سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

6 مرداد 1403 20/01/1446 2024 Jul 27

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 7090206
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 192   تعداد بازدید: 2309 تاریخ اضافه: 2010-03-25

شیوه‌ی انتخاب فرمانداران و کارگزاران دولت در عهد عمر رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحيم

 

عمرفاروق رضی الله عنه  همانند رسول خدا صلي الله عليه وسلم در انتخاب کارگزاران و مسئولین دولتی شایستگی و امانتداری را ملاک قرار می‌داد. و در این باره از دقت عمل بالایی برخوردار بود و هیچ گاه فردی را که خود خواهان پست و منصبی بود، انتخاب نمی‌کرد. او انتصاب افراد برای مسئولیتها را امانتی الهی می‌دانست که اگر به استحقاق و شایستگی آنان توجهی نمی‌کرد در واقع به خدا، پیامبر و مسلمانان خیانت کرده بود.[1]

و از سخنانش در این باره می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

من در قبال امانتی که بر دوش دارم مسئول هستم بنابراین آن‌چه‌ را که بتوانم شخصاً انجام دهم، به کسی واگذار نخواهم کرد و آن‌چه‌ از توان من خارج باشد آن‌را به کارگزاران امانتدار و دلسوز می‌سپارم و جز آنان امانت را به کسی دیگری واگذار نخواهم کرد.[2]

همچنین باری گفت: اگر کسی بر گروهی فردی را بگمارد که در آن گروه افراد شایسته‌تری از آن فرد وجود داشته باشد، به خدا، پیامبر و مؤمنان خیانت ورزیده است[3]. همچنین از گفته‌های ایشان است که هر کس فردی را بر اساس روابط دوستانه و خویشاوندی برمسلمانان بگمارد به خدا، پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است. [4]

 

مهم‌ترین اصول عمربن خطاب در انتخاب فرمانداران و کارگزاران دولت و شرایط آنان

1ـ توانایی و امانتداری

عمرفاروق رضی الله عنه  همیشه این اصل را مد نظر داشت و مرد توانا را بر ضعیف ترجیح می‌داد چنان که شرحبیل بن حسنه را از کار برکنار و به جای او معاویه را تعیین کرد. شرحبیل گفت: ای امیرالمؤمنین! آیا از من رنجیده‌ای؟ فرمود: خیر! من تو را بیشتر دوست دارم، ولی می‌خواهم کسی که توانايی بیشتری دارد این مسئولیت را به عهده بگیرد.[5] و از زیباترین جملاتی که از عمر رضی الله عنه  در این باره نقل شده است می‌توان به این جمله اشاره کرد که فرمود: بار الها! من از زرنگی انسان فاسق و ناتوانی انسان مورد اعتماد و نیک به تو پناه می برم.[6]

 

2ـ داشتن علم و دانش

طبری می نویسد: وقتی لشکر آماده‌ی حرکت می‌شد، عمربن خطاب، فردی فقیه و دانشمند را امیر آنان مقرر می‌کرد.[7]

3ـ کاردانی و خبرگی

گاهی عمربن خطاب فردی از میان گروهی را بر می‌گزید که در میان آن گروه از نظر دیانت، تقوا و اخلاق افراد بهتری وجود داشت، ولی فاقد شایستگی لازم برای مسئولیت مورد نظر بودند. بنابراین ایشان فردی را که از عهده‌ی این کار بر می‌آمد و از خبرگی لازم برخوردار بود، انتخاب می‌کرد. و این اصلی است که حتی ممالک پیشرفته در جهان معاصر از آن پیروی می‌کنند.

چنان که باری عمر رضی الله عنه  می‌خواست فردی را برای انجام مسئولیتی انتخاب کند. از کسی پرسید: نظرت در مورد فلانی چیست؟ او در مقام توصیف از وی گفت: او آدم نیکوکاری است و اصلاً بدی را نمی‌شناسد. عمر رضی الله عنه  گفت: پس چنین فردی سریع‌تر گرفتار بدی می‌شود[8]. البته این بدان معنا نیست که کارگزار دولت لازم نیست که اهل امانت و تقوا باشد، بلکه باید این ویژگیها را دارا باشد و علاوه بر آن‌ها کاردان و خبره نیز باشد و اگر فردی کاردان و اهل تجربه بود، بر کسی که صرفاً دیانت و تقوا دارد و فاقد کاردانی و تجربه است، ترجیح دارد.[9]

 

4ـ تفاوت شهرنشینان و بادیه نشینان

عمربن خطاب در تعیین فرماندهان و کارگزاران دولت، بعضی از ویژگیهای افراد و عرف و عادات مردم را در نظر می‌گرفت. بنابراین از این که بادیه نشینی امیر شهرنشینان شود، منع می‌کرد.[10] و این یک اصل و نظریه‌ی جامعه شناسانه است، چرا که هر یک از بادیه نشینان و شهر نشینان، عرف و عادات خاص خود را دارند و باید سرپرست و مسئول هر گروهی كسي باشد که کاملاً با روحیه‌ی افراد و رعیت جامعه خود آشنا باشد و اگر نه گروه و جامعه‌ای که رهبر آن فاقد چنین بینشی باشد، هرگز به هدف نخواهد رسید.[11]

 

5ـ داشتن حس رأفت و شفقت

عمربن خطاب، امرا و کارگزاران دولت را به شفقت و عطوفت بر زیردستانشان توصیه می‌نمود. و بارها به فرماندهان جهادی می‌گفت: بر این‌ها سخت نگیرید و آنان را وارد مکان‌هایی نکنید که گمان نابودی‌شان می‌رود. چنان که باری مردی از بنی اسلم را امیر ناحیه‌ای تعیین کرد. وقتی آن مرد به مجلس عمر رضی الله عنه  آمد متوجه شد که عمر فرزندان خود را به آغوش می‌گیرد و می‌بوسد. مرد با تعجب پرسید: ای امیرالمؤمنین! شما با بچه‌هایت این گونه برخورد می‌کنید؟! به خدا سوگند! من تاکنون هیچ کدام از بچه‌هایم را نبوسیده‌ام. عمر رضی الله عنه  گفت: اگر واقعاً چنین است پس تو با رعیت، سنگدل‌تر از این خواهی بود. برو تو به درد این کار نمی‌خوری.[12]

همچنین باری لشکری برای جهاد به بلاد فارس رفته بود. در مسیر راهشان نهری قرار داشت که برای عبور از آن پلی وجود نداشت. امیر لشکر، مردی از زیردستانش را وادار به فرورفتن داخل نهر کرد تا با مشخص کردن میزان عمق آب، جایی برای عبور لشکر جستجو نماید. مرد گفت که ممکن است من بمیرم. امیر توجهی به سخنان وی نکرد و او را مجبور به رفتن در آب کرد. مرد در حالی که قدم درون آب می‌گذاشت چنین فریاد می‌زد: عمر! به دادم برس. عمر! به دادم برس. آن‌گاه وارد آب شد و دیری نگذشت که (به علت غرق شدن و یا سردی هوا) جان به جان آفرین تسلیم کرد و مُرد. وقتی این خبر به گوش عمر رسید. گفت: لبیک. عمر به فریادت پاسخ خواهد داد. آن‌گاه فوراً فردی را به جای فرمانده‌ی آن لشکر فرستاد و او را احضار نمود و گفت: تو برای همیشه از کار برکناری و اگر نمی‌ترسیدم از این که این کار به عنوان سنتی می‌ماند از تو قصاص می‌گرفتم.[13]

همچنین باری در جمع فرمانداران و فرماندهان خود چنین گفت: بدانید که هیچ بردباری نزد خدا پسندیده‌تر از بردباری یک رهبر نسبت به رعیت نیست، همان طور که عکس قضیه نیز صادق است و افزود که هر کس از خطای زیردستان خود چشم پوشی کند و بگذرد، خدا به کــسانی که از او بالاتر هستند، توفیق می‌دهد که از خطای وی درگذرند. [14]

 

6ـ عمر رضی الله عنه  خویشاوندان خود را استخدام نمی‌کرد

عمر رضی الله عنه  از روی کار آوردن خویشاوندان خود هر چند که افرادی از آنان مانند پسرش عبدالله و پسر عمویش سعید بن زید دارای شایستگی‌های لازم بودند، پرهیز می‌کرد. چنان که باری گفت: ای کاش مرد توانمند و امانتدار و مؤمنی را سراغ داشتم تا او را بر کوفه می‌گماردم. مردی که در آن‌جا حضور داشت گفت: من سراغ دارم و او کسی جز پسرت عبدالله نیست. عمر رضی الله عنه  گفت: وای بر تو! به خدا سوگند! این سخن را به خاطر خدا نگفتی.[15] همچنین می‌گفت: اگر کسی فردی را فقط به خاطر روابط دوستانه و خویشاوندی استخدام نماید به خدا و پیامبرش خیانت ورزیده است.[16]

7ـ عمر رضی الله عنه  مسئولیتی به کسی که خواهان آن بود واگذار نمی‌کرد

می‌گفت: هر کس خواهان پست و مقامی ‌باشد، خدا به او کمک نمی‌کند. و در این باره به رسول خدا صلي الله عليه وسلم اقتدا می‌نمود.

 

8ـ کارگزاران دولت از مشغول شدن در تجارت ممنوع شده بودند

عمربن خطاب شدیداً با تجارت کردن و بیع و ستد کارگزاران و فرمانداران خود مخالف بود. چنان که باری یکی از کارگزاران دولتش به نام حارث بن کعب ثروت هنگفتی به دست آورد. عمر رضی الله عنه  از او پرسید: این مال را از چه راهی به دست آورده‌ای؟ گفت: از راه تجارت. عمر رضی الله عنه  گفت: به خدا سوگند که من شما را برای تجارت نفرستاده‌ام. این را گفت: و ثروتی را که مازاد بر اصل سرمایه‌ی او بود، مصادره کرد. [17]

 

9ـ شمارش سرمایه کارگزاران قبل از استخدام

یکی از سیاستهای عمربن خطاب این بود که سرمایه کارگزاران دولت و فرماندارن و مسئولین را قبل از این که آنان را استخدام نماید، بررسی و حساب می‌کرد و اگر در دوران زمامداری‌شان سرمایه‌ی آنان رشد بی رویه‌ای احساس می‌شد، مورد بازخواست قرار می‌گرفتند. حتی اگر ثروتشان از راه تجارت افزوده می‌شد باز هم نمی‌پذیرفت و می‌گفت: ما شما را برای خدمت فرستاده‌ایم نه برای تجارت.[18]

 

10ـ شرایط عمر رضی الله عنه  برای مسئولین رده بالای دولتی

هنگامی که عمر رضی الله عنه  کسی را به امارت منطقه‌ای تعیین می‌کرد طی نامه‌ای به او چنین می نوشت: از مرکب، طعام و لباس درجه‌ یک استفاده مکن و در را بر نیازمندان مبند و در آخر می‌گفت: بار الها! تو گواه باش.[19] این شرایط بیانگر دعوت مردم به زندگی ساده و متواضعانه است و میانه‌روی در طرز زندگی و خوراک و مرکب نخستین گام در اصلاح امت محسوب می‌شود و با چنین نوع حیاتی، انسان می‌تواند در همه‌ی کارها اعتدال و میانه‌روی داشته باشد.

پس توصیه‌ی عمر رضی الله عنه  در این باره، توصیه‌ی بسیار حکیمانه‌ای بود. او اگر نمی‌توانست همه‌ی رعیت خود را مجبور به پذیرش چنین طرز رفتاری بکند، حداقل می‌توانست مسئولین دولت خود را بدان پایبند کند. و هرگاه مسئولین و رهبران جامعه، به ساده زیستی و میانه‌روی روی بیاورند قطعاً جامعه رو به رشد و تکامل خواهد رفت و از فروپاشی نجات خواهد یافت.[20]

 

11ـ مشاوره‌ای برای انتخاب فرمانداران و امراء

عمربن خطاب  رضی الله عنه  پس از مشوره با بزرگان صحابه والیان خود را انتخاب می‌کرد.[21] چنان که روزی به آن‌ها گفت: مردی را به من راهنمایی کنید که وقتی امیر است، خود را امیر تصور نکند و چون امیر نیست خود را امیر بداند. آن‌ها ربیع بن زیاد را معرفی کردند. [22]

همچنین باری از بزرگان صحابه در مورد انتخاب فرماندار کوفه مشورت گرفت و گفت: چه کسی مرا از دست اهل کوفه راحت می‌کند؟ اگر فرد نیکوکار و پاک‌بازی را بر آن می‌گمارم او را ضعیف و ناتوان قلمداد می‌کنند و اگر فرد توانمندی را انتخاب می‌کنم او را متهم به فسق و فجور می‌کنند. و در پایان گفت: ای مردم! آیا به نظر شما مرد ضعیفی که مسلمان و پرهیزکار است، شایسته امارت است یا فرد توانمند و متشددی؟ مغیره بن شعبه که حاضر در جلسه بود گفت: پرهیزکاری. زیرا اسلام مرد ضعیف به خودش مربوط می‌شود، اما ضعیفی او به دولت و مسلمانان ضربه می‌زند. و شدت و تندی مرد توانمند نیز به خودش مربوط می‌شود، اما توانمندی او به نفع دولت و اسلام خواهد بود. عمر رضی الله عنه  گفت: ای مغیره! تو راست گفتی. آن‌گاه او را به سمت فرمانداری کوفه تعیین کرد و به وی چنین توصیه نمود: کاری کن که نیکوکاران در کنار تو احساس امنیت و بدکاران احساس خطر بکنند. مغیره گفت: چنین خواهم کرد.[23]

 

12ـ آزمودن کارگزاران دولت قبل از استخدام

معمولاً عمربن خطاب قبل از انتخاب افراد جهت مسئولیتهای مهم، آنان را مورد آزمایش قرار می‌داد. چنان که احنف بن قیس می‌گوید: من نزد عمربن خطاب ـ به مدینه ـ رفتم. ایشان به مدت یک سال مرا نزد خود نگهداشت و پس از گذشت یک سال گفت: ای احنف! من تو را آزمودم و ظاهرت را نیک دیدم و امیدوارم که باطنت نیز همانند ظاهرت باشد. و ما همیشه می‌گفتیم: منافقان دانا این امت را نابود خواهند کرد. و من به خاطر آزمودنت تو را یک سال اینجا نگهداشتم. آن‌گاه او را به عنوان فرماندار منطقه‌ای تعیین کرد[24] و چنین نصیحتش کرد: ای احنف! هر کس زیاد بخندد هیبتش از بین می‌رود. و هر کس شوخی بکند از چشم مردم می‌افتد. و هر کس چیزی را زیاد تکرار کند، بدان معروف می‌شود. و هر کس زیاد سخن بگوید، زیاد اشتباه خواهد کرد و هر کس زیاد اشتباه کند، بی حیا می‌شود و پرهیزکاریش از بین می‌رود و کسی که‌ پرهیزکاتیش کم باشد دلی مرده‌ دارد. [25]

 

13ـ بومی بودن والی

گاهی عمربن خطاب، افراد بومی یک منطقه را بر آن منطقه به عنوان امیر تعیین می‌کرد. چنان که جابر بن عبدالله بجلی را امیر قومش (بجیله) کرد، [26] آن‌گاه که آن‌ها را به سوی عراق فرستاد. همچنین سلمان فارسی را بر مداين، نافع بن حارث را بر مکه و عثمان بن ابی العاص را بر طائف گمارد و شاید هدفش از این کار این بود که این افراد بهتر بتوانند به مناطق خود خدمت کنند.[27]

 

14ـ ابلاغ رسمی کارکنان دولت

معروف است که عمربن خطاب پس از انتخاب والیان بنا به مشورت بزرگان صحابه، نامه‌ای می‌نوشت و رسماً حکم استخدام فرد مورد نظر را به صورت ابلاغهای زمان حاضر به کارمندان و کارگزاران دولت می‌داد. گفتنی است که‌ متون بسیاری از نامه‌های انتصاب کارمندان عمر نقل شده‌اند.[28] قریب به‌ اتفاق تاریخ نگاران معتقد هستند که‌ هرگاه عمر رضی الله عنه  شخصی را برای نمایندگی کاری برمی‌گزید، نامه‌ای به‌ او می‌نوشت و گروهی از مهاجرین و انصار آن‌را امضا می‌کردند و در ضمن نامه‌ شرايطی را برای او قایل می‌شد؛ هرچند که‌ برخی اوقات شخص کاندید برای ولایت غایب می‌بود، پس عمر رضی الله عنه  ‌ضمن نامه‌ به‌ او فرمان می‌داد که‌ به‌ ولایت تحت فرمانش بازگردد، چنانکه‌ به‌ علاء بن حضرمی ‌فرماندار بحرین نوشت که‌ به‌ بصره‌ برود و فرمانداری آن دیار را بعد از عتبه‌ بن غزوان بر عهده‌ بگیرد. و گاهی در این گونه نامه‌ها حکم برکناری والی سابق ذکر می‌گردید. چنان که عمر رضی الله عنه  نامه‌ای به ابوموسی نوشت که در آن حکم استخدام وی به عنوان والی بصره و حکم برکناری مغیره بن شعبه قید شده بود.[29]

 

15ـ استخدام فرد نصرانی

از ناحیه‌ی دیار شام غنایمی به مدینه فرستاده شد. عمر رضی الله عنه  به ابوموسی گفت: منشی خود را فراخوان تا داخل مسجد خبر این فتح را برای مردم قرائت کند. ابوموسی گفت: او وارد مسجد نمی‌شود؟ عمر علت این امر را جویا شد؟ ابوموسی گفت: به خاطر این که او نصرانی است. عمر رضی الله عنه  با عصبانیت گفت: این‌ها را در حالی که خدا دور گردانیده است، نزدیک نیاورید و در حالی که خدا آنان را خوار نموده است، گرامی ندارید و در حالی که خدا آن‌ها را رانده است، تأمین ندهید و افزود که من قبلاً شما را از استخدام اهل کتاب منع کرده‌ام، چرا که آن‌ها رشوه گرفتن را حلال می‌دانند.[30]

همچنین فردی بنام «اسق» می‌گوید: من برده‌ی عمربن خطاب و دارای دین نصرانی بودم. عمر رضی الله عنه  به من گفت: مسلمان شو تا بتوانیم از تو در امور مسلمین کمک بگیریم. چرا که نمی‌توانیم در امور مسلمانان از دیگران استفاده کنیم. تا این که در لحظات اخیر زندگی مرا آزاد کرد و گفت: هر جا که می‌خواهی برو.[31]

 

وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين

منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

-------------------------------------

[1]- وقائع ندوة النظم الإسلامية (1/295، 296).

[2]- دور الحجاز في الحياة السياسية ص255 .

[3]- الفتاوی (28/42)

[4]- الفتاوى (28/138).

[5]- تاریخ طبری (5/39)

[6]- الفتاوی (28/42)

[7]- نظام الحکم فی الشریعه والتاریخ (1/479)

[8]- نظام الحكم في الشريعة والتاريخ الإسلامي (1/482).

[9]- نظام الحکم فی الشریعة والتاریخ (1/482)

[10]- نظام الحكم في الشريعة والتاريخ الإسلامي (1/282).

[11]- همان: (1/283).

[12]- محض الصواب (2/519)

[13]- مناقب أمير المؤمنين لابن الجوزي ص150 .

[14]- الدولة الإسلامية في عصر الخلفاء الراشدين ص334 .

[15]- مناقب عمربن الخطاب لابن الجوزي ص108، الولاية على البلدان (1/128).

[16]- الفتاوى (28/138).

[17]- همان ص213 .

[18]- همان ص215 .

[19]- محض الصواب (1/510).

[20]- التاریخ الاسلامی (19/268)

[21]- عصر الخلافة الراشدة ص114 .

[22]- فرائد الكلام ص165 .

[23]- الولایه علی البلدان (1/128)

[24]- الولاية على البلدان (1/ 142) مناقب أمير المؤمنين ص117.

[25]- صفة الصفوة (1/ 287).

[26]- الولاية على البلدان (1/ 142).

[27]- نفس المصدر (1/ 142).

[28]- الوثائق السياسية للعهد النبوي والخلافة الراشدة ص407 .

[29]- الولایه علی البلدان (2/49)

[30]- بدائع السالک (2/27)

[31]- محض الصواب (2/514) والطبقات (6/158)

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان