سرزمینهای تحت سلطه دولت عثمان رضی الله عنه و سیاست او در رابطه با والیان
بسم الله الرحمن الرحیم
نخست: مکه مکرمه
هنگام وفات عمر بن خطاب رضی الله عنه ، خالد بن عاص بن هشام بن مغیره مخزومی، والی مکه بود[1] و چون عثمان به خلافت رسید، تا چندی، او را در منصب خود ابقا نمود. پس از مدّتی و به دلایلی نامعلوم، عثمان، او را از امارت مکّه عزل و علی بن ربیعه بن عبدالعزی را جانشین او کرد. پس از او نیز، عثمان تنی چند را به ولایت و امارت مکّه منصوب نمود که تعیین دقیق مدّت زمان حکومت آنان، ناممکن مینماید. از جمله آن والیان، عبدالله بن عمرو حضرمی بود که عثمان او را چند صباحی، والی مکه نمود. در اسناد و مدارک چنین بر میآید که عثمان، بار دیگر، خالد بن عاص بن هشام را به امارت مکه برگزید. براساس همین اسناد و مدارک، به هنگام شهادت عثمان، خالد، والی مکه بوده است و چون علی بن ابی طالبس به خلافت رسید، او را عزل و دیگری را جانشین او ساخت[2]. هر چند در این میان، روایاتی وجود دارند که بیان میکنند هنگام شهادت عثمان رضی الله عنه عبدالله بن عمرو حضرمی والی مکه بوده است[3]. به طور کلّی، مکه در عهد عثمان، علیرغم شورشها و ناامنیهایی که در بسیاری دیگر از نقاط قلمرو اسلامی و پس از فتنه قتل عثمان به وقوع پیوست، از امنیت و آرامش نسبتاً پایداری برخوردار بود.[4]
دوم: مدینه منوره
مدینه، در عهد عثمان، مهمترین شهرهای حکومت اسلامی بود. این شهر، به عنوان مرکز خلافت، پذیرای خیل عظیم هیأتها، گروهها، مسافران، حجّاج و سربازان و سردارانی بود که از اقصی نقاط قلمرو اسلامی بدانجا میآمدند. همچنین حضور بیشتر بزرگان صحابه رضی الله عنهم در این شهر، اهمیت آنجا را دو چندان ساخته بود. در اخبار آمده است که عثمان، خود، شخصاً بر بازار و قیمت اجناس و کالاهای شهر نظارت میکرد و مستقیماً از احوال و اوضاع مردمان آن دیار اطلاع پیدا میکرد[5]. همچنین هنگام عزیمت به مکّه و ادای مناسک حج، یکی از بزرگان صحابه را که معمولاً زید بن ثابتس بود به عنوان نائب و جانشین موقّت خود، منصوب مینمود[6]. مدینه نیز چونان مکّه، در طول دوران خلافت عثمان، جز در جریان حوادث روزهای آخر عمر آن بزرگوار، شهری آرام و امن به حساب میآمد.[7]
سوم: بحرین و یمامه[8]
هنگام وفات عمر رضی الله عنه ، عثمان بن أبی العاص ثقفي والی بحرین بود و چون عثمان به خلافت رسید، او را در منصب خود ابقا نمود. اسناد و مدارک، حاکی از آن است که عثمان بن أبی العاص سه سال بعد از به خلافت رسیدن عثمان، یعنی تا سال27 بعد از هجرت، در این سمت باقی مانده است و علت آنرا باید در مشارکت فعال او و سپاهیانش همراه سپاهیان بصره در فتوحات فارس دانست[9] واضح است که همکاریهای دو ولایت بحرین و بصره از عهد عمر، رو به رشد بوده و در عهد عثمان، و به ویژه بعد از روی کار آمدن عبدالله بن عامر بن کریز، به عنوان امیر بصره، این روابط از استحکام زیادی برخوردار شد[10]، تا آنجا که والی بحرین، در جریان فتوحات یکی از فرماندهان زیر دست عبدالله بن عامر محسوب میشد. مدارک تاریخی نیز نشان میدهند که ولایت بحرین، به تدریج، زیر سلطه و نفوذ ولایت بصره قرار گرفت، به نحوی که خود عبدالله بن عامر، کارگزاران و والیان آن دیار را منصوب مینمود[11]. گفته میشود که در دوران خلافت عثمان، بحرین جزو ولایت بصره شد. شاید این به دلیل آن بود که بحرین، به پایگاه مسلمانان جهت عزیمت به فارس و جنوب ایران تبدیل شده بود و این، خود، عاملی شد برای تقویت هر چه بیشتر روابط و همکاریهای میان دو ولایت بحرین و بصره[12]. از جمله والیان بحرین میتوان مروان بن حکم و عبدالله بن سوار عبدی را نام برد که ظاهراً هنگام شهادت عثمان، عبدالله بن سوار والی بحرین بوده است[13]. بدون شک، بحرین در دوران عثمان هم، از جایگاه ویژهای در روند فتح فلات ایران برخوردار بوده است کما اينكه خود عثمان بن ابی العاص نیز در فتوحات این مناطق، نقش بسزایی را ایفا نمود[14]. از طرف دیگر و با وجود فعالیت این منطقه در جریان فتوحات، بحرین نیز چون دیگر سرزمینهایی شبه جزیره، تا زمان وفات عثمان بن عفان، منطقهای بود که از امنیت و آرامش پایداری برخوردار بوده است.
در مورد یمامه نیز باید گفت که این منطقه در دوران عمر جزو ولایت بحرین و عمان بود و زیر نظر حکومت آنجا اداره میشده است. به نحویکه والی بحرین، خود، کارگزاران و مسئولان این منطقه را تعیین مینمود. اما در عهد عثمان، یمامه به منطقهای جدا از بحرین تبدیل شد که خلیفه، خود، والی آن را منصوب میکرد و این فرد، از جمله افرادی بود که در حوادث بعد از شهادت عثمان، حضور فعال داشته و از مخالفان سر سخت این اقوام شورشیان محسوب میشد.[15]
چهارم: یمن و حضرموت
در عهد عمر، یعلی بن منبه، والی یمن بود. چون او بنا به درخواست عمر، عزم مدینه نمود نامهای از عثمان به دست او رسید که خبر از وفات عمر و بیعت مردم با عثمان و نیز ابقای یعلی بر صنعاء میداد. این مرد تا زمان وفات عثمان، به عنوان والی صنعاء باقی ماند.[16]
از دیگر شهرهای این منطقه، مدینه «الجند» بود که عبدالله بن ربیعه، در طول دوران خلافت عثمان، بر آن شهر حکومت داشت.[17] والیان دیگری نیز بر سایر شهرهای یمن حکومت داشتهاند اما منابع و اسناد تاریخی، بیشتر بر این دو شخصیت متمرکز شده و از آنان یاد کردهاند. لازم به ذکر است که منابع، مطالب چندانی در رابطه با اخبار و احوال این منطقه در طول دوران عثمان، ذکر نکردهاند و از نامههایی که میان خلیفه و آنان ردّ و بدل شده است سخنی به میان نیاوردهاند و تنها به ذکر نامههایی که عثمان آنها را برای همهي والیان خود میفرستاد بسنده کردهاند[18]. مشهور است که یمن، در عهد عثمان، منطقهای آرام و امن و مردمان آن، افرادی مطیع و فرمانبردار بودهاند. نقل میکنند که عثمان، مردی از بنی ثقیف را به جانب یمن فرستاد و چون او به نزد عثمان بازگشت، به عثمان گفت: مردمانی را دیدم مطیع و فرمانبردار که اگر از آنان به حق یا باطل، چیزی را درخواست کنند، آنرا بدون مقاومت، تحویل خواهند داد[19]. در روایات است که در عهد عمر و در جریان فتوحات، قبایل بسیاری از یمن به مناطقه عراق، مصر و شام مهاجرت کردند. این عامل، سبب ارتباط دائم مردمان یمن با آن مناطق میشد. در عهد عثمان نیز این مهاجرتها، همچنان ادامه داشت و به همین دلیل، جای تعجبی ندارد اگر در جریان فتنه قتل عثمان، ردپای یهودیانی از یمن را بیابیم که نقش فعال در آن جریان شوم داشتهاند، در رأس این یهودیان، عبدالله بن سبأ بود که بدون شک از آتش افروزان آن فتنه محسوب میشد، نقل میکنند که با شهادت عثمان، تنی چند از والیان یمن، از جمله یعلی بن منبه و عبدالله بن ربیعه، خود را به حجاز رسانیده و در حوادث بعد از این ماجرای غمانگیز، حضوری فعال داشتهاند.[20]
پنجم: ولایت شام
چون عثمان به خلافت رسید، معاویه بن ابی سفیان بر بیشتر مناطق شام تسلط داشت، عثمان نیز او را در سمت خود ابقا نمود[21]. کما اينكه بیشتر والیان دیگر مناطق چون یمن، بحرین و مصر را در مناصب خود ابقا کرد. پس از مدتی، معاویه توانست بر سر تا سر شام حاکم گردد و به قویترین و با نفوذترین والی عثمان تبدیل شد، در آغاز خلافت عثمان غیر از معاویه، والیان دیگری نیز در شام حضور داشتند و بر آن منطقه حکومت میکردند. از جمله آنان عمیر بن سعد انصاری بود که بر حمص حکومت میراند و از اعتبار منزلت خاصّی نزد عثمان برخوردار بود. اما پس از اينكه به بیماری ناعلاجی مبتلا شد، از عثمان درخواست نمود که فرد دیگری را جایگزین او نماید و عثمان نیز با پذیرفتن استعفای او، حمص را به قلمرو معاویه ضمیه کرد. با این اقدام، معاویه بر شهری دست یافت که پیش از او عبدالرحمن بن خالد بن ولید بر آن حکومت داشت که بعد از آن به حکومت منطقه جزیره منصوب شده بود[22]. همچنین پس از وفات علقمه بن محرز، والی فلسطین، عثمان، آنرا نیز به قلمرو معاویه ملحق ساخت به این صورت، تنها پس از گذشت دو سال از به خلافت رسیدن عثمان، سرتاسر شام به زیر سلطه معاویه رفت. معاویه تا زمان شهادت عثمان بر این سمت باقی ماند و در آن دیار به حکومت خویش ادامه داد[23]. شام در دوران حکومت معاویه، آکنده از حوادث و رویدادهای مهمی بود، در واقع، شام از جمله مهمترین جبهههای جهاد و نبرد با رومیان و دیگر دشمنان محسوب میشد. اما به دلیل مدیریت کم نظیر معاویه، مناطق تحت سلطه او در شام، در امنیت و آرامش قرار داشته و از فتنهانگیزیهای رومیان در امان ماندند. معاویه در اواخر خلافت عثمان، از جایگاه ویژهای در دولت برخوردار بود تا آنجا که با بروز نشانههای فتنه، او از جمله والیانی بود که عثمان رضی الله عنه در مورد آن جریانات، با ایشان به مشورت پرداخت.[24]
ششم: ارمنستان
نخستین لشکرکشی سپاهیان اسلام به سوی ارمنستان، در عهد عثمان و از منطقه شام آغاز گردید و فرماندهی آن را حبیب بن مسلمه فهری بر عهده داشت که با سپاهی قریب به هشت هزار نفر عزم آن دیار نمود. این سپاه توانست مناطق بسیاری از ارمنستان را به تصرف خود در آورد. اما پس از پیشرویهای بسیار، رومیان سپاهی را جهت کمک به ارامنه بدانجا گسیل دادند تا به مقابله با مسلمانان بپردازد؛ حبیب احتمال میداد که با وجود چنین سپاهی عظیم که در راه است قادر به ادامه کار نخواهد بود، به همین دلیل از عثمان درخواست نمود تا نیروهایی را به کمک او اعزام دارد؛ عثمان نیز به کوفیان دستور داد تا سپاهی قریب به شش هزار نفر فراهم آورند و به جانب سپاه حبیب گسیل دارند؛ آنان نیز سپاهی را به فرماندهی سلمان بن ربیعه باهلی گرد آورده و به جبهه مسلمانان در ارمنستان روانه ساختند[25]. پس از پایان جنگ با رومیان، میان حبیب و سلمان، بر سر تقسیم غنایم اختلافی رویی داد که عثمان با درایت خود، قضیه را به بهترین شکل ممکن، حل و فصل کرد[26]. پس از این که سلمان بن ربیعه توانست به فرماندهی سپاهیان اسلام در ارمنستان دست یابد، عثمان او را به امارت آن سرزمین منصوب نمود[27]. سلمان از طریق ارمنستان خود را به سرزمین خزرها برساند و توانست فتوحات بسیاری را به دست آورد. اما سرانجام در نبردی سنگین که میان او و پادشاه خزرها روی داد به شهادت رسید، در این نبرد نابرابر، سپاهیان اسلام، تنها ده هزار نفر بودند حال آنکه سپاهیان خزر بالغ بر سی هزار سرباز میشدند و با وجود رشادتهای بسیاری که سپاهیان اسلام از خود نشان دادند، از خزرها شکست خوردند و همهي ایشان، به شهادت رسیدند. پس از این نبرد، عثمان به حبیب بن مسلمه دستور داد تا بار دیگر به جانب ارمنستان برود و در آنجا مستقر شود؛ او نیز با سپاهیان خود بدان دیار حرکت کرد و به فتوحات عظیمی دست یافت. این پیروزیها سبب شد تا شهرهای بسیاری با او مصالحه کنند و در برابر مسلمانان تسلیم شوند[28]. پس از این اقدامات مهم حبیب، عثمان تصمیم گرفت که او را مأمور حفظ امنیت و آرامش منطقه جزیره نماید، و حذیفه بن یمانس را که والی آذربایجان بود، جانشین او در ارمنستان نمود؛ او نیز توانست در ارمنستان فتوحاتی را به دست آورد و قلمرو اسلامی را تا مرزهای سرزمین خزرها پیش ببرد[29]. اما پس از گذشت یک سال از این انتصاب، عثمان، حذیفه را عزل و مغیره بن شعبه را والی ارمنستان نمود و او نیز تا هنگام وفات عثمان بر این منصب ماند[30]. ولایت بزرگ ارمنستان، قلمروي بود که در خلافت عثمان، ضمیمه قلمرو اسلامی شد و مسلمانان برای فتح آن و حفظ امنیت و آرامش آن دیار، سختیها و مصائب عظیمی را تحمل نمودند و شهدای بسیاری را در این راه، تقدیم کردند.[31]
هفتم: ولایت مصر
عمرو بن عاص، والی مصر در دوران خلافت عمر بود که قریب چهار سال در این سمت حکومت راند[32]. چون عمر در گذشت عثمان او را تا مدتی کوتاه در آن منصب ایفا نمود. عبدالله بن سعد بن ابی سرح نیز از زمان فتح فلسطین، جزو فرماندهان تحت امر عمرو بود و در فتح مصر، در کنار او به جنگ پرداخته بود[33]. او همچنین در اداره چند ناحیه مصر کمکهای شایانی را به عمرو نمود[34] و به همین دلیل، پس از فتح منطقه مصرعليا، عمر بن خطّاب او را به حاکميت مناطقی در آنجا منصوب کرد[35]. اما به خاطر بروز اختلافاتی که میان عمرو و عبدالله در نحوه اداره آن مناطق پیش آمده بود، چون عمرو برای بیعت با عثمان به مدینه رفت از او خواست تا عبدالله را از حاکميت صعید مصر عزل نماید؛ اما عثمان با این درخواست عمرو مخالفت کرد و به او چنین پاسخ داد: که چون عبدالله را عمر بن خطاب به این سمت منصوب کرده است و او نیز تا به آن زمان مرتکب اشتباه و تخلفی نشده تا دلیلی بر عزل او باشد، بنابراین نمیتوان بدون دلیل و علّتی خاصّ، او را از مقام خود بر کنار کرد. اما عمرو بر این درخواست خود اصرار میورزید و عثمان نیز همچنان با درخواست او مخالفت میکرد، سرانجام، عثمان، مصلحت در این دید که عمرو را از سمت خود عزل و عبدالله بن ابی سرح را جانشین او نماید.[36]
در این میان، چون خبر رسید که رومیان به اسکندریه حمله نموده و آنجا را به تصرف خود در آورده و بسیاری از مسلمانان و دیگر سکنه آن شهر را به قتل رسانیدهاند. امیر المؤمنین عثمان، نیز تصمیم گرفت تا به خاطر تجاربی که عمرو بن عاص در جنگ با رومیان داشت، بار دیگر او را به فرماندهی جبهه مصر منصوب کند.[37]
پس از شکست مجدد رومیان از مسلمانان، عثمان پیشنهاد نمود که عمرو، ولایت مصر را به عهده گیرد و عبدالله بن ابی سرح، مسئول خراج و مالیات آنجا باشد اما عمرو این پیشنهاد را نپذیرفت و عثمان نیز ناچار شد بار دیگر عمرو را عزل و عبدالله را به ولایت مصر انتخاب کند. منابع و اسناد تاریخی در مورد عمرو بن عاص و نقش او در طول خلافت عثمان، جز در رابطه با دفع حمله رومیان و اخراج آنان از مصر و نیز اختلافاتی که بر سر مسأله خراج، میان او و عثمان روی داد، سخن چندانی نگفته و سکوت اختیار کردهاند[38]. همانطور که گفتیم پس از مخالفت عمرو با پیشنهاد عثمان مبنی بر اينكه عمرو ولایت مصر را بر عهده گیرد و عبدالله بن ابی سرح، مسئول امور خراج و مالیات آن سرزمین باشد، عثمان، مجدداً او را از ولایت مصر، عزل و عبدالله را به این سمت منصوب کرد. به این ترتیب، عبدالله بن ابی سرح، عملاً والی و سرپرست مصر و سپاهیان مستقر در آنجا شد[39]. در اوایل کار او، اوضاع مصر آرام و بسامان به نظر میرسید اما به تدریج و با حضور مردانی فتنهانگیز چون عبدالله بن سبأ و همدستانش در آن دیار، اوضاع آن ولایت رو به وخامت و آشوب نهاد تا آنجا که زمام امور را از عبدالله بن ابی سرح گرفته و او را از مصر بیرون راندند.[40]
هشتم: ولایت بصره
هنگام شهادت عمر بن خطاب، ابو موسی اشعری، ولایت آنجا را در دست داشت. در آن ایام، بصره در شرف تغییرات و دگرگونیهای بنیادینی در بافت جمعیتی و اجتماعی خود قرار گرفته بود. در واقع، بصره، به تدریج، به یکی از مراکز بزرگ نظامی و سیاسي دولت اسلامی تبدیل شده و به همین دلیل، بسیاری از قبایل عرب بدانجا کوچ مینمودند. همچنین سپاهیان بسیاری از آن شهر، به جانب جبهههای نبرد اعزام میشدند تا بتوانند حملات دشمنان را در مشرق ایران دفع کنند[41]. با این اوصاف، حکومت بر این شهر، نیاز به درایت و توان مدیریت فوقالعادهای داشت. عمر نیز میدانست که ابوموسی از چنین ویژگیهایی برخوردار بود و به همین دلیل، به جانشین بعد از خود توصیه نمود كه ابوموسی را تا چهار سال در سمت خود ابقا نماید[42]. دورانی که ابوموسی در آن بر بصره حکومت مینمود، دوران جنگ و نبرد با دشمنان اسلام بود که مردمان بصره در آنها، شایستگیهای بسیاری از خود به نمایش گذاشتند. ابوموسی توانست با فرماندهیای کم نظیر، بسیاری از مناطق ایران را به تصرف در آورد و در عین حال، موفّق شد بر شورشها و ناامنیهایی که پس از شهادت عمر، در این مناطق ظهور پیدا کرده بودند چیره شود[43]. از طرف دیگر، اقدام مهمی که او در بصره انجام داد حفر قنات و ایجاد شبکه آبرسانی در این شهر و مناطق تابعه آن بود. به عنوان مثال، او در بصره، قناتی حفر نمود که آب شرب مردم بصره از طریق این تأمین میشد. پس از این، موفقیت در این کار بود که او شروع به حفر قناتهای دیگر نمود اما عزل او از مقام ولایت بصره، فرصت این کار از او گرفت[44] و این امکان را به جانشین او، عبدالله بن عامر بن کریز داد تا کار ناتمام او را به پایان رساند[45]. عثمان رضی الله عنه در سال29 بعد از هجرت، ابوموسی از عزل و ابن عامر را جانشین او نمود[46]. مؤرّخان در مورد علل برکناری ابوموسی روایات متعددی ذکر کردهاند که تمامی آنها حول محور اختلافی است که ابوموسی با سپاهیان خود پیدا کرد. روایت میکنند که جماعتی از بزرگان بصره نزد عثمان رفتند و از او درخواست کردند تا ابوموسی را بر کنار کند. عثمان نیز چون از آنان پرسید که چه کسی را برای این منصب در نظر گرفتهاند، هر یک از آنان جوابی دادند تا اينكه چند نفر از آنان از عثمان خواستند که مردی از قریش را به صلاح دید خود به این سمت برگزیند[47]. او نیز ابن عامر را به این منصب رسانید. این ماجرا، اوج حکمت و سعه صدر و نیز بیانگر میزان اطاعت ابوموسی از تصمیمات خلیفه میباشد و اثبات میکند که بر خلاف روایاتی دروغین و متناقض، او هرگز طالب قدرت و پست مقام نبود. نقل میکنند که چون خبر برکناری خودش و انتخاب ابن عامر به آن سمت را شنید، بر منبر رفت و به مدح و ستایش از ابن عامر که در آن موقع، تنها25 سال سن داشت، پرداخت. از جمله، او خطاب به کوفیان چنین گفت: ای مردم! بدانید جوانی نزد شما خواهد آمد که از قریشیان و از خاندانی پاک و اصیل است، او مردی است سخاوتمند که ثروت بسیاری را در اختیار شما قرار خواهد داد.[48]
عثمان با این تصمیم حکیمانه توانست در آن شرایط حساس، مردی را به ولایت بصره برگزیند که سپاهیان از او اطاعت میکردند و فرمان او را به گوش دل میشنیدند. از طرف دیگر، این تصمیم در جهت حفظ کرامیت و شخصیت ابوموسی بود. عثمان نمیخواست که شخصیت این صحابی جلیل القدر مورد اهانت و تحقیر مردمانی قرار گیرد که تحت تأثیر هیاهو و جنجال افراد متمرّد قرار داشتند[49]. در آن ایام، بصره در شرایط حساسی قرار داشت و به همین دلیل، عثمان پس از انتصاب ابن عامر به ولایت آن دیار، سپاهیان بحرین و عمّان را زیر نظر ابن عامر قرار داد. این اقدام، در آن شرایط، تأثیراتی مهم در تقویت قوای تحت امر ابن عامر و توان مقابله آنان با تهدیدات پیشرو داشت. همچنین این اقدام عاملی گردید تا بصره به یکی از مراکز بزرگ نظامی و سیاسی حکومت اسلامی تبدیل شود. از این زمان به بعد، مهاجرت قبایل متعدّد عرب به بصره، روز به روز گسترش یافت[50] و این خود، باعث شد که بار مسئولیتهای حکومتی آن سامان، اعم از امور اداری، مالی، نظامی و امنیتی افزایش یابد. با روی کار آمدن ابن عامر، او و سپاهیانش توانستند به فتوحات عظیمی در ایران دست یابند که این روند تا اندکی قبل از شهادت عثمان رضی الله عنه تداوم و استمرار داشت[51]. در واقع، بصره در دوران ولایت ابن عامر، به خاطر فتوحات عظیمی که به دست آورد و نیز توسعه همه جانبه آن، به چنان جایگاه رفیعی دست یافت که توانست به مرکز اداری و نظامی بزرگی تبدیل شود و مناطق عظیمی را تحت سلطه خود قرار دهد[52]. از طرف دیگر، با این شرایط ابن عامر به عنوان والی بصره، مسئول تعیین و انتصاب والیان و فرماندهان بسیاری بود. او این وظیفه خطیر را پس از مشورت با عثمان رضی الله عنه انجام میداد. مهمترین مناطق تحت سلطه ولایت بصره، سرزمینهای عمّان، بحرین، سیستان، خراسان، فارس و اهواز بودند که هر یک شامل شهرها و بخشهای متعددی میشدند[53]. که این بیانگر اهمیت وظیفه ابن عامر در اداره این ولایت مهم و استراتژیک بود. از مهمترین سیاستهای ابن عامر این بود که او هر از چند گاهی فرماندهان تحت امر خود را جابهجا و یا عزل میکرد. از طرف دیگر، بصره در دوران حکومت ابن عامر، به دلیل درآمدهای سرشاری که بیت المال آن از محل فتوحات به دست آورد چنان هنگفت بود که شهرت آن در تمام بلاد اسلامی زبانزد شد. همچنین مخارج و هزینههای این شهر، به خاطر موقعیت ممتاز آن، چنان بسیار بود که تنها آن درآمد عظیم میتوانست جوابگوی آنها باشد. شایان ذکر است که هم در دوران عمر و هم در عهد عثمان، زیاد بن ابی سفیان، عهدهدار بیتالمال بصره بود که در کنار این مسئولیت، به نیابت از ابن عامر، بر طرحهای مهمی چون حفر قناتها و کانالهای آبرسانی نظارت مینمود[54]. همچنین در دوران حکومت ابن عامر، از جانب دارالحکومه بصره، سکههایی که بر آنها کلماتی حک شده بودند در سر تا سر سرزمینهای تحت سلطه این ولایت، ضرب و توزیع میشدند[55]. که از قدرت و اعتبار این ولایت خبر میدهد، ابن عامر، امیری بود محبوب مردم. آنان او را از همان بدو ورود به بصره دوست میداشتند و از دستورات او اطاعت میکردند[56]. با این تفاصیل، میبینیم ولایت بصره، در عهد عثمان، تنها در ید قدرت ابو موسی اشعری و عبدالله بن عامر قرار داشت که هر یک نقشی بسزا در حوادث و رویدادهای آن ولایت ایفا نمودند.[57]
نهم: ولایت کوفه
عمر بن خطاب در اواخر خلافت خویش، مغیره بن شعبه را به ولایت کوفه بر گزید[58]. چون عثمان به قدرت رسید، او را عزل و سعد بن ابی و قاصس را بدان منصب تعیین نمود. در مورد علت این اقدام عثمان رضی الله عنه روایت میکنند که او آنرا بنا به وصیّت عمر بن خطاب رضی الله عنه که در بستر مرگ، به خلیفه بعد از خود توصیه کرده بود که سعد بن ابی و قاص را بدان سمت انتخاب کند، انجام داد. عمر در وصیت خود گفته بود که او سعد را بدون اينكه کار اشتباهی مرتکب شود و یا خیانتی از او سرزده باشد، از ولایت کوفه عزل کرده است اما به خلیفه بعد از خود سفارش میکند که او را به این منصب باز گرداند[59]. عثمان در تعیین سعد به ولایت کوفه، شرط گذاشت که او عهدهدار اقامه نماز و سپاهیان کوفه باشد و عبدالله بن مسعودس مسئول بیتالمال آن ولایت باشد[60]. سعدس که خود، در عهد عمر رضی الله عنه ، کوفه را بنیان نهاده بود، نسبت به اوضاع و احوال شهر شناختي کامل داشت. همچنین به خاطر اينكه چند سال، ولایت آنجا را بر عهده داشته بود، بهتر از هر کس دیگری به شرایط و مرزها و سپاهیان و مردمان آن آگاه بود[61]. از مهمترین اقداماتی که سعد در طول حکومتش بر کوفه انجام میداد، بازدید مستمر از مرزها و سرزمینهای تحت سلطه ولایت کوفه بود سعد به رتق و فتق امور و مسايل آن پرداخت[62]. همچنین او در مدّت این مسافرت، به بازدید از منطقه همدان مبادرت نمود و در این بازدید، کارگزاران آن دیار را تعیین کرد. اما به مرور زمان میان سعد و ابن مسعود اختلافاتی بروز نمود، مؤرّخان، علّت این اختلاف را به این صورت روایت کردهاند که سعد از بیتالمال، مبلغی پول را به صورت مدّتدار فرض نمود. اما هنگام سر رسید آن، قادر به بازگرداندن آن مبانع به بیتالمال نبود. در این اثنا، ابن مسعود نیز، شخصاً، نزد او رفت تا قرض بیتالمال را از او مطالبه کند. چون صحبت آن دو بالا گرفت و با تندی با هم سخنی گفتند، مردم گرد آنان جمع شدند، هنگامی که خبر این ماجرا به عثمان رسید، او سعد را بر کنار و ابن مسعود را همچنان در مقام خود ابقا نمود[63]. این داستان، خود دلیلی است بر زهد و ورع آن دو نفر صحابی جلیلالقدر، تا آنجا درآمد ناچیز سعد کفاف معیشت او را نمیکرد و به همین دلیل ناچار شد از بیتالمال، پول قرض کند. همچنین این ماجرا اثبات میکند که ابن مسعود تا چه حدّ، نسبت به حفظ و حراست از اموال بیتالمال تاکید داشته است، به این ترتیب، عثمان رضی الله عنه سعد را بعد از یک سال و نیم حکومت بر کوفه عزل[64] و ولید بن عقبه بن ابی معیط را جانشین او نمود. ولید پیشتر و در دوران خلافت ابوبکر از فرماندهای رده میانه سپاهیان اسلام در اردن بود و در دوران عمر رضی الله عنه امیر اعراب مستقر در منطقه جزیره بود[65] او در اواخر خلافت عمر و اوایل دوران عثمان، جزو فرماندهان تحت امر والی وفه محسوب میشد که در نبردهای بسیاری حضور پیدا کرده بود[66]. ايشان پیش از انتصاب بدین سمت، از شناخت لازمی نسبت به ولایت کوفه، سپاهیان و مرزهای آن و نیز اخلاق مردمانش برخوردار شده بود. شایان ذکر است که خلفای راشدین هرگاه قصد داشتند والیان و امرای خود را تعیین نمایند آنان را از میان افرادی انتخاب میکردند که در آن حوزه از تجربه و علم و درایت بیشتری نسبت به دیگران برخوردار بودند. بر همین اساس نیز عثمان، ولید را از میان دیگر نامزدها انتخاب نمود. هر چند هستند در میان مؤرّخان قدیم و معاصر که عثمان را به خاطر این انتصاب مورد انتظار خود قرار دادهاند. آنان چنین ادعا میکنند که او برادر مادری خویش را برای این منصب در نظر داشت و چون اختلاف میان سعد و ابن مسعود پیش آمد، فرصت را غنیمت شمرد و ولید را به این مقام رسانید[67]. باید دانست که این اتهامی است آشکار و صریح به عثمان رضی الله عنه [68] و نباید به چنین اتهاماتی که براساس حدس و گمان و در تضاد کامل با سوابق و عملکرد عثمان است وقعی گذاشت. در اوایل کار ولید، ابن مسعود همچنان عهدهدار امور بیتالمال بود اما به دلیل اختلافاتی که میان آن دو روی داد، عثمان تصمیم گرفت، مانند دیگر ولایات، امر ولایت و مسئولیت بیتالمال را به یک نفر واگذار کند و به همین دلیل، ابن مسعود را از مسئولیت خود بر کنار نمود و آنرا به ولید واگذار کرد. در واقع، عثمان بر این باور بود که در آن شرایط، مصلحت عامّه اقتضا میکند که والیان هم امور ولایت و نظامیان آنجا را بر عهده داشته باشند و هم امور بیتالمال را[69]. در مورد ولید میتوان گفت که او امیری بود که نزد مردم از اعتبار و احترام خاصی برخوردار بود. گویند که خانه او در کوفه، در نداشت[70] و او در تمام اوقات شبانهروز، پذیرای مراجعه کنندگان بود و به حلّ مشکلات آنان میپرداخت، تا آنکه جریان قتل ابن حیسمان خزاعی پیش آمد؛ ولید پس از این حادثه که در جریان آن چند نفر از جوانان کوفه، شب، ابن حیسمان را در منزل خود به قتل رسانیده بودند، آنها را قصاص کرد. این امر باعث آن شد که اقوام و نزدیکان آن جوانان، کینه ولید را به دل بگیرند و به مقابله با او بپردازند. آنان از هر اشتباه ولید، کوهی میساختند و تلاش میکردند به هر شکل ممکن، شخصیت او را ضایع و بیاعتبار کنند. سرانجام همین افراد توانستند اتهام شرب خمر را بر او وارد سازند که پس از کش و قوسهای فراوان، منجر به اجرای حدّ در مورد او و سپس عزل ايشان از ولایت کوفه شد.[71]
بعد از عزل ولید، عثما نامهای خطاب به کوفیان نوشت و به آنان چنین گفت: از امیر المؤمنین عثمان به مردم کوفه؛ سلام علیکم بدانید که من ولید بن عقبه را به ولایت شما برگزیدم. او نیز توانست بر مشکلات و سختیهای آنجا فائق آید، ولید جزو مردمان صالح و نیکوکار بود که او را به رفتار و گفتاری نیک با شما امر نمودم اما شما را به چنین کاری مجبور نکردم. ولید در حقّ شما، نیک رفتار و خوب گفتار بود و هرگز به شما آسیب نرساند. این ظاهر او بود که خود به چشم خویش دیدید اما شما در مقابل، ایمان و تقوای او را مورد اتهام قرار دادید، بدانید که خداوند به احوال شما و او آگاه است و بینا؛ من پس از عزل ولید، سعید بن عاص را به ولایت شما انتخاب نمودم [پس از او اطاعت کنید و فرمان ببرید. ][72] در واقع، این اتهام، دنبال یک سلسله شکایتهایی که دستهای از کوفیان، همیشه و به بهانههای مختلف، در مورد امرای خویش مطرح میکردند[73]. با عزل ولید، بسیاری از مردم کوفه، خشمگین شدند و ولید را از این اتهام مبرّا دانستند. اما به هر حال و براساس سوگند چند نفر، عثمان در سال30 بعد از هجرت، ولید را عزل و سعيد را جانشین او نمود. کوفیانی که شکایت ولید را نزد عثمان برده بودند و در میانشان افرادی چون مالک اشتر حضور داشتند، هنگام عزیمت سعید به جانب کوفه، از همراهان و در واقع استقبال کنندگان او بودند[74] که بعدها همین افراد علیه او دست به شورش زدند و مقدمات عزل او را فراهم آوردند. چون سعید به کوفه رسید به مسجد رفت و در آنجا خطاب به مردم چنین گفت: ای مردم! بدانید که من علیرغم میل خود به ولایت کوفه انتخاب شدهام اما چون اطاعت از امیر مؤمنان واجب است، من نیز این مسئولیت را پذیرفتم. بدانید اگر بوی فتنهای به مشامم برسد و ردّپایی از آنرا ببینم، آنرا در نطفه خفه خواهم کرد و در این کارزار کوتاه نخواهم نشست که یا من آنرا از میان خواهم برد و یا او بر من چیره میشود[75]. به حقیقت که سعید، نشانههای ظهور فتنه و آشوبی بزرگ را در کوفه که مدتها قبل از ولایت او آغاز شده بود تشخیص داده و به همین خاطر، فتنهانگیزان را تهدید نمود که با شدّت با آن فتنه برخورد خواهد کرد.[76]
سعید پس از به قدرت رسیدن، به رتق و فتق امور مهم ولایت خود چون تعیین امرا و فرماندهان مورد اعتماد خود پرداخت[77]. او در طول حکومتش توانست فتوحات عظیمی را به دست آورد که در گفتار مربوط به فتوحات عهد عثمان، به تفصیل به آن پرداختیم. اما در سال33 بعد از هجرت شعلههای فتنه کمکم از زیر خاکستر زبانه کشیدند و حوادث ناگواری را در کوفه و سپس در دیگر سرزمینها به بار آوردند. در این میان، مالک اشتر توطئهای بر ضد سعید بن عاص تدارک دید و از طریق آن توانست جماعتی از مردمان ساده لوح و زود باور را با خود همراه سازد. در واقع، موضع کوفیان نسبت به سعید کم و بیش، همانند موضع آنان در قبال حکام پیشبینی خود چون سعد بن ابی وقاص و ولید بن عقبه بود. آنان پس از سعید بارها و بارها از دست والیان خود لب به شکایت گشوده و خواستار عزل آنان شده بودند و این به عادت این قوم لجوج و ناسپاس و فتنهانگیز تبدیل گشته بود. تنها تفاوتی که اعتراض این بار آنان با دیگر اعتراضاتشان داشت، شورش مسلحانهای بود که همزمان با این اعتراض، کوفه را در نوردید، بدون شک این رخدادی بود كه در تاریخ کوفه و در تاریخ اسلام، برای اولین بار روی میداد. این حادثه را میتوان ثمره تغییرات و حوادثی دانست که بر اثر تبلیغات و شایعات آشوب طلبان و فتنهانگیزان، مردم کوفه را تحت تاثیر خود قرار داد، پس از این اعتراضات، عثمان، سعید را عزل و سپس ابوموسی را طبق خواسته خود مردم کوفه به ولایت آن دیار منصوب نمود. چون ابوموسیس به کوفه وارد شد، خطاب به مردم چنین گفت: ای مردم! دیگر این چنین طغیان مکنید و از این نوع اقدامات بپرهیزید، متحد باشید و از خلافت اطاعت کنید، از تعجیل و شتاب در تصمیمگیریها و قضاوتهایتان پرهيز نمایید و صبر و آرامش را پیشه خود سازید که از امروز، امیری را که میخواستید نزد شماست. سپس چون از منبر پایین آمد مردم از او خواستند که برای نماز به امامت بایستید اما او امتناع کرد و اعلام نمود تا زمانی که مردم شهر با او پیمان نبستهاند که هیچگاه علیه عثمان شورش نخواهند کرد، هرگز به امامت ایشان نمیایستد. آنان نیز اعلام کردند که چنین خواهند بود که امیرشان میخواهد.[78] عثمان نیز نامهای به مردم کوفه نوشت و در آن خطاب به مردم چنین گفت: ای مردم! من فردی را نزد شما فرستادهام که خود، او را برگزیدید. به خداوند سوگند که آبرویم را در معرض خطر فتنه شما قرار دادهام و صبورانه تمام توانم را به کار بستهام تا شاید شما اصلاح شوید. ای مردم! هرچه را که دوست دارید به این شرط که عصیان خداوند در آن نباشد بازگو کنید و آن را از من بخواهید و از هر چه نفرت و کراهت دارید به این شرط که عصیان خداوند در آن نباشد بازگو کنید تا آن را از شما دور سازم. اما بدانید که این، مشروط بر این است که از خلافت اطاعت کنید و بر او شورش نکنید که در غیر اینصورت همانگونه که با شما رفتار میشود که شما رفتار میکنید[79]. ابوموسیس تا زمان شهادت عثمان رضی الله عنه بر ولایت کوفه ماند و حکومت نمود.[80]
به این ترتیب میبینیم که ولایت کوفه در عهد عثمان رضی الله عنه پنج والی را به خود دید که اصلاً در دیگر ولایات سابقه نداشت. در طول حکومت این والیان، حوادث مهمّی روی داد که به طور مستقیم بر سرنوشت حکومت اسلامی تاثیر گذار بود تا اينكه سرانجام شعلههای فتنه از این شهر زبانه کشید و همهي قلمرو اسلامی را تحت تاثیر خود قرار داد. تجربه اثبات کرد که مردمان کوفه در تمام دوران حکومت والیان خود، علیه آنان دست به شیطنت میزدند و با وجود تلاش والیان جهت تأمین خواستههای آنان، باز هم آن مردم، ایشان را از خود میراندند. شاید به همین دلیل باشد که عمر بن خطّاب از دست آنان به تنگ آمد و در موردشان گفت که از خداوند میخواهد او را از شرّ مردم کوفه نجات دهد.
مطلبی که لازم است که بیان شود نقش کوفیان در فتنه قتل عثمان میباشد تا آنجا که تنی چند از آنان، مسقیماً در قتل عثمان دست داشتند. از طرف دیگر، چون کوفه سرزمینهای دیگری چون طبرستان، آذربایجان و شمال فلات ایران را تحت سلطه خود گرفته بود، با این سرزمینها ارتباطی تنگاتنگ داشت. مهمترین دلیل اثبات این ارتباط، حضور خود والیان در فتح آن مناطق و نیز نظارت مستقیم آنان در حفظ امنیت و ثبات آن سرزمینها میباشد[81]. به این ترتیب، بعید نیست که آن مناطق نیز در کنار کوفه، نقش را در جریان آن فتنه ایفا کرده باشند.[82]
از خلال مطالعه ولایات قلمرو اسلامی در عهد عثمان میبینیم که ولایاتی چون بحرین، یمن، مکه و طائف که در خود جزیره العرب واقع بودند از ثبات و امنیت پایداری برخوردار بودهاند. شام نیز در طول خلافت عثمان، جز در رابطه با جنگ با رومیان، بدور از هر نوع تشنّج بود. مردمان بصره نیز در کنار والی خود، عبدالله بن عامر، سرگرم فتوحات و دفع حملات و توطئههای دشمنان بودند. در این میان، کوفه و مصر هستند که در اواخر عهد عثمان رضی الله عنه دچار تشنجات و حوادثی میشوند که باعث شد مردمان ان سرزمینها به جای نبرد با دشمنان دین، علیه خلیفه خود سر به طغیان بردارند و در فتنه به شهادت رسانيدن او مشارکت داشته باشند.[83]
وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
منبع:کتاب عثمان ابن عفان رضی الله عنه ، تالیف: محمد علی صلابی
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
---------------------------------------------------
[1]- تجرید أسماء الصحابة، ص151.
[2]- الولایة علی البلدان (1/166).
[3]- نهایة الأرب (2/27).
[4]- الولایة علی البلدان (1/167).
[5]- تاریخ المدینة (3/961-962).
[6]- الولایة علی البلدان (1/168-169).
[7]- الولایة علی البلدان (1/168-169).
[8]- بحرین، در آن ایام، سرزمینی بود که تمامی امارتهای جنوب خلیج و شرق عربستان به استثنای کویت را در بر میگرفت. یمامه نیز منطقهای بود واقع در سرزمین نجو عربستان.
[9]- تاریخ خلیفه بن خیاط، ص159.
[10]- طبقات ابن سعد (5/44).
[11]- الولایة علی البلدان (1/169).
[12]- البحرین فی صدر الإسلام، عبدالرحمن بن النجم، ص141.
[13]- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص179.
[14]- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص179.
[15]- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص179.
[16]- تاریخ الطبری (5/442).
[17]- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص179.
[18]- الولایة علی البلدان (1/171).
[19]- تاریخ الیمن السیاسی فی العصر الإسلامی، حسن سلیمان، ص 79.
[20]- تاریخ الطبری (5/442).
[21]- تاریخ خلیفه بن خیاط، ص155.
[22]- تاریخ الطبری (5/442).
[23]- همان (5/443).
[24]- الولایة علی البلدان (1/176).
[25]- طبقات ابن سعد (6/131).
[26]- الخراج و ناعة الکتابة، قدامة بن جعفر، ص326.
[27]- الفتوح، ابن اعثم (2/112).
[28]- الولایة علی البلدان (1/177).
[29]- الولایة علی البلدان (1/177).
[30]- الولایة علی البلدان (1/177).
[31]- الولایة علی البلدان (1/177).
[32]- النجوم الزاهرة (1/77).
[33]- سیر أعلام النبلاء (1/33).
[34]- سیر أعلام النبلاء (1/33).
[35]- ولاة مصر، الکندی، ص33، فتوح مصر و أخبارها، ص173.
[36]- الولایة علی البلدان (1/178).
[37]- الولایة علی البلدان (1/178).
[38]- فتوح البلدان، ص217.
[39]- الولایة علی البلدان (1/179).
[40]- همان (1/186).
[41]- التنظیمات الإجتماعیة و الإقتصادیة فی البصرة، صالح العلی، ص141.
[42]- سیر أعلام النبلاء (2/391).
[43]- الولایة علی البلدان (1/187).
[44]- همان (1/187).
[45]- همان (1/187).
[46]- تاریخ الطبری (5/264).
[47]- تاریخ الطبری (5/264).
[48]- تاریخ الطبری (5/266).
[49]- الولایة علی البلدان (1/189).
[50]- التنظیمات الإجتماعیة و الإقتصادیة فی البصرپة، ص141.
[51]- الولایة علی البلدان (1/189).
[52]- همان (1/193).
[53]- نهایة الأرب (19/433).
[54]- الولایة علی البلدان (1/194).
[55]- الدراهم الإسلامیة، و داد علی القزاز، ص14.
[56]- الولایة علی البلدان (1/194).
[57]- همان (1/195).
[58]- تاریخ الطبری (5/239).
[59]- تاریخ الطبری (5/239).
[60]- همان (5/250)، الولایة علی البلدان (1/196).
[61]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، ص105، الولایه علی البلدان (1/196).
[62]- همان (1/197).
[63]- تاریخ الطبری (5/251).
[64]- همان (5/250).
[65]- همان (5/251).
[66]- الولایة علی البلدان (1/198).
[67]- الولایة علی البلدان (1/198).
[68]- نگا: الفتنة الکبری، طه حسین (1/94).
[69]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، ص108.
[70]- تاریخ الطبری (5/251).
[71]- الولایة علی البلدان (1/201).
[72]- تاریخ الطبری (5/280).
[73]- الولایة علی البلدان (1/206).
[74]- تاریخ الطبری (5/280).
[75]- همان (5/280).
[76]- الولایة علی البلدان (1/207).
[77]- همان (1/208).
[78]- تاریخ الطبری (5/339).
[79]- همان (5/343).
[80]- همان (5/343).
[81]- الولایة علی البلدان (1/213).
[82]- الولایة علی البلدان (1/213).
[83]- همان (1/214).
|