سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

30 فروردين 1404 20/10/1446 2025 Apr 19

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7597146
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 2   تعداد بازدید: 3299 تاریخ اضافه: 2010-02-27

امام دار الهجرة – مالک ابن انس (93 - 179 هـ )

همان امام دیار هجرت و نصرت و برادری و مصاحبت یعنی امام مالک بن انس بن مالک بن ابوعامر اصبحی رحمه الله می باشد.

تولد و رشد و بالندگی ایشان:

در شهر مدینه ی منوره، محل نزول وحی و مهد علم و سرچشمه ی معرفت، در سال نود و سه‌ی هجری به دنیا آمد. در همان جا برآمده و بزرگ شد و آرام گرفت. دوران جوانی امام مالک رحمه الله در سرای علم، خصوصاً علوم حدیث و روایات، و آگاهی از آثار و اخبار صحابه و فتاوی آنان، طی شد. خانواده ای که ایشان در آن می زیست از خانه های معروف علم و دانش بود. کسی که در میان آداب و روشی از کودکی رشد می کند داشته ها و نداشته های او برگرفته از خانه اش و آنچه خانواده اش برای وی دوست می دارند خواهد بود. ایشان نیز در پرتو همین مواهب و نعمت ها بزرگ شد و بلکه زندگی وی در شهر رسول الله صلى الله علیه و سلم بود و همان آسمان بر وی سایه می افکند و همان زمین او را دربرگرفت، موطن شرع، مبعث هدایت، محل استقرار نخستین حکومت اسلامی و پایتخت حکومت اسلام در دوران خلافت خلفای راشد بود و جایگاه جمع آمدن نخستین صحابه و سپس شاگردان آنان بود تا آنکه نوبت به امام مالک رحمه الله رسید و تمام این میراث غنی علم و حدیث و فتوى را دریافت و استعدادهایش در پناه آن بالنده گشت و از میوه هایش بهره ها برد و از مردان آن بسیار آموخت.

ایشان رضی الله عنه از جمله داناترین کسان عصر خویش و جوانمرد ترین آنان بود. انسانی بسیار ساکت بود و کم تر سخن می گفت، مراقب زبان خود بود و می گفت: آنکه دوست دارد که قلبش گشوده شود و از ترس و هراس روز قیامت نجات یابد کارهایش بیش از آنکه آشکار باشد در خفا بماند. همچنین در میان خانواده و فرزندانش اخلاق نیکویی داشت، می گفت: در این کار رضایت پروردگار هست و توانگری مال و عمر زیاد را به دنبال دارد. این حدیث از اصحاب محمد صلى الله علیه و سلم به من رسیده که: {من أحب أن ینسأ له فی أثره، ویبسط له فی رزقه؛ فلیصل رحمه.} یعنی: « هرکس که می خواهد عمرش طولانی شود و روزی اش زیاد گردد، باید که صله رحم داشته باشد.»

امام مالک رحمه الله علاقه داشت که از زندگانی رسول خدا صلى الله علیه و سلم و صحابه رضوان الله علیهم که دارای اخلاق والا و طبع زیبا و روشنی ضمیر بودند پیروی کند. زندگانی وی چراغی روشن برای کسانی بود که به وی تأسی بجویند.

در آغاز زندگانی اش دچار تنگدستی شد تا حدی که دخترش از شدت گرسنگی می گریست و چیزی برای خوردن پیدا نمی کردند. تا آنکه شاگرد وی ابن القاسم می گفت: یکبار امام مالک مجبور شد برای پرداخت مخارج کسب علم سقف خانه اش را پایین آورد تا چوب های آن را بفروشد. بعد خداوند به رزق و روزی او فراخی بخشید و تنگی و دشواری معیشت را از وی دور نمود و اوضاعش بهبود یافت. ایشان در زمان فراخی زندگی به فضل و بخشش پروردگارش اعتراف می کرد، حتی می گفت: خوش ندارم که خداوند برکسی نعمت ببخشد و اثر نعمت خداوند بر وی دیده نشود. همچنین می گفت: دوست دارم که قاری قرآن لباس سفید به تن کند. نشان نعمت پروردگار بر وی معلوم بود؛ در خورد و نوش، در پوشاک و مرکبش اثر نعمت خداوند بر وی ظاهر بود، و سعی می کرد به خودش، به لباس و لوازمش برسد و عطرهای خوشبو استعمال می نمود.

اخلاق ایشان

درباره اخلاق امام مالک رضی الله عنه باید گفت: ایشان فردی نرم خو بوده و با دوستانش راحت و گشاده روی بود و درعین حال وقار و هیبت خود را نیز حفظ می کرد. بعضی از شاگردانش می گفتند: امام مالک وقتی با ما می نشست چنان بود که انگار یکی از ما است و با ما با گشاده رویی صحبت می کرد و بیش از آنچه ما در برابر وی فروتن بودیم او برای ما فروتنی می نمود. وقتی شروع می کرد به بیان احادیث رسول الله صلى الله علیه و سلم چنان سخنانش ما را به هیبت می انداخت که گویا نه ما او را می شناسیم و نه او با ما آشنایی دارد.

کسب علم ایشان

درباره ی علم آموزی ایشان چنین باید گفت:

ایشان بسیار پرتلاش بود و با جدیت و با اراده و پشتکار قوی وقف این کار کرده بود. امام مالک حافظه ای بسیار قوی، ذهنی اندیشمند و حضورذهنی عالی داشت و نیز انسانی بسیار درستکار و خداترس بود. در جلسات بزرگان شرکت کرده و برای فراگیری درس از فرزانگان زانو می زد و در رقابت با دانشمندان و صاحبان علم معروف بود. نه گرمای شدید و نه آب و هوای سخت سوزان مانع از آن نمی شد که از خانه بیرون رفته و منتظر خارج شدن علما بماند. خود می گفت: هنگام نیمروز نزد نافع، غلام ابن عمر، رفتم و در گرمای که آفتاب در سایه ی هیچ درختی پناه نداشتم چشم به بیرون آمدنش دوخته بودم. وقتی بیرون آمد لحظه ای او را فراخواندم و وقتی آمد از او پرسیدم: ابن عمر درباره ی فلان چیز و فلان چیز چه گفته است؟ سپس از پرسیدن سؤال های پشت سرهم باز می ایستادم چون کمی کج خلق بود. همچنین می گوید: روز عید نماز گزاردم و گفتم امروز روزی است که ابن شهاب زهری تنها است. بنابراین از مصلى بازگشته و بر در خانه اش نشستم و شنیدم که به کنیزش می گفت: به بیرون در نظری بیانداز. او هم نگاهی انداخت و شنیدم که می گفت: دوست سفید پوستت مالک است. گفت: او را بگو داخل شود. داخل خانه شدم. گفت: چه شده است آیا به خانه ی خویش بازنگشته ای؟

گفتم: خیر.

پرسید: چیزی خورده ای؟

گفتم: خیر.

گفت: چیزی بخور.

گفتم: بدان نیازی ندارم.

پرسید: پس چه می خواهی؟

پاسخ دادم: برایم حدیث بازگو نما.

گفت: بیاور.

من هم لوح هایم را بیرون آورده و او چهل حدیث را برای من بازگو نمود.

گفتم: بیشترم ده.

گفت: همین ترا کافی است، اگر این احادیث را روایت(حفظ) کنی تو یکی از حافظان خواهی بود.

گفتم: آن ها را حفظ نموده ام.

می گوید: زهری الواح را از دست من گرفت و سپس گفت: احادیث را بازگوی، من هم همه را برایش بازگفتم، او الواح را به من بازپس داد و گفت: برخیز که تو خود انبار (نگهبان) دانشی!

جوانان عزیز! فراگیران علم و دانش! و علاقه ی به دانش چنین است و جدیت و تلاش اینگونه باید باشد. ایشان اوقات تنهایی و فراغت خویش را صرف رسیدن به خواسته اش در مسیر علم و دانش و نیاز خویش به روایت و حفظ می کند. بس است شما را به جای هر چیز دیگر این نیروی حافظه و دریافتن روایت. چهل حدیث را با اسانید آن ها بلافاصله بعد از اتمام نگارش آن ازبر بخواند و الواح وی در دستان استادش باشند و این گواهی عالی و والا را دریافت نمود که: (قم فأنت من أوعیة العلم) برخیز که تو خود نگاهدار دانشی!

زیبنده ی طالبان علم و جوانان اسلام است که اراده و همت شان را بالاتر ببرند و آگاهی های خود را وسیع تر گردانند و به رنج های کوچک و خرد بسنده ننمایند و بر شیوه ی بزرگان پیشین و تلاش های گذشتگان و با حرص و علاقه به صلاح و تقوى و اخلاص زندگی کنند.

امام مالک رحمه الله می گوید: علم به فزونی روایات نیست، بلکه علم نوری است که خداوند در قلب می نهد و البته علم جز با قلب خداترس و خاشع انس نمی گیرد.

امام مالک رحمه الله بسیار زود در علم و دانش به کمال رسید و در فراگیری آن از همسالان خود پیشی گرفت و در حالی به صدور فتوا دست یافت که جوانی بیش نبود و برای دادن فتوا ننشست مگر بعد از آنکه علما بر لیاقت وی صحه نهاده و بدان گواهی دادند.

از جمله سخنان وی که در این باره نقل شده است این گفته های شیوا و عالی است: هیچ خیری نیست در آنکس که خود را به حالتی می داند که مردم وی را لایق آن حال نمی دانند. همچنین می گفت: برای دادن فتوا ننشستم مگر پس از آنکه هفتاد استاد عالم گواهی دادند که آن مکان جای من است.

ایشان در دین خداوند پارسا بود و در صدور فتوا بسیار موشکافانه عمل می کرد و بسیار حذر می نمود و از عجله نهی می کرد و می گفت: پیش می آمد که مسأله ای را بر من عرضه می کردند و من تمام شبم را بر سر آن بیدار می ماندم. همچنین می گفت: من ده سال و اندی است که درباره ی مسأله ای می اندیشم و تا امروز درباره ی آن بر یک نظر متفق نشده ام.

امام مالک رحمه الله وقتی که طلاب مسأله های بسیار از وی می پرسیدند، باز می ایستاد و می گفت: کافیست، آنکه بسیار گوید در خطا افتد. بر پاسخ های بسیار ایراد می گرفت و می گفت: آنکه دوست دارد پاسخ مسأله ای را بدهد ابتدا خود را بر بهشت و دوزخ عرضه دارد و اینکه حال وی در آخرت چگونه خواهد بود و آنگاه پاسخ بگوید. یکبار از وی چهل و هشت مسأله را پرسیدند که در پاسخ سی و سه مورد گفت نمی دانم!

این چنین کسی بود امام مالک رحمه الله. خداوند عمر ایشان را بلند گردانید و در نود سالگی دار فانی را وداع گفت. در روزهای پایانی عمرش بیمار شد و دیگر از رفتن نزد مردم بازایستاد اما از تدریس و علم و حدیث و فتوا نایستاد، خداوند بر وی رحمت کند.

مسلمانان! فرزندان اسلام! شعله پاره هایی از داستان زندگانی وی و ریز مرواریدهایی از حرکت ایشان در مسیر علم و دانش بود. در پرتو آن پرورش اسلامی را بنگرید و در حرکت این پیشوایان درنگ کنید. در مورد زندگی ایشان تحقیق نمایید. اینان کودکانی بودند که از نردبان زندگی بالا می رفتند و جوانانی که علم را فراگرفته و در کسب دانش و در جستجوی آن می کوشیدند و بزرگسالانی بودند که توانایی هایشان آشکار بود و راه و شیوه هایشان راست گردید و کهنسالانی که علم و دانش آنان بر آنانکه گرداگردشان بود منتشر گشت. آهنگ حرکت شترها به سوی آنان می بود و از گوشه و کنار دنیا به سوی آنان بار سفر می بستند و مجالسشان از حضور طلاب موج می زد و حلقه های درسشان با وجود شاگردانی که از هر گوشه ی جهان ایشان را فرستاده بودند و از هر راه و مسیری آمده بودند آباد بودند، برای علم، ایمان و تقوا. یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قِیلَ لَکمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللَّهُ لَکمْ وَإِذَا قِیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ [المجادلة:11] یعنی: « اى کسانى که ایمان آورده‏اید چون به شما گفته شود در مجالس جاى باز کنید پس جاى باز کنید تا خدا براى شما گشایش حاصل کند و چون گفته شود برخیزید پس برخیزید خدا [رتبه] کسانى از شما را که گرویده و کسانى را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند گرداند و خدا به آنچه مى‏کنید آگاه است.»

خداوند متعال من را و شما را از قرآن عظیم و طریقه ی حضرت محمد صلى الله علیه و سلم سودمند سازد و این را هم می گویم که از خداوند برای خود و شما و دیگر مسلمانان از هر گناه و خطایی طلب آمرزش می نمایم از او طلب آمرزش کنید که او آمرزنده و مهربان است.


ترجمه: مسعود

منبع: سایت نوار اسلام

سایت عصر اسلام

IslamAge.com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان