روش عثمان رضی الله عنه در مواجهه با فتنه و آشوب
بسم الله الرحمن الرحیم
از مطالعه اسناد و مدارک تاریخی میتوان دریافت که عثمان برای مواجهه با این فتنه و آشوب، چندین روش را در پیش گرفت که عبارتند از:
نخست: عثمان رضی الله عنه به پیشنهاد صحابه رضی الله عنهم هیأتهای تحقیق و تفحص را به مناطق مختلف اعزام میکند
با شیوع شایعات و اکاذیبی که سبئیان در اقصی نقاط بلاد اسلامی پراکنده بودند محمد بن مسلمه و طلحه بن عبیداللهس نزد عثمان آمدند و از او سؤال کردند که آیا آن شایعات را شنیده است؟ عثمان نیز که تا آن زمان آن شایعات به گوشش نرسیده بود از ایشان خواست تا آنها را برای او بازگو کنند. چون عثمان از آن مسايل باخبر شد با صحابه مشورت نمود تا راه حلی را برای مقابله با آنها بیابد. صحابه به او پیشنهاد کردند تا او هیأتهایی را برای تحقیق و تفحص و تشخیص صحت و سقم این اخبار و شایعات به مناطق مختلف اعزام نماید. عثمان نیز چنین کرد و صحابهای را که کاملاً مورد اعتماد و اطمینان او بود به آن سرزمینها فرستاد. او محمد بن مسلمهس را که در عهد عمر رضی الله عنه مسئول محاسبه و بازخواست از والیان و امرا بود به کوفه اعزام نمود. أسامه بن زید بن حارثه را که رسول خدا صلی الله عليه وسلم هم خود او و هم پدرش را بسیار دوست میداشت و بدو اعتماد کامل داشت تا آنجا که پیش از وفات، او را امیر لشکری نمود که قصد داشت به جانب روم بفرستد و در هنگام وفات نیز، به صحابه سفارش فرمود که حتماً لشکر اسامه را اعزام کنند، به بصره فرستاد. عمار بن یاسر را که از سابقین در اسلام بود و جزو مجاهدین در راه خدا به حساب میآمد به مصر گسیل داشت و عبدالله بن عمر را که مردی صالح و با تقوا بود به شام اعزام نمود. تمامی این صحابه، کار مهم و طاقت فرسای خود را با موفقیت انجام دادند و همزمان با هم به مدینه بازگشتند و تنها عمار بود که پس از تأخیری کوتاه، بعد از آنان نزد عثمان برگشت. آنان پس از پرسوجو از ساکنان آن سرزمینها و تحقیق و تفحص از عملکرد والیان و امرا، اجماعاً به یک نتیجه واحد رسیده بودند.[1]
آنان خطاب به مردم مدینه چنین گفتند: ای مردم! بدانید ما در آن سرزمینها هیچ مسألهای نیافتیم که خلاف دین و مصالح امت باشد. امرا و والیان، عدالت را در حق مردم رعایت کرده و به طور تمام و کمال حق و حقوقشان را پرداخت مینمایند و به طور شایسته امور ایشان را اداره میکنند هر چند در این میان، روایاتی وجود دارند که ادعا میکنند عمار بن یاسر علیه عثمان رضی الله عنه قیام کرد، اما باید دانست که سند و متن این روایات ضعیف است و از اشکالات بسیاری برخوردار میباشند.[2]
چون بازرسان نزد عثمان بازگشتند به او اطلاع دادند که هیچ مورد خاصی را در ارتباط با والیان مشاهده نکردند تا خلیفه آنان را عزل نمایند. آنان اعلام کردند که مردم در امنیت و رفاه و آرامش و عدالت بسر میبرند و بذر این شایعات و شبهات را تنها کینهتوزان و دشمنان اسلام و مسلمین در خفا و در میان مردم میافشانند تا نتوان آنان را شناخت و با ایشان برخورد کرد. اما عثمان رضی الله عنه به اعزام این بازرسان اکتفا ننمود و نامههایی را به سرزمینهای مختلف ارسال کرد.[3]
دوم: ارسال نامه به سرزمینهای مختلف
عثمان در این نامهها که به مثابه اعلامیهای خطاب به عموم مسلمانان بود چنین نوشت: «ای مردم! بدانید که هر وقت کارگزاران من به حج میآیند آنان را مورد بازخواست قرار دادهام و هرگز از عملکرد آنان بیخبر نبودهام. من از زمانی که خلیفه امت شدهام براساس امر به معروف و نهی از منکر حکومت کردهام و چون فردی از من یا کارگزاران حکومتم درخواستی نموده است به خواست خود دست یافته. من حق و حقوق مردم را بر حقوق خود و خانوادهام ترجیح دادهام و هرگز در خصوص حقوق آنان ظلمی ننمودهام. اما حال میبینم که افرادی به من تهمتهای ناروا میزنند و شایعاتی را در مورد من بر زبان میرانند. از همین جا اعلام میکنم که هر کس از من شکایتی دارد و گمان میکند که حق او را پایمان کردهام به حج امسال بیاید و آن را از من و یا کارگزاران دولتم بگیرد و اگر هم خواست آن را بر من ببخشد که خداوند نیکوکاران را پاداش نیک عطا فرماید». نقل است چون مردم از محتوای این نامهها با خبر شدند بسیار گریستند و عثمان را دعا نمودند.[4]
حال باید نگریست که آیا دنیا چنین گذشت، صبر، درایت و شجاعتی را به خود دیده است که این پیرمرد هشتاد و دو ساله از خود به نمایش گذاشت؟! آیا میتوان حاکمی را یافت که چنین تلاش دارد تا ریشه ظلم و ستم را بخشکاند؟! آیا مردم تا به حال، چنین عدالت والایی را به چشم خود دیدهاند؟! این عدالت تا بدان حد عظیم بود که خلیفه اعلام میدارد که در راه احقاق حقوق مردم، از حق و حقوق خود و خانوادهاش نیز میگذرد و تنها حد و مرز این عدالت را حدود شریعت پاک اسلام میداند که نباید پا را فراتر از آن گذاشت. عثمان به این مسأله اکتفا نکرد که بازرسانی امین و قابل اعتماد را به میان مردم بفرستد تا از اوضاع و احوال ایشان خبردار شود، بلکه رسماً به همهي مردم اعلام میدارد که هر کس را علیه او و کارگزارانش شکایتی است به حج آن سال بیاید و آن را در ملأعام مطرح نماید. نیز دستور داد تا همهي والیان و امرا در قلمرو خود همین رویه را در پیش گیرند و به شکایت مردم گوش فرا داده و آنگاه آن را به خود خلیفه اطلاع دهند و دیدگاههای راهگشای خود را در این مسايل بر خلیفه عرضه دارد[5].
سوم: مشورت عثمان رضی الله عنه با والیان و امرای خود
همچنین عثمان در راستای اقدامات پیشگیرانه خود، والیان بصره، شام و مصر را که عبارت بودند از عبدالله بن عامر، معاویه بن ابی سفیان و عبدالله بن سعد بن ابی سرح و نیز سعید بن عاص و عمرو بن عاص، والیان پیشین، را فراخواند و در رابطه با مسايل مهم جامعه مسلمانان و خطراتی که وحدت ایشان را تهدید میکند با آنان به مشورت پرداخت تا بتوانند راهکاری اساسی برای حل آن بحران بیابند[6]. عثمان نخست خطاب به والیان اعلام نمود که نگران آن است که این اخبار و شایعات درست باشد و والیان او در حق مردم ظلم و ستمی روا داشته باشند. والیان نیز با استناد به گزارش بازرسان، بیان داشتند که بدون شک این شایعات دروغ محض است و کاملاً بیپایه و اساس میباشند و نباید بدانها اعتنایی نمود. پس از این گفتگو، عثمان نظر و پیشنهاد هر یک از آنان را خواست. سعید بن عاص به او چنین گفت: که این شایعات در خفا و پنهان جعل شده و در میان مردم پراکنده میشوند و آنگاه ایشان که از همه جا بیخبرند آنرا در مکانها و مجالس مختلف بازگو میکنند؛ او اعلام نمود که به اعتقاد او تنها راه حل این معضل این است که هر کس این شایعات را جعل میکنند دستگیر و سپس کشته شود تا دیگر مردم دست از این حرف و حدیثهای دروغین بردارند. عبدالله بن سعد نیز بیان نمود که باید در قبال حقوقی که به مردم اعطا میشود از آنان خواست تا به وظایف خویش نسبت به حکومت عمل کنند و نباید آنان را به حال خود رها نمود. معاویه هم در مقام سخنی بر آمد و گفت: که مردم شام مردمانی مطیع و فرمانبردار هستند و عثمان تنها اخبار نیک از ایشان دریافت میکند و علت آن را رفتار خوب و عملکرد پسندیده حکومت در قبال آنان میداند. عمرو بن عاص نیز چون به سخن آمد از عملکرد عثمان رضی الله عنه انتقاد کرد و به او گفت: که او نسبت به مردم بسیار مهربانانه و با رأفت زیاده از حد برخورد میکند و باید به همان شیوه حکومت عمر رضی الله عنه باز گردد که در هنگام لزوم، قاطعیت و شدت از خود نشان میداد و چون شرایط اقتضا میکرد با نرمی و ملایمت رفتار مینمود. باید با افراد شرور و بد ذات با خشونت و شدت بر خورد نمود و در مقابل مردمانی که خیر و صلاح امت را میخواهند با عطوفت و ملایمت برخورد شود؛ اما تو نسبت به همه به یک صورت رفتار نمودهای و هیچ فرقی میان ایشان قائل نشدهای. در این هنگام، عثمان شروع به سخن گفتن نمود و پس از حمد و ثنای پروردگار، خطاب به حاضرین چنین گفت: «تمام پیشنهادات شما را شنیدم. اما بدانید که هر مسألهای را راه حلی است و راه حل این معضلی که گریبانگیر امت شده است ملایمت و مدارا با ایشان میباشد اما نباید این مدارا و مسامحه از چارچوب حدود خداوند بزرگ فراتر روند و آن مرزها را زیر پا بگذارد، چرا که هیچ کس را چنین حقی نیست که در اجرای حدود پروردگار خللی ایجاد نماید. بدانید اگر مسأله، درِ سعادت امت را بسته است، محبت و مدارا و مسامحه با خلق خدا این در را به روی ایشان میگشاید. یقین دارم که هیچ کس را بر من حقی نیست که آن را حجت و دلیل شورش خود گرداند، چرا که خداوند عزوجل ، خود، شاهد است که در راه خیر و صلاح خود و امت اسلام از هیچ کوششی فرو گذار نبودهام. اما بدانید اگر چرخهای آسیاب فتنه و آشوب به حرکت در آید، هیچ کس را توان آن نیست که آن را از حرکت باز ایستاند. من از خداوند عزوجل خواهانم که پیش از اينكه آتش این فتنه سر تا سر جهان اسلام را فراگیرد، جان مرا بستاند تا عثمان، هرگز به این بلا گرفتار نیاید که هیزمکش این آتش ویرانگر باشد. شما نیز با ملایمت و محبت، تلاش کنید که مردم از این فتنه دور بمانند، حق و حقوق ایشان را تمام و کمال به آنان پرداخت نمایید، از اشتباهات ایشان در گذرید اما به هوش باشد که در مورد حدود شریعت خداوند با هیچ کس مصالحه ننمایید».[7]
هر چند عثمان پیشنهاد عمرو بن عاص را نپذیرفت اما در واقع، او همان روش ابوبکر و عمر را در پیش گرفت، چرا که در هنگام بروز فتنه و آشوب میان امت، میبایست از در محبت و مدارا و عفو و گذشت به مقابله با آن پرداخت و نباید با اعمال خشونت و شدت عمل، بر شدت آن فتنه افزود. عثمان آرزو داشت که بمیرد اما عامل شدت یافتن آن فتنه میان امت نباشد. اما در عین حال، تأکید داشت که نباید از چارچوب دستورات خداوند عزوجل خارج شد و آنها را زیر پا گذاشت. او معتقد بود که ملایمت و مدارا بهترین روش مقابله با فتنه میباشد و عفو و گذشت، بهترین پاسخ به آن است و در طول این بحرانها نباید مردم را از حق و حقوق خود محروم ساخت و آنان را تحت فشار قرار داد.[8]
لازم به ذکر است که در این میان، باز دستان کینهتوزان و دروغگویان به کار افتاد و با جعل روایاتی ضعیف که راویان آنها یا غیر معتبر هستند و یا گمنام و نامعلوم، تلاش کردهاند تا روابط میان عثمان رضی الله عنه و عمرو بن عاصس را بد جلوه دهند تا آنجا که عمرو قصد داشته عثمان رضی الله عنه را به قتل رساند اما با ترور عثمان رضی الله عنه او فرصت را غنیمت شمرده و در راه رسیدن به آمال و آرزوهای جاهطلبانه خود، ادعای خونخواهی خلیفه مقتول را میکند[9]. این روایت را مؤرخان و محدثان رد کرده و آن را نادرست میدانند[10]. همچنین در روایتی دیگر که راویان آن افرادی غیر معتبر و یا گمنام هستند آمده است که عمرو به عثمان گفت: تو از طریق خاندان بنی امیه بر مردم حکومت راندهای و در طول این سالها هرکاری که تو انجام دادهاي از تو مبرا کردهاند و به هر بیراهه که گام نهادهای قدم گذاشتهاند. حال و در این شرایط، یا شیوه حکومت خود را اصلاح کن و یا از این مقام کنار رو، در غیر اینصورت تصمیمی قاطع بگیر و آن را اجرا کن[11]. در همان روایت نیز آمده است که عبدالله بن عامر به عثمان رضی الله عنه پیشنهاد کرد تا مردم را به میادین کارزار بفرستد تا به مسايل دیگر مشغول شوند و از این حرف و حدیثهایی که راجع به حکومت تو میگویند، دست بر دارند.[12]
اما عثمان بر خلاف تمام این دروغها، والیان و امرای خود را فرمان داد تا با ملایمت و مدارا با مردم رفتار کنند و از بازداشت یا قتل آشوب طلبان بپرهیزند[13]. در واقع، در آن شرایط حساس، هر فرد با بصیرت و خردمندی میدانست که دیر یا زود آتش فتنهای بزرگ شعلهور خواهد شد و سر تا سر جهان اسلام را در بر میگیرد.[14]
1- عثمان رضی الله عنه پیشنهادهای معاویه را نمی پذیرد
معاویه پیش از اينكه مانند دیگر والیان به قلمرو خود باز گردد به عثمان رضی الله عنه پیشنهاد کرد تا او را همراه خود به شام ببرد اما عثمان این پیشنهاد را رد نمود و بدو گفت: من هرگز سرزمین رسول خدا صلی الله عليه وسلم را ترک نخواهم کرد هرچند این کار به قیمت جانم تمام شود. چون معاویه چنین پاسخي را از عثمان رضی الله عنه شنید از او خواست تا به او اجازه دهد لشکری را جهت دفاع از خلیفه و دیگر ساکنان مدینه بدان دیار گسیل دارد. اما عثمان بار دیگر این درخواست را نپذیرفت و به معاویه چنین فرمود: من هرگز ارزاق و نیازمندیهای مردمانی را که در سرزمین رسول اللهص سکنی گزیدهاند کم نخواهم کرد و هرگز در پرداخت حقوق و سهم بیتالمال بر مهاجرین و انصار رسول اللهص سخت نمیگیرم. معاویه که میدید تلاشهایش برای قانع کردن خلیفه به جایی نمیرسد، به عثمان رضی الله عنه گفت که: ای امیر المومنین! میدانم با این اوضاع و احوال، این فتنهانگیزان سرانجام یا شما را ترور میکنند و یا به شما اعلان جنگ خواهند داد. عثمان این بار نیز با صلابت و قاطعیت چنین پاسخ داد: خداوند عزوجل مرا در برابر ایشان بس است که او بهترین کار ساز مشکل گشا است.[15]
در واقع، معاویه نیز چون دیگر بزرگان صحابه مطمئن بود که در پشت تمام این شائعات و دروغها، دستان پلیدی نهفته است که قصد دارد وحدت امت اسلام و بنیان به حق خلافت را از میان بردارد. اما عثمان، این خلیفهي رهیافته، فکری دیگر در سر داشت؛ او میخواست تا آخر راه با آن آشوب طلبان و فتنهانگیزان به مدارا و مسامحه بپردازد تا دیگر ایشان را بر او هیچ حجت و بهانهای نباشد و به این ترتیب، این بد طینتان گمراه را در دنیا و آخرت و نزد خداوند و مردمان خوار و رسوا مینمود و این تصمیمی بود شجاعانه که تنها از چنین مرد دادگر و بزرگواری بر میآمد.[16]
2- عثمان رضی الله عنه نقشه توطئهگران را برملا میسازد
عثمان میدانست که توطئهگران در مدینه حضور دارند و در حال تحریک مردم علیه او میباشند. به همین دلیل برای اينكه بتواند از جزئیات نقشههای آنان اطلاع یابد مردی مخزومی و مردی زهری را به میان منافقان توطئهگر فرستاد تا در بین ایشان نفوذ کنند. این دو مرد بر اثر تربیت خاصی که نزد عثمان یافته بودند هیچ کینه و نفرتی از خلیفه به دل نداشتند و کاملاً مورد اعتماد عثمان بودند. در واقع، عثمان آن دو مرد را سالها پیش، به خاطر ارتکاب گناه، مجازات و محاکمه نموده بود و میدانست همین سابقه میتواند در جلب اعتماد منافقان به آن دو مؤثر واقع شود. آن دو مرد نیز در این مأموریت خود سربلند بیرون آمدند و توانستند با جلب اعتماد منافقان، تعداد آنان و جزئیات نقشه ایشان را به عثمان رضی الله عنه خبر دهند. منافقان به آن دو گفته بودند که قصد دارند نزد عثمان بروند و شایعاتی را که بر سر زبانهاست به او منتقل کنند، آنگاه به نزد مردم باز گردند و به ایشان بگویند آنان حقایق را به عثمان بازگو کردند اما عثمان قصد ندارد از اقدامات پیشین خود دست بر دارد و اشتباهاتش را جبران نماید. پس از اينكه توانستیم ذهن مردم را تحت تاثیر خود قرار دهیم، مرحلهي دوم نقشه را آغاز میکنیم. در این مرحله، در هیأت حجاج، خود را به عثمان میرسانیم و او را وادار میکنیم که علناً از مقام خلافت استعفا دهد و در صورت مقاومت او را خواهیم کشت، همچنین آنان نزد آن دو مرد اعتراف کردند که آنان در حال حاضر، تنها سه نفر هستند. چون عثمان از این نقشه با خبر شد لبخندی زد و آنگاه دست به دعا برداشت و از خداوند عزوجل تقاضا نمود تا آن منافقان را هدایت کند و از شقاوت دنیا و آخرت برهاند. سپس به مسجد رفت و کوفیان و بصریان را فراخواند، صحابه نیز گرداگرد آن جمعیت جمع شدند تا به سخنان عثمان رضی الله عنه گوش فرا دهند. چون عثمان حقیقت ماجرا را به آن مردمان گفت، همه فریاد زنان از او خواستند تا آن چند نفر را به قتل برسانند. اما عثمان با این درخواست مخالفت نمود و به ایشان پاسخ داد که آن منافقان به ظاهر مسلمان هستند و نمیخواهم که دیگران در مورد این اقدام من بگویند که عثمان چند مسلمان را به خاطر مخالفت با او به قتل رسانید. ما آنان را نمیکشیم، بلکه از این اقدام آنان چشمپوشی میکنیم و آنان را میبخشانیم و تلاش خواهیم کرد تا آنان را به راه راست آوریم و چشمانش را به حقیقت ناب روشن سازیم. هیچ کس حق ندارد مسلمانی را به قتل برساند جز آنکه مرتکب قتل شود و یا ارتداد و کفر خویش راعیان نماید.[17]
چهارم: اقامه حجت و برهان بر ضد توطئهگران
آنگاه عثمان، سبئیان را دعوت نمود تا در مسجد و جلوی دیدگان همهي صحابه و دیگر مسلمانان ادعاهای خود را اثبات کنند و گناهان و اشتباهات و ظلم و فساد او و دستگاه خلافتش را به همگان نشان دهند. چون آن منافقان چنین نمودند، عثمان نیز با ارائه دلایل و توضیحات روشنگرانه پاسخ آنان و اتهامات ایشان را داد. او تک تک اتهامات سبئیان علیه او را تبیین نمود و جوابهای محکمی را به آنها داد و تمامی صحابه و بزرگان اسلام را گواه و شاهد آن ادله و توضیحات خود گرفت که هیچ کدام از آنها دروغ نمیباشند.[18]
1- او گفت از من انتقاد میکنند که من نماز در سفر را برخلاف سنت رسول خدا صلی الله عليه وسلم و ابوبکر و عمر کامل خواندهام. باید بگویم من نماز را هنگام مسافرت به مکه کامل خواندم و همانطور که همه میدانند اقوام و خویشان من در آنجا ساکن هستند و در واقع من در میان اقوام و نزدیکان خود اقامت داشتم و مسافر محسوب نمیشدم. صحابه نیز سخنان او را تأیید کردند.
2- او بیان داشت که او را متهم میکنند که چراگاههای وسیعی را به شتران حکومت اختصاص داده و دیگر مردمان را در تنگنا قرار داده است. باید گفت: که چراگاه شتران در عهد رسول خدا صلی الله عليه وسلم و ابوبکر و عمر نیز وجود داشتند و من تنها آنها را توسعه دادم؛ چرا که شتران زکات و جهاد به میزان بسیار زیادی افزایش یافته بودند. از طرف دیگر من هرگز فقرا و مساکین را منع نکردم که نباید از آن چراگاهها استفاده کنند. خود من هرگز حیواناتم را در آن چراگاهها به چرا نفرستادم و همانطور که میدانید قبل از به خلافت رسیدن بیشتر از همهي مسلمانان شتر و گوسفند داشتم اما حالا فقط گوسفند دارم و از آن همه شتر، تنها دو شتر برایم مانده که آنها را نیز برای رفتن به مکه و ادای مراسم حج نگهداشتهام. پس از گفتن این سخنان، صحابه کلام او را تصدیق نمودند.
3- مرا متهم میکنند که همهي نسخههای قرآن را سوزاندهام و تنها یک نسخه از آنها را باقی گذاشتهام. مگر نه این است که قرآن، کلام خدا و از جانب او بر پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم نازل شد. این کتاب واحد است و چند چیز نمیباشد. تنها کاری که من کردم این بود که همهي مسلمانان را بر یک نسخه گرد آوردم و مانع تفرقه و اختلاف آنان شدم. پیش از من نیز ابوبکرس همین کار را کرد و همهي قرآن را در یک مصحف جمع نمود.
4- گویند که من حکم بن ابی العاص را که رسول خدا صلی الله عليه وسلم از مکه به طائف تبعید کرده بودند به مدینه آوردم. مگر نه این است که حکم اهل مکه است و از مردمان مدینه نیست. رسول خدا صلی الله عليه وسلم او را از مکه به طائف تبعید نمود اما بعد از اینکه مورد ستایش پيامبر صلی الله عليه وسلم واقع شد، او را به مکه باز گردانید. صحابه نیز سخنان او را تصدیق کردند.
5- ایراد میگیرند که من افراد جوان و کم و سن و سال را در مقامات و مناصب مختلف به کار گماشتهام. من تنها افراد خردمند، صبور و مقاوم و مورد اعتماد را به این مسئولیتها گماشتهام و میتوانید لیاقت آنان را از افرادی که زیر دست آنان بودهاند، سؤال کنید. از طرف دیگر خود رسول خدا صلی الله عليه وسلم و ابوبکر و عمر رضی الله عنه نیز افراد جوان را در مسئولیتهای مختلفی به کار گرفتند، مثلاً خود حضرت رسول صلی الله عليه وسلم اسامه بن زید را که از همهي جوانانی که من استخدام کردم کم سن و سالتر بود امیر لشکر نمود و انتقاداتی به مراتب شدیدتر از این انتقاداتی که از من میکنند در حق ایشان روا داشتند. صحابه نیز با تایید سخنان عثمان رضی الله عنه گفتند که این مردمان هر آنچه را که نمیتوانند درک کنند به باد انتقاد میگیرند.
6- گویند که من خمس غنایم فتح آفریقا را به عبدالله بن سعد بن ابی سرح بخشیدم. اما من تنها یک پنجم خمس را که یکصد هزار درهم میشد به او دادم و این مبلغ را به عنوان پاداش تلاش او در فتح آفریقا به او بخشدیم. پیش از من نیز ابوبکر و عمر رضی الله عنه چنین پاداشهایی را تعیین میکردند. هر چند هنگامی که سربازان از این پاداش با خبر شدند به این اقدام من اعتراض کردند و حال آنکه آنان را چنین حقی نبود. من نیز به خاطر گلایهها و اعتراضات آنان، آن پاداش را در میان خودشان تقسیم کردم و به ابن سعد چیزی نرسید.
7- از من ایراد میگیرند که من خانوادهام را دوست دارم و به آنان پول پرداخت میکنم. بدانید که این محبت به خانوادهام هرگز باعث نشده که حق دیگران را ضایع کنم و به آنان ستم روا دارم و آن را به خانواده خود بدهم، بلکه بالعکس گاه حق و حقوق خانوادهام را به دیگر مسلمین دادهام. پولی را نیز که به خانواده ام میدهم از ثروت خود تأمین میکنم و هرگز از بیتالمال چیزی به خانواده خود ندادهام، چرا که اموال بیتالمال نه تنها بر من حرام است بلکه بر دیگر مسلمانان نیز حرام میباشد، من در دوران رسول خدا صلی الله عليه وسلم و ابوبکر و عمر رضی الله عنه بخششهای بسیاری میکردم و امروز نسبت به آن دوران بسیار خسیس شدهام. امروز که پیر شدهام و قصد دارم اموالم را میان خانواده و نزدیکانم تقسیم کنم این مردمان از من ایراد میگیرند که چرا اموالت را به خانوادهات دادهای؟! سوگند به خدا جز خمس غنایم، همة اموالی را که از دیگر سرزمینها به مدینه میآمد به همانجا باز گردانم تا در همان دیار هزینه شود و خمس غنایم را نیز خود مسلمانان، تقسیم میکردند و به مستحقان آن پرداخت مینمودند. بدانید که من یک فلس بیارزش نیز از آن خمسها دریافت نکردهام. من و خانوادهام تنها و تنها از ثروت خود استفاده کردهایم و هیچگاه پولی از بیتالمال اخذ ننمودهایم.
8- میگویند که من زمینها را به افرادی خاص بخشیدهام و دیگر مهاجرین و انصار و مهاجرینی را که در فتح آن سرزمینها شرکت داشتهاند محروم نمودهام. من آنگاه که آن زمینها را تقسیم کردم همه فاتحان را از آنها بهرهمند ساختم. اما در این میان دستهای از ایشان در همانجا ماندند و دستهای دیگر به شهرهای خود بازگشتند. همچنین از میان این دسته هم هستند افرادی که آن زمینها را فروختند.[19]
این مسايل، مهمترین انتقاداتی بود که علیه عثمان بن عفانس مطرح میشود و عثمان با دلایلی محکم و توضیحاتی روشن به همهي آنها پاسخ گفت و همهي اراجیف و دروغهای سبئیان را برملا ساخت. اما چه سود که سبئیان انسانهای حق طلبی نبودند که با دیدن دلایل و شواهد روشن آن را بپذیرند و به راه راست آیند. آنان تنها و تنها قصد داشتند عثمان رضی الله عنه را از میان ببرند و در راستای این هدف، تمام تلاش خود را مبذول میداشتند تا مردم از او رویگردان شوند[20]. حقا که هر کس را خداوند به راه ضلالت برد کس نتواند او را به راه راست هدایت کند.
همهي مردم اعم از صحابه و مسلمانان و رؤسای نفاق و سبئیت، سخنان عثمان بن عفانس را شنیدند و همگي نیز صدق گفتار او را تایید کردند. سخنان عثمان چنان محکم و نافذ بود که همهي حضار در مسجد را تحت تاثیر خود قرار داد. اما سران نفاق و سبئیت که هرگز به دنبال حقایق نبودند و تنها قصد داشتند میان امت تفرقه ایجاد کنند و آنان را به دام مهلکه اختلاف و شکاف سوق دهند با این سخنان نیز دست از شرارت خود بر نداشتند. پس از افشا شدن دروغها و افتراهای آنان، مسلمانان از عثمان رضی الله عنه خواهان آن شدند که او سران فتنهانگیز سبئیت را به قتل رساند تا امت اسلام از شر آنان در امان بماند و بلاد مسلمین بار دیگر، رنگ آرامش و امنیت به خود ببیند. اما عثمان با درخواست آنان مخالفت مینمود. او باور داشت که در صورت قتل آن افراد منافق و فتنهانگیز، فتنه آنان به سرعت سر تا سر جهان اسلام را در بر میگیرد و ایشان به اهداف خود دست خواهند یافت. او به آنان اجازه داد تا به سرزمینهای خود باز گردند حال آنکه میدانست که ایشان نقشههای خود را در راستای ضربه زدن به بدنه وحدت امت اسلام دنبال خواهند کرد.[21]
پنجم: اجابت تعدادی از درخواستهای معترضان
عثمان به تعدادی از درخواستهای معترضان چون تقاضای عزل والیان و انتصاب افرادی دیگر به جای آنان پاسخ مثبت داد. در واقع این اقدام، میتوانست در راه اقامه عدل و قسط و رعایت حقوق مردم مفید واقع شود اما متأسفانه در ورای این درخواستها اهدافی پلید وجود داشت که تنها ایجاد شکاف میان صفوف مسلمین و شعلهور کردن آتش فتنه و جنگ میان ایشان را مد نظر داشت و این همان فتنهای بود که رسول خدا صلی الله عليه وسلم سالها قبل، خبر از وقوع آن و شهادت حضرت عثمان رضی الله عنه در جریان آن را داده بودند.[22]
ششم: اصولی که عثمان رضی الله عنه بر اساس آنها با فتنه برخورد میکرد
با دقت در عملکرد عثمان رضی الله عنه در جریان وقوع فتنه میتوان اصولی را استنباط نمود که او در نحوهي برخورد با آن فتنه، براساس آنها عمل میکرد. این اصول عبارتند از:
1- ثابت شدن شایعات و اتهامات
عثمان، هیأتهای تحقیق و تفحص متعددی را به سرزمینهای گوناگون فرستاد تا در مورد صحت و سقم این شایعات تحقیق نمایند. همچنین شخصاً با مردم آن سرزمینها به گفتگو پرداخت و توانست به شکلی زیرکانه پی به نقشههای شوم سبئیان ببرد و حقیقت وجودی آنان را بشناسد. اما هرگز در صدور حکم علیه آنان شتاب نکرد و منتظر اقدامات آنان ماند.
2- عدل و انصاف باید رعایت شود
او در نامههای خود خطاب به مردمان سرزمینهای مختلف اعلام نمود که هر کس ادعا میکند عثمان یا والیان او در حق او ظلمی روا داشتهاند به حج آن سال بیاید و آن حق را از او و یا والیان او بگیرد.[23]
3- صبر و گذشت و آرامش
این اصل را میتوان به وضوح در نامه او به مردم کوفه که خواستار عزل سعید بن عاص و انتصاب ابوموسی اشعری به جای او بودند، مشاهده نمود. او در آن نامه چنین میگوید: «من آبرویم را به خطر میاندازم و در برابر شما صبر پیشه میکنم شاید بتوانم شما را اصلاح نمایم. من آنچه را که شما دوست دارید تا آن زمان که خلاف دستورات خداوند نباشد به شما خواهم داد و آنچه را که شما نمیپسندید تا آن هنگام که گناهی در آن نباشد از شما دريغ نخواهم نمود».[24]
4- تلاش برای حفظ وحدت و اجتناب از عوامل اختلاف برانگیز
عثمان به خاطر حفظ وحدت امت اسلامی بود که دستور داد یک مصحف واحد از قرآن تدوین و در اختیار مسلمانان قرار بگیرد و بقیه نسخههای قرآن از میان بروند. همچنین در جریان فتنه و خطاب به مردم چنین گفت: «بدانید من هیچ کاری که قتل ما را روا دارد انجام ندادهام. اگر مرا به قتل رسانید وحدت میانتان از بین میرود، همدیگر را دوست نخواهید داشت و نمیتوانید در یک صف واحد علیه دشمنانتان بجنگید».[25]
5- سکوت و اجتناب از اطاله کلام در این نوع مسايل
عثمان رضی الله عنه جز هنگام رد اتهامات و در مسايلی که موجب معرفت و هدایت مردم شود عادت داشت سکوت اختیار کند و از سخن گفتن بسیار بپرهیزد.
6- مشورت با افراد صالح و پرهیزگار
اوس در مسايل مختلف با علمای صالح و پرهیزکاری چون علی بن ابی طالب، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله، محمد بن مسلمه، عبدالله بن عمر و عبدالله بن سلامس مشورت میکرد و نظر ایشان را جویا ميشد. در واقع، علما به این دلیل که از علم و معرفت و بصیرت و شناخت بیشتری نسبت به امور و قضایا برخوردار هستند میتوانند هر که را که با آنان مشورت نماید به فهم و درک بهتر و درستتری از آن مسايل سوق دهند.[26]
7- تبعیت از احادیثی که رسول خدا صلی الله عليه وسلم در مورد وقوع فتنهها ایراد کرده بودند
روشی را که عثمان در مواجهه با فتنهها و آشوبهای فتنهانگیزان در پیش گرفت نه بر اساس روند حوادث و فشارهای اوضاع و احوال، بلکه براساس رهنمودهای رسول خدا صلی الله عليه وسلم بود. عثمان طبق فرمایشات رسول خدا صلی الله عليه وسلم صبر را پیشه خود نمود و رضوان الهی را در آن جستجو میکرد و هرگز حاضر نشد با آشوب طلبان به جنگ بپردازد و منتظر فرا رسیدن تقریر الهی ماند. به حقیقت که عثمان به پیمانی که با رسول خدا صلی الله عليه وسلم بسته بود پایبند ماند تا اينكه سرانجام در همین راه در خون پاک و مطهر خویش غلتيد.[27]
محب الدین خطیب در همین رابطه چنین توضیح میدهد: از مجموع اخبار و روایات میتوان چنین برداشت نمود که او تلاش نمود از هر نوع فتنه و آشوبي میان مسلمین اجتناب ورزد، هر چند که در اواخر دوران خلافت خویش دوست داشت از چنان ابهت و اقتداری برخوردار می شد که فتنهانگیزان و آشوب طلبان را از آن اقدامات مخرب خود باز دارد. او با وجود تمام آن خطرات، هرگز حاضر نشد که از نیروی اسلحه علیه معترضان و آشوب طلبان استفاده کند و چون معاویه به او پیشنهاد داد تا لشکری را از شام به مدینه بفرستد، عثمان این پیشنهاد را نپذیرفت و حاضر نشد تا عرصه را بر ساکنان شهر رسول خدا صلی الله عليه وسلم تنگ گرداند. اما او گمان نمیبرد جسارت و جهالت عدهای انگشت شمار از برادران مسلمانش تا بدان حد برسد که خون اولین مهاجر الی الله را به ناحق بریزند.
ة[ئشدس چون میدید که اگر قصد دفاع از خویش را بنماید، جنگی خونین میان مدافعان او و شورشیان در خواهد گرفت و به همین دلیل به مدافعانی که کاملاً فرمانبردار او بودند دستور داد تا از هر نوع درگیری با معترضان بپرهیزند.
بدون شک اگر در آن روزگار، نیرویی قدرتمند و خوفناک در برابر عصیان و شورش آشوب طلبان وجود میداشت و میتوانست به طور مسالمتآمیز آنان را سر جایشان بنشاند عثمان رضی الله عنه از آن استقبال مینمود هر چند که او مطمئن بود سرانجام او در این بحبوبه فتنه و آشوب، شهید خواهد شد.[28]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
--------------------------------------------------------------
[1]- تاریخ طبری (5/348).
[2]- فتنة مقتل عثمان (1/117).
[3]- تاریخ طبری (5/349).
[4]- همان (5/349).
[5]- عثمان بن عفان الخلیفة الشاکر الصابر، 212.
[6]- معاویة بن ابی سفیان، 126.
[7]- تاریخ الطبری (5/351).
[8]- عمرو بن العاص الأمیر المجاهد، الغضبان، ص447.
[9]- عمرو بن العاص الأمیر المجاهد، ص447.
[10]- عمرو بن العاص الأمیر المجاهد، ص447.
[11]- تاریخ الطبری (5/340).
[12]- تاریخ الطبری (5/340).
[13]- خلافة عثمان، د. السلمی، ص 77.
[14]- الخلفاء الراشدون، ص151.
[15]- تاریخ الطبری (5/353).
[16]- عثمان بن عفان الخلیفة الشاکر الصابر، ص214.
[17]- تاریخ الطبری (5/354-355).
[18]- الخلفاء الراشدون، ص154-155.
[19]- العواصم من القواصم، ص 61-111 تاریخ الطبری (5/355) الخلفاء الراشدون، ص158 الفتنة، احمد عرموش، ص10-14.
[20]- تاریخ الجدل، محمد أبو زهرة، ص 98-99.
[21]- الخلفاء الراشدون، ص158-159.
[22]- خلفاه عثمان، د. السلمی، ص 78.
[23]- تاریخ الطبری (5/349).
[24]- تاریخ الطبری (5/343).
[25]- البدایة و النهایة) 7/184).
[26]- أحداث و أحادیث فتنة الهرج، ص 728.
[27]- استشهاد عثمان و وقعة الجمل، ص116.
[28]- العواصم من القواصم، ص138.
|