غنایم زیادی به دست آوردند، سپس در سال 393 هجری محمد بن ابی عامر وفات نمود و خاندان اموی بر سر خلافت وی با همدیگر اختلاف کردند که در نتیجه سلیمان بن حکم پادشاه گشت. سپس در سال 400 هجری خلافت به هشام مؤید داده شد، و در سال 403 هجری دوباره خلافت به سلیمان باز گشت داده شد.
اما در یمن دولت بنی زیاد (در زبید) در سال 403 هجری با وفات حسین بن سلامه که متولی امور بنی زیاد، و یکی از موالی ایشان بود پایان پذیرفت.
با وفات حسین بن سلامه، یکی از موالی بنی زیاد به نام نجاح امور دولت را به عهده گرفت. حکومت وی تا سال 452 هجری ادامه یافت.
شناسنامهی بیست و پنجمین خلیفهی عباسی
|
نام معروف
|
القادر بالله
|
نام کامل
|
القادر بأمر الله ابن المتقی لله ابن المقتدر بالله ابن المعتضد بالله ابن الموفق ابن المتوکل بالله ابن المعتصم بالله ابن الرشید ابن المهدی ابن المنصور بن محمد بن علی بن عبد الله بن عباس
|
کنیه
|
أبو العباس
|
ترتیب در خلافت
|
بیست و پنجم
|
تاریخ تولد
|
336هـ
|
دوران خلافت به تاریخ هجری
|
381 -422 هـ
|
دوران خلافت به تاریخ میلادی
|
991 -1031 م
|
تاریخ وفات
|
422 هـ
|
ترجمه و تحقیق: أبو أنس
سایت عصر اسلام
www.IslamAge.com
مصادر و مراجع:
*سیر أعلام النبلاء- للذهبی- تحقیق شیخ شعیب الأرناؤوط. * تاریخ ابن خلدون. * الکامل فی التاریخ- لابن الأثیر. * سایت ویکیبیدیا، الموسوعة الحرة- سایت إسلام أون لاین . نت- سایت أسرة آل باوزیر العباسیة الهاشمیة. سایت المعرفه *تاریخ الخلفاء/ تألیف جلال الدین سیوطی * تاریخ الإسلام السیاسی والدینی والثقافی والاجتماعی، تألیف حسن ابراهیم حسن، دار الجیل ببیروت،الطبعة الرابعة عشرة، 1416هـ/1996م. * الدولة العباسیة، تألیف محمود شاکر، المکتب الإسلامی، الطبعة الخامسة، 1411هـ/1991م. |