عام الرماده سال 18 هجری و جنگ نهاوند
بسم الله الرحمن الرحیم
اين سال براي آن عام الرماده ناميده شد چون كه زمين بر اثر قحط سالي و كمبود بارندگي رنگش چون خاكستر سياه شده بود. و اين قحط سالي تا نه ماه ادامه يافت و عمر به ابوموسي در بصره و به عمرو بن العاص نوشت و گفت: (براي امت محمد طلب باران كنيد) و مردم جهت اداي نماز طلب باران بيرون رفت، و عمر، عباس عموي پيامبر ص را همراه خود برد تا براي طلب باران دعا كند، عباس بلند شد و خطبه كوتاهي ايراد كرد و نماز خواند، و سپس بر زمين زانو زد و گفت: بار خدايا فقط تو را ميپرستيم و تنها از تو كمك ميخواهيم، بار خدايا ما را بيامرز، و بر ما رحم بفرما، و از ما راضي باش، سپس برگشتند وقتي به خانهها رسيدند گودالها و آبگيرها پر از آب شدند.
انس بن مالك رضی الله عنه ميگويد: عمر و عباس بيرون آمدند تا براي نزول باران دعا كنند، و عمر گفت: بار خدايا در زمان پيامبر وقتي دچار قحط سالي ميشديم به پيامبر متوسل ميشديم (و او براي ما دعا ميكرد) و اينك به دعاي عموي پيامبر خود به تو متوسل ميشويم.( بخاری، كتاب الاستسقاء، باب سؤال الإمام الاستسقاء حديث 1010.)
جنگ نهادند:
در اين جنگ مسلمانها (30) هزار نفر بودند و نعمان بن مقرن فرمانده آنان بود. فارسها در قلعه پناه گرفته و براي جنگ با مسلمين بيرون نيامدند. طليحه اسدي گفت: نظر من اين است كه گروهي را بفرستيم تا آنها را محاصره كنند و با آنها درگير شدند و آنها را تحريك كنند و وقتي آنها بيرون آمدند اين لشكر به سوي ما فرار كند و آنها وقتي به تعقيب اين لشكر بپردازند وقتي لشكر به ما رسيد ما هم فرار كنيم آنگاه در اينكه ما شكست خوردهايم ترديدي به خود راه نميدهند و همگي از قلعههايشان بيرون ميآيند، و وقتي همه كاملاً بيرون آمدند به سوي آنها بر ميگرديم و با آنها پيكار ميكنيم تا خداوند بين ما و آنها فيصله نمايد. مردم اين نظر را پسنديدند و نعمان گروهي را به فرماندهي قعقاع بن عمرو فرستاد تا به شهر بروند و دشمن را محاصره كنند و وقتي آنها براي جنگيدن بيرون آمدند از پيش آنها فرار كنند. قعقاع چنين كرد و وقتي فارسها از قلعههايشان بيرون آمدند قعقاع و همراهانش به عقب فرار كردند و عجمها فرار آنها را غنيمت دانستند و چنان كه طليحه فكر ميكرد به تعقيب آنها پرداختند و گفتند فرصت خوبي است و همه بيرون آمدند و در شهر كسي جز دربانها باقي نماندند، آنها اين گروه كوچك را تعقيب كردند تا آن كه به لشكر رسيدند، نعمان بن مقرن آماده بود، مردم خواستند با آنها بجنگند اما نعمان به آنها دستور داد تا صبر كنند كه بعد از زوال آفتاب كه باد وزيدن ميگيرد و پيروزي نازل ميشود. آنگاه بجنگند چنان كه پيامبر ص چنين ميكرد. ناگفته نماند كه دشمن وقتي از قلعهها بيرون آمد صبح جمعه بود. مردم اصرار ميكردند كه نعمان دستور حمله بدهد اما او چنين نكرد و او مرد استواري بود – بعد از زوال آفتاب نماز را با مسلمين ادا كرد و سپس بر اسب سرخ تيرهاش سوار شد و كنار هر پرچم و گروهي ميايستاد و آنها را به صبر و پايداري بر ميانگيخت و به مسلمين گفت كه وقتي اولين تكبير را گفتم آماده شويد و چون تكبير دوم را گفتم كاملاً آماده شويد و هنگامي كه تكبير سوم را گفتم با تمام قدرت حمله كنيد. سپس نعمان به جايش برگشت، فارسها نيز سخت آمادگي كرده و در صفهاي زياد و به همه فشردهاي براي جنگ ايستاده بودند. و آنها چنان تعدادشان زياد و داراي ساز و برگ نظامي بودند كه هيچگاه ديده نشده بود. آنها پشت سر خود آهنهاي خاردار انداختند تا نتوانند فرار و عقبنشيني كنند. آنگاه نعمان اولين تكبير را گفت و پرچم را تكان داد و مردم براي حمله كردن آماده شدند، سپس تكبير دوم را گفت و پرچم را تكان داد و مردم كاملاً آماده شدند سپس تكبير سوم را گفت و حمله كرد و مردم نيز بر مشركين حملهور شدند و نعمان و افرادش برقآسا حمله كردند و چنان جنگي به نمايش گذاشتند كه نظير آن ديده نشده بود و در نهايت خداوند مسلمين را پيروز گرداند.
و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
|