آغاز عملیات اجرای توطئه برعلیه عثمان
بسم الله الرحمن الرحیم
در ماه شوال سال سی و پنج هجری پیروان و هواداران این گروه همراه با حجاج و در لباس حاجیان از مملکت مصر حرکت کرده و به نزدیکی مدینه رسیده بودند!
آنها به چهار گروه تقسیم شده و برای هر گروه امیر و رئیسی را تعیین نموده بودند و آن چهار امیر نیز دارای امیر بودند، و عبدالله بن سبأ شیطان بزرگشان نیز آنان را همراهی میکرد.
چهار رئیس آنان عبارت بودند از عبدالرحمن بن عدیس البلوی، و کنانهبن بشر تجیبی، سودان بن حمران سکونی و قتیره بن فلانسکونی!
امیر همة آنان نیز غافقی بن حربالعکّی بود!
تعداد افراد هر چهار گروه آنان یک هزار نفر بود!
باند عبدالله بن سبأ در کوفه نیز در چهار گروه و در مجموع در تعداد یک هزار نفر به طرف مدینه حرکت کردند و رؤسای گروهها عبارت بودند از : زیدبن صوحان عبدی، اشتر نخعی، زیادبن نضرحادثی و عبدالله بن اصم. و امیر همة آنها را عمربن اصم بود.
سبأیان بصره نیز به چهار گروه تقسیم شده و آنان نیز یک هزار نفر بودند و رؤسای گروهها عبارت بودند از حکیمبن جبله عبدی، دریح بن عباد عبدی، بشر بن شریح قیسی و ابن المخرّش ابن عبدحنفی.
ریاست همة آنها بر عهدة حرقوص بن زهیر سعدی بود.
بدین ترتیب توطئه برزگی توسط سبأیان تدارک دیده شده بود، اما مسلمانان از حقیقت هدف آنان بیخبر بودند!
بیش از سه هزار نفر از اتباع و هواداران این گروه برانداز در ظاهر برای ادای مناسک حج، اما در واقع با هدف برکناری ویا کشتن خلیفه روانة مدینه شدند!
عبدالله بن سبأ برای نظارت بر اجرای طرحهای خود و نزدیکی اجرای توطئه یهودی و ابلیسیاش آنها را همراهی میکرد و از شادمانی در پوست نمیگنجید!
سبأیان مصر (در ظاهر) طرفدار خلافت حضرت علی، کوفیان میخواستند زبیربن عوام و سبأیان بصره میخواستند طلحه بن عبیدالله را در مقام خلافت ببینند! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 348 – 349)
در حالی که آن سه صحابی بزرگوار – علی و طلحه و زبیر – با آنان هیچ ارتباطی نداشتند و در مورد توطئة آنها علیه حضرت عثمان و حقیقت اهداف آنان کاملاً بیاطلاع بودند!
اما سران باند فریبکار سبأیه به آن بزرگواران دروغ بسته بودند و هواداران ساده دل و بیخبر و آشوب طلب خود را فریب داده و گفته بودند که ما با آنان در ارتباط قرار داریم و مکاتبه نموده و به دستور آنان به این حرکت دست زدهایم!
سبأییهای مصر به دروغ به پیروان خود میگفتند : ما به دستور علی این تلاشها و تحرکات را انجام میدهیم!؟
سبأییهای کوفه نیز به پیروان خود میگفتند : ما با هماهنگی و اطلاح زبیربن عوام به این اقدامات دست زدهایم!
همچنین سبأیهای بصره به پیروان ساده دل خود گفته بودند : ما این اقدام را به علم و اطلاح طلحه بن عبیدالله انجام میدهیم!
اما همچنان که گفته شد : دامن اصحاب بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وسلم از این اتهامات پاک بوده است.
اتباع و هواداران گروه سبأیه در محلی به نام «ذالخشب»، سبأیان کوفه در «الأعوص» و سبأیان مصر در «ذالمروه» اردو زدند!
رهبران و امرای آنان از آنها خواستند که همة احتیاطهای لازم را رعایت کنند و برای ورود به مدینه از خود شتاب به خرج ندهند! تا مردم مدینه متوجه هدف آنها نشوند و دستشان رو نشود!
رؤسا و امرای باند سبأیه دو نفر از رهبران شاخه کوفه را به نامهای زیادبن نضر و عبدالله بن اصم را مخفیانه به داخل مدینه فرستادند، تا از اوضاع و احوال داخل شهر اطلاعات لازم را کسب کنند، و از آنچه که مردم مدینه در اختیار دارند، مطلع شوند!
آنان وارد مدینه شدند و با برخی از مردم در لباس حجاج تماس گرفتند و با علی و طلحه و زبیر رضی الله عنهما و تعدادی از همسران رسول خدا صلی الله علیه وسلم ملاقات نمودند!
آنان در ملاقاتهای خود میگفتند : ما به قصد حج بیتالله الحرام از کوفه و مصر و بصره آمدهایم و در فاصله سه شبانه روزی مدینه مستقر شدهایم، هدف ما از آمدن به مدینه چیزی به غیر از ملاقات با عثمان و اظهار شکایت از تعدادی از والیان و کارگزاران و تقاضای عزل آنها نیست!
آنان از کسانی که با آنها ملاقات کرده بودند، برای ورود دستهجمعی به مدینه اجازه میخواستند!
اما هیچیک از آنها به خاطر آنکه سرکردگان فتنه و آشوبشان میدانستند، با ورود آنان به مدینه موافقت نکردند! که برای چیدن ثمر فتنهای که بر زمین پاشیده بودند، آمده باشند! زیرا اگر آنان قصد حج بیتالله الحرام دارند چرا به طرف مکه حرکت نمیکنند! و در حالی که در ماه شوال قرار دارند، چرا میخواهند وارد شهر مدینه شوند!؟
در عین حال مردم مدینه از حقیقت اهداف آنان در بیاطلاعی به سرمیبردند!
آن دو نفر به میان جمع اتباع سبأیه در اطراف مدینه بازگشتند و آنان را در جریان اقدامات خود قرار دادند و به آنها گفتند : که اهل مدینه از حقیقت قصد و هدف آنها اطلاعی ندارند، اما در مورد آنان دچار شک و تردید شده و مراقبشان هستند!
رهبران گروه عبدالله بن سبای یهودی، اوضاع و احوال جدید را در نشستی مورد برسی قرار دادند و در نهایت تصمیمگرفتند، از هر یک از شهرهای کوفه، بصره و مملکت مصر چند نفر را برای تماس و هماهنگی با اصحابی که گمان میکردند ممکن است با آنها همکاری کنند، تماس بگیرند!
آن چند نفری که اهل مصر بودند به ملاقات حضرت علی و کوفیان به ملاقات زبیر و بصریان به ملاقات طلحه رفتند!
هر یک از آنها با خود میگفتند اگر اهل مدینه با فرد مورد نظر ما بیعت کنند، ما به هدف خود رسیده و کاری به کار آنان نخواهیم داشت و در صورتی که از بیعت با او سرباز زدند، طرح و توطئههای خود را عملی مینماییم و در میان آنها تفرقه و چنددستگی به وجود میآوریم وبه دنبال آن در فرصت مناسبی بر آنها یورش میبریم و با آنان وارد جنگ میشویم!
هیئت مصری در حالی نزد حضرت علی رفتند که او در «احجارالزیت» بود و عمامهای قرمز بر سر نموده و ردایی یمنی پوشیده و شمشیرش را بر کمر بسته بود، از طرف دیگر فرزندش حسن را نزد حضرت عثمان فرستاده بود تا که او تنها نباشد!
هیئت سبأیان مصر با علی رضی الله عنه گفتگو کردند و پیشنهاد خویش را با او در میان گذاشتند و از او خواستند که مقام خلافت را بپذیرد!
علی رضی الله عنه بر سرشان فریاد کشید و خطاب به آنان گفت : انسانهای پاک و پرهیزکار میدانند که لشکری را که در «ذیخشب» و «ذیالمروه» و «اعوص» گرد آمدهاند، از طرف رسول خدا صلی الله علیه وسلم مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند، برگردید که خداوند حافظتان نباشد و همراهیتان نکند!! او سپس آنان را از خود راند!
هیئت متشکل از تعدادی از اتباع عبدالله بن سبای یهودی به ملاقات طلحه رفتند، که او نیز پسرش محمد را برای محافظت از حضرت عثمان نزد او فرستاده بود، آنان با او نیز سخن گفتند و پیشنهادشان را مطرح نمودند! حضرت طلحه خطاب به آنان گفت : همة پاکان و صالحان میدانند که سپاهی را که شما در «ذیخشب» و «ذیالمروه» و «الأعوص» گرد آمدهاید، از زبان رسول خدا صلی الله علیه وسلم مورد لعن و نفرین قرار گرفتهاند، و سپس او نیز آنان را از خود راند!
هیئت سبأیان کوفی نیز پس از ملاقات با زبیر بن عوام پاسخی مشابه سخنان علی و طلحه رضی الله عنهم را شنیدند. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 349 – 350)
والی مصر عبدالرحمن بن سعد بن ابی اسرح بود، سبأیانی که در مصر بودند، به رهبری محمدبن ابی حذیفه – پسر همسر حضرت عثمان و کسی که در خانه او بزرگ شده بود – علیه او شوریده و جار و جنجال راه انداخته که سرانجام والی مصر را از شهر بیرون نمودند و محمد بن ابیحذیفه زمام امور مصر را در دست گرفت و والی معزول راه مدینه را در پیش گرفت!
سرکردگان باند سبأیه در حضور تعدادی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم با حضرت عایشه به مناقشه و منازعه پرداختند و او به همه تهمتها و شبهافکنیهای آنان پاسخ داد و بیپایگی همه اتهامات آنان را بر ملا نمود!
هیئت سبأیان مصری خواستار برکناری عبدالله بن سعدبن ابیسرح و تعیین کسی دیگر بر جای او شدند!
حضرت عثمان فرمود : میخواهید چه کسی را جانشین او کنم؟
گفتند : میخواهیم محمدبن ابیبکر را جانشین او نمایی!
حضرت عثمان با پیشنهاد آنها موافقت نمود، و عبدالله بن سعد عزل و محمدبن ابیبکر را به جانشینی او تعیین نمود!
او درست همان کاری را انجام داد که قبلاً در ارتباط با درخواست شورشیان و سبأیان کوفه مبنی برعزل سعیدبن عاص و تعیین ابوموسی اشعری انجام داده بود.
هیئتهای سبأیه اینگونه وانمود کردند که با عزل عبدالله بن سعد و تعیین محمدبن ابیبکر به اهداف خویش دست یافته و قصد دارند به ممالک خود بازگردند!
سبأیان مصر به همراهی محمدبن ابیبکر والی جدید – که فریب تبلیغات و افکار آنها را خورده و از آنها حمایت میکرد – به مصر بازگشتند و سبأیان کوفه و بصره نیز ظاهراً راهی عراق گردیدند!( تاریخ طبری : ج 4 ص 354 – 355)
مسلمانان مدینه فکر میکردند قضیه فیصله پیدا نموده و مشکل حل شده است! و خطر بحران پایان یافته! و هیچ وقت فکر نمیکردند که این بازگشت در واقع بخشی از توطئه یهودی و ابلیسی باند سبأیه به شمار میآید!
دو نفر از سرکردگان باند سبأیه به نامهای اشتر نخعی اهل کوفه و حکیم بن جبله دزد و راهزن مشهور بصری پس از حرکت اتباع و همفکران خود به سوی مصر وکوفه و بصر، برای عملی کردن بخشی از توطئه در مدینه باقی ماندند!
اتباع عبدالله بن سبا در دو راه دور از هم راهی سرزمین خود شدند، مصریان از طرف شمال غربی به سوی مصر و عراقیها از راه شمال غربی عراق گردیدند!
نامة مرموز
در شرایطی که مصریان سبأیه در ظاهر راه مصر را در پیش گرفته و در فاصله سه شبانه روزی مدینه قرار داشتند، ناگهان جوان سیاهپوستی را دیدند که سوار بر شتر به سرعت طرف آنان میآید!
وقتی نوجوان سیاهپوست سر رسید، از او پرسید : چه شده؟یا با ما کار داری، یا فراری هستی؟!
گفت : من پیش خدمت امیرالمؤمنین عثمان هستم و مرا برای انجام کاری به سوی والی مصر فرستاده و اکنون عازم مصر هستم!؟
گفتند : والی مصر محمدبن ابیبکر است و اینک همراه ماست!
جوان سیاهپوست گفت : من با او کاری ندارم، نزد عبدالله بن سعد میروم و با او کار دارم!؟
محمدبن ابی بکر گفت : نامهای را که به همراه داری به من بده!
او در ظاهر از دادن نامه امتناع کرد، ولی نهایتاً نامه را که با مهر حضرت عثمان برای عبدالله بن سعد نوشته شده بود از او گرفتند که در آن نوشته شده بود!
«هر گاه آن جماعت نزد تو آمدند، محمدبن ابیبکر و فلان و فلان را به قتل برسان! و بقیه آنان را زندانی کن! و نامهای را که در مورد تعیین محمدبن ابیبکر نوشتهام پاره کرده و خود زمام امور مصر را به دست بگیر! تا پیامهای بعدی من به تو میرسد!»
محمدبن ابیبکر دستور داد گروه سبأیه متوقف شوند، و سپس نامه را برای آنها خواند و آنان را علیه حضرت عثمان تحریک نمود و به آنان گفت : چگونه میخواهید عثمان را اینگونه به حال خود رها کنید و به مصر بازگردید؟! با او در مورد اموری به توافق رسیدیم اما او آن توافقها را زیر پا گذاشته و به قتل و زندانی نمودن ما دستور داده است؟! اکنون هیچ چارهای به غیر از عزل او نداریم، و اگر حاضر به استعفا نشد او را به قتل خواهیم رسانید!
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
|