سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

30 فروردين 1404 20/10/1446 2025 Apr 19

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7597333
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 21   تعداد بازدید: 5021 تاریخ اضافه: 2010-06-02

محمد بن جریر طبری (۲۲۴ - ۳۱۰ هـ)

وی عالم مجتهد، محدث و فقیه و مقری و مورخ بزرگ، علامه‌ی دوران، "محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب طبری آملی" است. او اهل آمل از شهرهای طبرستان در جنوب دریای قزوین (دریای خزر) می‌باشد.

تولد و تربیت وی:

وی به سال ۲۲۴ هجری یا ۲۲۵ هجری دیده به جهان گشود. خود وی درباره‌ی این شک می‌گوید: "اهل سرزمینش تولد افراد را بر اساس حوادثی که در آن سال رخ داده بود ثبت می‌کردند. پس تاریخ ولادت من را بر اساس حادثه‌ای که در سرزمین‌مان رخ داده بود نگاشتند. وقتی بزرگ شدم و درباره‌ی سالی که آن حادثه در آن رخ داده بود پرسیدم آنان درباره‌ی آن شک داشتند که آیا آن حادثه در پایان سال ۲۲۴ رخ داده بود یا آغاز سال ۲۲۵ هجری".

پدرش اهمیت فراوانی برای تحصیل وی قائل بود. طبری می‌گوید: "قرآن را در هفت سالگی حفظ کردم و در هشت سالگی برای مردم نماز را امامت کردم و در نه سالگی حدیث نوشتم".

وی نخست در آمل به نوشتن حدیث پرداخت و سپس به "ری" و شهرهای مجاور آن رفت و از شیوخ بسیاری علم فرا گرفت تا آنکه علم بسیاری کسب نمود.

سفرهای طبری در راه کسب علم:

وی در آغاز بیست سالگی آغاز به سفر به سرزمین‌های دور دست نمود. در آغاز به دارالسلام یعنی "بغداد" که پایتخت سرزمین‌های اسلامی در آن دوران بود وارد شد. او قصد داشت از حضور امام بزرگ اهل سنت "احمد بن حنبل" بهره ببرد اما پیش از وارد شدن به بغداد، این امام بزرگوار چشم از دنیا فرو بسته بود.

وی مدتی در بغداد ماند و از شیوخ آن شهر بهره برد. سپس به بصره رفت و از شیوخ بزرگی که تا آن روزگار در قید حیات بودند بهره برد و بعد از آن به کوفه سفر کرد.

او سپس باری دیگر به بغداد بازگشت و در آن شهر به نوشتن پرداخت و فقه آموخت و به علوم قرآن مشغول گردید. او پس از مدتی اقامت در بغداد به سوی مصر به راه افتاد. در راه مصر از علمای سرزمین‌هایی که در راه وی قرار داشت بهره برد تا آنکه در سال ۲۵۳هجری به "فسطاط" در مصر رسید.

هنوز در فسطاط باقی‌ مانده‌ای از علمای بزرگی بودند که طبری توانست از آنان علم بزرگانی چون امام مالک و امام شافعی و امام ابن وهب و دیگران را به دست آورد. او سپس به شام رفت و باری دیگر به مصر بازگشت.

پس از این سفر طولانی به بغداد بازگشت و باز به نوشتن پرداخت و سپس به طبرستان بازگشت. این بازگشت اول او به طبرستان است. او بار دیگر به بغداد بازگشت و در محله‌ی "قنطرة البردان" در بغداد ساکن گردید.

محمد بن جریر طبری که دیگر نامی شناخته شده و مشهور در جهان اسلام بود در بغداد به تدریس و تالیف مشغول شد. نام وی بسیاری از طالبان علم را به بغداد می‌کشاند. سفرهای طبری و کسب علم وی از علمای بزرگ دوران باعث شد وی دارای وسعت علمی شود که در دوران او کم نظیر بود.

وی علم شافعی را از "ربیع بن سلیمان" در مصر و "حسن بن محمد زعفرانی" در بغداد فرا گرفت، و علم مالک را از "یونس بن عبدالأعلی" و محمد و عبدالرحمن و سعد، فرزندان عبدالحکم و پسر برادر وهب فرا گرفت. او فقه اهل عراق را از "ابو مقاتل" در ری فرا گرفت.

او همچنین سند‌های عالی را در مصر و شام و عراق و کوفه و بصره و ری به دست آورد و بدین ترتیب در همه‌ی علوم از جمله علم قرآن و حدیث و فقه و نحو و شعر و لغت متبحر و ماهر گردید.

درباره‌ی او گفته‌اند:

ابن جریر طبری از علمای ربانی بزرگی بود که علاوه بر وسعت علمی و تواضع و حفظ قوی و نبوغ همچنین دارای صفات بزرگی چون زهد و عفت و ورع بود.

خطیب بغدادی درباره‌ی او می‌گوید: "وی از ائمه‌ی علما بود که برای معرفت و فضلی که داشت به سخن او حکم می‌شد و به رای او رجوع می‌شد و چنان از علوم مختلف در وی جمع شده بود که در هیچ یک از هم عصرانش جمع نشده بود و حافظ قرآن و آگاه نسبت به قرائات و دارای شناخت نسبت به معانی، و فقیه در احکام قرآن، و نسبت به سنت و طرق آن و صحیح و ضعیف و ناسخ و منسوخ آن آگاه بود...

ابوحامد اسفرایینی می‌گوید: "اگر شخصی برای به دست آوردن کتاب تفسیر محمد بن جریر به چین سفر کند کار زیادی نکرده است".

شیخ الاسلام ابن تیمیه می‌گوید: "... اما تفاسیری که در دست مردم است صحیح‌ترین آن‌ها "تفسیر محمد بن جریر طبری" است. زیرا او سخنان سلف را با اسناد ثابت ذکر می‌کند و در آن بدعتی وجود ندارد و از متهمان مانند "مقاتل بن بکیر" و "کلبی" نقل نمی‌کند".

حافظ جلال الدین سیوطی درباره‌ی تفسیر طبری می‌گوید: "... و کتاب او از جلیل‌ترن کتاب‌ها و بزرگترین آن‌هاست... زیرا او به شرح سخنان و ترجیح آن‌ها بر یکدیگر و اعراب و استنباط می‌پردازد و این کتاب به این سبب بر دیگر کتاب‌ها برتری دارد".

ابواسحاق شیرازی در کتاب "طبقات الفقهاء" او را جزو مجتهدان ذکر کرده است.

ذهبی درباره‌ی او می‌گوید: "... وی از تک افراد دوران در علم و نبوغ و فراوانی تصنیف بود که کم به مانند او دیده می‌شود. وی ثقه و صادق و حافظ و از سران تفسیر و امامان فقه و اجماع و اختلاف فقها و علامه‌ای در تاریخ و آگاه به قرائات و لغت و دیگر علوم بود".

شخصیت امام طبری:

فرغانی می‌گوید: "محمد بن جریر از جمله‌ی کسانی بود که با وجود آزار فراوانی که از جاهلان و حسودان و ملحدان می‌دید، در راه خدا از سرزنش کسی هراس نداشت.... اما علم و زهد وی در دنیا و قناعتش به مال اندکی که از پدرش برای او به ارث رسیده بود را کسی از اهل علم و دین انکار نمی‌کند. هنگامی که خاقانی به به وزارت رسید مال بسیاری برای او فرستاد اما او نپذیرفت، و به او پیشنهاد منصب قضاوت را داد اما باز از قبول آن ابا ورزید. پس یارانش او را سرزنش کردند و به او گفتند: با قبول آن اجر به دست خواهی آورد و سنت‌هایی را که فراموش شده‌اند زنده خواهی کرد، و همچنین امیدوار بودند که او ولایت مظالم (قضاوت) را بر عهده بگیرد، اما طبری آنان را از خود راند و با تندی سخنشان را پاسخ داد و گفت: من گمان می‌کردم که اگر به قبول آن رغبت نشان دهم شما من را از آن باز می‌دارید."

عبدالعزیز بن محمد می‌گوید: "او از دنیا رویگردان بود و آن و اهل آن را ترک گفته بود... او در قرائت قرآن به مانند قاری‌ای بود که جز قرائت چیزی نمی‌داند و به مانند محدثی بود که جز حدیث چیزی نمی‌داند و به مانند فقیهی بود که تنها فقه می‌داند و به مانند نحوی‌ای بود که تنها نحو می‌داند و به مانند حسابدانی بود که جز حساب چیزی نمی‌داند. وی همچنین نسبت به عبادات عالم بود و جامع علوم بود...

علما تواضع و اخلاق والای او را مدح گفته‌اند. ابوبکر بن مجاهد می‌گوید: "به ما خبر رسید که او با مزنی دیدار کرد. پس نپرس که چگونه او بر مزنی [در بحث و علم] پیروز گردید و شافعی‌ها نیز در آنجا حاضر بودند و می‌شنیدند، اما طبری هرگز هیچ چیز از آنچه بین آنها گذشت را تعریف نمی‌کرد".

ابوبکر بن کامل می‌گوید: "از ابوجعفر طبری درباره‌ی مساله‌ای که در آن با مزنی مناظره کرده بود پرسیدم اما او آن را نگفت زیرا او بالاتر از این بود که نفس خود را بالا بدارد و پیروز شدن خود بر رقیبش را در مساله‌ای به یاد بیاورد؛ طبری مزنی را برتر از خود می‌دانست و بسیار ثنای او را می‌گفت و دینداری‌اش را ذکر می‌کرد".

آثار امام طبری:

وسعت علم ابن جریر طبری را می‌توان از وسعت نوشته‌های او دریافت زیرا وی در همه‌ی علومی که در آن‌ها مهارت داشت که بسیار بودند تصانیف بسیاری به جای گذاشته است که برخی از این نوشته‌ها در جایگاهی قرار دارند که تاکنون به مانند آن نوشته نشده است به مانند تفسیر و تاریخ وی. نام بردن از آثار امام طبری به طول می‌انجامد که تنها نوشته‌هایی که از آن‌ها اطلاع داریم نزدیک به ۵۰ کتاب است.

وفات امام طبری:

امام بزرگوار، ابن جریر طبری دو روز باقی مانده به پایان شوال سال ۳۱۰ هجری در حالی که هشتاد و پنج یا هشتاد و شش سال سن داشت دار فانی را وداع گفت و در "رحبه یعقوب" در بغداد به خاک سپرده شد.

ترجمه و نگارش: عبدالله .م

عصر اسلام

IslamAge.com


منبع:

زندگی‌نامه‌ی امام طبری، برگرفته از مقدمه‌ی تفسیر طبری "جامع البیان عن تأويل آي القرآن" تحقیق: دكتر عبدالمحسن التركي، دار هجر للطباعة والنشر والتوزيع، چاپ اول: ۱۴۲۲ هـ ۲۰۰۱ م

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان