سرکوب شورشیان در اسکندریّه در عهد عثمان رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
شکست رومیان در اسکندریه، چنان بر آنان سخت آمد که نمیتوانستند آن را باور کنند، به همین دلیل در پی فرصتی بودند که این شکست را جبران نموده و اسکندریه را باز پس گیرند. بر همین اساس، شروع به تحریک و تشویق رومیان ساکنان اسکندریه کردند تا آنان را بر ضد حاکم مسلمانان اسکندریه بشورانند. در حقیقت رومیان دریافته بودند که اگر نتوانند اسکندریه را باز پس بگیرند، دیگر جایی در مصر و شمال آفریقا نخواهند داشت. برحسب اتفاق خود مردم اسکندریه نیز به دلایلی قصد شورش علیه مسلمانان را داشتند. و چون رومیان از آنان خواستند که همراه آنان علیه مسلمانان قیام نمایند. آنان نیز این درخواست را پذیرفتند. سپس طی نامه به کنستانتین پسر هراکلیوس، او را از اوضاع و احوال مسلمانان در اسکندریّه با خبر ساختند و از ذلّت و خواری رومیان در اسکندریّه شکوهها نمودند[1]. از دیگر سو نیز عثمان، عمرو بن عاص را عزل و عبدالله بن سعد بن ابی سرح را به جای او منصوب کرده بود. در این میان، منویل، فرمانده سپاه رومیان به اسکندریه رسید و خود را مهیّای حمله به اسکندریه مینمود. او با خود سپاهی عظیم فراهم آورده که سیصد کشتی پر از سلاح و ادوات جنگی آنان را به سواحل اسکندریه حمل مینمود.[2]
چون مصریان از حضور رومیان در اطراف اسکندریه آگاه شدند نامهای به عثمان نوشته و از او خواسته تا عمرو بن عاص را بار دیگر به امارت مصر منصوب نماید، زیرا عمرو از هیبت و ابهت خاصی نزد رومیان برخوردار بود و آنان از او هراس داشتند و همچنین روش جنگ با رومیان را خوب میدانستند. خلیفه نیز این خواست مصریان را پذیرفت و عمرو را به امارت مصر گماشت[3]. از طرف دیگر، منویل و سپاهیان او به غارت اسکندریه پرداختند و آن را همراه روستاهای اطرافش به خاک یکسان نمودند و در حق مردمانش جنایتها و ستمهای بسیاری روا داشتند. عمرو به آنان مهلت داد تا آنجا که میتوانند به قتل و غارت و تجاوز بپردازند و حقیقت خود را به مردم مصر نشان دهند، عمرو میخواست مردم مصر بفهمند که رومیان تا چه میزان با مسلمانان و حاکمان ایشان تفاوت دارند؛ به واقع عمرو میدانست که رومیان با این جنایتها و غارتهای خود، نفرت مردم مصر را برای خود میخرند و آنان را از خود خواهند راند. منویل پس از غارت و چپاول اسکندریه، عزم مصر سفلی نمود اما عمرو به پیشواز او نرفت، او میخواست رومیان در مسیر خود، به جنایتها و تجاوزها و قتل و غارتهای خود ادامه دهند و با این کارهای احمقانهي خویش مردم مصر را به خشم خواهند آورند و آنگاه که مسلمانان به مقابله رومیان روند، آنان را کمک و مساعدت خواهند داد تا از شرّ رومیان رهایی یابند. او این سیاست زیرکانه خود را چنین بیان مینمود: بگذارید رومیان به جانب من آیند، آنان در مسیر خود هر که را یابند مورد ستم و غارت خویش قرار میدهند و به این ترتیب دشمنان ما یکدیگر را تضعیف و خوار میکنند.[4]
عمرو درست میاندیشید، رومیان به هر جایی که قدم میگذاشتند دست به قتل و غارت و تجاوز میزدند. طبیعتاً مصریان از این نوع اقدامات خشونتآمیز آنان به تنگ آمده و خواهان آن بودند که نیروی خود را از چنگال رومیان جنایتکار و فاسد نجات دهند[5]. چون منویل به منطقه نقیوس رسید، عمرو خود را برای نبرد با آن آماده نمود و سربازانش را به آن ناحیه گسیل داشت. دو لشکر در کنار قلعه نقیوس و در ساحل رود نیل به مصاف رفتند. سربازان هر دو سپاه، شجاعتهای بسیاری از خود نشان دادند، جنگ میان دو سپاه به اوج خود رسید، عمرو تنها راه را در این دید که خود به صفوف سواران رومی حمله برد و نظم این صف را از میان ببرد؛ او شمشیرش را بر کشید و بر آنان تاخت، تعداد زیادی از سواران را به هلاکت رسانید تا اينكه اسبش از پای درآمد، سپس به سپاه پیاده خود ملحق شد و در کنار آنان به جنگ با رومیان پرداخت، مسلمانان چون دیدند که فرماندهي آنان این چنین شجاعانه با دشمن پیکار میکند، چونان شیر بر صفوف دشمن یورش بردند و از دهشت آن نبرد سخت هراسی به دل راه ندادند، در برابر این حمله همه جانبه مسلمانان، توان رومیان سست شد و نظم آنان از هم گسست و سرانجام مَعلَم تلخ شکست را چشیدند، آنان با افرادی میجنگیدند که در هر دو صورت نصرت و یا شهادت، پیروز میدان بودند. پس از این شکست به جانب اسکندریه گریختند شاید بتوانند با پناه بردن به برج و باروی مستحکم آن، جان حقیر خویش را از شبح مرگی که سپاهیانش را فرا گرفته بود، پنهان نمایند.[6]
چون مصریان دیدند که رومیان از سپاه اسلام شکست خوردهاند به کمک سپاهیان اسلام شتافتند و به تعمیر و بازسازی راهها و پلهایی پرداختند که رومیان از پس خود تخریب نموده بودند، آنان از این خوشحال بودند که سرانجام دشمنی که به نوامیس آنان هتک حرمت مینمود و اموال و ما یملکشان را چپاول میکرد به دست توانای مسلمانان شکست خورده است و به همین دلیل تا آنجا که میتوانستند این سپاه آزادی بخش را با اسلحه و آذوقه تأمین میکردند[7]. هنگامی که عمرو بن عاص به اسکندریه رسید دستور داد تا دیواری بنا شود و بر آن منجنیقها نصب کنند.
سپس فرمان داد تا زمانی که حصار اسکندریه فرو ریزد با منجنیق به سوی آن سنگ پرتاب کنند، چون دیوارهای اسکندریه سست شده مسلمانان توانستند دروازه شهر را بگشایند، پس از ورود سپاهیان اسلام به داخل شهر، آنان توانستند سپاهیان روم را از دم تیغ بگذرانند و شکست سختی را بر آنان وارد نمایند؛ آنان همچنین زنان و کودکان بسیاری را به اسارت گرفتند، هر کس توانست خود را از مهلکه نجات دهد، به جانب کشتیهای رومیان میرفت تا جان خویش را حفظ کند.
خود منویل، در اثنای جنگ کشته شد. چون مسلمانان به مرکز شهر رسیدند و دیگر احدی جرأت مقاومت در برابر آنان را نداشت، عمرو فرمان صلح داد[8]. پس از پایان جنگ، عمرو دستور داد در همان نقطهای که جنگ را به پایان برد، مسجدی به نام مسجد الرحمه بنا کنند[9]. آرامش به این شهر کهن بازگشت و مردمانی که از ترس رومیان از شهر گریخته بودند، بدانجا مراجعت کردند. اسقف بنیامین نیز که از جمله فراریان بود به شهر بازگشت و از عمرو درخواست نمود تا با قبطیان رفتاری نیک و منصفانه شود، زیرا که قبطیان، پیمان خود با مسلمانان را نشکستند و به وظایف خود در برابر آنها عمل نمودند. همچنین از عمرو خواست که با رومیان پیمان صلحی امضا نکند و چون وفات یابد اجازه دهد او را در کلیسای یحنس دفن کنند.[10]
پس از پایان جنگ، مصریان از اقصی نقاط مصر نزد عمرو شتافتند تا از او بخاطر بیرون راندن رومیان ستمکار تشکر و قدردانی کنند. آنان همچنین از او خواستند تا اموال و چارپایانشان را که رومیان چپاول کرده بودند بدانان باز پس دهد و به او گفتند: رومیان اموال و چارپایان ما را به زور از ما گرفتهاند. در عین حال ما هرگز به شما و پیمانمان خیانت نکردیم. عمرو نیز با این درخواست آنان موافقت نمود و دستور داد هر کس که دلیلی بر مالکیت خود بیاود، میتواند مایملک خویش را باز پس گیرد[11]. سپس عمرو دستور داد تا برج و باروی اسکندریه را ویران نماید. اسکندریه با وجود نبود دیوار، از چهارجانب در امنیت کامل قرار داشت؛ شرق و جنوب آن در اختیار مسلمانان بود، غرب آن نیز پس از فتح مناطق برقه، زویله، طرابلس که با مصالحه و قبول پرداخت جزیه از جانب ساکنان آنها به تصرف مسلمانان در آمده بود، مورد محافظت قرار گرفت. شمال این شهر نیز اگرچه در اختیار رومیان بود اما آنان با درس بزرگی که از نبرد اخیر یادگرفته بودند، جرأت آن را نداشتند که حتی فکر حملهای دیگر به اسکندریه را از ذهن خود بگذرانند. اگر هم چنین اندیشه باطلی مینمودند هیهات که بتوانند وارد شهر بشوند، زیرا که با آن اقدامات وحشیانه خود، هیچ یار و یاوری را برای خود به جا نگذاشتند تا از حمله مجدّد آنان به اسکندریه حمایت و استقبال کند. همچنین مسلمانان به شدت از آن ناحیه محافظت میکردند.[12]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
------------------------------------------------------
[1]- الریاض النضرة، 516.
[2]- جولة تاریخیة، 335.
[3]- جولة تاریخیة، 335.
[4]- جولة تاریخیة، 336 و عثمان بن عفان، هیکل، 67.
[5]- جولة تاریخیة، 336.
[6]- فتوح البلدان، 69.
[7]- جولة تاریخیة، 338.
[8]- جولة تاریخیة، 338.
[9]- جولة تاریخیة، 338.
[10]- جولة تاریخیة، 340.
[11]- جولة تاریخیة، 340.
[12]- جولة تاریخیة، 341.
|