عوامل و زمینههای بروز فتنه شهادت عثمان رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
امام زهری در این رابطه چنین گفته است: عثمان، دوازده سال امیر المؤمنین و خلیفه مسلمین بود. در شش سال نخست خلافت او، هیچ کس علیه او اقدامی ننمود. در واقع قریشیان عثمان را بیشتر از عمر دوست میداشتند، زیرا عثمان بر خلاف عمر -که مردی بود سختگیر و قاطع- نسبت به مردم نرمخو بود و آسانگیر، اما به تدریج از نیمه دوم خلافت او حوادثی روی داد که مؤرخان، آنها را حوادث فتنه نام نهادهاند. این فتنه، سرانجام در سال (35 ه) به شهادت عثمان منجر شد[1]. اگر مسلمانان در دوران خلافت ابوبکر و عمر و نیمه اول ولایت عثمان، با هم در صلح و صفا میزیستند هرگز هیچ اختلافی میان آنان به وجود نمی آمد، اما از اواخر عهد این وحدت، آرام آرام از میان آنان رخت بست و جای خود را به تفرقه میان امت داد و در این میان فتنهگران و منافقان مقدمات و زمینههای حوادثی را پدید آوردند که نه تنها قتل خلیفه مسلمین را به همراه داشت بلکه امت را در گرداب جنگها و نزاعهای متعددی گرفتار آورد.[2]
جامعه مسلمانان در عهد صدیق، فاروق و نیمه نخست خلافت ذیالنورین، از ویژگیهای منحصر به فرد زیر برخورددار بود:
1- جامعه مسلمانان در آن دورنها، به تمام معنا، جامعهای اسلامی بود که افراد آن ایمانی عمیق و راسخ به خدا و روز قیامت داشته و کاملاً متعهد و پایبند به تعالیم و دستورات شریعت بودند، جامعهای که افراد آن چنان از گناه و عصیان اجتناب میکردند که تاریخ هرگز چنین جامعهای را به خود ندیده بود. در واقع، دین در آن جامعه، خود زندگی بود نه امری زائد و حاشیهای که مردمان، هر از چند گاهی سروقت آنان بروند. دین در چنین جامعهای، تنها انجام مناسک و اعمالی تعبدی نبود که هم و غم مردمانش فقط این باشد که آنهارا به بهترین شکل انجام دهند، بلکه دین، خود اخلاق، افکار، اهداف، ارزشها، روابط اجتماعی، خانوادگی و همسایگی و خویشاوندی آنان را تشکیل میداد. دین در این جامعه، اساس خرید و فروش، تجارت، کسب و کار، امانتداری و وفاداری بود. بر پایه دین بود که مردمان ثروتمند، فقرا را تحت کفالت خود قرار میدادند و همگان خود را مسئول انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر و نظارت بر اعمال و رفتار دولتمردان و والیان میدانستند. این معنای این نیست که تک تک افراد این جامعه، همه از چنین خصوصیاتی برخوردار بودند، زیرا تحقق این وضعیت در هیچ جامعه بشری امکانپذیر نیست. کما اينكه در جامعه عهد رسول خدا صلی الله عليه وسلم نیز منافقانی وجود اشتند که تظاهر به مسلمان بودن میکردند اما در واقع دشمن اسلام و مسلمین بودند. همچنین در آن جامعه افرادی حضور داشتند که ایمانی ضعیف و متزلزل داشته و نه تنها خود را از غزوات و جنگها پنهان میکردند بلکه دیگران را نیز از حضور در میادین کارزار باز میداشتند. اما مجموع این افراد آن قدر نبود که بتواند بر مسیر حرکت جامعه عهد رسول صلی الله عليه وسلم که بیقین جامعه مؤمنان راستین و مجاهدان فی سبیل الله بود تأثیرگذار باشد و آن را از مسیر خویش منصرف سازد.[3]
2- جامعه آن دوران، به معنای حقیقی کلمه، یک امت بود که مشترکاتی چون زبان، زمین و منافع افراد آنرا به هم پیوند نمیداد که این مسايل، روابط انسانها را در عصر جاهلیت به هم مرتبط میساخت، بلکه دین و عقیده مشترک، افراد این جامعه را به هم نزدیک کرده و میان آنان، پیوندی قوی برقرار ساخته بود. این امت، بدون در نظر گرفتن زبان، نژاد، رنگ پوست، جامعهای را پدید آورده بودند که در تاریخ نظیر آن وجود ندارد. در واقع، امت اسلامی، جامعهای است که تنها عقیده و ایمان، کیان آن را تضمین میکند و هر مسلمانی را با هر نژاد و زبان و رنگ پوستی که داشته باشد در خود حل مینماید. این امت، رابطه ای برابر و برادرانه میان فاتحان و مردمان سرزمینهای به تصرف در آمده ایجاد میکند که دین، اساس و پایه آن را تشکیل میدهد. بیقین دوران صدر اسلام، درخشانترین عصری است که معنای امت، به بهترین شکل آن و براساس مفاهیم والای اسلام تحقق یافت[4].
3- آن جامعه، جامعهای پایبند به اخلاق بود که آن را از دستورات و رهنمودهای شریعت دریافت مینمود. این اصل، تنها منحصر به روابط زن و مرد نمیشود، هر چند که سلامت این روابط، مهمترین خصوصیت چنین جامعهای میباشد. جامعه آن دوران از هر نوع آرایش زنان، اختلاط مرد و زن، رفتار و گفتاری که شرم و حیا را خدشهدار کند و نیز هر نوع فحشائی بدور بود. تنها گاه و بیگاه استثنائاتی در این میان بروز میکردند که طبیعتاً هیچ جامعهای به طور کامل از این نوع مسايل پاک نمیباشد. اما همانطور که بیان شد، اخلاق در این جامعه، تنها به روابط زن و مرد منحصر نمیگردید بلکه تمام عرصههای سیاست، اقتصاد، جامعه، فکر و بیان را در بر میگرفت. حکومت و روابط میان افراد در این جامعه، براساس صدق و راستی، امانتداری، وفاداری، اخلاص، تعاون و همکاری و عشق و محبت راستین استوار بود. و از هر نوع عیبجویی، تمسخر و تحقیر، غیبت، نمامت و سخن چینی و دروغ و افترا مبرا بود.[5]
4- جامعه آن دوران، جامعهاي کوشا بود که به مسايل و اهداف والا اهتمام داشت و از هر نوع مسأله بیارزش اجتناب میکرد. این جدیّت هرگز به خشونت و عدم انعطافپذیری منجر نشد بلکه چونان روحی حیاتبخش، همّت مردمان را به فعالیت و کار و تلاش وا میداشت. در عین حال این جامعه، اهتمام خویش را تنها صرف واقعیات محسوس نمیکرد و از هر نوع رخوت و بطالت که در جوامع ضعیف، خانهها و خیابانهای آنها را متعفن کردهاند و هم و غم افراد آنها، گذراندن اوقات خود است، بدور بود.[6]
5- در این جامعه، افراد آن همانند سربازان، در هر زمینهای آماده فعالیت بودند. این جامعه، جهاد را تنها در میادین کارزار نمیدید، هر چند که جنگ در راه خدا، قسمت اعظم وقت و توان افراد آن را به خود مبذول داشته بود، بلکه در تمامی عرصه، تلاش و فعالیت را چونان جهاد میدید و همه توان خود را صرف موفقیت در آن زمینهها میکرد. افراد این جامعه به گونهای آماده بودند که هر لحظه و بدون اينكه بسیج نظامی و یا شهری اعلام شود، خودجوش و با انگیزهای بر گرفته از عقیده راستین، مهیای تلاش و کوشش میشدند.[7]
6- آن جامعه، جامعهای محسوب میشد که روح عبودیت در تار و پود آن نمایان بود. از این رو، تنها در ادای فرایض و یا نوافل تجلی نمییافت بلکه این احساس، در انجام تمامي اعمال و اقدامات افراد جریان داشت. کار در این جامعه، خود عبادتی است که با روحیهای نشأت گرفته از عبودیت خداوند انجام میگرفت؛ حاکمان و والیان این جامعه، معلمان و فقهایی که قرآن و احکام شریعت را به مردم آموزش میدادند، بازرگانی که در خرید و فروشش خدا را در نظر داشت، همسرانی که به فکر یکدیگر و زندگی مشترکشان هستند، همه و همه در پرتو همین روحیه عبودیت پروردگار به وظایف خویش عمل میکردند و هر یک از کارهای خود را عبادت میشمردند. این روحیه، در واقع، در راستای عمل به این حدیث رسول خدا صلی الله عليه وسلم میباشد که فرمود:
«کلّکُم راعٍ و کلُّکُم مَسئولٌ عن رَعّیته»[8]
«همه شما در قبال [اوضاع و احوال] دیگر مسلمانان مسئول و پاسخگو هستید».
این موارد مهمترین و بارزترین ویژگیهای دوران خلفای راشدین بود که هرچه از دوران حضرت رسول صلی الله عليه وسلم دورتر میشویم، این خصوصیات را در جامعه، کمرنگتر میبینیم. همین ویژگیهای کم نظیر بود که جامعهای چونان جامعه صحابه را به وجود آورد که در کمتر از پنجاه سال توانست سر تا سر سرزمینهای ما بین اقیانوس اطلس و هند را تصرف نموده و پرچم اسلام را در جای جای این مناطق به اهتزاز در آورد. بدون شک این ویژگیها مهمترین عامل این فتوحات عظیم و نشر اسلام در میان مردمان آن سرزمینها بود که بدون هیچگونه اجبار و ارعابی، به دین مبین اسلام گرویدند. بیقین مردمان دیگر سرزمینها چون این خصوصیات برجسته و والا را در میان مسلمانان میدیدند، ناخودآگاه آرزو میکردند که جزو این امت نیک سیرت میشدند.[9]
مطالعه تاریخ صحابه، باید این تأثیر را بر خوانندگان بگذارد که اسلام دینی است قابل اجرا و میتوان تمامی دستورات و ایدهآلهای آنرا در جهان بشریت پیاده نمود. باید دانست که اسلام، تنها یک نظریه صرف و یا یک آرزوی دور و دراز نیست که نتوان به اهداف آن دست یافت، بلکه تمامی دستورات و رهنمودهای آن بشرط تلاش و ممارست قاطعانه مردم قابل عملیاتی شدن در جای جای زندگی بشریت میباشد. از طرف دیگر، باید به این باور رسید که این دستورات و رهنمودها همانطور که یک بار در دنیا اجرا شدند بار دیگر نیز میتوان آنها را اقامه نمود، زیرا انسان، همان انسان است و از همان تواناییها و نقصانها برخوردار میباشد و اگر توانسته است یک بار به قله سعادت و رستگاری صعود کند بار دیگر نیز میتواند چنین کاری را انجام دهد و این تنها راه فتح و ظفر بر تمام جهانیان است کما اينكه خود قرآن نیز چنین میفرماید:
« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»النور: ٥٥
(خداوند به كساني از شما كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته انجام دادهاند، وعده ميدهد كه آنان را قطعاً جايگزين (پيشينيان، و وارث فرماندهي و حكومت ايشان) در زمين خواهد كرد (تا آن را پس از ظلم ظالمان، در پرتو عدل و داد خود آبادان گردانند) همان گونه كه پيشينيان (دادگر و مؤمن ملّتهاي گذشته) را جايگزين (طاغيان و ياغيان ستمگر) قبل از خود (در ادوار و اعصار دور و دراز تاريخ) كرده است (و حكومت و قدرت را بدانان بخشيده است). همچنين آئين (اسلام نام) ايشان را كه براي آنان ميپسندد، حتماً (در زمين) پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نيز خوف و هراس آنان را به امنيّت و آرامش مبدّل ميسازد، (آن چنان كه بدون دغدغه و دلهره از ديگران، تنها) مرا ميپرستند و چيزي را انبازم نميگردانند. بعد از اين (وعده راستين) كساني كه كافر شوند، آنان كاملاً بيرون شوندگان (از دائره ايمان و اسلام) بشمارند (و متمرّدان و مرتدّان حقيقي ميباشند)).
از مهمترین راههایی که میتوان از طریق آنها به همان خلافت رهیافته بازگشت، شناخت عوامل و زمینههائی است که موجبات زوال آن خلافت را فراهم آورد. در واقع با شناخت این عوامل، میتوان از یک طرف راههای اجتناب از آنها را پیدا کرد و از دیگر سو، به دنبال دست یافتن به زمینههای بازگشت عزت و کرامت امت اسلام بود. ما در اینجا به تفصیل در رابطه با عوامل و زمینههای بروز فتنه قتل عثمان رضی الله عنه سخن میگوییم. این عوامل عبارتند از:
نخست: رفاه و آسایش
روایت است که رسول خدا صلی الله عليه وسلم صحابه را بشارت میداد که در آیندهای نزدیک از این فقر و رنج شدید رهایی خواهند یافت و خزائن و ثروتهای دنیا به سمت ایشان سرازیر میشود اما همانطور که آنان را به صبر و تحمل در برابر فقر و بیچیزی فرا میخواند یاران را از این بیم میدادند که مبادا این ثروتها و املاک، آنان را از اعمال نیک و جهاد فی سبیل الله باز دارد. همچنین آنان را سفارش مینمود تا مبادا بر سر متاع دنیا و جاه و مقام زودگذر آن با یکدیگر به جنگ پردازند[10]. عمر بن خطاب رضی الله عنه نیز با درک عمیق این هشدار، در دوران خلافت خویش، مسلمانان را از رفتن به سرزمینهای غیر عرب باز میداشت تا از مسلمانان در برابر زرق و برق ثروتها و تمدنهای آنان، حمایت نماید هر چند به دلیل بروز پارهای از مسايل و لزوم حفظ مصالح عامه به تدریج، این ممنوعیت از میان رفت و مسلمانان در سرتاسر سرزمینهای غیر عرب که به تصرف در آوردند، پراکنده شدند اما با این حال، او همچنان بزرگان صحابه و مهاجرین و انصار را از رفتن به آن سرزمینها و خروج از حجاز باز میداشت[11]. با به خلافت رسیدن عثمان رضی الله عنه و توسعه روز افزون فتوحات در شرق و غرب و سرازیر شدن غنایم و خراج این سرزمینها به بیتالمال و سهیم شدن مردم از این ثروتهای بیشمار آن شرایط عهد عمری به سرعت تغییر کرد[12]. واضح است که این ثروت عظیم، رفاه و آسایش و به تبع آن پرداختن به امور دنیوی، رقابتی عجیب بر سر آن، میان مسلمانان، بویژه اعراب بادیهنشین که از ایمانی راسخ برخوردار نبودند شروع شد. حال اگر به این دسته، مردمان سرزمینهای به تصرف در آمده را که خود، پیشتر در میان زرق و برق تمدنهای بشری میزیستهاند اضافه نماییم خواهیم دید که این رقابت بر سر ثروتها و لذات دنیوی تا چه حد بوده است و به همین دلیل نیز جای تعجبی ندارد که عثمان بامشاهده این اوضاع و احوال، مردم را از عواقب و پیامدهای سوء این شرایط بترساند و در نامه خود به امت، چنین بگوید: بدانید که سه چیز اگر در کنار هم قرار گیرند امت اسلام را به سوی بدعت و ضلالت سوق خواهند داد و آنها عبارتند از: ثروت و رفاه و آسایش، ازدواج با زنان ملتهای دیگر که به اسارت شما در آمدهاند و تبعیت از درک و فهم اعراب بادیهنشین و غیر عربها از قرآن.[13]
حسن بصری در رابطه با تأثیر ثروت و رفاه و آسایش بر ایمان و تقوای جامعه آن روزگار چنین گفته است: من دوران عثمان را درک نمودم اما با وجود تمام سخنان ناروایی که در مورد او بر سرزبانهاست باید گفت: رفاه مردم در آن دوران به حدی بود که در بیشتر اوقات سال، مردم را فرا میخواندند تا سهم ایشان از اموال و ثروتهای بیتالمال را میانشان تقسیم کنند. یک روز، حقوق و ارزاق را میان مردم تقسیم میکردند و روز دیگر چیزهایی مثل روغن و عسل را به مردم میدادند. در آن ایام، مردم در رفاه و آسایش بودند، صلح و صفا میانشان برقرار بود و هیچ دشمنی آنان را تهدید نمیکرد. اما آنان، بعد از این همه نعمت و خیر و برکت، علیه یکدیگر شمشیر کشیدند که تا امروز ادامه داشته است و به خداوند سوگند این جنگ و نزاع میان اهل اسلام، تا روز قیامت استمرار خواهد داشت.[14]
با ازدواج مسلمانان با زنان ملتهای دیگر، فرزندانی متولد شد که بیشتر آنان، به خاطر نوع تربیت و محیط زندگیشان، به فساد و فحشاء کشیده شدند. نقل میکنند اولین رفتار زشتی که در مدینه رواج یافت کبوتر بازی بود و عثمان برای جلوگیری از اشاعهي این رفتار غلط، مردی از بنی لیث را مأمور این کار نمود[15]. همچنین دستهای از مردم شروع به نوشیدن نبیذ کرده بودند و عثمان مردی را به جانب آنان فرستاد تا با عصا و چوب، آنان را از این کار باز داد اما چون از این کار زشت دست بر نمیداشتند، عثمان صحابه را فرا خواند و در جلسهای که با آنان داشت تصمیم گرفتند هر کس را که نبیذ میخورد تازیانه زنند عثمان نیز همین کار را نیز انجام داده و چند نفر از ایشان را تازیانه زد. از دیگر اقدامات عثمان این بود که هر فرد شروری را که دستگیر میکرد و یا کسی را که اسلحه به روی مردم میکشید از شهر تبعید مینمود و این اقدام قاطعانه او، باعث اعتراض پدران و خانوادههای آن افراد میشد[16] به همین دلیل، عثمان، در خطبهای خطاب به مردم چنین گفت: ای مردم! به من خبر میدهند که دستهای از مردم، در شهر به کارهای زشت و ناهنجارهایي دست میزنند، بدانید من این اقدامات آنان را نمیپسندم و مجوز چنین کارهای را به ایشان ندادهام، من نفس خویش را به افسار تقوا و ترس از خداوند عزوجل رام کردهام و با همان افسار، نفس را در میان نعمتهای دنیا میرانم، حال یک سر دیگر طناب این افسار در اختیار شماست، هر کس آنرا بگیرد، او را به راه هدایت و سعادت خواهد برد و هر کس آن را رها کند و از آن جا بماند؛ باید از خیر او گذشت و او را فراموش نمود، بدانید و آگاه باشید که در روز قیامت، با هر نفس، یک سائق و یک شاهد وجود دارد. سائق، او را نزد دادگاه عدل الهی میکشاند و شاهد نیز در مورد اعمال و رفتار و گفتار او شهادت میدهد. پس هر کس که خداوند را برگزید، او را به سعادت بشارت دهید و هر آن کس دنیا را انتخاب نمود بداند که در این انتخابش زیان دیده است[17]. اینگونه بود که چون این مرد خدا ترس و این خلیفه رهیافته، بنا به مصالح اسلام و مسلمین، تعزیراتی را علیه فرزندان اغنیا و ثروتمندان که به خاطر ثروت پدرانشان دچار فساد و انحراف شده بودند، اعمال مینمود، آنان در قبال این خدمت بزرگ عثمان به جامعه مسلمین، بر او اعتراض مینمودند و چون دیگر سفلگان، کینه او را به دل گرفتند.
با گسترش قلمرو حکومت اسلامی به اقصي نقاط جهان آن روزگار، در میان خیل عظیم دوستداران فراگیری قرآن، دستهای نیز وجود داشتند که تنها برای به دست آوردن پاداشهایی قرآن را فرا میگرفتند که حکومت به آنان اعطا میکرد[18]. این نوع نگرش به قرآن، به تدریج از دیگر بلاد به خود مدینه نیز سرایت نمود. به همین خاطر، عثمان در خطبهای خطاب به مردم، آنان را از شیفته مال دنیا شدن بر حذر میدارد. ایشان خطاب به مردم میگفتند: مال از اینرو به شما داده شده تا از طریق آن، آخرت خود را به دست آورید. خداوند عزوجل دنیا را به شما عطا نکرده است تا شیفته آن شوید. بدانید دنیا فناپذیر است و نابود خواهد شد و این آخرت است که جاودان میماند. پس این امر فناپذیر، شما را در برابر پروردگارتان، عاصی و ناسپاس نسازد و شما را از آخرت ماندگار غافل نگرداند.
از حوادث و مصائب سخت روزگار بترسید و اتحاد خویش را حفظ نمایید و از فرقه فرقه شدن بپرهیزید که خداوند چنین میفرماید:
« وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آَيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ»آل عمران: ١٠٣
(و همگي به رشته (ناگسستني قرآن) خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد كه بدان گاه كه (براي همديگر) دشمناني بوديد و خدا ميان دلهايتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هم) پيوند داد، پس (در پرتو نعمت او براي هم) برادراني شديد، و (همچنين شما با بتپرستي و شركي كه داشتيد) بر لبه گودالي از آتش (دوزخ) بوديد (و هر آن با فرا رسيدن مرگتان بيم فرو افتادنتان در آن ميرفت) ولي شما را از آن رهانيد (و به ساحل ايمان رسانيد)، خداوند اين چنين برايتان آيات خود را آشكار ميسازد، شايد كه هدايت شويد).
به این ترتیب و در چنین شرایطی بود که چون ثروت مردمان افزایش یافت و نعمتهای دنیا در اختیار آنان قرار گرفت و توانستند سرزمینهای بسیاری را فتح نمایند، به خاطر رفاه و آسایشي که نصیبشان شده بود غرقِ مال و ثروت دنیوی شدند و در مقابل اندرزها و خیرخواهیهای خلیفه دلسوزشان، بر او خشم گرفته و کینه او را به دل گرفتند.[19]
از همین جاست که میتوان تأثیر رفاه و آسایش را در به وجود آمدن فتنه دید، کما اینکه علت نگارش نامه عثمان به عبدالرحمن بن ربیعه را که در منطقه باب الابواب (در بند) قرار داشت در همین راستا بود. عثمان در آن نامه به عبدالرحمن چنین نوشت: همانا رفاه و آسایش، مردمان را ناسپاس و نافرمان کرده است پس بر آنان سخت نگیر که ممکن است دچار فتنه و آشوب شوند[20]. عثمان در آخرین خطبه خویش، مردمان را از دنیا و ثروتهای آن که در اختیارشان قرار گرفته بود بیم میدهد و چنین به آنان میگوید: بترسید از اينكه این دنیای فناپذیر، شما را در برابر پروردگارتان عاصی و ناسپاس گرداند و شما را از آخرت جاودان غافل نماید. از مصائب و حوادث سخت روزگار بترسید و اتحاد خویش را حفظ کنید و از فرقه فرقه شدن بپرهیزید.
دوم: گروههای تأثیرگذار در تغییرات اجتماعی و فرهنگی عهد عثمان رضی الله عنه
از نیمه دوم خلافت عثمان، به تدریج، تغییراتی در جامعه عهد او روی داد که کمتر کسی خطر آن تحولات را احساس میکرد تا آنکه این تغییرات به نقطه اوج خود رسید و در میان فوران گدازههای این تحولات شوم، خلیفهي مسلمانان به شهادت رسید.[21]
با توسعه قلمرو اسلامی و به تصرف در آمدن سرزمینهای دیگر، بافت و ترکیب جمعیتی جامعه مسلمانان و به تبع آن ساختار اجتماعی و فرهنگی آنان دچار تغییرات و تحولات زیادی شد. در واقع با فتح دیگر سرزمینها، مردمان بسیاری را با رنگها، نژادها، زبانها، فرهنگها و نظامها، افکار و باورهای گوناگون به زیر سلطه خود درآورد و این خود سبب پیدایش بافتی ناهمگون و نامتناسب در جامعه مسلمانان شد. این وضعیت در مراکز و شهر مهم حکومت، چون کوفه، بصره، شام، مصر، مدینه و مکه بیشتر نمود پیدا کرد و به این دلیل بود که سپاهیان اسلام از این شهرها و مناطق عازم میادین جنگ میشدند و هنگام بازگشت از فتوحات نیز به همین سرزمینها مراجعت میکردند. بسیار پیش میآمد که این سپاه، غیر عربها را که به دلیل مرگ سربازان خود، آنان را جایگزین آن سربازان کرده بودند با خود به این شهرها میآوردند و به این ترتیب، اقوامی چون فارس، ترک، کرد، روم، قبط و بربر توانستند حضوری چشمگیر در این مناطق پیدا کنند. از طرف دیگر عربهای مسیحی بسیاری در کنار یهودیان در این مناطق سکنی گزیده بودند[22] و این علاوه بر حضور گستردهي اعراب بادیهنشین و عربهای ساکن جنوب، شرق و شمال شبه جزیره بود که طبیعتاً اکثریت قریب به اتفاق آنان صحابه نبوده و در مدرسه رسول خدا صلی الله عليه وسلم و یا نزد نسل اول صحابه تربیت و تزکیه نشده بودند که مهمترین علت آن را میتوان اشتغال شبانهروز آنان به فتوحات و همچنین کم بودن تعداد صحابه در مقایسه با حجم عظیم آنان دانست. بدین صورت بود که بافت جمعیتی جامعه مسلمانان دچار تغییر شده و گروههای مختلفی چون صحابه، اعراب بادیهنشین، مردمان سرزمینهاي به تصرف در آمده، آنانکه پیشتر و در زمان ابوبکر مرتد شده بودند و یهود و نصاری را در خود جای داد. این تغییر بافت و ترکیب جمعیت، فرهنگ و وضعیت معیشت ایشان را نیز دچار نوسانات بسیاری نمود به نحویکه انواع انحرافات فکری، عقیدتی و اخلاقی در میان آنان رواج پیدا کرده و فضای جامعه بیشتر از گذشته، آمادهي قبول شایعات و اکاذیب شد.[23]
1- تغییراتی که در بافت جمعیتی جامعه پدیدار گشت
الف: این جامعه از قشرهای مختلفی تشکیل میشد که از جمله این اقشار، طبقه صحابه و تابعین بود. اما این طبقه از اجتماع، به دلایل گوناگونی چون مرگ، شهادت در میادین جنگ، هر روز کوچکتر از روز قبل میشد. از طرف دیگر بیشتر آنان در سرزمینهای متعددی پراکنده شده و در یک جا جمع نشده بودند و هر از چند گاهی به خود جزیره العرب و مکه و مدینه باز میگشتند.[24]
ب: بیشتر ساکنان سرزمینهای به تصرف در آمده را خود مردمان آن دیار تشکیل میدادند و این به خاطر آن بود که با وجود تصرف آن سرزمینها به دست مسلمانان، مردمان آن بلاد، در شهر و دیار خود باقی مانده بودند. در کنار این اکثریت، اقلیت فاتحان نیز حضور داشتند و با وجودی که غلبه فکری، عقیدتی، اخلاقی و زبانی با ایشان بود و سکان قدرت آنان را در اختیار داشتند اما این فاتحان، همچنان اقلیت این سرزمینها محسوب میشدند و قدرت و نفوذ پنهان را اکثریت ساکن در این بلاد در اختیار داشتند. همچنین از طرف دیگر مردم این سرزمینها به دلایل گوناگونی چون اسارت و یا تجارت و مسافرت به مناطق نزدیک جزیره العرب و گاه خود حجاز میآمدند و در آنجا ساکن میشدند. در آن زمان هم هیچ قانونی، آنان را از عزیمت به سرزمینهای دیگر منع نمیکرد و گاه از حمایت خود مسلمانان نیز جهت سکونت در داخل قلمرو اسلامی برخوردار میشدند[25]. این غیر عربهایی که در داخل بلاد اسلامی ساکن شده بودند بسیار سریع به طرف فتنهها سوق داده میشدند و این به خاطر آن بود که ایشان، از مسلمانان، شکست خورده و سرزمینهایشان به تصرف آنان در آمده بود. مهمترین دلایل گرایش شدید غیر عربها به فتنه و آشوب را میتوان عوامل زیر دانست:
* جهل و عدم شناخت درست آنان به اسلام. آنان تا چند وقت پیش از اينكه مسلمانان سرزمینشان را فتح نمایند در کفر به سر میبردند و خود را صاحت حکومت و عزت و جلال میدانستند که مسلمانان آنها را از ایشان گرفته بودند.
* عدم شناخت و معرفت درست و ژرف نسبت به قرآن و شریعت.
* تعصبات قومی و نژادی.
* بیسشتر ایشان از ترس شمشیر و برای حفظ جان و یا برای فرار از پرداخت جزیه و خراج اسلام آورده بودند اما کینه مسلمانان را به دل گرفته و در پی آسیب رساندن به آنان بودند.
* سوء استفاده منافقان و دنیا طلبان از مسايل فوق، این وضعیت به گونهای بود که آنان جهت تأمین منافع نامشروع خود، بیوقفه غیر عربها را به دلایل مختلف، علیه خلافت، تحریک میکردند.[26]
ج: اعراب بادیهنشین نیز چون دیگر مردمان شامل دو دسته انسان میباشند: مسلمانان خدا ترس و کافران و منافقان از خدا بیخبر، با این تفاوت که خداوند متعال در مورد آنان چنین فرموده است:
« الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»التوبة: ٩٧
(باديهنشينان عرب، كفر و نفاقشان شديدتر است از (كفر و نفاق شهرنشينان عرب. زيرا سنگدلتر و جفاپيشهترند و با اهل خير و صلاح نشست و برخاست كمتري دارند) و آنان بيشتر سزاوارند كه از مقرّرات و قوانين چيزي بيخبر باشند كه خداوند بر پيغمبرش نازل كرده است. خداوند آگاه (از احوال بندگان، اعم از مؤمنان و كافران و منافقان، و) حكيم (در كار خود، از جمله تعيين سزا و جزاي مردمان) است).
در واقع، این قبیل افراد، به دلیل سکونت در بیابانهای خشک و طبیعت بیرحم، انسانهایی هستند قسی القلب، خشن و بد دهن و به همین دلیل، لایق و بلکه قادر به آن نیستند که از شریعت و دستورات خداوند عزوجل درک درستی داشته باشند[27]. از همین رو، این افراد، به سرعت در فتنهها گرفتار میآیند. مهمترین عواملی که زمینه این وضعیت را برای اعراب فراهم میآورد عبارتند از:
* درک و فهم ناقص و نادرست از دین.
* هرگاه یکی از ایشان، چیزی از قرآن را فرا میگرفت، به خود غرّه میشد و گمان میبرد که با آن علم ناچیز، عالمی بزرگ شده است.
* با علما به خشونت رفتار میکردند و حاضر نبودند نزد آنان شاگردی نمايند و از ایشان پیروی کنند.
* تعصبات قبیلهای، همچنان سر تا پای وجودشان را فراگرفته بود.
* اینان افراد ساده لوح و نادانی بودند که انسانهای جاهطلب و فرصتطلب، براحتی ایشان را فریب داده و در جهت منافع خود از ایشان سوء استفاده میکردند.
* اعراب، افرادی تندخو و خشن بوده و از تمدن و برقراری روابط حسنه با دیگران پرهیز میکردند. علاوه بر این، آنان نسبت به بیگانگان و آنان که شناختی از ایشان نداشتند کاملاً بدبین بودند.
* تعصّب شدید و جاهلانه آنان نسبت به دین، تا آنجا سرکشید که بیشتر خوارج از میان ایشان بودند[28]
از طرف دیگر، در میان اعراب، مردانی ظهور کردند که به «قراء» موسوم بودند. البته باید متذکر شد که مفهوم این قراء با منطوق و لفظ آن تفاوت دارد. در لفظ و منطوق، قراء، اصطلاحی است که به جماعتی از مسلمانان اطلاق میشود که در امر قرائت قرآن متخصص میباشند، اما مفهوم این کلمه بر مصادیق متعددی دلالت میکند. به عنوان مثال، در میان اعراب، جماعتی بودند که فهم و درک خاصی از قرآن داشتند. اینان بعدها از جمله خوارج شدند. دستهای از اعراب نیز بدون درک صحیح قرآن، راه زهدی شدید را در پیش گرفتند به نحویکه هرگز نتوانستند خود را با محیط اطراف وفق دهند[29]. در واقع این قراء نادان، بنا به دلایل زیر، به سرعت جذب فتنهها و آشوبها میشدند و قرآن را در خدمت آن بلواها به کار میبستند:
* به دلیل شناخت ناچیز و ناقص از دین، این افراد، نسبت به آن دچار غیرتی جاهلانه و بدور از بصیرت میشدند. در واقع، این افراد، احساسات و عواطف خود را غیرت نسبت به دین مینامیدند و بدون فکر کردن به عواقب و نتایج کارهایشان و بدون درک قواعدي شرعی چون دفع فساد و حفظ منافع اسلام و مسلمین، مرتکب اقدامات ناروا و نابجایی میشدند.
* ایشان خود را برتر از علما و پیشوایان دین میپنداشتند و بر این گمان باطل بودند که دیگر نیازی به علم و معرفت آنان ندارند و شعار سر میدادند که آن بزرگان، انسانهایی چون آنان هستند.
* آنان، رهبران خویش را از میان افراد نادان و کم خرد انتخاب میکردند.
* دنیاطلبان و منافقان، از تعصب و غیرت دینی این افراد سوء استفاده کرده و این به اصطلاح، قراء را با نیرنگ و فریب، در راستای اهداف منحوس خویش به کار میگرفتند.
* این قراء، نسبت به قواعد استدلال و استنتاج و احکام و مسايل فتنهها و بدعتها بیخبر و ناآگاه بودند.[30]
د: حضور فعال مرتدین سابق در جامعه
این گروه از افراد که در دوران خود حضرت رسول صلی الله عليه وسلم و خلافت ابوبکرس از اسلام بر گشته و علیه کیان آن سلاح برداشته بودند هرگز نتوانستند حلاوت این دین را بچشند و با وجودیکه به ظاهر مسلمان بودند اما همچنان به آن تفکرات و رفتارهای قبیلهای و جاهلانه پیش از اسلام پایبند ماندند. در واقع این دسته از قبایل یا هرگز دین را به معنای درست آن نشناختند و همیشه در برابر آن موضع میگرفتند و یا شناخت آنان از دین چنان بود که گمان میبردند آن باورها و رفتارهای قبیلهای هیچ تضادی با شریعت اسلام ندارد. اگر چه در میان این افراد، بودند کسانی که جزو فضلا و صلحای امت شدند اما با این وجود، فرهنگ غالب بر این قبایل، تطابق با اسلام نداشت.[31]
در عهد عثمان، دستههایی از مرتدین پیشین توانستند نقش بسزایی در جریان وقایع و اتفاق فتنه ایفا کنند و این به دلیل نوع سیاست بازی بود که عثمان برخلاف ابوبکر و عمر در قبال آنان در پیش گرفت. ابوبکر چنان عرصه را بر مرتدین سابق تنگ کرده بود که به هیچ یک از فرماندهان و کارگزاران خود اجازه نمیداد که از توان آن مرتدین در جهاد با دشمنان بهره برند. او خطاب به خالد بن ولید و عیاض بن غنم، صراحتاً اعلام نمود که آنان حق ندارند احدی از مرتدین را در سپاه خود راه دهند تا خود ابوبکر اجازه چنین کاری را ندهد و به این ترتیب، هیچ یک از مرتدین، در جنگهای عهد ابوبکر حضور نداشتند[32]. شعبی نیز در تأیید همین قول چنین گفته است: ابوبکر تا زمان وفاتش، در جنگهایش از هیچ یک از مرتدین کمک نگرفت[33]. از همین رو تا زمان مرگ ابوبکر دستهای از مرتدین که اسلامشان نیکو شده بود از روبهرو شدن با او شرم داشتند. به عنوان نمونه، طلیحه بن خولید، که ادعای نبوت نموده بود، چون برای ادای مناسک حج به مکه میآمد، هرگز فرصت نیافت که با ابوبکر رویارو شود[34]. در عهد عمر نیز اگر چه از میزان این محدودیتها کاسته شد اما عمر همچنان با احتیاط شدیدی، با ایشان برخورد میکرد. نقل میکنند که در مسیر حرکت سپاهیان سعد بن ابی و قاص، قیس بن مکشوح مرادی و عمرو بن معدیکرب، مردم را با سخنان غرای خویش به جنگ تشویق میکردند، اما همانطور که بیان شد، عمر با احتیاط شدیدی، از محدودیتهایی که ابوبکر در قبال مرتدین ایجاد کرده بود، کاست. به عنوان مثال، او دستور داده بود که مرتدین میتوانند فرماندهی تنها یکصد تن را به عهده گیرند و به همین خاطر، سعد مجبور شد قیس بن مکشوح را تنها با هفتاد نفر به تعقیب ایرانیانی که در نبرد «لیله الهریر» به سپاه اسلام شبیخون زده بودند بفرستد[35]. عثمان پس از به خلافت رسیدن، سیاست ابوبکر و عمر در قبال مرتدین را تغییر داده و آن محدودیتها را حذف نمود. او معتقد بود که گذشت سالیان دراز از دوران جنگهای رده، مرتدین را از منجلاب آن رهایی بخشیده است. در واقع، عثمان تلاش مینمود تا با دادن فرصت به مرتدین، آنان را از رأفت و رحمت اسلام، برخوردار نماید تا بلکه درونشان اصلاح و از هر نوع کینه و نفرت نسبت به اسلام پاک شود اما متأسفانه این کار نه تنها در مورد آنان مفید واقع نشد بلکه عداوت و خصومت آنان بیشتر ساخته و آن سفلگان را نسبت به اسلام و مسلمین جریتر نمود. بیقین مصداق آنان این بیت شاعر است که گفت:
و کنت و عمروا کالمسمن کلبه فتخدشه انیابه و اظافره
([با وجود خوبیهای بسیاری که در حق عمرو روا داشتم اما او ناسپاس بود و نسبت به من ظلم كرد] گویا مثل من و او چون فردی است که سگش را با غذا فربه نمود اما سگ، با دندان و پنجههای خود، صاحبش را مجروح میکرد).
مهمترین نتیجهي به کار گرفتن مرتدین در مناصب و مسئولیتهای شهر کوفه این بود که آنان ایمان مردم و میزان اطاعت و فرمانبرداری آنان نسبت به حکومت را تغییر دادند به نحویکه به خاطر عدم حمایت کوفیان از عبدالرحمان بن ربیعه در جنگ با ترکان، او در آن نبرد نابرابر، کشته شد حال آنکه این سردار بزرگ فتوحات، در عهد خلیفه به چنان پیروزیهای عظیمی دست یافته بود که ترکان در مورد او میگفتند: او را فرشتگان یاری میدهند[36]. خود این آزادیهای فعالیت مرتدین، عامل مهمی شد برای گسترش آشوبها و فتنهها که سرانجام به شهادت عثمان منجر گردید. این تأثیر تا آنجا بود که در میان قاتلان عثمان، میتوان نام افرادی از قبایل مرتد چون سودان بن حمران سکونی، قتیره بن فلان سکونی و حکیم بن جبله عبدی را مشاهده کرد.[37]
ه: یهودیان و مسیحیان
آنان پس از خروج از جزیره العرب در مناطقی چون کوفه و بصره سکنی گزیدند. اینان و بالاخص، یهودیان، در طول سالهاي فتوحات، اوضاع و احوال مسلمانان را زیر نظر داشتند و منتظر فرصتی بودند تا ضربه مهلکی را بر پیکره جامعه مسلمین وارد سازند[38] در گفتارهای آینده، به تفصیل راجع به تحرکات یهودیان در زمینهچینی براي فتنه عظيمی سخن خواهیم گفت.
2- بروز تغییرات در ساختار فرهنگی جامعه آن روزگار
عامل مهم دیگری که در تغییرات و تحولات اجتماعی عهد عثمان بسیار تأثیرگذار بود، ساختار فرهنگی جامعه آن روز است. با ورود خیل عظیم اقوام و ملل مختلف به درون جامعه مسلمان، جریان خروشانی از فرهنگها، افکار، عقاید و نظامها به درون این جامعه سرازیر شد.
وضعیت، آنگاه وخیمتر شد که اقلیت فاتح، با وجود پیوندها و روابط گستردهای که با ساکنان سرزمینهای جدید برقرار کردند و به سکونت در کنار آنان، ازدواج با ایشان، فراگیری زبان آن مردمان، پوشیدن لباسهای آن دیار و رعایت آداب و رسومشان مبادرت ورزیدند، باز نتوانستند در آن برهه از زمان، مردمان آن سرزمینها را تحت تاثیر فرهنگ اسلام قرار دهند و از چشمه جوشان اخلاق و تربیت والای این شریعت ناب، سیراب سازند[39]. قبایل بادیهنشین عرب نیز به همین سرنوشت دچار شدند و اگر چه اسلام توانست برای مدت زمانی مشخص، این قبایل را تحت تأثیر تربیت و تزکیه خود قرار دهد اما با وجود تمام این تلاشها، به دلیل عدم توازن تعداد این مردمان و تعداد محدود بزرگان مهاجرین و انصار که پرچم نهضت تربيت و تزکیه را در دست داشتند امکان تحت پوشش قرار دادن همگان میسر نشد و به این ترتیب، موالیان نتوانستند از آن افکار و باورهای جاهلیت دست بکشند و بر همان بینشها و رفتارهای پیشین خود ماندند. امر مسلم آن است که همگام با حرکت جهاد و نبرد با دشمنان دین، نهضت تربیت و آموزش مفاهیم و معارف قرآن و سنت رسول خدا صلی الله عليه وسلم نیز واجب است تا هیچگونه خلل و تزلزلی در میان صفوف و مسلمانان از یک طرف و از طرف دیگر شکافی میان فاتحان و مردمان آن سرزمینها پدید نیاید که در غیر این صورت صفوف مستحکم مسلمانان از هم میپاشد و آن وحدت سیاسی و فکری و عقیدتی از میان میرود و این وظیفه خطیر تعلیم و تربیت را باید مبلغان و معلمان آگاه و خردمند، دوشادوش مجاهدان و رزمندگان سپاه اسلام انجام دهند تا توازن میان پیشرویهای زمینی و نظامی و حرکت فکری و اخلاقی برقرار شود[40]. اما همانطور که بیان شد با وجود تمام تلاشها و از خود گذشتگیها، به دلیل اينكه سرعت روند فتوحات در مشرق و مغرب جهان آن روز، بسیار سریع بود به نحویکه در عرض چند سال سر تا سر بلاد عراق و ایران و ماوراءالنهر و هند و شامات و شمال آفریقا به تصرف مسلمانان در آمد توان محدود مبلغان و صحابه قادر نبود در میدان تعلیم و تربیت پا به پای فتوحات جلو برود[41]. مهمترین دلیل این عدم توازن این بود که بیشتر صحابه در میان کارزار کشته شده و تنها جماعتی اندک شمار از ایشان به جای مانده بودند که گرد ایشان را افرادی انگشت شمار را که علاقهمند به فراگیری و درک مفاهیم و معارف شریعت بودند فراگرفتند و به این ترتیب طبقه تابعین تشکیل شد. خود این تابعین نیز به دلیل خلوص نیت و شوق شدیدی که به جهاد در راه خدا داشتند در صف مقدم سپاهیان اسلام به نبرد با دشمنان میپرداختند و طبیعتاً بسیاری از ایشان نیز چونان صحابه به شهادت میرسیدند[42]. علاوه بر این مسأله، نبود زمان کافی جهت نهادینه کردن مفاهیم و معارف شریعت اسلام در میان مردم، در کنار عوامل دیگر، موجب شد تا بحرانی فکری و عقیدتی در جامعه ظهور پیدا نماید که این، خود باعث گردید تا پایهها و ارکان نظام و دولت متزلزل شوند که نتایج آن را در آشوبها و فتنههای اواخر خلافت عثمان میتوان مشاهده نمود.[43]
3- ظهور نسل جدید
پس از گسترش فتوحات و انضمام سرزمینهای جدیدی به قلمرو دولت اسلامی، نسل نوی در جامعه به وجود آمد که از نظر اعتقادات و اخلاق با نسل صحابه کاملاً متفاوت بودند. این نسل که آرام آرام قدرت سیاسی و اجتماعی را تصاحب مینمود در دنیایی غیر از دنیای صحابه میزیست و از خصوصیات و ویژگیهای متمایزی برخوردار بود[44]. اگر مهمترین خصوصیات صحابه را، قدرت ایمان، فهم درست از معارف شریعت و تسلیم بودن در برابر نظام و دولت برخاسته از دستورات قرآن و سنت دانست این ویژگیها در نسل جدید بسیار کمرنگتر از نسل نخستین به چشم میآمد. این نسل جدید که در خود آرزوهای دور و دراز بسیاری را جهت به دست آوردن ثروت و مکنت میپروراند، به دلیل دور ماندن از تعلیم و تربیت صحیح اسلامی، همچنان گرفتار تعصبات نژادی و قومی و تأثیر فرهنگها و باورهای جاهلیت بود. شاید به دلیل زیاد بودن این نسل و نیز سرگرم بودن فاتحان به نبردها و فتوحات، سبب شد تا فرهنگ اصیل اسلام به آنان نرسد[45]. در واقع جامعه مسلمانان، هر چه از عهد رسول صلی الله عليه وسلم دورتر میشدند، عوامل و زمینههای تفرقه و اختلاف در میان ایشان، بیشتر و بیشتر میشد[46] و احتمال هر نوع فتنه و آشوب، افزایش پیدا میکرد.
این نسل جدید از تفکرات و نگرشهایی برخوردار بود که تضاد بسیار با بینش و نگرش صحابه داشت. اینان، با دیدی دیگر به دنیا و لذائذ و نعمتهای آن مینگریستند که با نگرش صحابه که بر گرفته از قرآن و سنت بود تفاوت داشت. از طرف دیگر این نسل جدید، به دلیل همان دور ماندن از تعلیم و تربیت صحیح و ریشهدار اسلامی، قادر به هضم دیدگاه و تفکرات صحابه نبود و حاضر نمیشد آنها را بپذیرد[47] و به همین دلیل افراد و گروههای منحرف و دنیا طلب این نسل جدید، به سرعت جذب فتنهانگیزان و غوغا سالاران شدند.
4- مهیا شدن فضای جامعه برای پذیرفتن شایعات و اکاذیب
با شناخت این بافت ناهمگون و نامتوازن اجتماعی و فرهنگی، جای تعجبی نیست که به دلیل نبود یک هویت واحد و انسجام محکم در میان آحاد این جامعه، فتنهانگیزان و منافقان و دشمنان اسلام، بستر مناسبی را برای اشاعه افکار و نگرشهای باطل خویش و نیز شایعات و جعلیات گوناگون بیابند[48]. ابن تیمیه نیز با تاکید بر این مساله، چنین میگوید: در دوران ابوبکر و عمر، به این دلیل که مردم هنوز عهد رسول خدا صلی الله عليه وسلم را به یاد داشتند و از ایمان و تقوای بیشتری برخوردار بودند و هنوز دستور رسول خدا صلی الله عليه وسلم که فرموده بود از خلفای راشدین، ابوبکر، عمر، عثمان و علی که بعد از من میآیند اطاعت کنید در گوششان طنینانداز بود و در عین حال خلفای مسلمین نیز در اجرای دستورات، قاطعانهتر عمل میکردند اوضاع آرام بود و با ثبات و امت از هر نوع اختلاف و فتنهای مصون ماند. این دوران، عهد غلبه انسانهای مؤمن و با اخلاص بر دنیاطلبان و افراد سست ایمان بود اما این تفوق و برتری در اواخر خلافت عثمان و سر تا سر دوران علی بن ابی طالب، عکس شد و شهوت و هوا و هوس و شبهات، ایمان و یقینِ هم والیان و امرا و هم مردم را بیالود و آن اخلاص ایشان را تحت الشعاع خود قرار داد. هر چند در این ایام، مردم و دولتمردان، خود را پایبند ایمان و اطاعت از اولوالامر میدانستند اما شائبه هوی و هوس و شک و شبهات، به تدریج از میزان این اعتقاد و اطاعت کاسته و ایشان را به راهی پر لغزشگاه سوق داد که پس هر بوتهای دهان باز کرده بود[49]. این واقعیت تلخ را میتوان در این سخن امیرالمومنین علی بن ابی طالب، دید که چون مردی از او پرسید چرا مردم علیه ابوبکر و عمر نشوریدند اما در مورد او هر یک به راهی رفتهاند، ایشان به او چنین پاسخی داد: ابوبکر و عمر بر افرادی چون من حکومت میکردند اما من بر امثال شما حکم میرانم[50]. عثمان نیز با شناخت دقیق از اوضاع و احوال جامعه آن روز، خطاب به والیان و امرای خویش چنین نوشت: هوشیار باشید که مردم دچار تفرقه شده و به سوی پرتگاه هوی و هوس گام برداشتهاند. بدانید که علت این تغییرات را نیز در سه چیز باید جستجو نمود. ثروت و رفاه، شهوات و امیالی که شیفته آن ثروتها و لذائذ شدهاند و کینهها و دشمنیهایی که هر لحظه ممکن است طغیان کنند. بهوش باشید که این عوامل هر آن، احتمال دارد که مردم را به عصیان کشانند و آنان را نسبت به حکومت خویش بشورانند.[51]
سوم: عثمان رضی الله عنه بعد از عمر رضی الله عنه به خلافت رسید
با روی کار آمدن عثمان، او سیاست سختگیرانه و شدید عمر را تغییر و سیاستی ملایمتر و مهربانانهتر را در قبال مردم در پیش گرفت، او هرگز چون عمر که به شدت و دقت بسیار، نفس خود و نیز دیگر مردمان را زیر ذرهبین قرار میداد و آنان را محاسبه مینمود، رفتار نمیکرد بلکه تلاش مینمود آنجا که حلالی حرام و حرامی حلال نشود و حق هیچ کس ضایع نگردد. تا با روش ملایمتر، نسبت به محاسبه و باز خواست مردم رفتار نمود و با عطوفت و رحمت با ایشان برخورد میکرد. این تفاوت تا بدان حد بود که خود عثمان راجع به روش عمر چنین گفته است: «خداوند عمر را بیامرزد، هیچ کس نمیتواند چونان او رفتار نماید»[52]. هر چند در سالهای نخستین خلافت عثمان، مردم از این شرایط جدید ابراز رضایت مینمودند تا آنجا که عثمان را مثل رافت و محبت میدانستند، اما به تدریج از این اخلاق نیکو و والای او سوء استفاده نمودند به نحویکه جریان حوادث و پیشامدهای عصر عثمان با روند رویدادهای عهد عمر کاملاً متفاوت بود و میزان برش دستورات و اوامر دستگاه خلافت، کاهش یافت. این تفاوت اقتدار را میتوان در ماجرای باز داشت مردمانی دید که از فروش ما یملک و مستغلات خود به دولت که قصد داشت مسجد الحرام و مسجد النبی را توسعه دهد امتناع میکردند، مشاهده نمود، آنجا که عثمان خطاب به این افراد و در نکوهش مخالفت آنان با تصمیم خلیفه چنین گفت: تنها گذشت و آرامش من شما را چنین جسور و نافرمان کرده است.[53]
چون شورشیان و پوچ گران، نیات شوم خود را آشکار کردند و آن فتنه بزرگ را به راه انداختند عثمان با دلایل قاطع و دندان شکن آشکارا و نزد همگان، پاسخ افتراها و انتقادات تند و نادرست آنان داد اما این بد طینتان ناپاک، جز رسیدن به هدف خویش که همانا قتل خلیفه بود. به هیچ چیز دیگری نمیاندیشیدند و دراین شرایط است که خلیفه امت، درسی دیگر به مردم تاریخ میدهد که هرگز از یادها نمیرود. او در پاسخ درخواست اطرافیان برای سرکوب آن شورشیان کینهتوز در کمال گذشت و رأفت چنین گفت: آنان را مورد عفو قرار میدهیم و تا زمانیکه کار در خور مجازاتی را انجام نداده و کفر راعیان ننمودهاند در برابر اعتراضاتشان صبر پیشه میکنیم و به انتقادات ایشان پاسخ میدهیم.[54]
چهارم: خروج بزرگان صحابهش از مدینه
عمر بن خطاب رضی الله عنه تا زمان وفات، مانع آن میشد که بزرگان قریش و مهاجرین از حجاز خارج شوند مگر با اذن او آنهم به صورت محدود و مدتدار. چون اعتراض و گلایه ایشان به گوش عمر رسید آنان را فراخواند و خطاب به ایشان چنین گفت: بدانید که من از سالهای نخستین اسلام با آن بودهام و میدانم چه مراحلی را گذرانده و به کجا رسیده است. امروز اسلام در مرحلهای خطرناک و حساس قرار دارد و خطر ضعف و احتمال و تفرقه و نزاع امت آن را تهدید میکند. آیا قریشیان انتظار دارند که عمر درهای بیتالمال را به روی ایشان بگشاید تا آنان آن را تصاحب نمایند و دیگر بندگان خد را از سهم خویش محروم سازند؟. اما قریشیان بدانند که عمر زنده است و تا زمانی که من خلیفه هستم نمیگذارم یک مثقال از بیتالمال، به ناحق از گلوی ایشان پایین برود. عمر اینجا است تا نگذارد قریشیان خود را در آتش غضب و انتقام خداوند عزوجل گرفتار سازند[55]. عمر از آن بیم داشت که بزرگان صحابه، با خروج از حجاز، در بلاد مختلف پراکنده شوند و به جمع مال و ثروت و به دست آوردن املاک و زمین مشغول گردند. نقل میکنند که چون یکی از ایشان نزد عمر میآید و از او درخواست مینمود تا اذن حضور در جنگهای فتوحات را به او بدهد عمر به او چنین جواب میداد: تو در غزوات رسول اللهص وظیفه خود را انجام دادهای اما امروز صلاح تو در آن است که تو و دنیا یکدیگر را نبینید[56]. اما عثمان، سیاستی برخلاف عمر در پیش گرفت و به بزرگان صحابه اجازه داد تا به دیگر نقاط عزیمت کنند. شعبی در این رابطه چنین گفته است: با به خلافت رسیدن عثمان رضی الله عنه ، او به قریشیان و صحابه اذن داد تا به دیگر بلاد و سرزمینها عزیمت کنند. با ورود آنان بدان سرزمینها، مردمان بسیاری گرد ایشان جمع شدند. در واقع، مردم عثمان را به خاطر آن سیاستهای ملایم خویش، بیشتر از عمر رضی الله عنه دوست میداشتند[57]. نتیجه این سیاست آن شد که دستهای از قریشیان در بلاد مختلف، ما یملک فراوانی را به دست آورند و همین عامل، سبب گردید مردمان زیادی گرد آنان جمع شوند[58]. روایت میکنند که چون عثمان اذن خروج از حجاز را به قریشیان و بزرگان داد، دستهای از آنان به سرزمینهای دور و نزدیک عزیمت نمودند. با حضور ایشان در آن سرزمینها مردمان بسیاری گرد ایشان را فرا گرفتند. در این میان آنانی که در اسلام از سابقه و اعتبار و منزلت بالایی برخوردار نبودند به این بزرگان ملحق شدند و آنان را به کسب املاک و زمینهای متعدد تشویق و ترغیب کردند. این قبیل افراد چنین اعتقاد داشتند که چون این مردان بزرگ و بنام، زمینها و مایملک بسیاری به دست آورند مردم آنان را بهتر خواهند شناخت و از همین رو گرد ایشان جمع ميشوند تا از مزایای مال و ثروت آنان بهرهمند شوند و این نخستین خدشهای بود که بر پیکر اسلام وارد شد و نخستین فتنهای را که در میان مردمان ظهور کرد همین مسأله میدانند.[59]
پنجم: تعصبات جاهلیت
ابن خلدون در تاریخ خویش در مورد تأثیر تعصبات قبیلهای جاهلیت چنین گفته است:
چون حکومت اسلام توانست ارکان خویش را استوار نماید و سرزمینهای بسیاری را فتح کند، عربهای فاتح در مناطقی چون بصره، کوفه، شام و مصر که مرز شبه جزیره با دیگر سرزمینهای به تصرف در آمده محسوب میشدند سکنی گزیدند. در میان ایشان، تنها مهاجرین و انصار و دیگر صحابه و نیز قریش و مردمان حجاز بودند كه پیامبر خدا صلی الله عليه وسلم را درک نموده و به راه و روش او اقتدا می کردند اما دیگر عربها چون قبایل بنی بکر بن وائل، عبدالقیس، ربیعه، ازد، کنده، تمیم، قضاعه و دیگران از این نعمت، بیبهره بودند. اینان که در جنگهای فتوحات، نقش فعال ایفا نمودند نتایج آنرا حق خود میدانستند. از طرف دیگر ایشان، چون از تعلیم و تربیت ژرف اسلامی و درستی برخوردار نبودند، همچنان نسبت به حقانیت رسالت حضرت محمدص، قرآن و دیگر معارف شریعت، دچار تردید و حیرت بودند و چون حرکت خروشان فتوحات، متوقف شد و سلطه همه جانبه حکومت، جایگزین آن جنگها و لشکرکشیها گردید، این قبایل بادیهنشین، احساس کردند که ریاست و مدیریت حکومت، در انحصار مهاجرین و انصار و قریش قرار گرفته و آنان از مقامها و مناصب، بیبهره ماندهاند. این احساسات و عرق جاهلیت، جانهای این مردمان را از اطاعت کارگزارن حکومت باز داشت و به این ترتیب، اولین گرایشات فتنهانگیز در میان مسلمانان بروز پیدا کرد. این رویدادها و حوادث که با دوران خلافت عثمان مصادف بود در ابتدا با انتقاد و ایراد از والیان و عدم اطاعت از آنان و درخواست عزل و برکناری ایشان آغاز شد اما به تدریج به اعترارض علیه خود عثمان و خلافت او انجامید تا آنجا که صحابه مدینه از عثمان خواستند تا از مقام خویش استعفا دهد و والیان و امرای خود را بر کنار سازد. اما چون عثمان، هیأتهای تحقیق و تفحصی را به بلاد مختلف فرستاد تا از حقیقت این جریانات اطلاع حاصل نمایند روشن شد که تمام این انتقادات و اعتراضات، تنها هیاهو و جاروجنجال افراد و گروههای ستیزهجو و غوغا سالار میباشد.[60]
ششم: توقف روند فتوحات
در اواخر خلافت عثمان رضی الله عنه به دلیل وجود موانع انسانی و طبیعی متعدد، روند فتوحات در اقصی نقاط قلمرو خلافت، متوقف شد. این مسأله باعث بروز شایعات و اکاذیب بسیاری در میان مردم و بالاخص اعراب بادیهنشین گرديد. آنان چنین شایع میکردند که عثمان بنا به میل و خواست خود، زمینهای فتوحات را در میان اطرافیان تقسیم نموده و دیگران را از آنها محروم ساخته است[61]. این دروغها و افتراها، تأثیر شگرفی بر روحیه اعراب بادیهنشین گذاشت که به دلیل توقف جنگها و فتوحات، اوقات خود را به خوردن و خوابیدن میگذراندند و یا به گوش دادن به شایعات و حرف و حدیثهای مربوط به عثمان و والیان او سپری میکردند. عثمان، از بزرگان صحابه و والیان و امرای خود درخواست نمود که برای حل این مسايل، راهکارهایی ارائه دهند. در این میان جنگ نگه دارد تا دیگر دست از این هیاهو و جاروجنجالهای ناروا بکشند[62]. در واقع، تنها راه حل نیز همین بود، زیرا از این قبیل افراد که شناخت درست و عمیقی از دین نداشتند و از تزکیه و تربیت دینی و اسلامی بیبهره بودند انتظار هر نوع رفتار نادرست و ناپسندی را میتوان داشت و تنها یک تلنگر کافی بود تا این اعراب، سر به شورش بر آورند و فتنهها و آشوبهای بسیاری را ایجاد نمایند و عملاً نیز چنین شد و فتنهانگیزان و منافقان، با ترفندهای زیرکانه، از این خصلت ناپسند اعراب نهایت بهرهبرداری را نموده و آنان را درگیر فتنهها و آشوبهای عظیمی ساختند.[63]
هفتم: برداشت نادرست از مفهوم ورع
ورع، در شریعت امری است خوب و پسندیده و آن عبارت است از امتناع از امور حلال و مباح تا از خطر هر نوع حرام و گناهی در امان ماند. در واقع، ورع عبارت میباشد از اينكه در راه خداوند و به خاطر او از امور جائز اجتناب ورزید. این مسأله، مربوط به خود افراد است و نمیتوان دیگران را بدان مجبور نمود. اما خود ورع، انواع و اقسامی دارد که خطرناکترین آنها ورع افراد نادان و جاهلی میباشد که امری حلال و واجب را حرام میکنند؛ و این همان ورعی است که دستهای از اصحاب فتنه در آن گرفتار آمدند[64]. دشمنان دین نیز با سوء استفاده از این افراد آنان را در راستای اهداف خویش به کار بستند. این قبیل افراد که ورعی جاهلانه و خلاف شریعت را در پیش گرفته بودند اقدامات جائز و مطابق شریعت و یا مصلحتآمیز عثمان را خروج از دین و سنت رسول خدا صلی الله عليه وسلم و خلفای پیشین میدانستند. آنان چنان در این تفکرات خود پیش رفتند که خون عثمان را مباح دانسته و در قتل او مشارکت نمودند. این ورع خطرناک و جاهلانه را امروز نیز میتوان در میان مسلمانی دید که احکام و قوانین شریعت را بر اساس امیال و تفکرات باطل خود و یا از دریچهي آداب و رسوم خویش میسنجند.[65]
هشتم: جاه طلبیهای افراد
نسل دوم مسلمانان که بیشتر از فرزندان صحابه بودند خود را لایق و درخور کسب مقامات و مناصب عالیه حکومتی میدانستند اما درهای ورود به این جایگاه را به روی خویش بسته میدیدند و به همین دلیل و برای به دست آوردن فرصتهای مناسب، در هر جریانی که احتمال تغییر آن وضعیت را امکانپذیر میکرد مشارکت مینمودند. بدون شک مطالعه و پژوهش در موضعگیریها و فعالیتهای این نسل در حوادث مختلف، در شناخت بهتر حقایق، بسیار حائز اهمیت است.[66]
نهم: توطئه دشمنان کینهتوز
از همان دوران رسول خدا صلی الله عليه وسلم ، منافقانی به ظاهر، اسلام آوردند که همیشه و در هر موقعیتی در پی ضربه زدن به تنه این درخت مبارک بودند. اینان که از هوش و ذکاوت بالایی نیز برخوردار بودند تلاش میکردند با شناخت نقاط ضعف امت اسلام، آن را نقطه آغازین یک فتنه و آشوب سازند و در این راه نیز، همیشه بودند جاهلان و افراد سست ایمانی که گوش به یاوهگوییها و دروغهای آنان میدادند و سخنان ایشان را باور میکردند[67]. در کنار این منافقان، به تدریج، جبههي خطرناک دیگری متشکل از یهودیان، مسیحیان و غیر عربهایی شکل گرفت که خصومت و کینه آنان نسبت به اسلام و حکومت آن، آشکار بود. این گروهها همیشه تلاش میکردند تا از هر فرصتی برای ضربه زدن به اسلام و مسلمین سوء استفاده نمایند و در این راه نیز از هیچ اقدامی فروگذار نبودند. بهترین این فرصتها، مواقعی بود که خلیفه، یکی از والیان خود در شهرها و مناطق مهمی چون بصره، کوفه، مصر و مدینه را به دلیل انجام رفتاری در خور حد و تعزیر، مجازات مینمود. در این هنگام این گروهها و دیگر دشمنان، در بوق و کرنا میزدند و تمام توان خود را به کار میبستند تا فتنهها و آشوبی به پا کنند و مشروعیت نظام خلافت را زیر سؤال برند. در میان این گروهها مردمانی چونان به غوغا سالاری و فتنهانگیزی شهرت یافتند که هر کس با ایشان برخوردی داشت آنان را غوغاسالار، جنگطلب، گرگان درندهخو[68]، سفله و پست[69]، جاهلان و نادانانی که از دین شناختی ندارند، اراذل و اوباش[70] هرج و مرج، قلمداد مینمودند.[71]
آنان بد طینتانی بودند که کاملاً در اختیار شیاطین روزگار قرار داشتند[72] و در جهت تأمین منافع شوم آنان گام مینهادند. در اسناد و مدارک تاریخی به هنگام سخن گفتن راجع به این شورشیان و غوغاسالاران، بارها و بارها سخنی از فردی بنام عبدالله بن سبأ به میان آمده است. این مرد از یهودیان یمن بود که بنا به دلایلی اسلام آورد. در آن زمان، هیچ کس خطر این مرد را احساس نمیکرد. او در بیشتر شهرهای مهم قلمرو اسلامی به سیاست میپرداخت و در صدد بود تا مقدمات نیات شوم خویش را فراهم آورد[73]. ما در صفحات بعد، راجع به این شیطان مجسم، صحبت خواهیم نمود.
دهم: نقشهها و تدابیر زیرکانه فتنهانگیزان علیه عثمان رضی الله عنه
همانطور که گفتیم، در اواخر عهد عثمان، اوضاع و احوال جامعه به گونه ای بود که مردم پذیرای هر نوع افترا و دروغي بودند. فتنهانگیزان و غوغاسالاران نیز که در ابتدا به بهانهي امر به معروف و نهی از منکر، والیان و امرای دستگاه خلافت را مورد انتقادات شدید و گاه اتهامات ناروا قرار داده بودند به تدریج نوک پیکان حملات ناجوانمردانه خود را به سوی شخص خلیفه مسلمین گرفته و به او افترا و دروغ میبستند. مهمترین انتقادات و اتهاماتی که متوجه خلیفه بود میتوان در پنج حوزه زیر خلاصه و طبقهبندی نمود:
1- اقداماتی که عثمان، پیش از به خلافت رسیدن انجام داده بود، مانند عدم حضور در تعدادی از غزوات و موقعیتهای حساسی چون حدیبیه.
2- سیاستهای مالی عثمان، چون شیوه پرداخت دستمزدها.
3- سیاستهای اداری او چون به کار گماشتن خویشان و نزدیکان و نیز شیوه او در انتصاب والیان و امرا.
4- اجتهادات و فتاوای او در خصوص قصر نماز چهار رکعت، توسعه مسجد الحرام و مسجد النبی و تدوین مصحف واحد قرآن.
5- نوع رفتار او با صحابهای چون عمار، ابوذر و ابن مسعود[74]
در مورد هر یک از مسايل فوق، در جای خود سخنی گفتیم و تنها حقیقت رابطه عثمان و عمار میماند که آنرا در فرصتی مناسب تبین خواهیم نمود. با وجودی که موج اتهامات دروغین علیه عثمان و عملکرد او، چه در دوران حیات آن حضرت و چه در لابهلای روایات و اخبار، بسیار زیاد و همه جانبه بود اما هرگز تا بدان حد نرسید که مرگ او را توجیه نماید.
تمام روایات و اخباری که از افراد مجهول وبا اسناد ضعیف نقل شدهاند و در منابع کتب تاریخی چون تاریخ طبری ثبت گردیدهاند حقایق و واقعیات تاریخ خلفا و پیشوایان دین، به خصوص جریان فتنهها و اختلافات را چنان در هالهای از ابهام فرو بردهاند که درک درست از آن تاریخ را بس دشوار مینمایاند. در واقع این جعل روایات، در راستای اهداف غالیان و منحرفان از دین قرار دارد که تلاش دارند چهره درخشان صحابه را مشوه و زشت نشان دهند. عثمان نیز با درک این فتنه و زمینههای بروز آن، در نامه خود خطاب به امرا و والیان، رفاه و وفور نعمت، رواج و تبعیت از هوی و هوس و وجود کینه و نفرت در میان مردم را مهمترین عوامل گرایش آنان به شر و فتنه میداند. ابن عربی نیز در مورد این نوع روایتها چنین میگوید: مؤرخان با استناد به روایت دروغپردازان بیان میکنند که عثمان در دوران خلافت خود، دچار ظلمها و کارهای زشت شد؛ اما باید دانست که سند و متن تمام این سخنان، باطل و نادرست میباشند.
ابن تیمیه در تبیین این مسأله چنین میگوید: ما، بعد از نبی اکرم صلی الله علیه وسلم ، هیچ کس را معصوم نمیدانیم؛ همهي خلفا و غیر ایشان، ممکن است مرتکب اشتباه و گناه شوند؛ اما باید دانست که آنان میتوانند از گناهان خود توبه کنند و یا با انجام کارهای نیک و پسند، اشتباهات گذشته خود را جبران کنند. از طرف دیگر، خداوند متعال با مصائب و دردهای متعدد و نیز موارد دیگری که بر سر مردمان نازل میکند، گناهان و بدیهای آنان را پاک میگرداند.
حال اگر در قضیه عثمان همهي این شایعات را نیز بپذیریم و او را ستمکار و گناهکار تصور کنیم، مگر نه این است که او از نخستین مسلمانان و پیشگامان اسلام بود که در بسیاری از میادین کارزار حضور یافت، مگر نه این است که رسول خدا صلی الله عليه وسلم او را به خاطر مصیبتی که بر او نازل خواهد شد به بهشت بشارت داد و مگر همو نبود که در ملأ عام از تمامی کارهایی که انجام نداده بود و یا به او نسبت میدادند اظهار توبه و استغفار نمود، همانا او در برابر آن فتنه بزرگ صبر پیشه نمود تا سرانجام مظلومانه جان به جان آفرین تسلیم نمود و این، خود، بزرگترین کفاره گناهان و اشتباهات اوست.
یازدهم: به کارگیری وسايل و روشهای مختلف برای تحریک مردم
مهمترین این شیوهها و ابزارها عبارت بودند از: اشاعه شایعات و رواج آن در میان مردم، مناظره و مجادله با خلیفه در مقابل دیدگان مردم، تهمت زدن به والیان و امرا، جعل نامه اعتراضآمیز علیه عثمان و انتساب آن به بزرگانی چون عائشهل، طلحهس، زبیرس و علیس، اعلام این مطلب که علی در امر خلافت، شایستهتر از عثمان است و اينكه او جانشین رسول خدا صلی الله عليه وسلم بعد از وفات او میباشد، تشکیل و سازماندهی دسته و گروههای متعدد در سرزمینهای مهم کوفه، بصره و مصر و اعزام چهار کاروان از هر یک از مناطق مذکور به مدینه و رواج این شایعه که این کاروانها تنها بنا به دعوت صحابه به مدینه آمدهاند. در کنار این شیوه و ابزارها، غوغاسالاران شعارهایی چون گفتن تکبیر را وضع نمودند و در میان مردم چنین وانمود میکردند که آنان تنها به خاطر اقامه امر به معروف و نهی از معروف، مبارزه با ظلم و ستم، درخواست عزل و تغییر والیان به شهر مدینه آمدهاند. هر چند که این درخواست، بعدها به درخواست عزل خود عثمان از مقام خلافت منجر شد. شورشیان چنان پا را فراتر نهادند که خواهان مجازات و مرگ خلیفه شدند و چون خبر حرکت مردمان دیگر سرزمینهای بلاد اسلامی به آنان رسید که برای یاری و کمک خلیفه به جانب مدینه روانه شده بودند، تنها راه نجات خود را در ترور و قتل عثمان دیدند که توانستند به این نیت شوم خود دست یابند[75].
دوازدهم: تاثیر سبئیت بر روند ماجرای فتنه
1- سبئیت میان حقیقت و خیال
علمای قدیم بر این واقعیت اجماع نظر داشتهاند که شخصیتی بنام عبدالله بن سبأ وجود داشته است و در این میان تنها تعدادی از معاصرین در وجود او شک نمودهاند. دلیل این تعداد از افراد این است که شخصیت عبدالله بن سبأ، زاییده ذهن فردی بنام سیف بن عمر تمیمی میباشد که خود او از نظر علمای حدیث، چندان مورد اعتماد و اطمینان نمیباشد. اما باید دانست که در تاریخی چون آثار ابن عساکر، بارها و بارها از عبدالله بن سبأ نام برده شده است بدون اينكه در هیچ یک از این روایات و اخبار نامی از سیف بن عمر ذکر شود و خود شیخ ناصر الدین آلبانی نیز صحت سند تعدادی از روایات را تأیید نموده است. از طرف دیگر، در خود کتابهای رجال و حدیث شیعه، به کرّات، از عبدالله بن سبأ نام برده میشود بدون اينكه اثری از سیف بن عمر را در این روایات و اخبار دید.
همانطور که بیان شد تعدادی از محققان معاصر در وجود شخصیتی بنام عبدالله بن سبأ[76] تشکیک ایجاد نمود و آن را بدون هیچ دلیل و برهانی محکم، زاییده توهمات مؤرخان دانستهاند. غالب این دسته از محققان یا شیعه هستند و یا خاورشناس میباشند که باید افراد غرب زده را نیز بدانان افزود. این در کمال پررویی و بیشرمی است، و در حالی وجود این شخصیت را انکار میکنند که زندگینامه و اقدامات او در کتب تاریخ به ثبت رسیده، راویان بسیاری کارها و اقدامات او را نقل کرده و مؤرخان، محدثان، نویسندگان کتابهای تاریخ، فرق، ملل و نحل، طبقات، انساب و ادبیات که در مورد سبئیت صحبت کردهاند بر وجود این شخصیت تأکید کردهاند. از طرف دیگر نام این شخصیت هم در کتب اهل سنت موجود است و هم در کتاب شیعه، بنابراین نمیتوان ماجرای فتنه قتل عثمان و نقش عبدالله بن سبأ در آن جریان را تنها به روایات تاریخ طبری و سیف بن عمر تمیمی محدود بدانیم، بلکه اخبار و روایاتی که در رابطه با این شخصیت هستند در لابهلای کتابهای تاریخ اسلام و تاریخ فرق و نحل وجود دارند و تاریخ طبری تنها به این دلیل از دیگر کتابها به این مساله شهرت یافته که بیشتر از دیگران به تفصیل و بسط آن پرداخته است. بنابراین، انکار بدون دلیل و برهان قاطع این حوادث و اتفاقات، در واقع زیر سؤال بردن همه رویدادهای آن برهه از زمان و تخریب شخصیت بدون دلیل راویان و مؤرخان و علما و نیز وارونه نشان دادن حقایق تاریخ است[77]. در اینجا به ذکر چندي از کتابهای اهل سنت اشاره میکنیم که میتوان نام عبدالله بن سبأ را در آنها یافت:
- اعشی همدان[78] (در 83 ه) در شعری که پس از فرار از کوفه به بصره در هجو مختار ثقفی و یاران او سروده است از سبئیت نام میبرد:
شهدت علیکم انکم سبئیه و انی بکم یا شرطه الکفر عارف
(شهادت میدهم که شما از سبئیان هستید که ای گروه کافران من شما را خوب میشناسم).
همچنین ابن حبیب[79] (د245 ه) ابن سبأ را فرزند یک زن حبشی میداند[80] و ابو عاصم خشیش بن اصدم (د253) در کتاب «الاستقامه» نقل میکند که علی بن ابیطالب دستهای از یاران ابن سبأ را سوزانید حافظ (د255) نیز من جمله افرادیست که در مورد عبدالله بن سبأ صحبت کرده است[81].
قضیه سوزاندن دستهای زنادقه در دوران خلافت علی بن ابی طالبس مسألهای است که روایات صحیحی در کتب صحاح، سنن و مسانید آن را تایید میکنند[82]. خود لفظ زندقه، کلمهای است که با نام عبدالله بن سبأ پیوندی عمیق یافته است. ابن تیمیه در این رابطه میگوید: منشأ رفض (لعن و تکفیر صحابه) و بنیانگذار آن، زندیق مشهور، عبدالله بن سبأ میباشد[83]. ذهبی نیز عبدالله بن سبأ را از غالیان زندقه و فردی گمراه و منحرف از دین میداند[84]. ابن حجر نیز او را از غالیان زندقه میپندارد و بیان میدارد که ابن سبأ را یاران و پیروانی بود که به سبئیت شهرت داشتند. اینان بر این باور غلط بودند که علی بن ابی طالب از مقام الوهیت برخوردار است. علی نیز در دوران خلافت خود تعدادی از این گمراهان را سوزانید[85]. همچنین نام عبدالله بن سبأ را میتوان در میان کتب جرح و تعدیل محدثان یافت. به عنوان مثال، ابن حبان [د354 ه) در مورد محمد بن سائب کلبی (د146 ه) چنین میگوید: او از سبئیان بود که اعتقاد داشتند علی بن ابی طالب نمرده است و پیش از فرا رسیدن روز قیامت به دنیا باز خواهد گشت[86]. در میان کتب انساب نیز میتوان به وضوح انتساب سبئیت به خود عبدالله بن سبأ را یافت. به عنوان نمونه، عبدالکریم بن محمد سمعانی (د562 ه) در کتاب الأنساب[87] خود به این قضیه اشاره نموده است. نیز ابن عساکر (د571 ه) در مورد عبدالله بن سبأ چنین میگوید: عبدالله بن سبأ از رافضیان غالی بود که سبئیت را بدو منتسب میسازند. او از یهودیان یمن بود که بعدها به دین اسلام گروید[88]. نکته مهم در آثار ابن عساکر این است که سیف بن عمر تمیمی، تنها منابع ابن عساکر در مورد اخبار ابن سبأ نمیباشد و او روایات دیگری را از سایر راویان نقل میکند[89]. ابن تیمیه (د 728 ه) در این خصوص معتقد است که رافضیه را منافقان زندیق ایجاد نمودند و عبدالله بن سبأ نیز خود زندقه را بنیان نهاد. او در شأن علی بن ابی طالبس راه مبالغه را در پیش گرفت و چنین وانمود میکرد که علی بن ابی طالب براساس قرآن و سفارش نبی اکرم صلی الله عليه وسلم امام و جانشین پس از اوست. همچنین ابن سبأ ادعا میکرد که علی از مقام عصمت برخوردار میباشد[90]. شاطبی (د 79 ه) نیز در خصوص سبئیت چنین معتقد است: سبئیت، بدعتی است که باور دارد در کنار «الله» تبارک و تعالی، الهی دیگر موجود میباشد[91]. در کتاب «خطط» مقریزی (د 845 ه) نیز آمده است که عبدالله بن سبأ در دوران خلافت علی بن ابی طالب چنین تبلیغ میکرد که پيامبر صلی الله عليه وسلم پیش از وفات، علی را وصی و جانشین خود اعلام نمودند. همچنین ابن سبأ مسايل رجعت و بازگشت مجدد به دنیا و پیش از وقوع قیامت و نیز تناسخ را به علی بن ابی طالب نسبت میداد.[92]
در مورد کتب شیعی که از ابن سبأ یاد کردهاند میتوان موارد زیر را ذکر نمود: کشی در کتاب رجال خود به نقل از محمد بن قولویه روایت میکند که سعد بن عبدالله از یعقوب بن یزید و او از محمد بن عیسي و او از علی بن مهزیار و او از فضاله بن ایوب و او نیز از أبان بن عثمان نقل میکند که أبو عبدالله گفت: خداوند عبدالله بن سبأ را لعن و نفرین کند که ادعای ربوبیت امیرالمؤمنین میکرد. امیر المؤمنین بندهای بود فرمانبردار حق تعالی. هر که بر ما دروغی بندد خداوند او را به آتش دوزخ گرفتار آورد. مردمانی هستند که در شأن ما سخنانی ناروا میگویند که ما خود را از ایشان و سخنان نادرست آنان مبرا میدانیم[93]. لازم به ذکر است که سند این روایت صحیح و درست میباشد[94]. قمی نیز در کتاب «الخصال» خود همین خبر را البته با ذکر سندی دیگری نقل میکند. مؤلف «روضات الجنات» نیز در این کتاب بیان میکند که عبدالله بن سبأ به خاطر دروغ و تزویری که در شأن علی بن ابی طالب به کار بست و نیز تأویلاتی که در رابطه با آن حضرت جعل نمود مورد لعن و نفرین امامان مذهب قرار دارد[95]. دکتر سلیمان بن حمد عوده در کتاب خود «عبدالله بن سبأ و اثره فی احداث الفتنه فی صدر الاسلام» روایتهای بسیاری را در رابطه با عبدالله بن سبأ از کتب و منابع شیعی استخراج کرده است که در واقع هر کس را که بخواهد بدون دلیل و برهان و یا از روی منابع ضعیف، وجود این شخصیت را انکار نماید، محکوم میکند[96]. در واقع، شخصیت عبدالله بن سبأ، هم در منابع سنی و هم در منابع شیعی، شخصیتی است حقیقی و واقعی، از طرف دیگر، خاورشناسانی چون یولیس فلهاوزن[97]، فان فولتن[98]، دیلافیدا[99]، گولدزیهر[100]، رینولد نیکلسون[101] و دوایت رونلدسن[102] نیز بر وجود چنین شخصیتی در صدر اسلام تاکید نمودهاند، هر چند در این میان، معدودی از خاورشناسان مانند کیتانی، برنارد لوئیس[103] و فرید لندر[104] وجود عبدالله بن سبأ را مورد شک قرار دادهاند اما به دلیل تزلزل دلایل و شیوههای آنان در نگارش تاریخ اسلام، چندان به دیدگاه این قبیل افراد اعتنایی نمیتوان کرد.
هر کس در منابع و کتب شیعی و سنی، چه قدیم و چه متأخر، نظری بیافکند میبیند وجود عبدالله بن سبأ در سرتاسر این کتابها اعم از کتب عقاید، حدیث، رجال، أنساب و ادبیات، به عنوان شخصیتی حقیقی و واقعی به ثبت رسیده و محققان و پژوهشگران بسیاری در این مسأله هیچ گونه شکی به خود راه ندادهاند. واضح است که مستشرقین نخستین افرادی بودند که در وجود شخصیت عبدالله بن سبأ تشکیک ایجاد کردند که بعدها محققان شیعه و اعرابی که شیفته نظریات خاورشناسان بودند، دیدگاه آنان را در این زمینه پذیرفتند. اما هر پژوهشگری که در مورد دلایل این قبیل افراد تحقیق نماید میبیند که تنها دلیل ایشان در انکار شخصیت ابن سبأ ایجاد شک و سپس بیان حدس و گمان و فرضیات در این رابطه میباشد[105]. پیشنهاد میشود جهت مطالعه بیشتر در زمینه منابع سنی، شیعی و نیز آثار خاورشناسان در مورد عبدالله بن سبأ به کتاب «تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنه فی صدر الاسلام» نوشته دکتر سلیمان بن حمد عوده مراجعه شود تا اطلاعات عمیقتر و مبسوطی در اختیار محققان قرار گیرد.
2- نقش عبدالله بن سبأ در ماجرای فتنه
همانطور که در مباحث پیشین بیان شد در اواخر خلافت عثمان رضی الله عنه اوضاع و احوال بلاد اسلامی به سرعت در حال تغییر و دگرگونی بود. یهودیان نیز که زمزمههای فتنه و اختلاف را میشنیدند دست به کار شدند و با تظاهر به اسلام و سوء استفاده از عوامل و زمینههای این فتنه، منتظر فرصتی بودند تا زهر خود را به پیکره اسلام وارد کنند. از جملهي این یهودیان، عبدالله بن سبأ بود. نکتهای که در این میان باید در نظر داشت این است که از یک طرف، نباید نقش او را چنان برجسته نمود که همهي حوادث و رویدادهای فتنه را از او بدانیم و از دیگر سو نباید نقش او در جریانات فتنه را آنچنان کوچک شمرد که گاه در وجود او شک نمود. اما باید دانست که این مرد، جزو خطرناکترین و برجستهترین افرادی بود که توانست با سوء استفاده از فضای موجود آن روزگار و عواملی دیگر، تأثیری بس شگرف در روند اتفاقات آن ایام به جا گذارد. او توانست با نشر باورها و افکار باطلی که از ذهن بیمار خود جعل کرده بود بدان هدف شوم و منحوس خود که همانا ایجاد تفرقه و اختلاف میان امت اسلام بود نائل آید[106]. در واقع، روش کار او بدین صورت بود که آن افکار و باورهای غلط و نادرست خود را براساس مسايلی درست بنیان میگذاشت و به این ترتیب توانست افراد نادان، افراطگرا و یا دنیاپرستان را گرد خود جمع کند. همچنین او در این روند، از روشی بغرنج و پیچیده سود میبرد و با تأویلات دور و باطل از حقایق دین، افکار نادرست خود را به دیگران عرضه میداشت. به عنوان مثال، او با استناد به این آیه:
«إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآَنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ مَنْ جَاءَ بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ»القصص: ٨٥
(همان كسي كه (تبليغ) قرآن را بر تو واجب گردانده است، تو را به محلّ بازگشت بزرگ (قيامت) برميگرداند (و ميان تو و تكذيبكنندگانت داوري مينمايد و به مقام محمود و بهشت موعودت ميرساند).
چنین استنباط کرد که طبق این آیه، امکان بازگشت محمدص به دنیا بیشتر است تا امکان بازگشت عیسی علیه السلام به دنیا[107]. یا او ادعای میکرد که علیس وصی و جانشین رسول خدا صلی الله عليه وسلم است. به اعتقاد ابن سبأ، هر پیامبری را وصی و جانشین بوده است و چون علیس همیشه همراه و همگام نبی خدا صلی الله عليه وسلم بوده، بنابراین باید او را جانشین نبی اکرم صلی الله عليه وسلم دانست[108]. چون این قضیه در میان پیروان او جا افتاد، او گام بعدی را برداشت و آن این بود که اعلام نماید صحابه در حق علیس ستم روا داشته و او را از حق خلافت محروم کردهاند. سپس در گامهای بعدی ادعا کرد که عثمان خلافت را به ناحق غصب نموده، پس باید مسلمانان قیام کنند و با اقامه امر به معروف و نهی از منکر و بازخواست و محاسبه امر او و والیان عثمان، حقایق را به مردم نشان داده و آنان را در این قیام، با خود همراه ساخت[109]. او در این مرحله، با تمام افرادی که از افکار فاسد و باطل او تأثیر پذیرفته بودند، به طور مخفیانه، مکاتبه میکرد و آنان نیز مردم را به آن عقاید باطل خویش فرا میخواندند. این افراد تا آنجا پیش رفتند که در طول مکاتباتی که با هم داشتند تلاش میکردند اشتباهات و عیوب والیان و امرای سرزمین خود را به هم بازگو کنند و به این ترتیب، بتوانند همهي مسلمانان را دچار شک و تردید نسبت به لیاقت دستگاه خلافت عثمان نمایند. اما اینان، بدون تردید در ورای این گفتهها و ادعاهای مهم، هدفی دیگر را در سر میپروراندند.
به این ترتیب، شیوه پلید اما زیرکانه ابن سبأ بر ما آشکار میشود؛ او از یک طرف، چنان وانمود میکند که گویا میان دو صحابی جلیل القدر، بر سر قدرت و حکومت، خصومت و اختلافی بزرگ وجود دارد که در این میان، علیس مظلوم است و عثمان رضی الله عنه غاصب و ستمکار و از دیگر سو تلاش میکند تا مردمان، بالاخص مردم کوفه را تحریک نماید و علیه والیان و امرای عثمان رضی الله عنه بشوراند. او در این برنامه شوم، از اعراب بادیهنشین، نهایت استفاده را میبرد. او نه تنها توانست اعراب زاهد و مؤمن اما نادان و کم خرد را به بهانه امر به معروف و نهی از منکر با خود همراه سازد، بلکه موفق شد تا اعراب دنیاپرست و جاه طلب را متقاعد سازد که عثمان رضی الله عنه در مسايل مختلفی نسبت به آنان ظلم روا میدارد. مثلاً چنین شایع میکرد که عثمان به شدت به خویشاوندان خود تمایل دارد به نحویکه اموال بیت المال مسلمین را در اختیار آنان قرار داده است و چنین تبلیغ میکرد که عثمان منافع حاصل از زمینها و مایملک حکومت را حق خود میداند. در کنار اشاعه این دروغها و تهمتها، او به پیروان خود دستور داد تا با نوشتن نامههای اعتراضآمیز از وضعیت موجود و ارسال آنها برای هم، چنان فضا را مسموم کنند که مردم واقعاً در این مورد دچار شک و تردید شوند و باور کنند که اوضاع و احوال مملکت به شدت وخیم میباشد و در این میان، این سبئیان بودند که سود میبردند، زیرا اگر مردم اسیر این تبلیغات میشدند اولین گامهای فتنه و آشوب برداشته میشد و سبئیان میتوانستند به اهداف شوم خود که همانا کاشتن بذر نامبارک نفاق و تفرقه بود در میان امت اسلام بکارند[110]. عثمان رضی الله عنه نیز که زمزمه این فتنه ویرانگر را احساس مینمود، خطاب به امت چنین گفت: به خداوند سوگند که میبینیم چرخهای آسیاب فتنه و آشوب به گردش در آمدهاند. آرزو میکنم که بمیرم اما آب به این آسیاب منحوس نریزم.[111]
اما ابن سبأ، برای انجام نقشههای پلید خود، بنا به دلایلی مختلف، مصر را برگزید. او در آنجا قیام خود را سازماندهی کرد و مردم را تشویق نمود تا به جانب مدینه حرکت کنند. او ادعای باطل ظلم عثمان به علی و غصب خلافت از جانب او را اساس این حرکت مخرب خود قرار داد[112]. در کنار این تهمت ناروا، او به جعل نامههایی پرداخت که در آنها از زبان بزرگان صحابه، مردم تشویق میشوند تا به مدینه بیایند. اما چون مردم فریب خورده قدم به مدینه گذاشتند دیدند که هیچ یک از صحابه از آنان استقبال ننمود و خود را از حقیقت آن نامهها مبرا اعلام کردند[113]. از طرف دیگر، عثمان به گفتگو و مناظره با آنان میپرداخت و حقایق را بر آنان آشکار مینمود. ذهبی بر این باور است که عبدالله بن سبأ عامل آشوب و بلوا در مصر بود و همو بود که بذر کینه و نفرت نسبت به والیان و امرای عثمان را در دل مردم کاشت و سپس مردم را علیه خود عثمان رضی الله عنه به عصیان و شورش واداشت[114]. اما باید دانست که ابن سبأ این سلسله کارها و اقدامات را به کمک شبکهای از منافقان و توطئهگران انجام داد و با نیرنگها و دسیسههای بسیار توانست اعراب و مؤمنان متحجر و کم خرد را با خود همراه سازد و در راستای تحقق نقشههای خود به کار گیرد. ابن کثیر در این رابطه معتقد است که وجود شخصیتی بنام ابن سبأ و حضور او در مصر و عقاید باطلی که او در میان مردم رواج میداد از مهمترین عوامل شورش مردم علیه عثمان رضی الله عنه بود تا آنجا که این مرد شرور و فتنهانگیز توانست مردمان بسیاری را در مصر فریب دهد و با خود همراه سازد.[115]
تمامی علما و مؤرخان بنام امت بر این مسأله اتفاق نظر دارند که شخصیتی بنام عبدالله بن سبأ در میان مسلمانان ظهور کرد و توانست با نشر افکار و عقاید خود در بین آنان، ایشان را از دین راستین و اطاعت امام عصر خویش منحرف ساخته و بذر تفرقه و اختلاف را در میان آنان بکارد. در این میان، آشوب طلبان و افراد فرصت طلب نیز گرد او جمع آمدند و فرقه سبئیت را شکل دادند که خود، از مهمترین عوامل قتل امام عصر امت بود، به طور خلاصه، آنچه از مطالعه در مورد این فرقه گمراه میتوان فهیمد این است که آنان کاملاً منظم و سازمان یافته عمل میکردند و دلیل این ادعا مهارت و قدرت آنان در تفهیم و تبلیغ عقاید و افکار خود به دیگران است. همچنین آنان توانستند به طور وسیعی، دامنه فعالیت خود را به سرتاسر بلاد اسلامی و شهرهای مهمی چون بصره، کوفه و سرزمین مصر گسترش دهند و با سوء استفاده از تعصباب قبیلهای اعراب بادیهنشین و حس عدم تمکین آنان در برابر حکومت و نیز استفاده از احساسات و خواستههای بردگان و غیر عربهای نو مسلمان، توانستند آتش فتنه و آشوب و تفرقه و جنگ را در میان پيكر اسلام شعلهور سازند[116].
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
--------------------------------------------------------------------------
[1]- طبقات ابن سعد (1/39-47) و البدایة و النهایة (7/144-149).
[2]- مجموع الفتاوی (13/20).
[3]- کیف نکتب التاریخ الإسلامی، 100.
[4]- کیف نکتب التاریخ الإسلامی، 101.
[5]- کیف نکتب التاریخ الإسلامی، 102.
[6]- کیف نکتب التاریخ الإسلامی، 102.
[7]- کیف نکتب التاریخ الإسلامی، 102.
[8]- کیف نکتب التاریخ الإسلامی، 102.
[9]- کیف نکتب التاریخ الإسلامی، 100.
[10]- أحداث و أحادیث فتنة الهرج، 559.
[11]- همان، 565.
[12]- همان، 565.
[13]- تاریخ طبری (5/245).
[14]- البدایة و النهایة (7/224).
[15]- تاریخ طبری (5/415).
[16]- همان (5/416).
[17]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/361).
[18]- الوثائق السیاسة فی العهد النبوی و الخلافة الراشدة، 392.
[19]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/362).
[20]- همان.
[21]- همان.
[22]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، 379.
[23]- همان، 380.
[24]- همان، 380.
[25]- همان، 380.
[26]- دراسات فی الأهواء و الفرق و البوع، ناصر العقل، 161
[27]- دراسات فی الاهواء و الفرق و البدع، 380.
[28]- دراسات فی الاهواء و الفرق و الفتن، 161.
[29]- همان، 381.
[30]- همان163.
[31]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، 381.
[32]- عبدا.... بن سبأ و أثره فی أحداث الفتنة، 155.
[33]- البدایة و النهایة (6/347).
[34]- التاریخ الإسلامی (9/59).
[35]- تاریخ طبری (4/382).
[36]- تاریخ طبری (5/146).
[37]- عبدالله بن سبأ و أثره فی أحداث الفتنة، 157.
[38]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، 381.
[39]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، 381.
[40]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/358).
[41]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/358).
[42]- الیمن فی صدر الإسلام، 334.
[43]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/359).
[44]- الدولة الأمویة، یوسف العش، 132.
[45]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة (1/356).
[46]- ذوالنورین عثمان بن عفان، مال الله، 99.
[47]- الدولة الأمویة، یوسف العش، 133.
[48]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، 382.
[49]- مجموع الفتاوی ابن تیمیه (28/148-149).
[50]- مقدمه ابن خلدون، 189.
[51]- التمهید و البیان، 64.
[52]- تاریخ طبری (5/418).
[53]- تاریخ طبری (5/250).
[54]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة (1/364).
[55]- تاریخ طبری (5/413).
[56]- تاریخ طبری (5/414).
[57]- تاریخ طبری (5/414).
[58]- تاریخ طبری (5/414).
[59]- تاریخ طبری (5/414).
[60]- تاریخ ابن خلدون (2/477).
[61]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/344).
[62]- تاریخ طبری (2/340).
[63]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/353).
[64]- الأساس فی السنة (4/1476).
[65]- احداث و احادیث فتنة الهرج، 517.
[66]- الأساس فی السنة (4/1676).
[67]- الأساس فی السنة (4/1676).
[68]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص392.
[69]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص392.
[70]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص392.
[71]- طبقات ابن سعد (3/71).
[72]- تاریخ طبری (5/327).
[73]- دراسات فی عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص394.
[74]- همان، ص400.
[75]- عبدالله بن سبأ، ملقب به ابن السوداء، از یهودیان صنعاء بود که پس از مسلمان شدن در دوران خلافت عثمان، به فعالیتهای وسیعی در شام و عراق مصر دست زد و توانست افکار مخربی را در میان مسلمانان اشاعه دهد و آنان را از دین راستین منحرف ساخته و میان ایشان تفرقه افکند. تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة (1/284).
[76]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة (1/70).
[77]- عبدالرحمن بن عبدالله بن حارث از شعرا، فقها، قراء و فضلاتی بنام دوران خویش بود و چون شب کور بود و از قبیله همدان با اعش همدان شهره شد. او در سال (83 ه)به قتل رسید.
[78]- دیوان اعشی همدان، ص148.
[79]- المحبر، ابن حبیب، ص308.
[80]- تذکرة الحفاظ، ذهبی (2/551)، شذرات الذهب (2/129).
[81]- البیان و التبین (3/81).
[82]- تحقیق مواقف الصحابه فی الفتنة (1/290).
[83]- مجموع الفتاوی (28/483).
[84]- میزان الإعتدال (2/426).
[85]- لسان المیزان (3/290).
[86]- المجروحین (2/253).
[87]- الأنساب (7/24).
[88]- تاریخ دمشق (9/328).
[89]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/298).
[90]- مجموع الفتاوی (4/435).
[91]- الاعتصام (2/197).
[92]- المواعظوا الاعتبار (2/256).
[93]- رجال الکشی (1/324).
[94]- عبدالله بن سبأ الحقیقة المجهول، محمد علی المعلم، ص30.
[95]- عبدالله بن سبأ، سلیمان العودة ص 62.
[96]- عبدالله بن سبأ، سلیمان العودة ص 62.
[97]- الخوارج و الشیعة، یولیوس فلهاوزنف ص170.
[98]- السیادة العربیة و الشیعة و الإسرائیلیات، فان فولتن، ص 80.
[99]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/312).
[100]- العقیدة و الشریعة الإسلامیة، گولدزیهر، ص229.
[101]- تاریخ الادب العربی فی الجاهلیة و صدرالإسلام، ص235.
[102]- عقیدة الشیعة، ص58.
[103]- أصول الإسماعیلیة، ص 86.
[104]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/312).
[105]- همان.
[106]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/312).
[107]- تاریخ طبری (5/347).
[108]- همان (5/347).
[109]- تاریخ طبری (5/348).
[110]- الدولة الأمویة، یوسف العش، ص 68.
[111]- تاریخ طبری (5/350).
[112]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنه (1/330)، تاریخ طبری (5/348).
[113]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/330)، تاریخ طبری (5/365).
[114]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/338).
[115]- البدایة و النهایة (7/167-168).
[116]- تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة (1/339).
|