بهترین پاداش اهل بهشت خشنودی خداوند و نگاه کردن به ذات حضرت حق است
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی رسول الله و علی آله و اصحابه الی یوم الدین و اما بعد:
از حضرت ابی سعید خدری روایت شده که رسولالله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «خداوند خطاب به اهل بهشت میفرماید: «ای اهل بهشت! آنها میگویند: بفرما حاضریم. تو منبع تمام خیرات و حسنات هستی. میفرماید: آیا شما خشنود هستید؟» میگویند: چرا خشنود نباشیم ای پروردگار، تو دادی به ما آنچه که به احدی از بندگانت نداده ای. خداوند میفرماید: آیا بهتر از این را به شما بدهم؟ آنها میگویند: پروردگارا چه چیز بهتری وجود دارد؟ پروردگار میفرماید: خشنودی و رضایتم را نسبت به شما اعلام می دارم به گونهای که دیگر هرگز از شما ناراضی نخواهم شد. متفق علیه. مشکاة المصابیح: (3/88) .
و بزرگترین نعمت بهشت نگاه کردن به طرف پروردگار است. ابن اثیر میگوید:
مقصد نهائی در نعمتهای آخرت رؤیت خداوند متعال است و این رؤیت والاترین و بالاترین درجه از عطایای فاخر خداوند است. خداوند در این خصوص ما را به آرزوهایمان برساند.
خداوند متعال مبنی بر اینکه در بهشت بندگان پروردگارشان را خواهند دید، صریح و روشن بیان داشته: «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» القیامة: ٢٣
(به پروردگار خود مینگرند).
کفار و مشرکین از این نعمت عظیم محرومند.
«کلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» المطففین: ١٥
(هرگزاهرگز! قطعاً ایشان در آن روز (به سبب کارهائی که کردهاند) از (رحمت) پروردگارشان محروم و (از بارگاه قرب و منزلت آفریدگارشان) مطرودند).
امام مسلم در صحیح ترمذی و سنن خود از صهیب روایت کرده که رسولالله صلی الله علیه و سلم فرمود: «اذا دخل اهل الجنة الجنة، یقول تبارک و تعالی: تریدون شیئا ازیدکم؟ فیقولون: الم تبیض وجوهنا؟ الم تدخلنا الجنة و تنجنا من النار؟ قال: فیکشف الحجاب، فما اعطوا شیئا احب الیهم من النظر الی ربهم تبارک و تعالی». زاد فی روایة: ثم تلا هذه الایة: «لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِیادَةٌ» یونس: ٢٦
(سانی که کارهای نیکو میکنند، منزلت نیکو (یعنی بهشت) از آن ایشان است و افزون (بر آن هم که مغفرت و رضوان است) دارند).
(وقتی اهل بهشت وارد بهشت میشوند، خداوند خطاب به آنها میفرماید: آیا میخواهید چیز بیشتری به شما بدهم؟ میگویند: پروردگارا! مگر شما ما را خوشحال نکردی؟ ما را وارد بهشت و از دوزخ نجات ندادی؟ رسولالله صلی الله علیه و سلم فرمودند: بعد از این گفتگو خداوند پروده و موانع رؤیت را بر می دارد. (با دیدن ذات پروردگار) اهل بهشت احساس میکنند که نعمتی بهتر از نگاه کردن به سوی پروردگار به آنها داده نشده است. و در روایتی دیگر آمده که پیامبر صلی الله علیه و سلم بعد از آن، آیهی 26 از سورهی یونس را تلاوت فرمودند).
و در حدیثی که بخاری و مسلم آن را از ابی موسی اشعری نقل کردهاند که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «ان للمؤمن فی الجنة لخیمة من لؤلؤة واحدة مجوفة، عرضها- و فی روایة طولها- ستون میلا، فی کل زاویة منها اهل، ما یرون الاخرین، یطوف علیهم المؤمن، وجنتان من فضة، آنیتهما و ما فیهما، و جنتان من ذهب آنیتهما و ما فیهما، و ما بین القوم و بین ان ینظروا الی ربهم الا رداء الکبریاء علی وجههه فی جنة عدن». مشکاة المصابیح (10/86) شماره :5616.
(هر مؤمنی در بهشت چادری از مروارید گنبدی شکل دارد، طول - و در روایتی: عرض- آن، شصت میل است، بر هر کدام از زاویههای آن دستهای نسستهاند که دیگران آن را نمیبینند، انسان مؤمن پیش آنها میرود و به آنها سر میزند. و دو بهشت دارند، آنها طوری هستند که ظروف و تمام آنچه که در آنها وجود دارد از نقره و دو بهشت دیگر که همهی وسایل و امکاناتش از طلا میباشند، و میان قوم (اهل بهشت) و میان رؤیت پروردگار جز پرده کبریا مانعی دیگر وجود ندارد).
نعمت نگاه کردن به سوی پروردگار از جمله پاداش مازادی است که خداوند متعال آن را برای نیکوکاران وعده داده است. « لَهُم مَّا یشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَینَا مَزِیدٌ» ق: ٣٥
(هرچه بخواهند در بهشت برای آنان هست، و افزون بر آن نزد ما نعمتهای دیگری وجود دارد (که هرگز به فکر انسانی نرسیده است و به دل کسی نگذشته است).
«لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِیادَةٌ» یونس: ٢٦
«حسنی» به بهشت و «زیاده» به نگاه کردن به سوی پروردگار تفسیر شده است.
رؤیت پروردگار، رؤیت حقیقی است. نه آنطور که بعضی از فرقههای منکر رؤیت با مقیاس و معیارهای عقلی باطل و تحریفات لفظی بی مورد گمان میکنند.
از امام مالک، امام دارالهجره درباره تفسیر آیه: «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» القیامة: ٢٣
سوال شد: که بعضی آن را به ثواب و پاداش ترجمه کردهاند، یعنی به پاداش الهی نگاه میکنند. امام فرمودند: دروغ میگویند. یعنی تفسیر این گروه صحت ندارد. اگر چنین است پس آنها درباره آیه:
«کلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» المطففین: ١٥
(هرگزا هرگز! قطعاً ایشان در آن روز (به سبب کارهائی که کردهاند) از (رحمت) پروردگارشان محروم و (از بارگاه قرب و منزلت آفریدگارشان) مطرودند).
چه میگویند؟ اگر مؤمنان نیز مانند کفار از رؤیت و نگاه کردن به طرف پروردگار ممنوع باشند، همانگونه که آیه فوق بدان اشاره دارد. آنگاه میان مؤمن و کافر چه تفاوتی وجود دارد؟ امام مالک میفرماید: مؤمنین روز قیامت به طرف پروردگارشان نگاه میکنند. و میفرماید: اگر روز قیامت مؤمنین پروردگارشان را نمیدیدند، خداوند در ارتباط با رؤیت خود از واژه حجاب برای کفار استفاده نمیکرد.
و از جمله کسانی که درباره رؤیت و نگاه کردن اهل ایمان به سوی پروردگارشان صریح و روشن سخن رانده، امام طحاوی است که در کتاب مشهورش « العقیدة الطحاویة» به این موضوع تصریح نموده و میفرماید: رؤیت پروردگار برای اهل بهشت حق است. بدون احاطه و بدون کیفیت. همانگونه که کتاب خداوند میفرماید: «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»القیامة: ٢٢ - ٢٣
(در آن روز چهرههائی شاداب و شادانند. به پروردگار خود مینگرند).
و ما نباید در تفسیر آن متوسل به تاویل و توجیهات و تحلیلاتی بشویم. چون راه سلامتی در دین منحصر به تسلیم شدن به خداوند و پیامبر و رد علم در امور مشبهه به عالم آنها است.
شارح العقیده در رد فرقههای گمراه پیرامون این مساله و توضیح مذهب اهل حق میفرماید: مخالفین رؤیت خداوند، مانند جهمیه، معتزله و پیروان آنها از خوارج و امامیه، در بطلان بسر میبرند. زیرا دیدگاه آنها از نظر کتاب خدا و سنت رسولالله صلی الله علیه و سلم مردود است. صحابه، تابعین، ائمه مشهور و معروف به امامت و مرجعیت در دین، اهل حدیث و فرقههای کلامی منتسب به اهل سنت و جماعت همه و همه معتقد به رؤیت پروردگار در بهشت و قیامت هستند.
بعد شارح عقیده طحاویه به اهمیت مساله «رؤیت» پرداخته و میگوید:
مساله «رؤیت» از مهمترین و بزرگترین مسائل اصول دین میباشد و این هدفی نهائی است که افرادی فعال برای آن کمر همت بسته اند و به رقابت پرداخته اند و کسانی که از پروردگار خود محجوب و از باب او مردودند از اعتقاد به آن محروم گشتهاند.
بعد اضافه میکند و میفرماید: «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ»القیامة: ٢٢ - ٢٣
از بارزترین دلائل بر این مدعا است و اما کسانی که تصمیم به تحریف آیه فوق گرفته و آن را تاویل لقب دادهاند، قطعاً تاویل کردن نصوص مربوط به معاد، بهشت، دوزخ و حساب راه گمراهی را باز میکند.
شارح عقیده طحاویه در راستای تبیین خطرهای تاویل میگوید: همین تاویل است که دین و دنیا را به فساد کشانده است.
یهود و نصاری در نصوص تورات و انجیل چنین تاویلاتی را انجام دادند و خداوند ما را از رویی آوردن بدان برحذر نموده است، اما اهل باطل تصمیم به پیمودن راه آنها (یهود و نصاری) گرفتند. پس مرتکب تاویلاتی فاسد در این و بر اهل دین شدند. آیا قتل عثمان رضی الله عنه نتیجه تاویل فاسد نبود؟ و هم چنین حوادث جنگ جمل، صفین، شهادت حضرت حسین و ماجرای حره در اثر تاویلات نبود؟ و آیا بیرون رفتن خوارج، و کناره گیری معتزله، و گوشهگیری روافض و تقسیم امت به هفتاد و سه فرقه در پی تاویلات فاسد نبود؟
آری، دلالت کردن آیه فوق بر رؤیت باری تعالی از دو ناحیه است: اول فهم نص. دوم: درک و برداشت علماء سلف از این نص. درباره درک و درایت نص «شارح طحاویه» میگوید: نسبت دادن نگاه به طرف «وجه» که محل نظر است و متعدی شدن آن با حرف «الی» دلیل صریح بر نگاه کردن بوسیله چشم است و خالی بودن کلام از قرینهای که بر خلاف آن دلالت کند، در واقع نشانگر این است که خداوند متعال قصد نگاه بوسیله چشم را مد نظر داشته است.
آری، «نظر» با توجه به صله و متعدی بودنش به چند وجه استعمال میشود: پس اگر بدون بهرهگیری از کلمهی دیگری تعدی کرد به معنی توقف و انتظار است: «انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُّورِکمْ» الحدید: ١٣
(منتظرمان بمانید تا از نور شما فروغ و پرتوی (به ما بتابد و از آن) استفاده کنیم!).
و اگر متعدی به «فی» باشد به معنی تفکر و اعتبار است، مانند قول خداوند که میفرماید:
«أَوَلَمْ ینظُرُواْ فِی مَلَکوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» الأعراف: ١٨٥
(آیا آنان به مُلک آسمانها و زمین و به هر آنچه که خدا آفریده است نمینگرند).
و اگر متعدی به «الی» باشد، آنگاه معنایش نگاه و معاینه کردن بوسیله چشم است:
« انظُرُواْ إِلِى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ» الأنعام: ٩٩
(بنگرید به میوه نارس و رسیده یکایک آنها، آن گاه که میوه دادند).
پس چه حالی پیدا میکند اگر مضاف به طرف وجه و صورت که محل نگاه کردن است، اضافه شده باشد؟ و برای جهت دوم نصوص متعددی را آورده اند که بر درک و برداشت سلف از آیه مذکور دلالت دارند. حسن میگوید: «نظَرتْ الی ربها فنضرت بنوره» به سوی پروردگار نگاه کرد و توسط نور او شاداب گشت. ابو صالح به نقل از ابن عباس میفرماید: « إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» یعنی: به چهره خداوند متعال نگاه میکند. عکرمه میگوید: «وُجُوهٌ یوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ» یعنی چهره بر اثر نعمتهای شاداب خرم و شادند. «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» به سوی پروردگار خود نظر میاندازند. این دیدگاه مفسرین اهل سنت و اهل حدیث بود. خداوند میفرماید: « لَهُم مَّا یشَاؤُونَ فِیهَا وَلَدَینَا مَزِیدٌ» ق: ٣٥
طبری میگوید: علی بن ابی طالب و انس بن مالک واژه «مزید» را در آیه فوق به نگاه کردن به طرف پروردگار تفسیر کردهاند، سپس معنی «زیاده» را در آیه دیگر بیان داشته که خداوند میفرماید: «لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِیادَةٌ» یونس: ٢٦
که منظور از «زیادة» نگاه کردن به صورت خداوند متعال است. همانطور که در حدیث مسلم از صهیب آمده است که پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «اذا دخل اهل الجنة الجنة، یقول تبارک و تعالی: تریدون شیئا ازیدکم؟ فیقولون: الم تبیض وجوهنا؟ الم تدخلنا الجنة و تنجنا من النار؟ قال: فیکشف الحجاب، فما اعطوا شیئا احب الیهم من النظر الی ربهم تبارک و تعالی». زاد فی روایة: ثم تلا هذه الایة: «لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِیادَةٌ» یونس: ٢٦ »
(وقتی اهل بهشت وارد بهشت میشوند، خداوند خطاب به آنها میفرماید: آیا میخواهید چیز بیشتری به شما بدهم؟ میگویند: پروردگارا! مگر شما ما را خوشحال نکردی؟ ما را وارد بهشت و از دوزخ نجات ندادی؟ رسولالله صلی الله علیه و سلم فرمودند: بعد از این گفتگو خداوند پروده و موانع رؤیت را بر می دارد. (با دیدن ذات پروردگار) اهل بهشت احساس میکنند که نعمتی بهتر از نگاه کردن به سوی پروردگار به آنها داده نشده است. و در روایتی دیگر آمده که پیامبر صلی الله علیه و سلم بعد از آن، آیهی 26 از سورهی یونس را تلاوت فرمودند).
و از جمله دلایل رؤیت باریتعالی، آیه زیر است: «کلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» المطففین: ١٥
مؤلف عقیده طحاویه میفرماید: امام شافعی و برخی دیگر از علماء از این آیه برای رؤیت و نگاه کردن اهل بهشت به پروردگارشان استدلال کردهاند. از امام شافعی درباره این آیه: «کلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» المطففین: ١٥ سوال شد؟ فرمودند: وقتی کفار بدلیل ناخشنودی خداوند نسبت به آنها از رؤیت پروردگار محروم هستند. پس اولیاء و دوستان خداوند در صورت خشنودی خداوند نسبت به آنها قطعاً او را خواهند دید.
سپس از دلائل معتزله اعتراض گرفته که به دو آیهی زیر استدلال میکنند و میگویند: خداوند در روز قیامت رؤیت نمیشود: «لَن تَرَانِی» الأعراف: ١٤٣
(تو با این بنیه آدمی و در این جهان مادی تاب دیدار مرا نداری و) مرا نمیبینی).
«لاَّ تُدْرِکهُ الأَبْصَارُ » الأنعام: ١٠٣
(چشمها (کنْهِ ذات) او را درنمییابند).
امام شافعی در پاسخ به دو آیهی فوق میفرماید: این دو آیه، دلیلی علیه آنها میباشند، زیرا آیه اولی «لَن تَرَانِی» به چند دلیل بر رؤیت مؤمنان دلالت دارد:
1- درباره موسی که کلیم الله، پیامبر و فرستادهی خداوند و آگاه ترین مردم در زمان خود نسبت به پروردگارش است، هرگز گمان نمیرود که از پروردگارش چیزی غیر معقول و محال بخواهد. چنین چیزی محال بلکه برای عارفی همچون حضرت موسی از بزرگترین محالات است.
2- خداوند خواستهی موسی را رد و انکار نکرد، در حالی که وقتی نوح نجات فرزندش را از پروردگار خواست، خداوند سوال نوح را رد کرد و فرمود: «إِنِّی أَعِظُک أَن تَکونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» هود: ٤٦
(من تو را نصیحت میکنم که از نادانان نباشی (و ندانی که در مکتب آسمانی، پیوند بر اساس عقیده است؛ نه گوشت و خون).
3-خداوند خطاب به موسی فرمودند: «لَن تَرَانِی» تو نمیتوانی مرا ببینی، و نفرمودند: «انی لا اُری» من دیده نمیشوم. یا «لا تجوز رویتی» رؤیت من جایز نیست. یا «لست بمرأی» من در معرض دید شما نیستم. تفاوت میان این دو نوع پاسخ بسیار روشن و واضح است.
پر واضح است، اگر کسی سنگی در آستینش باشد و کسی دیگر آن را طعامی تصور کند، میتوان گفت: «انک لن تاکله» تو نمیتوانی آن را بخوری. پس «لن ترانی» دلالت بر این مطلب دارد که خداوند متعال قابل رؤیت هست، اما موسی در این دنیا توان رؤیت او را ندارد. چون بشر در این دنیا از رؤیت خداوند ناتوان است.
4- آیه: «وَلَکنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی» الأعراف: ١٤٣
(ولیکن (برای اطمینان خاطر از این که تاب دیدن مرا نداری) به کوه (که همچون تو ماده و بسی نیرومندتر از تو است) بنگر، اگر (در برابر تجلّی ذات من) بر جای خود استوار ماند، تو هم مرا خواهی دید).
دلیل سوم را بیشتر توضیح داده و آن را روشنتر میسازد. خداوند در این آیه به حضرت موسی اعلام داشته که: کوه با وصف صلابت و سختی خود توان ثبات در برابر تجلی خداوند را ندارد، پس کسانی که بنیاد خلقتش ضعیفتر است، چگونه میتواند در این دنیا در برابر تجلی پروردگارش استوار و پا بر جا باشد؟
5- خداوند رؤیت را منوط به استقرار نموده است و خداوند توان این را دارد که کوه را مستقر و پا بر جا کند، چنین چیزی ممکن است. حال اگر رؤیت جزو محالات می بود، مانند این میماند که بگوید: «ان استقر الجبل فسوف آکل و اشرب و انام» اگر کوه ایستاد، پس می خورم، مینوشم و میخوابم.
6- خداوند میفرماید: «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا» الأعراف: ١٤٣
(امّا هنگامی که پروردگارش خویشتن به کوه نمود، آن را درهم کوبید و موسی بیهوش و نقش زمین گردید).
اگر تجلی پروردگار برای کوه ممکن است، کوهی که جماد است و ثواب و عذابی ندارد، چگونه تجلی خداوند برای رسول و اولیاءش در دار ثواب و کرامتش ممتنع است؟ البته خداوند به موسی اعلام کرد که: وقتی کوه در این دنیا توان ثبات در برابر رؤیت و تجلی پروردگارش را ندارد، پس انسان که از کوه ناتوانتر است چگونه توان آن دارد؟
7- خداوند با موسی حرف زد و او را ندا داد و موسی با وی مناجات کرد، پس کسی که حرف زدن با وی و شنیدن حرفش بدون واسطه صورت گیرد، پس رؤیت او بسیار بهتر امکان دارد. آری، انکار رؤیت خداوند همان انکار تکلم با خداوند است. معتزله عدم رویت و تکلم را جمع کردهاند.
سپس در پاسخ به مدعای معتزله که گفتهاند: حرف «لن» مفید تأیید است و بر رؤیت در آخرت دلالت دارد، شیخ الاسلام ابن تیمیه بیان داشته که: اگر آیه : «لَن تَرَانِی» مقید به تایید می بود، باز هم بر دوام نفی دلالت نمیکرد، پس چگونه در صورت مطلق بودن بر دوام نفی دلالت دارد؟ و برای این نمونه هائی در قرآن وجود دارد. از یک طرف قرآن میفرماید: «وَلَن یتَمَنَّوْهُ أَبَدًا» البقرة: ٩٥
(ولی آنان به خاطر (اعمال بدی که انجام دادهاند و) آنچه پیش از خود فرستادهاند، هرگز آرزوی مرگ نمیکنند)
اما در جای دیگر میفرماید: «وَنَادَوْا یا مَالِک لِیقْضِ عَلَینَا رَبُّک» الزخرف: ٧٧
اگر «لن» برای تایید مطلق می بود، تحدید کردن فعل بعد از دخول «لن» جایز نمی بود. حال آنکه در قرآن تحدید فعل بعد از ذکر حرف «لن» وارد شده است. خداوند میفرماید:
« فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ یأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یحْکمَ اللّهُ لِی» یوسف: ٨٠
با توجه به توضیح فوق، روشن است که «لن» هر چند که مفید تأیید است، اما مستلزم «نفی مؤبد» نیست.
و من رأی النفی بلن مؤیداً قفوله اردد و سواه فاعضدا
(هر کس معتقد به نفی مؤید بوسیله «لن» باشد - پس قول و باور او را رد کن و قول دیگران را تایید کن).
اما آیه دوم:
«لاَّ تُدْرِکهُ الأَبْصَارُ » الأنعام: ١٠٣
(چشمها (کنْهِ ذات) او را درنمییابند).
به یک شیوه بسیار زیبا و لطیف بر رؤیت دلالت میکند و آن اینکه خداوند آن را در سیاق مدح آورده است و مسلم است که مدح همراه با صفات ثبوتی تحقق پیدا میکند نه با صفات سللبی، زیرا عدم هنر محض کمالی نیست که بدان مدح شود. البته خداوند متعال زمانی با صفات سلبی مدح میشود که سلب و نفی متضمن یک امر وجودی باشد. مانند: مدح به نفی مرگ که متضمن حیات ابدی است، به نفی درماندگی و خستگی که متضمن کمال بی نیازی و مستغنی بودن است، به نفی ظلم که متضمن کمال عدل و انصاف است، نفی نسیان و نفی پنهان شدن اشیاء از علم وی که متضمن کمال علم و احاطه است... و عدم محض که متضمن امر ثبوتی نباشد مورد مدح قرار نمی گیرد. چون معدوم مشارک موصوف میگردد و عدم و کمال با وصفی که او و معدوم در آن شریک باشند متصف نمیشود. معنی آیهاین است که خداوند رؤیت میشود، اما مدرِک و محاط به ابصار نمیشود. «لاَّ تُدْرِکهُ الأَبْصَارُ » الأنعام: ١٠٣
بر کمال عظمت و بزرگی او دلالت دارد و اینکه خداوند متعال بدلیل کمال عظمتش بصورت محاط برای ابصار قابل ادراک نیست، چون ادراک بمعنی احاطه از همهی جوانب است و این مازاد بر رؤیت است. خداوند میفرماید: «فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَکونَ» الشعراء: ٦١
(هنگامی که هر دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: ما (در چنگال فرعونیان) گرفتار میگردیم (و هلاک میشویم).
موسی علیه السلام رؤیت را نفی نکرد، بلکه ادراک را نفی کرد. رؤیت و ادراک هر کدام همراه دیگری و به تنهایی تحقق پیدا میکند. پس خداوند متعال رؤیت میشود ولی ادراک نمیشود. همانگونه که دانسته میشود اما علم نمیتواند او را احاطه کند. آنچه که صحابه و ائمه از این آیه درک کردند همین است و دیدگاههای آنان در حول و حوش آیه بیان گردید. خداوند که بسیار بزرگ است حتی خورشید که مخلوق است، بیننده نمیتواند آنرا آنطور که هست ادراک کند.
شارح طحاویه در ادامه سخنانش می افزاید که احادیث روایت شده از رسولالله صلی الله علیه و سلم و اصحابش پیرامون رؤیت متواتر هستند. تمام اصحاب صحاح، مسانید و سنن آنها را روایت کردهاند، از جمله احادیث: حدیث ابی هریره میباشد، میگوید:
«عده ای از مردم سوال کردند، ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگار را می بینیم؟ رسولالله صلی الله علیه وسلم در جواب فرمود: آیا در رؤیت ماه شب چهاردهم مشکلی دارید؟ عرض کردند: یا رسولالله! «خیر»- فرمودند: آیا برای رؤیت خورشید، در روز آفتابی که ابر نباشد با مشکلی مواجه میشوید؟ عرض کردند: یا رسولالله! خیر. رسولالله فرمودند: فانکم ترونه کذلک» همانطور که ماه شب چهارده و خورشید را می بینید، خدا را نیز خواهید دید.
حدیثی دیگری از ابی سعید خدری مشابه حدیث فوق آمده است:
نزد رسولالله صلی الله علیه و سلم نشسته بودم، چهاردهم ماه بود. رسولالله صلی الله علیه و سلم به سوی ماه نگاه کرد و فرمود: «انکم سترون ربکم عیاناً کما ترون هذا لا تضامون فی رؤیته» شما پروردگارتان را با چشم ها چنین می بینید که ماه شب چهارده را می بینید و شما برای رؤیت پروردگار هیچ مزاحمت و مشکلی نخواهید داشت.
وصلی الله وسلم علی نبینا محمد وعلی آله وصحبه أجمعین.
وآخر دعوانا أن الحمدلله رب العالیمن.
دکتر عمر سلیمان اشقر
منبع: کتاب "بهشت و دوزخ"؛ دکتر عمر سلیمان اشقر
عصر اسلام
IslamAge.com
|