اولین جرقه آشوب بزرگ
بسم الله الرحمن الرحیم
رهبران سازمان سری و برانداز سبأیه، تصمیم گرفتند که کار فتنهگری و آشوبطلبی خود را از شهر کوفه – که به شهر آشوب و فتنه و توطئه – شهرت داشت – آغاز کنند! و سال سی و سه هجری را برای روشن کردن اولین آتش آشوب و هرج و مرج در ایام ولایت سعید بن عاص انتخاب کردند که در آن زمان سعید بن عاص والی کوفه بود.
در یکی از روزهای سال سی و سه هجری، سعید بن عاص در مجلسی عمومی نشسته و بسیاری از بزرگان و صاحبنظران و مردم عادی حضور داشتند، و در مورد مختلف به بحث و بررسی پرداختند. افراد گروه «سبأئیه» مخفیانه به آن مجلس مشورتی نفوذ کرده و برای برهم زدن آن و شعلهور نمودن آتش فتنه تلاش کردند!
بین سعیدبن عاص و یکی از حاضران در مجلس به نام «خُنیس بن حُبیش اسدی» گفتگو و مناقشهای پیش آمد که در مورد موضوعی با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کردند! و هفت نفر از فتنهگران از جمله (جندب ازدی که پسر قاتل و سارق او قبلاً اعدام شده بود واشتر نخعی ابن الکواء و صعصعه بن صوحان) در مجلس حضور داشتند!
فتنهگران فرصت را برای فتنهگری و شعلهور نمودن آتش آشوب مناسب دیدند و برخاستند و به کتککاری خنیس اسدی که با سعید بن عاص مناقشه میکرد، پرداختند، وقتی پدر او به حمایت از پسرش برخاست او را نیز زير مشت و لگد گرفتند!
سعید تلاش کرد که از نزاع و کتککاری آنان جلوگیری کند، اما فتنهگران دست بردار نبودند و بر اثر شدت ضرب و جرح خنیس اسدی و پدرش بیهوش نقش زمین شدند!
طایفه بنی اسد وقتی ماجرا باخبر شدند، برای گرفتن انتقام دست به شمشیر زدند و چیزی نمانده بود که آتش جنگ شعلهور شود، اما سعید توانست اوضاع را کنترل کند و به غائله پایان دهد. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 317 – 317)
وقتی عثمان بن عفان را در جریان ماجرا قرار دادند، از سعیدبن عاص خواست با حکمت و دوراندیشی با موضوع برخورد کند و تا جایی که امکان دارد، دست فتنهگران را برای جلوگیری از فتنهگری ببندد!
شورشیان فریبخورده به منازل خود بازگشتند و از فردای آن روز فتنهگری و شایعهپراکنی خود را علیه سعیدبن عاص و حضرت عثمان و بزرگان کوفه بیشتر کردند!
بسیاری از مردم کوفه برایشان بیشتر خشم گرفتند و از سعید بن عاص خواستند، آنان را تنبیه کند!
سعید به آنان گفت : عثمان مرا از این کار برحذر داشته است، اگر شما این چنین میخواهید، خودتان او را باخبر کنید!
تعدادی از عالمان و بزرگان کوفه در مورد آن عده نامهای را برای حضرت عثمان فرستادند و از او خواستند، اجازه دهد، آن توطئهگران و مفسدان را از کوفه اخراج و به جایی دیگر تبعید کنند!
حضرت عثمان به والی خود سعیدبن عاص اجازه داد آنها را که ده دوازده نفر بیشتر نبودند، از کوفه اخراج و به شام نزد معاویه تبعید کند!
عثمان رضی الله عنه راجع به آن فتنهگران نامهائی را برای معاویه نوشت و خطاب به او فرمود :
«کوفیان تعدادی آدم آشوبطلب و فتنهجو را به نزد تو تبعید کردهاند! مراعات آنها را بکن! و با آنان سخت مگیر! در صورت لزوم آنان را تنبیه کرده و حدود شرعی را بر آنان جاری نما، اگر دیدی سر راه آمدهاند به ما خبر بده!
برخی از آنهایی که به شام تبعید شدند عبارت بودند از اشتر نخعی، جندب ازدی، صعصعه بن صوحان، کمیلبن زیاد، عمیربن ضابیء و ابن الکواء!
آنان چند روزی را نزد معاویه بودند، که در میان آنها و معاویه مناقشهها و گفتگوهای سختی انجام گرفت و با او به تندی بسیار سخن گفتند، آنان به هیچوجه کوتاه نمیآمدند و بر سر کارهای خود اصرار میورزیدند!
تجدید نظرشان در کارها و اهداف خود به خاطر کینهتوزی و اخلالگری بودن و عضویت در باند توطئهگر و برانداز عبدالله بن سبأ تقریباً بعید بود. » (برای آگاهی از برخی از آن گفتگوها به تاریخ طبری : ج 4 ص 319 – 320 مراجعه شود.)
معاویه در مورد آنان گزارشی را برای حضرت عثمان ارسال نمود، حضرت عثمان در پاسخ به او اجازه داد، آنها را برای اقامت در هر کجا که میخواهند آزاد بگذارد، زیرا تعداد اندکی بودند و خطری جدّی به شمار نمیآمدند!
از جمله مطالبی که معاویه در نامهای به عثمان راجع به آنان نوشته بود، این بود که :
«افرادی نزد من آمدند که نه دین درستی دارند و نه خردمندی که بشود روی آن حساب کرد، اسلام را باری بر دوش خویش میشمارند، و اجرای عدالت را برنمیتابند و به هیچوجه رضایت خداوند را نمیجویند، برای سخن خود دلیلی نمیآورند، و همة همّ و غمشان فتنهجویی و چپاول اموال اهل ذمه بوده است، به راستی خداوند آنان را در بوتة آزمایش سختی قرار داده و به بلای بزرگی گرفتار آمدهاند، و در نهایت خوار و رسوایشان خواهد نمود!
به گونهای نیستند که تحت تأثیر دیگران قرار گیرند، و تنها به پیوستن و هواداری دیگران ازخود راضی میشوند و بس! به سعیدبن عاص یادآوری کن! که به شدت مواظب آنها باشد، آنان مشتی آشوبطلب بیش نیستند، که بر روی دیگران تأثیر چندانی ندارند و خطری جدّی به شمار نمیآیند!»
معاویه قبل از اینکه آنان را آزاد کند، آنها را نزد خود فراخواند و با آنان سخن گفت : و از در اندرز و نصیحت با آنها وارد شد، از جمله به آنان گفت : «من شما را آزاد میگذارم هر کجا که میخواهید بروید، اما بدانید که سود و زیانی را برای هیچ کس به همراه ندارید، چون اهل منفعت و ضرر به شمار نمیآیید! و به جز عدهای آشوبطلب هیچی نیستيد!
اگر میخواهید راه هدایت و نجات را در پیش گیرید! با مسلمانان همراه شوید! و به آنچه که دیگران از آن خوشنودند، خوشنود باشید، و کثرت مال و ثروت مایه غفلت و گمراهی شما نشود!
خداوند دارای قدرت و دست انتقام سختی است، برای توطئهگران دام خواهد نهاد! موضوعی را مطرح نکنید که خود از خلاف آنچه که به آن تظاهر میکنید، آگاهی دارید! بدانید! خداوند تا شما را نیازماید، رها نخواهد فرمود، و پنهانیهایتان را برای مردم برملا خواهد کرد! زیرا خداوند متعال میفرماید :
« الم (1) أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آَمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ »(العنکبوت : 1 - 2)
«آیا مردم گمان نمودهاند : همین که بگویند، ایمان آوردهایم. به حال خود رها میشوند و آنان آزمایش نمیشوند.»
آن عده آشوبطلب وقتی از دمشق خارج شدند، گفتند : عراق و شام را ترک کنید و برای اینکه مورد شماتت و ملامت قرار نگیرید به کوفه بازنگردید، در نهایت تصمیم گرفتند به منطقه «الجزیره» واقع در میان دو رود دجله و فرات در شمال عراق بروند!
عبدالرحمن بن خالد بن ولید استاندار الجزیره و حمص بود، وقتی از آمدن آنها باخبر شد، آنان را فرا خواند. و با سخن تندی با آنها برخورد کرد و از جمله به آنان گفت :
«ای آلت دست شدة شیطان! قدومتان مبارک نباد و خوش نیامدید! شیطان سرافکنده و خوار عقبنشینی نمود اما شما همچنان در راه گمراهی تلاش و تکاپو میکنید! خداوند مرگم دهد اگر شما را تنبیه نکنم و خوار نگردانم! ای کسانی که نمیدانم کی هستید، عربید یا عجم؟ آنچه را که با سعید بن عاص و معاویه گفتهاید، با من در میان نگذارید!
من پسر خالد بن ولیدم، من فرزند کسی هستم که در موارد سخت سربلند بیرون آمد، من پسر سرکوبکنندة مرتدین هستم، سوگند به خداوند خوارتان خواهم گردانید!»
عبدالرحمن بن خالد بن ولید، یک ماه تمام آنان را تحت نظر قرار داد و بامنتهای عزم و اراده با آنها برخورد نمود و همچون سعیدبن عاص و معاویه با ایشان به نرمی برخورد نکرد!
او هر کجا که میرفت آنان را همراه با خود میبرد، و اگر در جایی برای رویارویی با دشمنان میرفت آنان را نیز ناچار به همراه خود میبرد و از هر بهانهای برای تحقیرشان استفاده مینمود!
هر گاه با سردسته آنان صعصعه بن صوحان سخن میگفت : او را خیانتکار مینامید! و به او میگفت : میدانی که هر کس از راه خیر اصلاح نشود، شر و بدی او را تنبیه و اصلاح میکنند! و اگر کسی با تسامح و نرمی سرراه نیاید، با تشدد و سختگیری او را سر راه خواهند آورد!؟
به آنان میگفت : چرا در اینجا از بلبل زبانیهایی که در کوفه باسعید و در شام با معاویه داشتید، خبری نیست؟! چرا آنگونه که به سخنان آنها پاسخ میدادید جواب سخنان مرا نمیدهید؟!
نوع برخورد عبدالرحمن با آنان مفید واقع شد، و تندی و سختگیری و قاطعیت او، آنها را محدود نموده بود، و پس از مدتی نزد او رفته و از گذشته خویش اظهار توبه و ندامت کردند!
گفتند : ما در پیشگاه خداوند توبه میکنیم و از او میخواهیم ما را مورد بخشایش خویش قرار دهد، بیش از این ما را آزار مده! خداوند تو را آزار ندهد! و از ما درگذر که امیدواریم خداوند از تو درگذرد!؟
آنان همچنان در الجزیره و نزد عبدالرحمن باقی ماندند، او تصمیم گرفت یکی از آنان را به نام اشتر نخعی نزد عثمان بن عفان بفرستد تا او را از توبه و اصلاح خود و دست برداشتن از فتنهگریهای گذشته در جریان قرار دهد!
عثمان رضی الله عنه به اشتر نخعی گفت : تو و دوستانت هر کجا که میخواهید بروید، من شما را مورد عفو قرار دادم!
اشتر گفت : قصد داریم نزد عبدالرحمن بن خالد بن ولید باقی بمانیم. او انسان فاضل و بااراده و قاطعی است.
آنان مدتی را در الجزیره نزد عبدالرحمن ماندند، و در ظاهر، راه توبه و اصلاح را در پیش گرفته بودند. » (تاریخ طبری : ج 4 ص 321 – 322)
فتنهجویان و آشوبطلبان در کوفه برای مدتی مهر سکوت بر لب نهادند، زیرا سران آنها در ماههای سال سی و سه هجری به شام نزد معاویه و سپس به نزد عبدالرحمن در «الجزیره» تبعید شده بودند.
به همین خاطر بقیه خرابکاران و فتنهجویان تا فرارسیدن فرصت مناسب مصلحت را در سکوت دیدند!
اما سازمان سری و باند عبدالله بن سبا در بصره به سرکردگی حکیم بن جبله، همچنان علیه اهل علم و فضل به فتنهگری مشغول بودند و اتهامات و ناروایی را به آنان نسبت میدادند!
یکی از شخصیتهای فاضل و پرهیزگار بصره شخصی بود بنام اشبح عبدالقیس که نام دیگر او عاصربن عبدالقیس بود، او پیشوای عشیرة بزرگ خویش به شمار میآمد، و در زمان حیات رسول خدا به نمایندگی از طرف عشیرهاش نزد رسول خدا رفت و مسایلی را از او آموخت، رسول خدا صلی الله علیه وسلم او را اینگونه مدح فرموده است :
«در تو دو صفت وجود دارند، که خداوند و پیامبر آنها را دوست میدارند، بردباری و آرامش»
عاصربن قیس یکی از فرماندهان نظامی در جنگ قادسیه و دیگر جنگها بود! در بصره اقامت داشت و انسان بسیار صالح و پرهیزکاری به شمار میآمد!
مخالفان گرد آمده در باند عبدالله بن سبأ دروغ و افتراهایی را علیه او سرهم کردند! وقتی حضرت عثمان از موضوع اطلاع یافت، او را نزد معاویه فرستاد، وقتی معاویه با او سخن گفت و مدتی او را نزد خود نگاه داشت و به برائت و صداقت او پی برد و دریافت که مخالفان و فتنهگران بر او تهمت بستهاند!
«کسی که بیشتر علیه عامربن عبدالقیس تهمت بسته بود، حُمران بن أبان بود، او آدمی فاسد و مجرم به شمار میآمد و یکی از کارهایش آن بود که قبل از پایان عده با زنی ازدواج کرده بود.
وقتی حضرت عثمان از موضوع آن ازدواج نامشروع او اطلاع یافت دستور جدایی آنان را صادر نمود، و او را به خاطر آن اقدام ناروا مجازات و به بصره تبعید کرده بود. و در آنجا بود که با دزد و راهزن مشهور و سرکرده باند سبأيه در بصره حکیم بن جبله آشنایی پیدا کرد! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 327 – 328)
«در سال 34 هجری – یعنی در یازدهمین سال از خلافت حضرت عثمان عبدالله بن سبا مراحل اقدامات خود را طراحی نمود و توطئهاش را مرحلهبندی و کار شورش علیه خلیفه و استانداران و کارگزاران او را برنامهریزی نمود!
عبدالله بن سبا از مرکز شیطنت خود در مصر با شاخههای سازمان سری خویش در بصره و کوفه و مدینه تماس و در مورد جزئیات قیام علیه نظام اسلامی پس از چندین بار مکاتبات و فرستادن افراد مورد اعتماد خود به توافق رسیدند.
از جمله افرادی که با ابن سبأ مکاتبه نمودهاند، اعضای باند او در کوفه بودند – که تعدادی از سران آن – همچنان که گفته شد – به شام و سپس الجزیره تبعید شده بودند، و پس از تبعید آنان یزید بن قیس سرکردگی باند کینهتوز «سبأیه» را بر دوش گرفته بود!
در یکی از ماههای سال سی و چهار هجری تقریباً همه شخصیتها و بزرگان کوفه راهی جهاد در راه دین خداوند شده و در شهر تنها آدمهای فرومایه که آشوبطلب، متأثر از اندیشههای انحرافی سبأیه و اهل فسق و فجور باقیمانده بودند، که آنان را با افکار خبیث خود تغذیه کرده و علیه سعید بن عاص والی عثمان در کوفه تحریک نموده بودند!
طبری در مورد اوضاع آن سال کوفه میگوید : سعیدبن عاص در یازدهمین سال خلافت عثمان همراه با هیئتی برای ملاقات با او در مدینه رفته بودند!
سعید قبل از رفتن خود اشعث بن قیس را به آذربایجان، سعیدبن قیس را به «ری»، نُسیر عجلی را به همدان، سائب بن اقرع را به اصفهان، مالک بن حبیب را به کرمان حکیم بن سلامه را به موصل، جریربن عبدالله را به قرقیزستان و سلمان بن ربیعه را به باب «حلب» و عتبه بن نهاس را به حلوان «سرپل ذهاب کرمانشاه» فرستاد!
او همچنان قعقاع بن عمر و تمیمی را فرمانده نظامی، و عمروبن حُریث را نایب خویش گردانیده بود.
بدین ترتیب کوفه از افراد برجسته و شایسته خالی شده و تنها آدمهای فرومایه و یا افراد فریبخورده باقیمانده بودند! » (تاریخ طبری : ج 4 ص 330 – 331)
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
|