سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آبان 1403 18/04/1446 2024 Oct 22

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7274262
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 199   تعداد بازدید: 3053 تاریخ اضافه: 2010-03-25

لحظه‌های پایانی زندگی عمربن خطاب رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحيم

ابن عباس  رضی الله عنه  از لحظه‌های پایانی زندگی عمر رضی الله عنه  چنین می‌گوید: من زمانی که عمر رضی الله عنه  ضربه خورده بود. بر ایشان وارد شدم و گفتم: ای امیرالمؤمنین! بهشت شما را مبارکباد. هنگامی که مردم به رسول خدا صلي الله عليه وسلم کفر ورزیدند، تو مسلمان شدی و در حالی که دیگران او را تنها گذاشتند در رکاب ایشان در راه خدا جهاد نمودی و رسول خدا در حالی چشم از دنیا فرو بست که از تو راضی بود و در خلافت تو حتی دو نفر از مسلمانان با هم اختلاف نکردند و سرانجام شهید شدی. عمر رضی الله عنه  گفت: دوباره تکرار کن. عبدالله دوباره سخنانش را تکرار نمود. عمر رضی الله عنه  گفت: به خدا سوگند که اگر همه‌ی دنیا مال من بود، امروز آن‌را از هول و هراسی که از ترس ملاقات خدا دامنگیرم شده است، فدیه می‌دادم. [1]

و در روایت بخاری آمده است که عمر رضی الله عنه  گفت: اما آن‌چه‌ در مورد همراهی من با رسول خدا صلي الله عليه وسلم و رضایت ایشان گفتی، باید بگویم که صرفاً منت خداوند بر من بوده است.

و اما بی‌قراری من به خاطر شماها است و افزود که به خدا اگر همه‌ی طلاهای دنیا متعلق به من بود، آن‌ها را در مقابل عذاب خدا قبل از این که با آن مواجه بشوم، فدیه می‌دادم. [2]

آری عمربن خطاب با آن که لوح بهشتی بودن را از رسول خدا صلي الله عليه وسلم دریافت کرده بود و پس از آن همه‌ی خدمات شایسته در اقامه‌ی احکام الهی و اجرای عدل و زهد و جهاد و اعمال نیک فراوان این گونه از خدا و عذابهایش می‌ترسد و این درس بزرگی است برای مسلمانان که باید عذابهای الهی را مد نظر داشته باشند و از هول و هراس روز بسیار هولناک قیامت غافل نشوند[3].

همچنین عثمان بن عفان  رضی الله عنه  در مورد لحظه‌های پایانی حیات عمر رضی الله عنه  چنین می‌گوید: من آخرین فردی هستم که عمر رضی الله عنه  را درحال حیات دیده است. من بر او وارد شدم و دیدم که سرش بر روی زانوی پسرش، عبدالله نهاده بود. عمر رضی الله عنه  گفت: سرم را بر زمین بگذار. او گفت: مگر چه فرقی می‌کند؟ گفت: مادرت به عزایت بنشیند سرم را بر زمین بگذار. آن‌گاه عبدالله سر پدرش را بر زمین گذاشت و او پاهایش را به هم پیچاند و گفت: مادرم به عزایم بنشیـند اگـر خدا مـرا نیامرزد. این را گفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد.[4]

آری این چنین بود عمربن خطاب رضی الله عنه  به قدری از خدا می‌ترسید که در آخرین لحظه‌های زندگی خود می‌گوید: وای برمن اگر خدا مرا نیامرزد. این است آخرین سخن کسی که رسول خدا به او مژده‌ی بهشت داده است. راست گفته‌اند: هر کس به اندازه‌ی شناخت خود از خدا می‌ترسد. واین که مصرانه از فرزندش خواست تا سرش را بر زمین بگذارد به خاطر این بود تا هنگام دعا کردن سر بر خاک بنهد و خدا را تعظیم نماید.[5]

 

1ـ سن و تاریخ وفات

ذهبی می‌گوید: عمر رضی الله عنه  روز چهارشنبه 27 ذی حجه سال بیست و سه هـ در 63 سالگی[6] و پس از ده سال و نیم خلافت[7] به شهادت رسید.

و در تاریخ ابی زرعه به نقل از جریر بجلی آمده است که روزی معاویه گفت: رسول خدا و ابوبکر و عمر همگی در شصت و سه سالگی از دنیا رفتند.[8]

 

2ـ غسل دادن و تکفین

عبدالله بن عمر رضی الله عنه  می‌گوید: عمر رضی الله عنه  را غسل دادند و کفن کردند و بر او نماز جنازه خواندند و او به شهادت رسیده بود.[9] علما در مورد غسل دادن کسی که به دست ظالمی‌کشته می‌شود، اختلاف نظر دارند:

1ـ گروهی می‌گوید: او را غسل دهند و بر او نماز بخوانند وبه همین جریان استدلال می‌کنند[10].

2ـ گروهی دیگر می‌گوید: غسل دادن و نماز خواندن لزومی ندارد و در جواب کسانی که به جریان شهادت عمر رضی الله عنه  استدلال می‌کنند، می‌گویند: غسل دادن عمر رضی الله عنه  و نماز خواندن برایشان به خاطر این بود که وی پس از ضربه خوردن مقداری زنده ماند، چنان که اگر شهید معرکه نیز زنده بماند و چیزی بخورد یا بیاشامد، غسل داده می‌شود و بر او نماز خوانده می‌شود.[11]

 

3ـ چه کسی در نماز جنازه‌ی عمر رضی الله عنه  امامت کرد؟

ذهبی می‌گوید: صهیب بن سنان بر جنازه‌ی عمر رضی الله عنه  نماز خواند.[12] ابن سعد می‌گوید: علی بن حسین از سعید بن مسیب پرسید: چه کسی بر جنازه‌ی عمر رضی الله عنه  نماز خواند؟ گفت: صهیب. علی پرسید: چند تکبیر گفت؟ سعید گفت: چهار تکبیر. پرسید: در چه مکانی خواندند؟ گفت: در میان قبر و منبر رسول خداص.[13]

ابن مسیب گفت: مسلمانان دیدند که صهیب به دستور عمر رضی الله عنه  امامت نمازهای پنجگانه‌ی آن‌ها را به عهده دارد بنابراین نمازجنازه‌ی عمر رضی الله عنه  نیز او را جلو کردند.[14] چرا که صهیب نزد عمر رضی الله عنه  و سایر اصحاب از جایگاه والايی برخوردار بود. عمر رضی الله عنه  در حق ایشان گفت: صهیب از بهترین بندگان خدا است که حتي اگر از خدا هم نمی‌ترسيد او را نافرمانی نمی‌کند. به خاطر همین عمر رضی الله عنه  او را برای امامت انتخاب کرد و از میان افراد ششگانه‌ای که اعضای شورا بودند، کسی را مقرر نکرد تا به انتخاب وی کمک نکند[15].

 

4ـ تدفین عمر رضی الله عنه

ذهبی می‌گوید: عمر رضی الله عنه  در حجره‌ی رسول خدا صلي الله عليه وسلم دفن گردید.[16] و ابن جوزی به نقل از جابر می‌گوید: عبدالله بن عمرو عثمان و سعید بن زید و صهیب، عمر رضی الله عنه  را در قبر گذاشتند.

هشام بن عروه می‌گوید: هنگامی که در زمان خلافت ولید بن عبدالملک[17]، قبر رسول خدا و همراهانش نیاز به ترمیم پیدا کردند. در اثناء ترمیم چشم آن‌ها به قدم پای یکی از آنان افتاد. همه نگران شدند و گمان بردند که قدم مبارک رسول خدا است و کسی نمی‌توانست آن‌را تشخیص بدهد. تا این که عروه آمد و نگاه کرد و گفت: به خدا سوگند این قدم رسول خدا نیست، بلکه قدم عمر رضی الله عنه  است.[18]

قبلاً متذکر شدیم که عمر رضی الله عنه  پس از این که ضربه خورد، کسی را نزد عایشه فرستاد و از ایشان اجازه خواست تا در کنار رسول خدا و ابوبکر دفن شود. عایشه همیشه به دیگران جواب رد می‌داد و می‌گفت: می‌خواهم خودم در اینجا دفن بشوم. اما به عمر رضی الله عنه  جواب مثبت داد و گفت: او را بر خویشتن ترجیح می‌دهم. پس به اتفاق علما و مؤرخین در حجره‌ی عایشه که هم اکنون درون مسجد قرار دارد، رسول خدا صلي الله عليه وسلم همراه با ابوبکر و عمر مدفون هستند.[19]

 

5ـ عملکرد علی  رضی الله عنه  در رثای عمر رضی الله عنه

ابن عباس می‌گوید: در آن اثناء که جنازه‌ی عمر رضی الله عنه  بر تخت گذاشته بود و مردم اطراف آن‌را گرفته بودند ناگهان متوجه دستی شدم که بر شانه‌ام قرار گرفت. دیدم علی بن ابی طالب است که بر جنازه‌ی عمر رضی الله عنه  می‌گرید و می‌گوید: تو تنها کسی بودی که من به اعمالش غبطه می‌خوردم و به خدا سوگند من به یقین می‌دانستم که خداوند تو را در کنار همراهانت (رسول خدا و ابوبکر) جای می‌دهد، چرا که بارها از رسول خدا می‌شنیدم که می‌گفت:

(ذهبت أنا وأبو بكر وعمر، ودخلت أنا وأبو بكر وعمروخرجت أنا وأبو بكر وعمر)[20]

 «من و ابوبکر و عمر رفتیم. من و ابوبکر و عمر وارد شدیم. من و ابوبکر و عمر بیرون آمدیم».

 

6ـ بازتاب شهادت عمر رضی الله عنه  و تأثیر آن بر مسلمانان

شهادت عمر رضی الله عنه  باعث بروز فاجعه‌ی هولناکی برای مسلمانان گردید که اگر در اثر بیماری وفات می‌کرد چنین نمی‌شد. اما به شهادت رسیدن خلیفه آن هم در مسجد النبی و در حال خواندن نماز یک فاجعه‌ی تکان دهنده به شمار می‌رفت. عمرو بن میمون حالت مسلمانان و اضطراب و پریشانی آنان را این‌گونه به تصویر کشیده است: ... گویا مردم تا آن روز اصلاً به مصیبتی گرفتار نشده بودند. ابن عباس می‌گوید: بر هیچ گروهی از مسلمانان نمی‌گذشتم، مگر این که آنان می‌گریستند. گویا فرزندان خود را از دست داده بودند.[21] آری عمر رضی الله عنه  قله‌ای از قله‌های هدایت و جدا کننده‌ی حق از باطل بود و باید مردم به خاطر از دست دادنش چنین متأثر می‌شدند.[22] همچنین احنف بن قیس می‌گوید: روزی که عمر رضی الله عنه  ضربه خورد به صهیب دستور داد تا نماز را برای مردم اقامه کند و تا سه روز به آن‌ها فرصت داد تا بر یکی اتفاق نمایند. در آن روزها وقتی سفره پهن می‌شد مردم دست از غذا بر می‌داشتند. عباس به آن‌ها می‌گفت: ای مردم، رسول خدا وفات کرد و ما پس از ایشان غذا خوردیم و ابوبکر وفات کرد و ما غذا خوردیم و اکنون چاره‌ای نداریم. این را گفت و دست به غذا برد و از آن خورد، آن‌گاه دیگران نیز به تبعیت از وی غذا خوردند.[23]

و هرگاه‌ در مجلس عبدالله بن مسعود یادی از عمر رضی الله عنه  می‌شد به قدری می‌گریست که محاسنش خیس می‌شد و می‌گفت: عمر رضی الله عنه  قلعه‌ای برای اسلام بود و در دوران او همه وارد اسلام می‌شدند و کسی از آن خارج نمی‌شد. اما با مرگ وی قلعه از هم پاشید و مردم از اسلام خارج شدند.[24]

اما ابوعبیده بن جراح قبل از وفات عمر رضی الله عنه  همواره می‌گفت: اگر عمر رضی الله عنه  بمیرد، اسلام ضعیف خواهد شد و می‌افزود: من دوست ندارم بعد از عمر رضی الله عنه  زنده بمانم حتی اگر همه‌ی آن‌چه‌ خورشید بر آن طلوع می‌کند از آن من باشد. پرسیدند: چرا؟ گفت: شما اگر زنده بمانید معنای سخنان مرا خواهید فهمید. زیرا کسی که جانشین عمر باشد اگر بخواهد راه عمر رضی الله عنه  را ادامه دهد مردم آن طور که از عمر رضی الله عنه  حرف شنوی داشتند، از او نخواهند داشت و اگر ضعیف عمل نماید، مردم بر او چیره می‌شوند واو را خواهند کشت.[25]

 

مهم ترین فوايد، درس و عبرتها

1ـ میزان نفرت و کینه‌ی کفار نسبت به مسلمانان

چنان‌که قتل عمر رضی الله عنه  توسط ابولولو مجوسی بیانگر این خشم و کینه است و همه‌ی کفار در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها چنین هستند در قلبهای آن‌ها جز نفرت و عداوت چیزی دیگر نسبت به مسلمانان وجود ندارد و همواره برای مسلمانان آرزوی نابودی وهلاکت و ارتداد از دین می‌کنند. واز جریان قتل عمر رضی الله عنه  توسط آن مجوسی کینه به دل دو نکته‌ی مهم کشف می‌شود که بیانگر میزان کینه‌توزی ابولولو نسبت به عمر رضی الله عنه  و دیگر مسلمانان می‌باشند:

الف ـ در طبقات کبری[26] به سند صحیح از زهری نقل شده است که روزی عمر رضی الله عنه  به ابولولو گفت: من شنیده‌ام که تو گفته‌ای: می‌توانی نیزه‌ای بسازی که با آن باد را زخمی‌کنی؟ ابولولو با ترش رويی پاسخ داد: و برای تو نیزه‌ای می‌سازم که تا ابد مردم از آن یاد بکنند. عمر رضی الله عنه  به همراهانش گفت: او مرا تهدید می‌کند.

ب ـ نکته‌ی دوم که بیانگر کینه‌توزی و نفرت و عداوت این مجوسی نسبت به مسلمانان می‌باشد این است که علاوه بر ضربه زدن به عمر رضی الله عنه ، سیزده صحابی دیگر را نیز زخمی‌کرد که هفت تن از آنان در دم شهید شدند. فرضا که عمر رضی الله عنه  در حق او ظلمی ‌روا داشته بود اما گناه دیگران چه بود؟ گرچه عمر رضی الله عنه  نیز هیچ گونه ظلمی در حق او مرتکب نشده بود. چنان‌که در روایت بخاری آمده است که عمر رضی الله عنه  پس از این‌که زخمی‌شد به ابن عباس گفت: ببین چه کسی مرا زده است و چون به وی اطلاع دادند که غلام مغیره او را زده است گفت: همان آهنگر. گفتند: بلی. گفت: خدا لعنتش بکند من در حق او سفارش به نیکی کردم. و افزود: خدا را شکر مرگم به دست مسلمانی صورت نگرفت.[27]

گفتنی است که پیروان و دوستان این مرد مجوسی، برای او در ایران به عنوان سرباز گمنام بناء یادبودی ساخته‌اند. چنان که سید حسین موسوی (از علمای نجف) می‌گوید: در شهر کاشان ایران مزاری ساخته‌اند که در آن قبر وهمی‌ای به نام قاتل خلیفه‌ی دوم، ابولؤلؤ وجود دارد و بر روی آن نوشته شده است: مزار بابا شجاع الدین و بر دیوارهای مزار به فارسی نوشته‌اند: مرگ بر ابوبکر. مرگ بر عمر و مرگ بر عثمان. شیعیان از سراسر ایران برای زیارت این مکان می‌آیند و در آن‌جا پول می‌ریزند و صدقه می‌دهند. این چیزی است که خود بنده با چشم سر آن‌را دیده‌ام و اخیراً این مکان توسط وزارت ارشاد توسعه یافته است و عکسهای این مکان بر تمبرهای پستی حک شده‌اند.[28]

 

2ـ ترس و تقوای عمر رضی الله عنه

آنچه ما را بیشتر به ترس و تقوای عمر رضی الله عنه  از خداوند رهنمود می‌نماید، این سخن ایشان لحظاتی قبل از مرگ است که گفت: خدا را شکر که مرگم به دست فردی از مسلمانان صورت نگرفت. آری عمر رضی الله عنه  با آن همه عدل و انصاف که زبان زد خاص و عام و عرب و عجم بود، از این می‌ترسید که مبادا ظلمی در حق مسلمانی مرتکب شده است و امروز به خاطر انتقام آن ظلم کشته می‌شود. چنان که در روایت ابن شهاب آمده که گفت: خدا را شکر که قاتل من کسی نیست که در پیشگاه خدا سجده‌ای کرده است و روز قیامت به وسیله‌ی سجده‌اش مرا در محکمه‌ی عدل الهی مؤاخذه نماید. و در روایت مبارک بن فضاله آمده است که گفت: خدا را شکر که قاتل من کسی نیست که «لا اله الا الله» گفته است و روز قیامت با این کلمه در پیشگاه حق علیه من اقامه‌ی حجت نماید. حقا که این گفتار بیانگر ترس و تقوای فوق العاده‌ی این امام ربانی است و می‌زیبد که سایر داعیان و مصلحان از آن الگو بردارند و همانند عمر رضی الله عنه  و دیگر گذشتگان نیک، ترس و تقوا را توشه‌ی راه خود قرار دهند و به قول شاعر چنین زمزمه بکنند:

واحسرتي، واشقوتي

واطُول حزني إن أكن

وإذا سُئلتُ عن الخطا

واحرّ قلبي أن يكون

كلا ولا قدّمتُ لي

بل إنني لشقاوتي

بارزت بالزلات في

من ليس يخفى عنه من

مِنْ يوم نشر كتابيه

أوتيته بشماليه

ماذا يكون جوابيه؟

مع القلوب القاسية

عملاً ليوم حسابيه

وقساوتي وعذابيه

أيام دهر خالية

قبح المعاصي خافية(‏ ‏)

 

«وای بر من روزی که نامه‌ی اعمال توزیع می‌شود.

وای بر من اگر نامه‌ی مرا به دست چپ بدهند.

اگر در مورد گناهان بازخواست شوم چه پاسخی خواهم داشت.

وای اگر قلب من جزو قلبهای سخت به شمار رود.

و من هیچ عملی برای روز حساب پس انداز نکرده‌ام.

و بدبختانه در طول زندگی آشکارا به گناه و لغزش پرداخته‌ام

آن هم در محضر کسی که هیچ کاری از دید وی مخفی نخواهد ماند».

 

3ـ تواضع عمرو ایثار عائشه رضی الله عنها

الف ـ تواضع عمر رضی الله عنه

به تواضع فوق العاده‌ی عمر رضی الله عنه  از این سخن وی به فرزندش پی می‌بریم که گفت: نزد عائشه برو و بگو: عمر رضی الله عنه  سلام می‌رساند. و امیرالمؤمنین نگو. چرا که من امروز امیر مؤمنان نیستم.[29]

همچنین این سخن وی سرشار از تواضع و فروتنی است که گفت: وقتی جنازه‌ی مرا به دروازه‌ی حجره‌ی عائشه رساندید، مجدداً از او اجازه بگیرید. اگر اجازه داد، مرا در آن‌جا دفن کنید وگرنه مرا به قبرستان عمومی مسلمانان منتقل نمايید.[30]

پس رحمت خدا بر عمر رضی الله عنه  باد و خداوند به او پاداش نیک بدهد و به ما نیز گوشه‌ای از اخلاق و تواضع ایشان را ببخشاید. همانا او نزدیک و پاسخگو است.[31]

 

ب ـ از خود گذشتگی عائشه

آنچه از خودگذشتگی عائشه را به ما می‌رساند این است که او سالها آرزو داشت و منتظر بود تا پس از مرگ در کنار همسر عزیز و پدر گرامی‌خود دفن شود، اما وقتی عمر رضی الله عنه  اجازه خواست تا در کنار دو رفیق خود دفن شود. عائشه او را بر خویشتن ترجیح داد و گفت: این مکان را برای خودم در نظر داشتم، ولی امروز او را بر خود ترجیح می‌دهم.[32]

 

4ـ امر به معروف و نهی از منکر در بستر مرگ

عمرفاروق در آخرین لحظه‌های حیات و در حالی که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد از فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر غافل نشد. آن‌گاه که جوانی بر او وارد شد و گفت: ای امیرالمؤمنین! خوشا به حالت که داده‌های فراوانی از جانب خدا نصیبت گردید از جمله همراهی رسول خدا و سابقه‌ی درخشان در اسلام و خلافت و عدالت و نهایتاً شهادت. عمر رضی الله عنه  گفت: دوست دارم که این‌ها برای بخشش گناهانم کافی باشد و چیزی دیگر نمی‌خواهم. وقتی آن جوان برخاست و برگشت. عمر رضی الله عنه  متوجه إزارش شد که بر روی زمین کش می‌خورد. گفت: او را برگردانید. آن‌گاه خطاب به وی گفت: برادرزاده‌ام! لباسهایت را بالا بزن. این طور هم لباسهایت تمیز می‌ماند و هم پروردگارت خشنود می‌گردد.[33]

ابن مسعود رضی الله عنه  می‌گوید: خدا عمر رضی الله عنه  را بیامرزد. حتی در لحظه‌های پایانی زندگی و درد و رنج او را از گفتن سخن حق و امر به معروف و نهی از منکر باز نداشت. چنان که در همان لحظات وقتی دخترش، حفصه، بر او وارد شد و گفت: ای رفیق رسول خدا! و ای پدر خانم آن حضرت! و ای امیرالمؤمنین! عمر رضی الله عنه  به فرزندش، عبدالله، گفت: مرا بنشان که بیشتر تحمل نمی‌کنم. آن‌گاه در حالی که بر سینه‌ی عبدالله تکیه داده بود گفت: حق پدری خود را بر تو نمی‌بخشم اگر بر من چنین نوحه بسرایی. اما اختیار چشمان تو را ندارم.[34]

انس بن مالک  رضی الله عنه  می‌گوید: وقتی عمر رضی الله عنه  ضربه خورد، و خبر به گوش حفصه رسید، فریاد کشید. عمر رضی الله عنه  گفت: ای حفصه! مگر از رسول خدا نشنیده‌ای که هر میتی که بر او واویلا کنند عذاب داده خواهد شد؟ و در بیان حق آن چنان جدی بود که پس از ضربه خوردن و در حالی که خون از بدنش جاری بود در جواب کسی که به ایشان پیشنهاد داد تا فرزندش، عبدالله، را جانشین خود قرار دهد گفت: به خدا سوگند! این سخن را به خاطر خدا نگفتی.[35]

 

5ـ جواز ستایش کسی که صفاتی در او است به شرطی که خطر فتنه وجود نداشته باشد

چنان که صحابه با عمربن خطاب چنین کردند، زیرا آن‌ها می‌دانستند که در این حالت او دچار فتنه و غرور نمی‌گردد. چنان که ابن عباس  رضی الله عنه  که خود عالم ربانی و فقیه چیره‌دستی بود، خطاب به عمر رضی الله عنه  گفت: مگر رسول خدا صلي الله عليه وسلم در حق تو دعا نکرد که خداوند اسلام را به وسیله تو عزیز بگرداند؟ و با مسلمان شدن تو اسلام عزیز و آشکار گردید. و خداوند به وسیله‌ی تو در دین و رزق مسلمانان فراخی آورد و سرانجام با شهادت دنیا را ترک می‌نمایی. پس این همه افتخارات به شما مبارک باد. اما سخنان ابن عباس ذره‌ای به عمر رضی الله عنه  احساس شادمانی نداد، بلکه او به ابن عباس گفت: به خدا سوگند، مغرور کسی است که فریب سخنان شما را بخورد.[36]

 

6ـ موضع گیری کعب احبار در جریان شهادت عمر رضی الله عنه

کعب بن مانع حمیری معروف به کعب احبار، زمان رسول خدا صلي الله عليه وسلم را دریافت ولی در زمان خلافت عمر رضی الله عنه  و در سال 12 هـ مسلمان شد.[37] او که از علمای بزرگ یهودی در یمن به شمار می‌رفت پس از این که مسلمان شد قرآن و سنت را از اصحاب پیامبر فرا گرفت و صحابه و دیگران اخبار امتهای گذشته را از او فرا گرفتند. سرانجام کعب به شام رفت و در شهر حمص اقامت گزید و در همان جا مرد.[38]

گفتنی است که کعب به همکاری در توطئه‌ی قتل عمر رضی الله عنه  متهم شده است به دلیل این روایت طبری که مسور بن مخرمه می‌گوید: در صبح یکی از روزها، عمر رضی الله عنه  به خانه‌ی خود برگشت. کعب به سراغ ایشان رفت و گفت: ای امیرالمؤمنین! وصیت کن. زیرا بیش از سه روز دیگر زنده نخواهی ماند. عمر رضی الله عنه  پرسید: از کجا می‌دانی؟ گفت: از کتاب خدا (تورات) عمر رضی الله عنه  گفت: مگر نام من در تورات ذکر گردیده است؟ کعب گفت: خیر. ولی صفات و ویژگیهای تو و این که عمرت تمام شده است در آن دیده می‌شود. روز بعد آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین! فقط دو روز باقی مانده است. همچنین روز بعد آمد و گفت: فقط یک روز باقی مانده است. چنانچه روز سوم عمر رضی الله عنه  به شهادت رسید.[39]

برخی از روشنفکران معاصر مانند دکتر جمیل عبدالله مصری و عبدالوهاب نجار و استاذ غاذی محمد فریج، بر اساس روایت فوق، انگشت اتهام به سوی کعب دراز نموده و او را شریک در قتل عمربن خطاب دانسته‌اند[40] که دکتر احمد بن عبدالله بن ابراهیم ضمن رد ادعای آنان روایت طبری را به دلائل زیر مردود دانسته است:

الف ـ اگر یقیناً عمر رضی الله عنه  با آن همه درایت و تیزهوشی و فرزانگی که در مقابل چنین سخن مهمی سکوت نماید و از علمای دیگری مانند عبدالله بن سلام که عالم به تورات بودند در این‌باره تحقیق به عمل نیاورد و آن‌گاه به دروغ کعب و توطئه‌ی او پی نبرد و چنین چیزی اتفاق نیفتاد. پس به طور قطع این روایت صحیح نمی‌باشد.[41]

ب ـ اگر قضیه‌ی شهادت عمر در تورات وجود می‌داشت، چرا باید تنها کعب از آن آگاهی داشته‌ باشد و افرادی همچون عبدالله‌ بن سلام  رضی الله عنه  از آن اطلاع نداشته‌ باشد.[42]

ج ـ در صورت صحت این روایت باید گفت که کعب در نقشه‌ی قتل عمر رضی الله عنه  دست داشته است و معمولاً طراحان یک نقشه و توطئه سعی بر آن دارند تا به هیچ وجه از آنان سخنی و یا حرکتی که بیانگر نقشه و توطئه‌ی آنان باشد، سر نزند تا نقشه‌ی‌شان طبق برنامه اجرا شود و تنها انسان نادان و کودن، نقشه‌ی برنامه‌ریزی شده‌ی خود را برملا می‌سازد. و چنین چیزی در مورد کعب غیر ممکن است، زیرا وی به تیزهوشی و درایت معروف می‌باشد.[43]

د ـ علاوه بر این‌ها مگر تورات کتاب هدایتگری نیست که مردم را به سوی حق راهنمايی می‌کند؟ یا این که سن بندگان خدا در آن ثبت شده و دفتر اسناد سن و سال مردم است؟[44]

و ـ تورات امروز نیز وجود دارد. آیا در آن چنین روایتی یافت می‌شود؟

شیخ محمد محمد ابوزهو، پس از بیان این اعتراضات، می‌نویسد: پس روشن گردید که این روایت ساختگی می‌باشد. و متهم ساختن کعب به دست داشتن در نقشه‌ی ترور عمر رضی الله عنه ، اتهام بی اساسی است.[45]

همچنین دکتر محمد حسین ذهبی می‌گوید: ذکر شدن این روایت در تاریخ طبری دلیل بر صحت این روایت نمی‌باشد. چرا که طبری همان طور که معروف است خود را ملزم به ذکر روایتهاي صحیح نکرده، بلکه در تاریخ و همچنین تفسیرش روایتهای ضعیف و بی‌اساس فراوانی دیده می‌شود.[46]

بنابراین نمی‌توان به صحت هر روایتی اذعان نمود که در کتابهای تاریخی ذکر شده است.[47]

علاوه بر این‌ها دیانت، اخلاق و امانتداری و توثیق کعب توسط اصحاب کتب صحیح ما را بیشتر به ساختگی بودن روایت فوق وا می‌دارد.

در پایان می‌گوید: به راستی که کعب از سوی کسانی که وی را متهم ساخته‌اند، مورد ستم قرار گرفته است و ما او را فردی مورد اعتماد و دانشمندی می‌دانیم که از نامش سوء استفاده شده و به وی روایتهایی نسبت داده‌اند که اغلب بیهوده و خرافات هستند.[48]

اما دکتر محمد سید وکیل می‌نویسد: نخستین سؤالی که در اینجا جلب توجه می‌کند عکس العمل عبیدالله فرزند عمر رضی الله عنه  است. او فوراً بعد از این که اطلاع یافت که پدرش ضربه خورده است، شمشیر به دست گرفت و مانند شیری غرنده به سراغ هرمزان و جفینه و دختر خورد سال ابولؤلؤ رفت و آن‌ها را کشت. و اگر چنانچه کوچکترین اتهامی متوجه کعب احبار می بود آیا عبیدالله در آن حالت او را رها می‌کرد و سراغ دختر خورد سال ابولولو می‌رفت؟

بنابراین اگر کسی از نظر علمی به موشکافی مسأله بپردازد، آن‌را غیر ممکن تلقی می‌نماید. علاوه بر این‌ها نپرداختن جمهور مورخین به این داستان نه صراحتاً و نه اشارتاً دلیل بر عدم وقوع آن می‌باشد. حتی ابن سعد که به طور دقیق جریان قتل عمر رضی الله عنه  را ذکر نموده است کوچکترین اشاره‌ای به چنین روایتی ننموده، بلکه در مورد کعب آورده است که بر دروازه‌ی خانه‌ی عمر در حال گریه چنین می‌گفت: به خدا اگر امیرالمؤمنین از خدا بخواهد که به او مهلت دهد، مهلت خواهد داد. همچنین وقتی اطبا به مرگ وی اذعان نمودند، کعب نزد ایشان آمد و گفت: مگر من نگفتم که شهید می‌شوی؟ و تو می‌گفتی: چگونه در شبه جزیره‌ی عربستان شهید می‌شوم.[49]

و بعد از ابن سعد، ابن عبدالبر می‌آید و در «الاستیعاب» چیزی در مورد داستان کعب نمی‌نویسد[50]. اما ابن کثیر به این اکتفا می‌کند که ابولولو در شامگاه روز سه شنبه عمر رضی الله عنه  را تهدید نمود و صبح روز بعد یعنی در چهارشنبه 26 ذی حجه ایشان را زخمی‌ کرد.[51]

بنابراین، فاصله‌ی بین تهدید تا اجرای آن چند ساعت بیش نبوده است. پس چگونه کعب سه روز قبل از این حادثه باخبر می‌شود و آن‌را به عنوان پیش گویی به سمع خلیفه رساند؟

بعد از آن‌ها مورخین دیگری چون سیوطی (تاریخ الخلفاء)، عصامی (سمط النجوم العوالی)، شیخ محمد بن عبدالوهاب و فرزندش، عبدالله (مختصره السیره)، حسن ابراهیم حسن (تاریخ الاسلام السیاسی) و دیگران آمدند و هیچ کدام از آنان نه با اشاره و نه صراحت به بیان این داستان نپرداختند و این خود دلیل بر این است که داستان مشارکت کعب در به‌ شهادت رسانیدن عمربن خطاب نزد محققین از طریق قابل اعتمادی به ثبت نرسیده است، بلکه کاملاً ساختگی و بی اساس می‌باشد که برای مخدوش نمودن چهره‌ی مورد اعتماد و مسلمان کعب ساخته شده که از وی روایتهای صحیحی به جا مانده است.[52]

 

7- تجلیلِ صحابه و سلف از عمرفاروق  رضی الله عنه

الف ـ عائشه رضی الله عنها:

عائشه -رضی الله عنها- می‌گوید: من همواره به حجره‌ام که مدفن رسول خدا صلي الله عليه وسلم و ابوبکر رضی الله عنه  بود، سر می‌زدم. اما وقتی عمر رضی الله عنه  در آن جا دفن گردید، به خاطر حیا از وی لباسهایم را به خود می‌پیچیدم و وارد آن‌جا می‌شدم.[53]

و از قاسم بن محمد نقل است که عائشه -رضی الله عنها- گفت: هر کس عمربن خطاب را دیده است می‌داند که او برای سرافرازی اسلام آفریده شده بود. به خدا ایشان مرد عمل و انسان بی نظیری بود و در میان امور مختلف هماهنگی ایجاد می‌کرد.

همچنین عروه به نقل از عائشه می‌گوید وقتی از عمر رضی الله عنه  سخن می‌گويید، مجلس شما رونق می‌گیرد.[54]

ب ـ سعید بن زید  رضی الله عنه :

نقل است که سعید بن زید هنگام مرگ عمر رضی الله عنه  گریست. کسی از وی علت گریه‌اش را پرسید؟ گفت: من به خاطر اسلام می‌گریم. به خدا سوگند با مرگ عمر رضی الله عنه  خلأ بوجود آمده در اسلام، تا قیامت پر نخواهد شد.[55]

 

ت ـ عبدالله بن مسعود  رضی الله عنه :

عبدالله بن مسعود  رضی الله عنه  گفت: اگر چنانچه علم و دانش عمربن خطاب در یک کفه‌ی ترازو و علم و دانش همه‌ی اهل زمین در یک کفه‌ی ترازو گذاشته شود، دانش عمر رضی الله عنه  فزون‌تر خواهد بود. [56]

همچنین گفت: به گمان من عمر رضی الله عنه  از ده بخش علم نُه بخش را با خود برد.[57] و در جايی گفت: مسلمان شدن عمر رضی الله عنه  فتحی و هجرت وی نصرتی و خلافتش رحمتی بود.[58]

ث ـ ابو طلحه ی انصاری:

از ایشان نقل است که گفت: به خدا سوگند با مرگ عمر رضی الله عنه  به هر خانه‌ایی از خانه‌های مسلمانان آسیب دینی و دنیوی رسید.[59]

ج ـ حذیفه بن یمان:

ایشان می‌گوید: اسلام در زمان عمربن خطاب به سوی پیش روی نهاده بود، اما پس از وفات ایشان مرتب به ضعف رو نهاده است.[60]

 

ح ـ عبدالله بن سلام:

عبدالله بن سلام  رضی الله عنه  به نماز جنازه‌ی عمر رضی الله عنه  نرسید. خطاب به مردم گفت: شما در خواندن نماز جنازه‌اش بر من سبقت گرفتید ولی در تجلیل از وی بر من سبقت نخواهید گرفت. آن‌گاه گفت: ای عمر رضی الله عنه  بهترین یاور اسلام بودی. در گفتن سخن حق سخاوت و در گفتن سخن باطل بخل می‌ورزیدی. نه بی مورد از کسی تجلیل می‌نمود و نه اهل بهانه‌گیری بود. بوی خوش و چشم پاکی داشت.[61]

 

خ ـ عباس بن عبدالمطلب:

عباس می‌گوید: من و عمر رضی الله عنه  در همسایگی هم زندگی می‌کردیم. او شبها را با نماز و روزها را با روزه و خدمت مردم سپری می‌نمود. بعد از این که وفات کرد، شبی او را در خواب دیدم که شمشیر به گردن از سوی بازار مدینه می‌آید. گفتم: چطوری؟ گفت: خوبم. گفتم: با تو چگونه برخورد شد؟ گفت: تازه تسویه حساب کرده‌ام و اگر با پروردگار مهربانی روبرو نمی‌شدم، بدبخت می‌شدم.[62]

 

د ـ معاویه بن ابی سفیان:

معاویه می‌گوید: ابوبکر در پی دنیا نرفت و دنیا نیز در پی او نرفت. اما دنیا به سوی عمر رضی الله عنه  آمد و عمر رضی الله عنه  به سوی دنیا نرفت. ولی بقیه‌ی ما برای دنیا هر کاری می‌کنیم.[63]

 

ذ ـ علی بن حسین:

ابو حازم به نقل از پدر خود می‌گوید: که کسی از علی بن حسین در مورد ابوبکر و عمر و جایگاه آنان نزد رسول خدا پرسید. ایشان در پاسخ گفت: جایگاه آنان نزد رسول خدا صلي الله عليه وسلم همانند جایگاهی است که هم اکنون دارند. یعنی در کنار ایشان آرمیده‌اند.[64]

 

ذ ـ قبیصه بن جابر:

شعبی می‌گوید: شنیدم که قبیصه می‌گوید: من با عمربن خطاب زیاد بوده‌ام. من کسی را سراغ ندارم که در قرائت قرآن و فقه دین از ایشان بیشتر بداند.[65]

 

ز ـ حسن بصری:

حسن بصری گفت: اگر می‌خواستید به مجلستان رونق بخشید، از عمر رضی الله عنه  یاد بکنید.[66] و در جایی گفت: هر خانواده‌ای که فقدان ایشان را احساس نکند، خانواده‌ی بدی است.[67]

 

س ـ علی بن عبدالله بن عباس:

می‌گوید: در روز بسیار سردی بر عبدالملک بن مروان وارد شدم. او داخل خیمه‌ای سفید و زعفرانی ... نشسته بود و پیرامونش چهار چراغ روشن بود. وقتی شدت سردی را از به هم خوردن دندان‌هایم درک کرد، گفت: به نظرم امروز زیاد سرد نیست. گفتم: قربان! امروز سردترین روز اهل شام است. پس در مورد دنیا و مذمت آن سخن گفت و افزود: معاویه را ببین او چهل سال در آسایش زندگی کرد، بیست سال در امارت و بیست سال در خلافت. اما ابن حنتمه (یعنی عمر رضی الله عنه ) با دنیا چه زیبا برخورد کرد.[68]

 

8 ـ دیدگاه بعضی از دانشمندان و نویسندگان معاصر در مورد عمر رضی الله عنه

الف ـ شیخ سابق دانشگاه ازهر، دکتر محمد محمد فحام می‌گوید: عملکرد عمر رضی الله عنه  از توان سیاسی فوق العاده و استعداد درخشان و فرزانگی ایشان حکایت دارد که نه تنها در زمان خلافت ایشان کارآمد بود، بلکه رهنمودهای سیاسی و اجتماعی وی برای بسیاری از ناهنجاریهای عصر حاضر نیز کارگشا خواهد بود.[69]

ب ـ عباس محمود عقاد می‌گوید: شخصیت این مرد بزرگ خیلی فراتر از آن است که بتوان آن‌را به نقد کشید و کتابم «عبقریة عمر» زندگانی عمر رضی الله عنه  نیست، بلکه در آن به بیان امتیازات وی و به آموخته‌ها و تجربه‌های مهمی پرداخته‌ام که از ایشان به جا مانده و می‌توان در علم اخلاق، روانشناسی و حقایق زندگی از آن‌ها استفاده نمود.

عمر رضی الله عنه  در واقع برای امروز نیز مرد میدان است. امروزی که ما در آن زندگی می‌کنیم و مردم قوه‌ی قهریه را معبود خویش قرار داده‌اند. عصری که در آن به جدایی و فاصله‌ی بین قدرت و حق سخن می‌گویند. اما وقتی ما از عمربن خطاب سخن به میان می‌آوریم در واقع به یکه‌تازی قوه‌ی قهریه پشت پا می‌زنیم، چرا که عمر رضی الله عنه  از یک سو حاکم مقتدر و از سوی دیگر دادگر بی‌نظیر و انسان بی نهایت مهربانی بود. و این تنها داروی شفابخش برای بیماران عصر حاضر است.[70]

ت ـ دکتر احمد شبلی می‌گوید: ..... از بارزترین جوانب حیات عمر رضی الله عنه  اجتهاد وی در مراحل و حوادث گوناگون دوران خلافتش می‌باشد. او با اجتهاد خود دین را از گزند دشمنان محفوظ نگه داشت و پرچم جهاد را برافراشت و قلمرو دولت اسلام را گسترش داد و به دادگری و عدل و انصاف پرداخت و نخستین وزارت مالی و اقتصادی را تأسیس نمود و به ساماندهی و تنظیم امور لشکر پرداخت و حقوق کارمندان نظامی و اداری کشور را به تصویب رسانید و فرمانداران و مسئولین دولت و قضات را تعیین کرد و واحد پولی مقرر نمود و نظام پستی و تاریخ هجری را احداث کرد و شهرهای اسلامی را تأسیس نمود. پس ایشان به حق امیرالمؤمنین و بنیانگذار دولت اسلامی می‌باشد[71].

ث ـ مشاور قضایی، علی منصور می‌گوید: نامه‌ی عمر رضی الله عنه  به ابوموسی اشعری در چهارده قرن پیش حاوی پاره‌ای مواد قضايی می‌باشد، همان چیزی است که علم جدید پس از تلاش فراوان به آن دست یافته و آن‌ها را در کتابهای قانون گنجانیده است. [72]

ج ـ محمود شیث خطاب می‌گوید: اگر چه پیروزی و فتوحات اسباب فراوانی دارد، اما بزرگترین سبب این پیروزی‌ها شخصیت عمرفاروق با همه‌ی ویژگیهای منحصر به فرد ایشان می‌باشد که در طول تاریخ خیلی کم هستند رهبرانی که دارای این ویژگیها باشند.[73]

ح ـ دکتر صبحی محمصانی می‌گوید: با مرگ عمربن خطاب، دوران مؤسس دولت گسترده و محکم اسلامی به پایان رسید. بی تردید او نمونه‌ی یک رهبر قوی و فرمانده‌ی با تجربه، حکیم و حاکم عادل و مسئول وظیفه شناس بود. و سرانجام به شهادت رسید. شهادتش به دلیل صداقت و صلاحش بود. پس او به صدیقین و شهدا و اولیای خدا پیوست و تا دنیا هست، نام عمر رضی الله عنه  در صفحات تاریخ و فقه خواهد درخشید[74].

 

9 ـ نظریات مستشرقین در مورد عمربن خطاب رضی الله عنه

الف ـ مویر در کتاب خود «الخلافه» می‌گوید: ساده زیستی و انجام وظیفه از مهم‌ترین ویژگیهای عمر بودند، و احساس به دادگری در وی قوی بود و در انتخاب مسئولین و کارمندان به هیچ وجه از سفارش کسی استفاده نمی‌کرد و با آن که همواره جهت تأدیب مجرمین، عصا به دست داشت تاجایی که گفته‌اند تازیانه‌ی عمر از شمشیر دیگران برنده‌تر بود ولی در عین حال انسان رقیق القلب و مهربانی بود، به ویژه به بیوه‌ها و ایتام زیاد ترحم می‌نمود.[75]

ب ـ دائره المعارف انگلستان می‌نویسد: عمر رضی الله عنه  حاکم خردمند و وسیع النظری بود و خدمت شایسته‌ای برای اسلام انجام داد.[76]

ت ـ استاد واشنتون ابرفنج در کتاب خود (محمد و جانشینان وی) می‌نویسد: زندگی عمر رضی الله عنه  از آغاز تا پایان بیانگر آن است که ایشان دارای استعدادهای عقلانی بزرگی بوده است. او اهل استقامت و انصاف بود و اساس دولت اسلامی را پیاده کرد و نقشه‌های رسول خدا را اجرا و تثبیت نمود و ابوبکر را در دوران کوتاه خلافت یاری کرد و قوانین محکمی جهت کنترل سرزمینهای فتح شده به تصویب رسانید و کنترل و تأدیب فرماندهان بزرگ دولت در شهرهایی که از محبوبیت فوق العاده‌ای در میان افراد لشکر خود برخوردار بودند بزرگترین دلیل مدیریت و فرزانگی ایشان است. او در ساده زیستی واخلاق و ابهت به رسول خدا و ابوبکر شباهت داشت و در نامه‌ها و برخورد با فرماندهان و مسئولین حکومتی نیز از روش آنان استفاده می‌نمود.[77]

ج ـ دکتر مایکل هارت می‌گوید: آثار عمر آثار برحقی است. او بعد از محمد تنها شخصیت تأثیر گذار در نشر اسلام بوده است و بدون فتوحات وی، بعید به نظر می‌رسد که اسلام آن طور که امروز همه جا مطرح است مطرح می‌شد. علاوه بر آن اغلب مناطقی که در زمان ایشان فتح شده‌اند تا به امروز عربی مانده‌اند. اگر چه در این رهگذر نقش اساسی از آن محمد بود، ولی نادیده گرفتن دوران درخشان عمر و نقش وی، اشتباه آشکاری است.[78]

 

 

آری با مرگ عمر رضی الله عنه  صفحه‌ی درخشانی از صفحات تاریخ ورق خورد. صفحه‌ای که در آن نام مرد بی نظیری درج گردید. مردی که به فکر زراندوزی نبود و فریب زرق و برق سلطنت را نخورد و حکومت باعث انحراف وی از راه حق نگردید. و فرزندان و خویشاوندان خود را بر گردن ملت سوار ننمود، بلکه بزرگترین آرزویش نصرت اسلام و حاکمیت شـریعت الهی و اجرای عدالت بود و در فرصت کوتاهی که زمام امر را به دست داشت به همه‌ی این‌ها رسید.[79]

مطالعه‌ی این زندگانی معطر که زیبایی ایام گذشته و طراوت و شادابی آن‌را به زندگی باز می‌گرداند. و به نسلهای جدید می‌آموزد که آخر این امت اصلاح نمی‌شود مگر با چیزی که اول آن اصلاح گردید.

همچنین این زندگانی به علما و داعیان در پیروی از عصر خلافت راشده و شناخت ویژگی‌ها و منهج آنان کمک می‌نماید. و فرزندان امت را به ساختن تمدن جدیدی رهنمون می‌سازد.

و امروز در چهارشنبه 13 رمضان سال 1422 هـ و در ساعت هفت و پنجاه دقیقه نوشتن این کتاب را به پایان رسانیدم. به امید این که خداوند آن‌را از من بپذیرد و برای بندگانش سودمند قرار دهد. چرا که همه مرهون منت او هستیم. همان طور که می‌فرماید:

«مَا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلَا مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» فاطر: ٢

«خداوند هر رحمتی را برای مردم بگشاید، کسی نمی‌تواند از آن جلوگیری نماید، و خداوند هر چیزی را که باز دارد کسی جز او نمی‌تواند آن‌را رها و روان سازد و او توانا و کار بجاست».

و در پایان با قلبی خاشع در پیشگاه خدای عزوجل و با اعتراف به فضل و بزرگواری وی، و با توسل به اسماء حسنی عاجزانه استدعا دارم که مرا در مقابل هر حرفی که نوشته‌ام پاداش نیک دهد و آن‌را در میزان اعمال نیکم بگنجاند و به همه‌ی برادرانم که به نوعی به من همکاری داشته‌اند پاداش نیکو دهد و همچنین از برادرانی که موفق به مطالعه‌ی این کتاب می‌شوند، خواهشمند است مرا در دعاهایشان فراموش ننمایند.

«فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ » النمل: ١٩

«سلیمان از سخن آن مورچه خندید و گفت: پروردگارا ! چنان کن که پیوسته سپاسگذار نعمتهایی باشم که به من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای. و کارهای نیکی را انجام دهم که تو از آن‌ها راضی باشی و مرا در پرتو مرحمت خود از زمره ی بندگان شایسته ات گردان».

 

سبحانك اللهم وبحمدك، أشهد أن لا إله إلا أنت أستغفرك وأتوب إليك وآخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمين.

الفقير إلى عفو ربه ومغفرته ورحمته ورضوانه

علي محمد محمد الصَّلاَّبي

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

---------------------------------------------------------

[1]- صحيح التوثيق في سيرة وحياة الفاروق ص383.

[2]- البخاري، ك فضائل الصحابة، ش 3692.

[3]- التاريخ الإسلامي (19/33).

[4]- صحيح التوثيق في سيرة وحياة الفاروق ص383.

[5]- التاریخ الاسلامی (19/44)

[6]- التهذيب ق 177/ب به‌ نقل از محض الصواب (3/840).

[7]- سير السلف لأبي القاسم الأصفهاني (1/160).

[8]- مسلم، فضائل الصحابة ش 2352، محض الصواب (3/843).

[9]- طبقات (3/503)

[10]- الإنصاف: مرداوي (2/503) محض الصواب (3/844).

[11]- محض الصواب (3/854)

[12]- منبع سابق.

[13]- الطبقات (3/366)

[14]- الطبقات (3/367)، محض الصواب (3/845).

[15]- الفتاوی (15/140)

[16]- محض الصواب (3/846)

[17]- البخاري، ك الجنائز ش 1326.

[18]-البخاري، ك الاعتصام، ش 2671 رقم 6897.

[19]- محض الصواب (3/847).

[20]- البخاري، ك فضائل الصحابة رقم 3482.

[21]- العشرة المبشرون بالجنة، محمد صالح عوض ص44.

[22]- همان

[23]- محض الصواب (3/855)

[24]- الطبقات الكبرى (3/284).

[25]- الطبقات الكبرى (3/284)، العشرة المبشرون بالجنة ص44.

[26]- الطبقات (3/345)

[27]- البخاري، ك فضائل الصحابة رقم 3704.

[28]- لله ثم للتاريخ كشف الأسرار وتبرئة الأئمة الأطهار ص94.

[29]- البخاري، فضائل الصحابة رقم 3704.

[30]- منبع سابق.

[31]- سير الشهداء ص41.

[32]- بخاری ک فضائل صحابه ش 3704.

[33]- منبع سابق.

[34]- مناقب أمير المؤمنين ص230، الحسبة د. فضل إلهي ص27.

[35]- سير الشهداء ص43.

[36]- سیر الشهداء. ص 43

[37]- جوله تاریخیه فی عصر الخلفاء الراشدین.

[38]- سیر اعلام النبلاء (3/489)

[39]- تاریخ طبری (5/182)

[40]- العنصرية اليهودية وآثارها في المجتمع الإسلامي (2/518، 519).

[41]- الحديث أو المحدثون، أو عانية الأمة الإسلامية بالسنة، محمد أبو زهو ص182 .

[42]- همان ص182 .

[43]- الحديث والمحدثون أو عناية الأمة الإسلامية بالسنة النبوية ص182 .

[44]- العنصرية اليهودية (2/524).

[45]- الحديث والمحدثون ص183 .

[46]- العنصرية اليهودية (2/525).

[47]- الإسرائيليات في التفسير والحديث ص99 .

[48]- الاسزاییلیات فی التفسیر والحدیث.

[49]- طبقات ابن سعد (3/340)

[50]- جولة في عصر الخلفاء الراشدين ص296 .

[51]- البدایه والنهایه (7/137)

[52]- جولة في عصر الخلفاء الراشدين ص296 .

[53]- محض الصواب (3/852)

[54]- همان (3/853) به‌ نقل از مناقب أمير المؤمنين ص249 .

[55]- الطبقات (3/372)، أنساب الأشراف الشيخان ص387 .

[56]- مصنف بن أبي شيبة (12/32) إسناده صحيح.

[57]- المعجم الکبیر (طبرانی 9/179) با سند صحیح.

[58]- منبع سابق با سند ضعیف.

[59]- طبقات (3/374)

[60]- الطبقات (3/373) با سند صحیح.

[61]- طبقات (3/369)

[62]- تاریخ المدینه (3/345) والحلیه (1/54)

[63]- تاریخ الاسلام عهد الخلفاء الراشدین (ذهبی: 267)

[64]- محض الصواب (3/908)

[65]- المعرفة والتاريخ للفسوي (1/457)

[66]- مناقب أمير المؤمنين: ابن الجوزي ص251، محض الصواب (3/909).

[67]- الطبقات (3/372).

[68]- محض الصواب (3/911)، ابن الجوزي ص252 .

[69]- الإدارة في الإسلام في عهد عمربن الخطاب ص391 .

[70]- همان: ص392 .

[71]- همان: ص392، التاريخ الإسلامي (1/609).

[72]- همان ص392 .

[73]- الإدارة الإسلامية في عهد عمربن الخطاب ص393 .

[74]- تراث الخلفاء الراشدين في الفقه والقضاء ص46، 47 .

[75]- الفاروق عمربن الخطاب، محمد رشيد رضا ص54، 55 .

[76]- همان ص55 .

[77]- همان ص55 .

[78]- من الخطأ الفادح أيضاً أن نتجاهل دور الصديق وقيادته الوعية بعد وفاة رسول الله ص.

[79]- جولة في عصر الخلفاء الراشدين ص297 .

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان