سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322278
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 25   تعداد بازدید: 10853 تاریخ اضافه: 2011-03-25

حافظ ابن کثیر (۷۰۰ - ۷۷۴ هـ)

وی امام حافظ مفسر، عمادالدین ابوالفداء «اسماعیل بن عمر بن کثیر بن ضوء بن درع» قریشی شافعی از بنی حصلة است که دارای نسب شریفی است. خود ابن کثیر می‌گوید: «شیخ ما مِزّی بر بخشی از نسب من اطلاع یافت و آن را پسندید و بدین سبب در مورد آن به نوشتن پرداخت».[1]


تولد و طلب علم:

حافظ ابن کثیر به سال ۷۰۰ هجری یا کمی پس از آن[2] در قریهٔ مِجدَل از توابع بُصریٰ واقع در جنوب شرقی دمشق دیده به جهان گشود. مادر او اهل همین قریه بود. پدر وی خطیب شهرشان بود و از محضر نواوی و فزاری علم آموخته بود.

ابن کثیر پدر خود را در سال ۷۰۳ هجری در حالی که سه سال بیشتر نداشت از دست داد و خانواده‌اش پس از وفات پدر در سال ۷۰۷ هجری به دمشق نقل مکان کردند. او می‌گوید: «در آن هنگام کودک بودم و سه سال یا نزدیک به آن داشتم و پدر را جز به مانند خواب به یاد ندارم».[3]

برادر حافظ ابن کثیر، «کمال الدین عبدالوهاب» مسئولیت او را بر عهده گرفت و در این راه تلاش فراوانی نمود. حافظ ابن کثیر در این باره می‌گوید: «او برای ما برادر و دوستی دلسوز بود، او تا سال ۵۰ (یعنی ۷۵۰ هجری) در قید حیات بود و از او علم آموختم...».[4]

اینگونه حافظ ابن کثیر در آغاز، علم را از برادر خود آموخت و پس از مهاجرت به دمشق به طور جدی در طلب علم بر آمد؛ حفظ قرآن را در سال ۷۱۱ هجری نزد شیخ «شمس الدین ابی عبدالله محمد بن شرف الدین بن حسین بعلبکی» (متوفای ۷۳۰ هـ) به پایان رساند، قرائات را آموخت و در تفسیر چیره گشت و متن «التنبیه» در فقه شافعی را در سال ۷۱۸ هجری حفظ کرد، همچنین مختصر ابن حاجب را از بر کرد و نزد شیخ برهان الدین فزاری و کمال الدین ابن قاضی شهبه فقه آموخت.

وی سپس با زینب، دختر حافظ ابوالحجاج مِزی ازدواج نمود و در ملازمت او علوم حدیث را فرا گرفت. سپس در مصاحبت شیخ الاسلام تقی الدین ابن تیمیه در آمد و از او تاثیر گرفت و در مسالهٔ طلاق به رای او رفت که به همین سبب رنج فراوان دید.

وی اصول را نزد شمس الدین محمود بن عبدالرحمن اصفهانی فرا گرفت و از علی بن نصر بن شیرازی و ابوالقاسم بن عساکر و دیگران نیز علم آموخت. همچنین به حفظ متون علمی و شناخت اسانید و علل و رجال و تاریخ همت گماشت تا جایی که در جوانی به استادی این فنون رسید و وارد عرصهٔ فتوا و مناظره شد و در فقه و تفسیر و نحو به درجه‌ای بالا دست یافت.


جایگاه علمی حافظ ابن کثیر:

با نگاه به مدارس مهمی که حافظ ابن کثیر تدریس در آنها را به عهده گرفت می‌توان پی به جایگاه علمی والای وی برد. علامه ابن کثیر در بسیاری از مدارس معتبر آن دوران از جمله دار الحدیث اشرفیة و مدرسهٔ صالحیة و مدرسهٔ نجیبیة و مدرسهٔ تنکزیة و مدرسهٔ نوریهٔ کبری به تدریس پرداخت.

از جمله مساجد مهمی که وی دروس خود را در آن‌ها برگزار می‌کرد می‌توان مسجد جامع اموی و مسجد ابن هشام و مسجد جامع تنکز و مسجد جامع فوقانی را نام برد که در این مسجد خطابت را نیز بر عهده داشت. اضافه بر این‌ها مولفات وی نیز نشان دهندهٔ مقام علمی وی است که در پایان به ذکر برخی از آن‌ها خواهیم پرداخت.


شیوخ ابن کثیر:

همانطور که ذکر کردیم حافظ ابن کثیر در خانه‌ای دوستدار علم و تقوا به دنیا آمد و رشد یافت. مادر وی «مریم بنت فرج بن علی» حافظ قرآن بود که تاثیر فراوانی بر وی گذاشت و برادرش عبدالوهاب نیز اهل علم و فضل بود که مراحل نخست علمی خویش را نزد وی گذراند. وی سپس نزد شیوخ بسیاری به کسب علم پرداخت که در اینجا برخی از آن‌ها را یاد خواهیم کرد:

۱- شیخ الاسلام ابوالعباس، تقی الدین، احمد بن عبدالحلیم بن تیمیة (متوفای ۷۲۸ هـ)

۲- جمال الدین، ابوالحجاج یوسف بن عبدالله مِزّی (متوفای ۷۴۲ هـ)

۳- کمال الدین، محمد بن علی بن عبدالواحد زملکانی (متوفای ۷۲۷ هـ)

۴- شرف الدین، عبدالمومن بن خلف دمیاطی (متوفای ۷۵۰ هـ)

۵- علم الدین، قاسم بن محمد برزالی (متوفای ۷۳۹ هـ)

۶- کمال الدین، عبدالوهاب بن محمد بن عبدالوهاب بن ذویب، معروف به قاضی شهبة (۷۲۶ هـ)

۷- شهاب الدین، احمد بن أبی طالب بن نعمة حجار، معروف به ابن شحنة (متوفای ۷۳۰ هـ)

۸- شمس الدین، محمد بن احمد بن عثمان ذهبی (متوفای ۷۴۸ هـ)

۹- زین الدین، عبدالکافی بن علی سبکی (متوفای ۷۳۵ هـ)

۱۰- برهان الدین، ابراهیم بن عبدالرحمن فزاری (متوفای ۷۲۹ هـ)

۱۱- شمس الدین، محمد بن عمر بن محمد بن عبدالوهاب بن محمد بن ذویب بن قاضی شهبة (متوفای ۷۸۲ هـ)

و دیگران.


شاگران وی:

حافظ ابن کثیر در دوران خود نه تنها در دمشق و شام و حجاز و مصر، بلکه در دیگر مناطق نیز شهرت یافته بود. وی در ذکر حوادث سال ۷۶۳ هجری می‌گوید: «جوانی پارسی از سرزمین تبریز و خراسان آمده بود و ادعا می‌کرد که بخاری و مسلم و جامع المسانید و کشاف زمخشری و دیگر منابع را از فنون مختلف حفظ است» ابن کثیر سپس به ذکر امتحان وی توسط مردم و اعجاب آنان نسبت به حفظ او پرداخته و سپس می‌گوید: «او از اینکه برای او اجازهٔ سماع بر اساس اجازه را نوشتم بسیار شاد شد و گفت: من از سرزمینم خارج نشدم جز به این هدف که نزد تو بیایم و تو به من اجازهٔ [روایت] بدهی و ذکر تو در سرزمین ما مشهور است».[5]

این داستان نشان دهندهٔ شهرت نوشته‌های وی در دوران حیات اوست.

برخی از شاگران مشهور وی از این قرارند:

۱- شهاب الدین، احمد بن حجی بن موسی الحسبانی الدمشقی (۷۵۱ - ۸۱۶ هجری)

۲- صدرالدین، علی بن علی بن محمد اذرعی، معروف به ابن ابی العز حنفی (۷۳۱ ـ ۷۹۲ هجری)

۳- ابوجعفر، محمد بن محمد بن عَنَقَه بسکری مدنی (متوفای ۸۰۴ هجری)

۴- سعدالدین، سعد بن یوسف بن اسماعیل نواوی دمشقی (۷۲۹ ـ ۸۰۳ هجری)

۵- فرزند او بدرالدین محمد بن اسماعیل بن کثیر دمشقی، (۷۵۹ ـ ۸۰۳ هجری)

۶- ابوالمحاسن، محمد بن علی بن حسن بن حمزه حسینی (۷۱۵ ـ ۷۶۵ هجری)

۷- شرف الدین، مسعود بن عمر بن محمود انطاکی (متوفای ۸۱۵ هجری)

۸- شمس الدین محمد بن ابی محمد بن الجزری (متوفای ۸۱۴ هجری)

۹- زین الدین، عبدالرحیم بن حسین عراقی (۷۲۵ ـ ۸۹۶ هجری)

۱۰- علی بن احمد بن محمد بن سلامة بن عطوف بن یعلیٰ (۷۴۶ ـ ۸۲۸ هجری)

۱۱- محمد بن سلمان بن محمد بغدادی، ساکن در قاهره (متوفای ۸۲۰ هجری)


تالیفات ابن کثیر:

حافظ ابن کثیر بسیار زود آغاز به نوشتن و تالیف نمود. ابن العماد می‌گوید: «در کودکی احکام التنبیه را نوشت».[6] وی همچنان به تالیف ادامه داد تا آنکه در اواخر عمر خود در حالی که مسند ابوهریره را که جزئی از کتاب بزرگ «جامع المسانید و السنن» می‌نگاشت نابینا شد. شاگرد وی حافظ شمس الدین بن الجزری می‌گوید:

«خود را بسیار خسته کرد و برای نوشتن آن به شدت دچار زحمت شد، و کاری انجام داد که در جهان بی‌نظیر بود و همهٔ آن را به جز بخشی از مسند ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ را کامل کرد که پیش از پایان آن وفات نمود و پیش از وفات نابینا شد. او ـ رحمه الله ـ به من گفت: همچنان شب‌ها آن را می‌نوشتم در حالی که چراغ سو سو می‌زد تا آنکه بینایی‌ام با آن رفت، شاید خداوند کسی را برای کامل کردن آن برانگیزد گرچه این کاری آسان است».[7]

نوشته‌های وی ارزشمند و از جملهٔ مراجع مهم علوم اسلامی به شمار می‌روند. در تفسیر، کتاب وی «تفسیر القرآن العظیم» از بهترین و سودمندترین تفاسیر است و در حدیث کتاب بزرگ «جامع المسانید والسنن» وی را می‌توان نام برد و در تاریخ، کتاب «البدایة والنهایة» مرجعی بزرگ و مورد اطمینان است. وی مجموعه‌ای بزرگ از تالیفات به جای گذاشته است که مهم‌ترین آن‌ها عبارتند از:

در مجال علوم قرآن:

۱- تفسیر القرآن العظیم که به نام مولف به «تفسیر ابن کثیر» شهرت یافته است. این تفسیر از مشهورترین و بهترین کتاب‌هایی است که در تفسیر به ماثور نگاشته شده است و از این نظر پس از تفسیر طبری قرار می‌گیرد.

۲- کتاب فضائل قرآن که در نسخه‌های مکی و بریتانیایی، ضمیمهٔ تفسیر ابن کثیر است. این کتاب به صورت جدا با تحقیق استاد محمد البنا در موسسه علوم قرآن بیروت چاپ شده است.

در مجال سنت و علوم سنت:

۳- احادیث الأصول.

۴- شرح صحیح بخاری.

۵- التکمیل فی الجرح والتعدیل ومعرفة الثقات والمجاهیل. نسخه‌ای از آن در دارالکتاب المصریه در دو جلد موجود است که ناقص است.

۶- اختصار علوم الحدیث: این کتاب به سال ۱۳۵۳ هـ با تحقیق شیخ محمد عبدالرزاق حمزه در مکه به چاپ رسیده و سپس شیخ احمد شاکر ـ رحمه الله ـ آن را شرح داده و به سال ۱۳۵۵ هـ در قاهره به چاپ رسانده است.

۷- جامع المسانید والسنن الهادی لأقوم سنن: توسط دکتر عبدالمعطی امین قلعه‌چی در دارالکتب العلمیهٔ بیروت به چاپ رسیده است.

۸- مسند ابوبکر صدیق، رضی الله عنه.

۹- مسند عمر بن خطاب، رضی الله عنه: دکتر عبدالمعطی امین قلعه‌چی آن را توسط دارالوفاء مصر منتشر نموده است.

۱۰- الأحکام الصغری فی الحدیث.

۱۱- تخریج أحادیث أدلة التنبیه فی فقه الشافعیة.

۱۲- تخریج أحادیث مختصر ابن الحاجب: با تحقیق کبیسی در مکه منتشر شده است.

۱۳- مختصر کتاب «المدخل إلی کتاب السنن» بیهقی.

۱۴- جزء فی حدیث الصور.

۱۵- جزء فی الرد علی حدیث السجل.

۱۶- جزء فی الأحادیث الواردة فی أیام العشرة من ذی الحجة.

۱۷- جزء فی الأحادیث الواردة فی قتل الکلاب.

۱۸- جزء فی الأحادیث الواردة فی کفارة المجلس.

در مجال فقه و أصول:

۱۹- الأحکام الکبری.

۲۰- کتاب الصیام.

۲۱- أحکام التنبیه.

۲۲- جزء فی الصلاة الوسطی.

۲۳- جزء فی میراث الأبوین مع الإخوة.

۲۴- جزء فی الذبیحة التی لم یذکر اسم الله علیها.

۲۵- جزء فی الرد علی کتاب الجزیة.

۲۶- جزء فی فضل یوم عرفة.

۲۷- المقدمات فی أصول الفقه.

در مجال تاریخ و مناقب:

۲۸- البدایة والنهایة: چندین بار در مصر و بیروت به چاپ رسیده است که بهترین آن نسخهٔ تحقیق شده توسط دکتر علی عبدالستار و دیگران است. چاپ جدیدی از این کتاب نیز توسط دکتر عبدالله بن عبدالمحسن الترکی با همکاری مرکز پژوهش‌های دارالهجر توسط همین مرکز به چاپ رسیده است.

۲۹- جزء مفرد فی فتح القسطنطینیة.

۳۰- السیرة النبویة: به نام «الفصول فی سیرة الرسول» به چاپ رسیده است. برخی از محققان بخش سیرت نبوی البداية والنهاية را نیز به نام سیرت نبوی این کثیر منتشر کرده‌اند.

۳۱- طبقات الشافعیة: اخیرا در مصر به چاپ رسیده است.

۳۲- الواضح النفیس فی مناقب محمد بن إدریس.

۳۳- مناقب ابن تیمیة.

۳۴- مقدمة فی الأنساب.


ثنای علما بر وی:

ابن کثیر ـ رحمه الله ـ از علمای بزرگ دوران خود و بلکه همهٔ دوران‌ها است که معاصران وی و پسینیان وی را ثنا گفته‌اند:

حافظ ذهبی در معرض ذکر وی می‌گوید: «همچنین از فقیه مفتی محدث، دارای فضائل، عمادالدین، اسماعیل بن کثیر بن عمر بن کثیر بصروی شافعی شنیده‌ام... او از ابن شحنة و ابن الزراد و گروهی از علما شنیده است و عنایت خاصی به علم رجال و متون و فقه داشت...».[8]

وی باری دیگر در «المعجم المختص» دربارهٔ ابن کثیر چنین می‌گوید: «امام مفتی، محدث ماهر، فقیه متفنن، محدث مُتقن، مفسر نقال».[9]

حافظ ابن حجر عسقلانی دربارهٔ او چنین می‌گوید: «حفظ او وسیع بود و خوش مشرب و شوخ بود. تصانیف او در حیاتش در سرزمین‌های مختلف منتشر گردید و مردم پس از وفاتش نیز از آن بهره بردند».[10]

علامه ابن ناصر الدین در وصف او چنین می‌گوید: «شیخ امام علامهٔ حافظ، عماد الدین، ثقة المحدثین، عمدة المورخین، عَلَم المفسرین».[11]

ابن تغری بردی می‌گوید: «همیشه به فعالیت مشغول بود، تلاش بسیار ورزید و به نوشتن پرداخت و در فقه و تفسیر و لغت عرب و دیگر فنون به مهارت دست یافت و تا وفات به فتوا و تدریس پرداخت».[12]

علامه عینی دربارهٔ او می‌گوید: «او قدوهٔ علما و حافظ و عمدهٔ اهل معانی و الفاظ بود. از علما شنید و جمع‌آوری نمود و تحریر کرد و ریاست علم تاریخ و حدیث و تفسیر به او منتهی گردید و دارای مصنفات متعدد و مفید است».[13]

شاگر او ابن حجی می‌گوید: «او حافظترین کس نسبت به متون احادیث و داناترین آنان نسبت به جرح و تعدیل و رجال حدیث و صحیح و ضعیف آن بود و هم قطاران و شیوخ او به این معترف بودند. بخش بسیاری از فقه و تاریخ را از بر داشت و کم فراموش می‌کرد و فهم وی نسبت به فقه بالا بود».[14]


وفات حافظ ابن کثیر:

حافظ ابن کثیر زندگی پرباری را در عرصهٔ تفسیر و حدیث و افتا و تدریس و تالیف و تصنیف پشت سر گذاشت. وی سه سال پیش از وفات نابینا گردید و در روز پنجشنبه ۲۶ماه شعبان سال ۷۷۴هجری در دمشق درگذشت. تشییع جنازهٔ او بسیار باشکوه بود و بنا بر وصیت خود وی در جوار شیخ الاسلام ابن تیمیه در مقبرهٔ صوفیه به خاک سپرده شد.[15]

پژوهش و ترجمه: عبدالله .م

عصر اسلام

IslamAge.com


منابع:

۱- ترجمهٔ حافظ ابن کثیر در مقدمهٔ تفسیر ابن کثیر، چاپ دارالفتح شارجه توسط مجلس تحقیق علمی دارالفتح، چاپ اول سال ۱۴۱۹هجری ـ ۱۹۹۹میلادی

۲- ترجمهٔ حافظ ابن کثیر در مقدمهٔ تفسیر ابن کثیر، تحقیق: سامی بن محمد السلامة، دارالطیبة للنشر والتوزیع، چاپ دوم: ۱۴۲۰ هجری ـ ۱۹۹۹میلادی.

۳- ترجمهٔ  حافظ ابن کثیر از مقدمهٔ البداية والنهاية با تحقیق دکتر عبدالله بن عبدالمحسن الترکی، دار الهجر للطباعة والنشر والتوزیع والإعلان، چاپ اول: ۱۴۱۷ هجری ۱۹۹۷ میلادی.

۴- ابن کثیر و منهجه فی التفسیر، سایت إسلام وب.

۵- سایت الإسلام سوال وجواب.


[1] - البدایة والنهایة (۱۴/۴۱) وی همچنین در ترجمهٔ پدرش نسبشان را آورده است.

[2] - در مورد تاریخ تولد حافظ ابن کثیر اختلاف است که آیا در  سال ۷۰۰ هجری به دنیا آمده است یا سال ۷۰۱، که سال ۷۰۰ راجح است والله اعلم. نگا: مقدمهٔ دکتر عبدالله بن عبدالمحسن الترکی بر البدایة والنهاية با تحقیق خود وی.

[3] - البدایة والنهایة (۱۴/۳۲).

[4] - البدایة والنهایة (۱۴/۳۲).

[5] - البدایة والنهاية (۱۴/۳۶۷).

[6] - شذرات الذهب (۶/۲۳۱).

[7] - المصعد الأحمد (۳۹-۴۰).

[8] - طبقات الحفاظ ذهبی (۴/۲۹) و عمدة التفسیر احمد شاکر (۱/۲۵).

[9] - معجم المختص ذهبی.

[10] - الدرر الکامنة.

[11] - الرد الوافر.

[12] - النجوم الزاهرة (۱۱/۱۲۳).

[13] - النجوم الزاهرة (۱۱/۱۲۳).

[14] - شذرات الذهب ابن عماد (۶/۲۳۲).

[15] - الرد الوافر (۱۶۲).

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان