سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

18 خرداد 1402 19/11/1444 2023 Jun 08

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 571
بازدید کـل سايت: 6400975
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 275   تعداد بازدید: 2640 تاریخ اضافه: 2010-03-25

آغاز عملیات اجرای توطئه برعلیه عثمان

بسم الله الرحمن الرحیم

 

در ماه شوال سال سی و پنج هجری پیروان و هواداران این گروه همراه با حجاج و در لباس حاجیان از مملکت مصر حرکت کرده و به نزدیکی مدینه رسیده بودند!

آنها به چهار گروه تقسیم شده و برای هر گروه امیر و رئیسی را تعیین نموده بودند و آن چهار امیر نیز دارای امیر بودند، و عبدالله بن سبأ شیطان بزرگشان نیز آنان را همراهی می‌کرد.

چهار رئیس آنان عبارت بودند از عبدالرحمن بن عدیس البلوی، و کنانه‌بن بشر تجیبی، سودان بن حمران سکونی و قتیره بن فلان‌سکونی!

امیر همة آنان نیز غافقی بن حرب‌العکّی بود!

تعداد افراد هر چهار گروه آنان یک هزار نفر بود!

باند عبدالله بن سبأ در کوفه نیز در چهار گروه و در مجموع در تعداد یک هزار نفر به طرف مدینه حرکت کردند و رؤسای گروه‌ها عبارت بودند از : زیدبن صوحان عبدی، اشتر نخعی، زیادبن نضرحادثی و عبدالله بن اصم. و امیر همة آنها را عمربن اصم بود.

سبأیان بصره نیز به چهار گروه تقسیم شده و آنان نیز یک هزار نفر بودند و رؤسای گروه‌ها عبارت بودند از حکیم‌بن جبله عبدی، دریح بن عباد عبدی، بشر بن شریح قیسی و ابن المخرّش ابن عبدحنفی.

 

ریاست همة آنها بر عهدة حرقوص بن زهیر سعدی بود.

بدین ترتیب توطئه‌ برزگی توسط سبأیان تدارک دیده شده بود، اما مسلمانان از حقیقت هدف آنان بی‌خبر بودند!

بیش از سه هزار نفر از اتباع و هواداران این گروه برانداز در ظاهر برای ادای مناسک حج، اما در واقع با هدف برکناری ویا کشتن خلیفه روانة مدینه شدند!

عبدالله بن سبأ برای نظارت بر اجرای طرح‌های خود و نزدیکی اجرای توطئه‌ یهودی و ابلیسی‌اش آنها را همراهی می‌کرد و از شادمانی در پوست نمی‌گنجید!

سبأیان مصر (در ظاهر) طرفدار خلافت حضرت علی، کوفیان می‌خواستند زبیربن عوام و سبأیان بصره می‌خواستند طلحه بن عبیدالله را در مقام خلافت ببینند! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 348 – 349)

 

در حالی که آن سه صحابی بزرگوار – علی و طلحه و زبیر – با آنان هیچ ارتباطی نداشتند و در مورد توطئة آنها علیه حضرت عثمان و حقیقت اهداف آنان کاملاً بی‌اطلاع بودند!

اما سران باند فریبکار سبأیه به آن بزرگواران دروغ بسته بودند و هواداران ساده دل و بی‌خبر و آشوب طلب خود را فریب داده و گفته بودند که ما با آنان در ارتباط قرار داریم و مکاتبه نموده و به دستور آنان به این حرکت دست زده‌ایم!

سبأیی‌های مصر به دروغ به پیروان خود می‌گفتند : ما به دستور علی این تلاش‌ها و تحرکات را انجام می‌دهیم!؟

سبأیی‌های کوفه نیز به پیروان خود می‌گفتند : ما با هماهنگی و اطلاح زبیربن عوام به این اقدامات دست زده‌ایم!

همچنین سبأی‌های بصره به پیروان ساده دل خود گفته بودند : ما این اقدام را به علم و اطلاح طلحه بن عبیدالله انجام می‌دهیم!

اما همچنان که گفته شد : دامن اصحاب بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وسلم از این اتهامات پاک بوده است.

اتباع و هواداران گروه سبأیه در محلی به نام «ذالخشب»، سبأیان کوفه در «الأعوص» و سبأیان مصر در «ذالمروه» اردو زدند!

رهبران و امرای آنان از آنها خواستند که همة احتیاط‌های لازم را رعایت کنند و برای ورود به مدینه از خود شتاب به خرج ندهند! تا مردم مدینه متوجه هدف آنها نشوند و دستشان رو نشود!

رؤسا و امرای باند سبأیه دو نفر از رهبران شاخه کوفه را به نام‌های زیادبن نضر و عبدالله بن اصم را مخفیانه به داخل مدینه فرستادند، تا از اوضاع و احوال داخل شهر اطلاعات لازم را کسب کنند، و از آنچه که مردم مدینه در اختیار دارند، مطلع شوند!

آنان وارد مدینه شدند و با برخی از مردم در لباس حجاج تماس گرفتند و با علی و طلحه و زبیر رضی الله عنهما  و تعدادی از همسران رسول خدا صلی الله علیه وسلم  ملاقات نمودند!

 

آنان در ملاقات‌های خود می‌گفتند : ما به قصد حج بیت‌الله الحرام از کوفه و مصر و بصره آمده‌ایم و در فاصله سه شبانه روزی مدینه مستقر شده‌ایم، هدف ما از آمدن به مدینه چیزی به غیر از ملاقات با عثمان و اظهار شکایت از تعدادی از والیان و کارگزاران و تقاضای عزل آنها نیست!

آنان از کسانی که با آنها ملاقات کرده بودند، برای ورود دسته‌جمعی به مدینه اجازه می‌خواستند!

اما هیچیک از آنها به خاطر آنکه سرکردگان فتنه و آشوبشان می‌دانستند، با ورود آنان به مدینه موافقت نکردند! که برای چیدن ثمر فتنه‌ای که بر زمین پاشیده بودند، آمده باشند! زیرا اگر آنان قصد حج بیت‌الله الحرام دارند چرا به طرف مکه حرکت نمی‌کنند! و در حالی که در ماه شوال قرار دارند، چرا می‌خواهند وارد شهر مدینه شوند!؟

 

در عین حال مردم مدینه از حقیقت اهداف آنان در بی‌‌اطلاعی به سرمی‌بردند!

آن دو نفر به میان جمع اتباع سبأیه در اطراف مدینه بازگشتند و آنان را در جریان اقدامات خود قرار دادند و به آنها گفتند : که اهل مدینه از حقیقت قصد و هدف آنها اطلاعی ندارند، اما در مورد آنان دچار شک و تردید شده و مراقبشان هستند!

رهبران گروه عبدالله بن سبای یهودی، اوضاع و احوال جدید را در نشستی مورد برسی قرار دادند و در نهایت تصمیم‌گرفتند، از هر یک از شهرهای کوفه، بصره و مملکت مصر چند نفر را برای تماس و هماهنگی با اصحابی که گمان می‌کردند ممکن است با آنها همکاری کنند، تماس بگیرند!

آن چند نفری که اهل مصر بودند به ملاقات حضرت علی و کوفیان به ملاقات زبیر و بصریان به ملاقات طلحه رفتند!

هر یک از آنها با خود می‌گفتند اگر اهل مدینه با فرد مورد نظر ما بیعت کنند، ما به هدف خود رسیده و کاری به کار آنان نخواهیم داشت و در صورتی که از بیعت با او سرباز زدند، طرح و توطئه‌های خود را عملی می‌نماییم و در میان آنها تفرقه و چنددستگی به وجود می‌آوریم وبه دنبال آن در فرصت مناسبی بر آنها یورش می‌بریم و با آنان وارد جنگ می‌شویم!

هیئت مصری در حالی نزد حضرت علی رفتند که او در «احجارالزیت» بود و عمامه‌ای قرمز بر سر نموده و ردایی یمنی پوشیده و شمشیرش را بر کمر بسته بود، از طرف دیگر فرزندش حسن را نزد حضرت عثمان فرستاده بود تا که او تنها نباشد!

هیئت سبأیان مصر با علی رضی الله عنه  گفتگو کردند و پیشنهاد خویش را با او در میان گذاشتند و از او خواستند که مقام خلافت را بپذیرد!

علی رضی الله عنه بر سرشان فریاد کشید و خطاب به آنان گفت : انسان‌های پاک و پرهیزکار می‌دانند که لشکری را که در «ذی‌خشب» و «ذی‌المروه» و «اعوص» گرد آمده‌اند، از طرف رسول خدا صلی الله علیه وسلم مورد لعن و نفرین قرار گرفته‌اند، برگردید که خداوند حافظتان نباشد و همراهیتان نکند!! او سپس آنان را از خود راند!

هیئت متشکل از تعدادی از اتباع عبدالله بن سبای یهودی به ملاقات طلحه رفتند، که او نیز پسرش محمد را برای محافظت از حضرت عثمان نزد او فرستاده بود، آنان با او نیز سخن گفتند و پیشنهادشان را مطرح نمودند! حضرت طلحه خطاب به آنان گفت : همة پاکان و صالحان می‌دانند که سپاهی را که شما در «ذی‌خشب» و «ذی‌المروه» و «الأعوص» گرد آمده‌اید، از زبان رسول خدا صلی الله علیه وسلم مورد لعن و نفرین قرار گرفته‌اند، و سپس او نیز آنان را از خود راند!

هیئت سبأیان کوفی نیز پس از ملاقات با زبیر بن عوام پاسخی مشابه سخنان علی و طلحه رضی الله عنهم  را شنیدند. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 349 – 350)

 

والی مصر عبدالرحمن بن سعد بن ابی اسرح بود، سبأیانی که در مصر بودند، به رهبری محمدبن ابی حذیفه – پسر همسر حضرت عثمان و کسی که در خانه او بزرگ شده بود – علیه او شوریده و جار و جنجال راه انداخته که سرانجام والی مصر را از شهر بیرون نمودند و محمد بن ابی‌حذیفه زمام امور مصر را در دست گرفت و والی معزول راه مدینه را در پیش گرفت!

سرکردگان باند سبأیه در حضور تعدادی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم  با حضرت عایشه به مناقشه و منازعه پرداختند و او به همه تهمت‌ها و شبه‌افکنی‌های آنان پاسخ داد و بی‌پایگی همه اتهامات آنان را بر ملا نمود!

 

هیئت سبأیان مصری خواستار برکناری عبدالله بن سعدبن ابی‌سرح و تعیین کسی دیگر بر جای او شدند!

حضرت عثمان فرمود : می‌خواهید چه کسی را جانشین او کنم؟

گفتند : می‌خواهیم محمدبن ابی‌بکر را جانشین او نمایی!

حضرت عثمان با پیشنهاد آنها موافقت نمود، و عبدالله بن سعد عزل و محمدبن ابی‌بکر را به جانشینی او تعیین نمود!

او درست همان کاری را انجام داد که قبلاً در ارتباط با درخواست شورشیان و سبأیان کوفه مبنی برعزل سعیدبن عاص و تعیین ابوموسی اشعری انجام داده بود.

هیئت‌های سبأیه اینگونه وانمود کردند که با عزل عبدالله بن سعد و تعیین محمدبن ابی‌بکر به اهداف خویش دست یافته و قصد دارند به ممالک خود بازگردند!

سبأیان مصر به همراهی محمدبن ابی‌بکر والی جدید – که فریب‌ تبلیغات و افکار آنها را خورده و از آنها حمایت می‌کرد – به مصر بازگشتند و سبأیان کوفه و بصره نیز ظاهراً راهی عراق گردیدند!( تاریخ طبری : ج 4 ص 354 – 355)

 

مسلمانان مدینه فکر می‌کردند قضیه فیصله پیدا نموده و مشکل حل شده است! و خطر بحران پایان یافته! و هیچ وقت فکر نمی‌کردند که این بازگشت در واقع بخشی از توطئه‌ یهودی و ابلیسی باند سبأیه به شمار می‌آید!

دو نفر از سرکردگان باند سبأیه به نام‌های اشتر نخعی اهل کوفه و حکیم بن جبله دزد و راهزن مشهور بصری پس از حرکت اتباع و همفکران خود به سوی مصر وکوفه و بصر، برای عملی کردن بخشی از توطئه در مدینه باقی ماندند!

اتباع عبدالله بن سبا در دو راه دور از هم راهی سرزمین خود شدند، مصریان از طرف شمال غربی به سوی مصر و عراقی‌ها از راه شمال غربی عراق گردیدند!

 

نامة مرموز

در شرایطی که مصریان سبأیه در ظاهر راه مصر را در پیش گرفته و در فاصله سه شبانه ‌روزی مدینه قرار داشتند، ناگهان جوان سیاه‌پوستی را دیدند که سوار بر شتر به سرعت طرف آنان می‌آید!

وقتی نوجوان سیاه‌پوست سر رسید، از او پرسید : چه شده؟یا با ما کار داری، یا فراری هستی؟!

گفت : من پیش خدمت امیرالمؤمنین عثمان هستم و مرا برای انجام کاری به سوی والی مصر فرستاده و اکنون عازم مصر هستم!؟

گفتند : والی مصر محمدبن ابی‌بکر است و اینک همراه ماست!

جوان سیاه‌پوست گفت : من با او کاری ندارم، نزد عبدالله بن سعد می‌روم و با او کار دارم!؟

محمدبن ابی بکر گفت : نامه‌ای را که به همراه داری به من بده!

او در ظاهر از دادن نامه امتناع کرد، ولی نهایتاً نامه را که با مهر حضرت عثمان برای عبدالله بن سعد نوشته شده بود از او گرفتند که در آن نوشته شده بود!

«هر گاه آن جماعت نزد تو آمدند، محمدبن ابی‌بکر و فلان و فلان را به قتل برسان! و بقیه آنان را زندانی کن! و نامه‌ای را که در مورد تعیین محمدبن ابی‌بکر نوشته‌ام پاره کرده و خود زمام امور مصر را به دست بگیر! تا پیام‌های بعدی من به تو می‌رسد!»

محمدبن ابی‌بکر دستور داد گروه سبأیه متوقف شوند، و سپس نامه را برای آنها خواند و آنان را علیه حضرت عثمان تحریک نمود و به آنان گفت : چگونه می‌خواهید عثمان را اینگونه به حال خود رها کنید و به مصر بازگردید؟! با او در مورد اموری به توافق رسیدیم اما او آن توافق‌ها را زیر پا گذاشته و به قتل و زندانی نمودن ما دستور داده است؟! اکنون هیچ چاره‌ای به غیر از عزل او نداریم، و اگر حاضر به استعفا نشد او را به قتل خواهیم رسانید!

 

 

وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.‏


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان