بروز فتنه در دوران خلافت عثمان رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
آغاز فتنه
فتنه در سال (34) هجري وقتي كه بعضي از افراد جاهل و عامي خواستند عليه عثمان بن عفان رضی الله عنه شورش كنند آغاز شد، او آنها را گرفت و سرزنش كرد و سپس آنها را رها كرد اما آنها باز نيامدند بلكه بيشتر آمادگي كرده و بار دوم در سال (35) هجري از سرزمين خود حركت كردند، آنها چنان وانمود ميكردند كه گويا ميخواهند به حج بروند، آمدند و وارد مدينه شده و امير المؤمنين عثمان بن عفان را در خانهاش محاصره كردند تا اينكه بعد از چهل روز محاصره او را كشتند، و در طي روزهايي كه او محاصره بود او را از همه چيز حتي از نماز خواندن در مسجد باز داشتند.
اسباب فتنه:
سبب اول:
علت و عامل اصلي اين فتنهها مردي يهودي به نام عبدالله بن سبأ بود.
متقدمين بر وجود اين شخصيت اتفاق نظر داشتهاند، و فرقهاي از اهل بدعت را به عبدالله بن سبا نسبت دادهاند و آن را سبئيه يا سبائيه ناميدهاند، و عقايد و باورهاي خاصي را به اين فرقه نسبت دادهاند، اما اين عقايد از دايرة تشيع بيرون نميرود. اما كسي كه سعي كرده اين قضيه را انكار كند و در رأس انكار وجود اين شخصيت قرار دارد فردي است به نام مرتضي عسكري كه در كتابش (عبدالله بن سبا و افسانههاي ديگر) آن را انكار كرده است، و طه حسين در كتابش (علي وبنوه) نيز وجود اين شخصيت را انكار كرده است، بايد گفت كه طه حسين طبق عادتش چيزهاي يقيني و مسلّم را انكار ميكند چنان در كتابش (الشعر العربي) اين را انكار كرده كه ابراهيم و اسماعيل إ كعبه را ساختهاند و ميگويد: قرآن اين را براي ما ميگويد ولي لازم نيست كه بگوييم اين اتفاق افتاده است، پس طه حسين در همه چيز راه شك و ترديد را در پيش ميگيرد.
و اما عسكري كوشيده تا مردم را فريب دهد، زيرا او چنان ميانگارد كه روش او علمي است، و احاديث و رواياتي را جمعآوري كرده كه ابن سبا را نام بردهاند و ميگويد همه اين روايتها از طريق سيف بن عمر آمدهاند و سيف فرد دروغگويي است پس ابن سبا وجودي نداشته است. اما سخن او به چند دليل باطل است كه عبارتند از:
1- بسياري از مورخان و محدثان شيعه در كتابهايشان گفتهاند كه اين شخصيت وجود داشته است.
نوبختي در كتابش (فرق الشيعه) بعد از بيان اقوال ابن سبا ميگويد: و اين فرقه سبئيه ناميده ميشود يعني ياران عبدالله بن سبأ(فرق الشیعه ص 22.) (و نوبختي در قرن سوم هجري وفات يافته است).
الكشي در كتابش (رجال الشيعه) از ابي جعفر ؛ روايت ميكند كه عبدالله بن سبأ ادعاي پيامبري ميكرد، و ادعا ميكرد كه امير المؤمنين ؛ خداست (رجال الکشی ص 98.)
و روايتي ديگر از جعفر صادق ؛ روايت كرده كه در آن از ابن سبا نام برده شده است و بيش از پنج روايت در اين مورد بيان كرده است. و همچنين افراد ذيل از علماي شيعه روايتهايي ذكر كردهاند و ابن سبا را نام بردهاند.
- صدوق در كتابش من لا يحضره الفقيه.( روایت شماره 955.)
- طوسي شيخ الطائفه.( رجال الطوسی ص1.)
- مجلسي علاّمه شيعه.( بحار الانوار (51/210-42/146).)
- نوري طبرسي.( مستدرک الوسائل 18/169)
و بسياري ديگر كه آنها را براي آن كه بحث طولاني نشود نام نميبرم.( و از اهل سنت همه آنهایی که تاریخ این برهه را نوشتهاند ابن سبا و تاثیر او را در این برهه یادآوری کردهاند و فقط نویسندگان اخیر شیعه وجود ابن سبا را انکار کردهاند و بعضی از نویسندگان جاهل اهل سنت از آنها پیروی کردهاند.)
عبدالله بن سبا از يهوديان يمن بود كه به ظاهر مسلمان شد، سپس سنگ شيعه علي بودن را به سينه زد، و فرقه سبائيه كه ميگفتند علي رضی الله عنه خداست به او نسبت داده ميشود، آنها كساني بودند كه پيش علي بن ابي طالب آمدند و به او گفتند: تو او هستي. علي گفت: او كيست؟ گفتند: تو الله هستي. آنگاه علي به غلامش قنبر دستور داد تا چالهاي بكند و در آن آتش بيافروزد، و گفت:
لَمّا رَأَيْتُ الأمر أمراً مُنكراً أجَّجْتُ ناري وَدَعَوتُ قَنْبراً
هنگامي كه كار را بسيار منكر ديدم، آتشم را روشن كرده و قنبر را صدا زدم [تا آنها را در آتش بسوزاند].
و علي رضی الله عنه گفت: هر كس از اين گفته باز نيايد او را در آتش ميسوزم، بنابراين بسياري از آنها را در آتش سوزاند، و بعضي فرار كردند و عبدالله بن سبا نيز فرار كرد، و گفتهاند كه او كشته شد والله أعلم.
ابن سباء بعضي از عقايد يهوديت مانند رجعت (بازگشت) و وصي، و اينكه امامت فقط به يك خانواده تعلق دارد را مطرح كرد. او براي نشر عقايدش از باديهنشينها استفاده كرد، بنابراين دروغهايي را ميان آنها شايع ميكرد و ادعا ميكرد كه عثمان چنين و چنان كرده است، و او و همكارانش نامههايي مينوشتند و به دورغ به اصحاب پيامبر ص نسبت ميدادند، و نامههايي به زبير و طلحه و عايشه و ديگر اصحاب نسبت دادند و به دروغ مهر آنها را در نامهها ميزدند، و همه اين كارها را براي آن ميكردند كه مردم به عثمان اعتراض كنند و از سياست او شكايت نمايند، و در گذشته دستگاههاي ارتباطي همانند امروز وجود نداشت، و كساني كه اين اخبار به آنها ميرسيد باديهنشينان بودند و آنها اين اخبار را قبول ميكردند و تاييد مينمودند، بنابراين افراد بدبخت زيادي به او روي آوردند و او به افراد كم سن و سال و كم تجربه ميگفت: «تعجب است از كسي كه ميگويد عيسي بر ميگردد و اين را تكذيب ميكند كه محمد بر ميگردد و حال آن كه خداوند متعال ميفرمايد: « إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ»(القصص: 85).
«آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت (زادگاهت مكه فاتح و ظفرمند و پيروز) بازمىگرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مىداند چه كسى (برنامه) هدايت آورده، و چه كسى در گمراهى آشكار است».
پس محمد به بازگشت از عيسي سزاوارتر است.
و ميگفت: «در گذشته هزار پيامبر بوده است و هر پيامبر وصي و جانشيني داشته است و علي وصي محمد است». و مردماني از قشرهاي مختلف دعوت او را پذيرفتند، او بعضي را كه اهداف او را فهميده بودند دعوتگر قرار داد و آنها به عقايد او دعوت ميدادند، و بعضي سخن او را تصديق كرده و كوركورانه به آن دعوت ميدادند.
و از جمله كساني كه در نشر و گسترش دعوت او مشاركت داشتند الغافقي بن حرب، عبدالرحمن بن عديس البلوي، كنانه بن بشر، سودان به حمران، عبدالله بن زيد بن ورقاء، عمرو بن الحمق الخزاعي، حرقوص بن زهير، حكيم بن جبله و قتيره السكوني و ديگران بودند.( مختصر التحفة الاثنی عشریة 318.)
مسروق ميگويد: عايشه گفت: عثمان چون لباس تميز از آلودگي پاك بود، سپس شما او را چون گوسفند سر بريديد.
مسروق به او گفت: اين كار خودت بود به مردم نامه نوشتي و آنها را فرمان ميدادي تا عليه عثمان قيام كنند. عايشه گفت: سوگند به خدايي كه مؤمنان به او ايمان آوردهاند و كافران به او كفر ورزيدهاند من تاكنون كوچكترين چيزي برايشان ننوشتهام.
اعمش ميگويد: عبدالله بن سبا به نام عايشه نامه نوشته بود.( البدایة والنهایة 7/204 ابن کثیر میگوید سند این روایت صحیح است.)
و نامههايي به دروغ نوشته ميشد و به اصحاب پيامبر خدا ص نسبت داده ميشد و در همه اين نامهها عثمان مذمّت ميشد.
و عبدالله بن سبا در شهرهاي مختلف پيرواني داشت، و آنها براي او نامه مينوشتند و او براي آنها نامه مينوشت و براي همديگر نيز نامه مينوشتند. كه والي و فرماندار به دستور عثمان با ما چنين كرد، و .... به مدينه رفتيم عثمان با ما چنان كرد، عثمان با اصحاب محمد فلان كرد، نامهاي از زبير بن عوام به دست ما رسيده است، علي بن ابي طالب پيامي براي ما فرستاده است، عايشه نامهاي براي ما فرستاده است، از فلان به ما نامه رسيده، بنابراين باديهنشينهايي كه جز چيز اندكي از دين نميدانستند تحت تاثير اين چيزها قرار ميگرفتند و كنية عثمان رضی الله عنه را به دل گرفتند.
سبب دوم:
علت دوم ظهور فتنه آسايش و رفاهي بود كه در زمان عثمان رضی الله عنه امت اسلامي را فرا گرفته بود، چنان كه حسن بصري ميگويد: كمتر روزي بر مردم ميگذشت مگر آن در آن روز چيز خوبي را تقسيم نميكردند، صدا زده ميشد اي بندگان خدا بياييد و سهمية عسل خود را بگيريد، اي بندگان خدا بياييد و سهميه پول خود را بگيريد.( تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة 1/360.) اين رفاه از آن جهت بود كه جهاد در زمان عثمان رضی الله عنه در اوج خود قرار داشت و اموال فراواني به دست ميآمد و مردم در رفاه قرار گرفتند و معمولاً رفاه چنين چيزهايي را به دنبال دارد، يعني شكايت كردن، قبول نكردن چيزهايي هستند كه بر اثر رفاه پديدار ميشوند زيرا مردم مغرور ميشدند و سپاس نميگذارند.
سبب سوم:
تفاوت طبيعت و خوي عثمان با طبيعت و خوي عمر:
عمر رضی الله عنه سختگير بود، و عثمان رضی الله عنه بردبار و مهربان بود، اما چنان كه بسياري ادعا ميكنند ضعيف و ناتوان نبود، بلكه او بردبار و باگذشت بود، بنابراين وقتي او را در خانهاش محاصره كردند گفت: آيا ميدانيد چه چيزي به شما جرأت داده تا عليه من برخيزيد؟ تنها چيزي كه به شما جرأت جسارت داده بردباري من است.
و عبدالله بن عمر گفت: سوگند به خدا آنها به خاطر چيزهايي بر عثمان اعتراض كردند كه اگر عمر آنها را انجام ميداد هيچ كس چيزي نميگفت.
پس چرا بر عثمان اعتراض كرده و با او دشمني ورزيدند؟ چون عثمان باگذشت بود و اشتباه آنها را ميبخشيد و آنها را مواخذه نميكرد.
سبب چهارم:
بعضي از قبايل از چارپاست قريش خشمگين بودند. قبايل عربي كه به اسلام گرويده بودند به خصوص آنها كه بعضي از افرادشان از دين برگشتند و سپس با زور شمشير دوباره اسلام را پذيرفتند، بعضي واقعاً مسلمان شدند و بعضي به ناچار به اسلام تن در دادند و بعضي در حالي مسلمان شدند كه در دلشان چيزي بود، بنابراين اين افراد دوست نداشتند كه همواره رياست با قريش باشد و از اين ناراحت بودند، و ميگفتند چرا رياست از آن قريش است؟ بنابراين ابن خلدون ميگويد: «بعضي از قبائل ميخواستند بر قريش رياست كنند بنابراين به واليان و فرمانداران طعنه ميزدند»( منبع سابق 1/365) و نرمخويي عثمان بهترين فرصت براي آنها جهت رسيدن به هدفشان بود.
اينها مهمترين عوامل و اسباب فتنه بود، و اسبابي ديگر هم هست كه آن را بيان نميكنم تا بحث طولاني نشود.
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
|