فتح قدس در سال 16 هـجری
بسم الله الرحمن الرحيم
در آن زمان بر فلسطین مردی رومانی معروف به ارطبون یعنی معاون اول امپراطور حکومت میکرد. او مردی بینهایت حیلهگر و زرنگ و دارای لشکر بزرگی در رمله و همچنین در ایلیاء بود.[1]
عمرو بن عاص نامهای به امیرالمؤمنین نوشت و از او در اینباره نظر خواهی کرد. عمر رضی الله عنه در جواب، سخن معروف خود را گفت که ما زرنگترین فرد عرب را به جان زرنگترین فرد رومیانداختیم تا ببینیم چه میکند[2]. البته جنگ اجنادین دوم در سال 15 هـ که در آن عمرو بن عاص بر رومیان پیروز شد، زمینه را برای فتح فلسطین مهیا نموده بود[3].
و در واقع عملیات فتح قدس قبل از معرکهی اجنادین دوم آغاز شده بود. در آن وقت ارطبون لشکر بزرگی در ایلیا و رمله تدارک دیده و فاصلهی رمله تا قدس هجده فرسخ بود. هدف او از انتشار لشکریانش این بود که از پیشروی لشکر اسلام به فرماندهی عمرو بن عاص به سوی مهمترین شهرهای فلسطین رمله و ایلیا (قدس) جلوگیری نماید[4]. امیر رومی ایلیا (ارطبون) بعد از شکست در اجنادین با لشکر خود به اینجا پناه آورده بود[5].
و اکنون مهمترین مراحلی که مسلمانان در فتح قدس طی کردند به شرح زیر بیان میشود:
1ـ تاکتیک سرگرم کردن دشمن
طبق نقشهی عمربن خطاب رضی الله عنه باید رومیها را در فلسطین سرگرم نمود تا عمرو بن عاص در اجنادین بر آنان پیروز گردد و بعد از آن مسلمانان برای فتح قدس و دیگر شهرهای شام اقدام نمایند. بنابراین به معاویه رضی الله عنه دستور داد تا با سواران خود به قیساریه برود و نیروهای آنجا را از امداد رسانی به نیروهایشان در مقابل عمرو مشغول بدارد. و خود عمرو نیز بر اساس نقشهی خلیفه، گروهی را به سرکردگی علقمه بن حکیم فراسی و مسروق بن فلان مکی جهت سرگرم نمودن نیروهای رومی ساکن در ایلیاء اعزام نمود.[6] و گروهی دیگر را به سرکردگی ابوایوب مالکی جهت مشغول ساختن نیروهای رومی ساکن در رمله فرستاد و پیوسته، نزد آنها نیروی کمکی میفرستاد و خود در اجنادین منتظر نبرد شدیدی با ارطبون بود.
بالاخره نبرد سختی آغاز شد و به قول طبری: مسلمانان و رومیها وارد نبرد سختی شدند مانند نبرد یرموک و افراد زیادی به قتل رسید[7] و سرانجام عمرو بن عاص ارطبون را شکست داد و او با نیروهای خود به سوی شهر قدس پا به فرار گذاشت تا در پشت دیوارها و قلعههای آن در امان بماند. مسلمانان نیز راه آنها را به سوی شهر قدس باز گذاشتند تا این که وارد شهر شدند. طبری میافزاید که علقمه، مسروق، محمد بن عمرو و ابوایوب نیز با نیروهای تحت فرمان به لشکر عمرو پیوستند و همه یکپارچه به سوی محاصرهی ایلیاء (قدس) حرکت کردند.[8]
مسلمانان به سرپرستی عمرو بن عاص شهر ایلیاء (قدس) را شدیداً محاصره کردند. شهر آنطور که واقدی میگوید: تحت تدابیر امنیتی شدید قرار داشت و با دیوارها و قلعههای محکم نگهداری میشد. بر روی دیوارهای شهر سلاح سنگین مانند منجنیق و غیره نصب شده بود و نگهبانان مجهز به سنگر و سپر، و تیر و شمشیر، مراقب اوضاع بودند.
هنوز سه روز از محاصره نگذشته بود که جنگ آغاز گردید. مسلمانان به سوی دیوارهای شهر هجوم آوردند و رومیها آنها را تیرباران کردند. مسلمانان سپرهای خود را در مقابل تیرهای دشمن قرار دادند و جنگ از صبح تا شام چند روز ادامه پیدا کرد تا این که در روز یازدهم ابوعبیده، خالد و عبدالرحمان فرزند ابوبکر با گروهی از سواران از راه رسیدند.[9] و این امر باعث ترس و وحشت بیشتری در دل ساکنان ایلیا گردید. به هر حال وضعیت محاصرهی شهر تا چهار ماه به طول انجامید و در اغلب روزها نبرد شدیدی بین طرفین در میگرفت و مسلمانان، سردی شدید همراه با برف و باران را تحمل مینمودند.[10] تا این که رومیها از ادامهی مقاومت به ستوه آمدند و بزرگ آنان (صفرونیوس) به فکر چارهای دیگر افتاد و به عمرو بن عاص نامهای نوشت و او را به پایان دادن محاصره فرا خواند و فتح شهر را محال قلمداد کرد.[11]
2ـ تسلیم شدن رومیها
بزرگ رومیان به عمرو بن عاص چنین نوشت: تو دوست و همانند من هستی. جایگاه تو نزد قومت شبیه جایگاه من نزد قومم میباشد. به خدا سوگند که پس از فتح اجنادین توان فتح هیچ بخشی از فلسطین را نخواهی داشت، پس بهتر است برگردی و مغرور نشوی و اگر نه همانند دیگران شکست خواهی خورد.[12]
عمرو در جواب نامهی بزرگ رومیان خاطرنشان کرد که این دیار به دست او سقوط خواهد کرد. وقتی بزرگ رومیان نامهی عمرو را قرائت کرد خندید و گفت: کسی که بیت المقدس را فتح خواهد کرد مردی به نام عمر است نه عمرو. نامهرسان این عکس العمل او را به عمرو بن عاص منتقل کرد. عمرو فهمید که منظور ارطبون عمربن خطاب، خلیفه مسلمانان است. بنابراین فوراً پیکی به سوی امیرالمؤمنین فرستاد و او را در جریان سخنان ارطبون گذاشت و افزود که من این جریان را با نبرد سختی به پایان خواهم رساند و شهرهای زیادی را برای تو تصاحب خواهم نمود، لطفاً اگر نظر و پیشنهادی داری از ما دریغ مکن. عمربن خطاب پس از شور و رایزنی با گروهی از مسلمانان عازم دیار شام شد و علی بن ابی طالب را به عنوان جانشین خود بر مدینه گمارد و در مکانی به نام جابیه فرود آمد و سران ایلیاء نزد او رفتند و بر پرداخت جزیه صلح امضاء کردند و شهر را تسلیم ایشان نمودند.[13]
3ـ روایتهای مختلف دربارهی فتح قدس و تحقیقی پیرامون آن
دربارهی محاصرهی شهر قدس، طبری بیش از یک روایت نقل کرده است از جمله ذکر نموده که عمرو بن عاص آنرا در محاصرهی خویش در آورد. و در روایت دیگری گفته است علت آمدن عمر رضی الله عنه به شام این بود که ابوعبیده به بیت المقدس آمد. ساکنان آنجا از او خواستند که بر اساس پیمان صلح با دیگر شهرهای شام با آنان نیز مصالحه نماید. ولی به شرطی که عمربن خطاب رضی الله عنه شخصاً متولی پیمان صلح باشد. ابوعبیده طی نامهای این مطلب را به سمع خلیفه رسانید. خلیفه، علی رضی الله عنه را جانشین خود در مدینه قرار داد و خود با همراهی نیروی کمکی برای رزمندگان مسلمان مستقر در شام، عازم آن دیار گردید.
ابن اثیر نیز دو روایت مشابه با روایتهای فوق طبری نقل کرده است.[14] اما واقدی جریان محاصرهی شهر قدس و مذاکره با امیرالمؤمنین را به ابوعبیده نسبت داده است. او میگوید:
ابوعبیده سی و پنج هزار جنگجوی تحت رهبری هفت نفر از فرماندهان خود، جهت فتح بيت المقدس اعزام نمود که عبارت بودند از: خالد بن ولید، یزید بن ابی سفیان، شرحبیل بن حسنه، مرقال بن هاشم بن ابی وقاص، مسیب بن نجیه فزازی، قیس بن هبیره مرادی و عروه بن مهلل بن یزید. در رکاب هر یک از این فرماندهان پنج هزار جنگجو قرار داشت و آنها یکی بعد از دیگری طی هفت روز اعزام شدند و خود پس از چند روز جنگ به آنها پیوست. همچنین واقدی مینویسد که اهل ایلیاء نزد ابوعبیده آمدند و به او پیشنهاد صلح دادند ولی مشروط به این که متولی صلح خلیفهی مسلمانان؛ عمربن خطاب باشد. سپس واقدی روایت مشابهی با روایتهای طبری و ابن اثیر ذکر کرده و نوشته است که ابوعبیده طی نامهای جریان را به خلیفه نوشت و خلیفه به بیت المقدس آمد و در ورودی شهر با پیشوای قوم ملاقات کرد. او گفت: به خدا سوگند ما علایم این شخص را به عنوان فاتح بیت المقدس در کتابهای خود خواندهایم و تردیدی نداریم که او همان شخص است.[15]
سپس نزد قوم خود برگشت و جریان را با آنها در میان گذاشت. آنها از محاصره به تنگ آمده بودند به سرعت نزد عمربن خطاب رفتند و از او امان طلبیدند و با قرار ادای جزیه، صلح نمودند.[16]
ولی ما این روایت واقدی را بعید میدانیم، زیرا زمانی که عمرو بن عاص قدس را محاصره کرده بود، سایر فرماندهان مسلمان پس از نبرد یرموک و فتح دمشق و فحل، و بلاد مختلف شام با کسب پیروزی و غنیمت پیش میرفتند. چنان که ابوعبیده و خالد، مناطق حمص، حماه، قنسرین و حلب را در نوردیده، راه ساحلی شام به سوی جنوب را در پیش گرفتند و بر انطاکیه، لاذقیه وعرقه تسلط یافتند. و از طرفی یزید بن ابی سفیان بیروت تا صیدا و عسقلان تا صور را در نوردید.[17] و اما بلاذری در روایتی میگوید که عمرو بن عاص پس از فتح رفح، قدس را در محاصرهی خویش در آورد و ابوعبیده پس از فتح قنسرین و حومه در حالی به او پیوست که شهر ایلیاء یعنی بیت المقدس را محاصره کرده بود.[18] و میافزاید که ساکنان ایلیاء از ابوعبیده خواستند تا بر اساس صلحنامه سایر شهرهای شام با آنان مصالحه نماید مشروط بر این که خود عمربن خطاب متولی قرارداد صلح باشد. ابوعبیده این مطلب را طی نامهای به اطلاع عمر رضی الله عنه رسانید. عمر رضی الله عنه نیز پذیرفت و راهی دیار شام گردید و در جابیهی دمشق فرود آمد و بعد از آن به سوی ایلیاء رفت و با اهل آن مصالحه نمود واین جریان در سال 17 هـ اتفاق افتاد. بلاذری میافزاید: در مورد فتح ایلیا روایت دیگری نیز نقل شده است.[19] البته ما ضمن ترجیح دادن روایت نخست طبری مبنی بر این که محاصرهی قدس به دست عمرو بن عاص پایان پذیرفت و نه به دست ابوعبیده، این مطلب را دور از واقعیت نمیپنداریم که ابوعبیده در جابیهی دمشق به خلیفه بپیوندد و به عنوان فرماندهی کل نیروهای نظامی شام با ایشان در مورد فتح قدس به گفتگو بپردازد، چرا که عمربن خطاب، سایر فرماندهان آن ناحیه را به جابیه فراخواند و در مورد فتح قدس با آنان به مشورت پرداخت.[20] چنان که ابوعبیده همراه با یزید و شرحبیل فرماندهان بزرگ مسلمانان در این مصالحه حضور به هم رسانید.[21] البته در صلح نامه، اسم ایشان به عنوان امضاء کننده، ذکر نشده است، اما اسامي بزرگوارانی همچون عمرو بن عاص، معاویه و خالد بن ولید قید شده است و این میتواند دلیل این امر باشد که ابوعبیده فرماندهی نیروهای محاصره کنندهی شهر قدس را به عهده نداشته است، بلکه عمرو عهدهدار این مسئولیت بوده است.[22]
4ـ متن صلحنامه
متن صلح نامه آن طور که طبری نقل کرده است چنین میباشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
این معاهدهای است که بر اساس آن بندهی خدا عمربن خطاب به اهل ایلیاء امان مالی و جانی داده است، همچنین عبادتگاهها و صلیب آنان و سایر ملتهایشان در امان خواهند بود و به خاطر دین و آیین خود مورد آزار قرار نخواهند گرفت. البته نباید با آنها در ایلیاء هیچ فرد یهودیای زندگی بکند و باید اهل ایلیاء همانند ساکنان سایر شهرها جزیه پرداخت نمایند و رومیان، دزدان را از میان خود بیرون بکنند و هر کس از آنها تا رسیدن به شهر و دیار خود در امنیت به سر خواهد برد و اگر خواستند در اینجا بمانند باید جزیه پرداخت نمایند. و هر کس از اهل ایلیا دوست دارد به رومیان بپیوندد مال و جانش تا پیوستن به آنها در امان خواهد بود و اگر قبل از تاریخ جنگ در این شهر افرادی از سرزمین دیگری سکونت گزیدهاند، میتوانند با پرداخت جزیه همچنان در این شهر بمانند و اگر نه پس باید با رومیان بیرون شوند و قبل از برداشت محصول چیزی از ساکنان این شهر وصول نشود. این نامه بر اساس عهد خدا و پیامبر و خلفاء و سایر مؤمنین نوشته میشود و باید بر مفاد آن عمل شود، البته به شرطی که طرف مقابل نیز طبق قرارداد، جزیه پرداخت نماید.
امضا کنندگان: خالد بن ولید، عمرو بن عاص، عبدالرحمان بن عوف و معاویه بن ابی سفیان در سال 15 هـ[23]
مهم ترین درسها و پیامدهای این وقایع
الف ـ موضعگیری فداکارانه واثله بن اسقع رضی الله عنه
واثله میگوید: ... من صدای باز شدن درب جابیه را شنیدم ـ یکی از دروازههای شهر دمشق ـ دیدم گروه بزرگی از سواران دشمن بیرون شدند. مقداری درنگ کردم آنگاه با گفتن تکبیر بر آنان یورش بردم. آنها گمان کردند که از قبل محاصره شدهاند. بنابراین دوباره به سوی دروازهی شهر بازگشتند و فرماندهشان تسلیم شد. من با سرنیزهام او را زخمیکردم و از مرکب پايین انداختم و خود سوار بر مرکبش شدم. در آن اثنا آنها به پشت سر خود نگاه کردند و به سوی من برگشتند. من نیز با حمله به آنها تعدادی را از پای در آوردم و خود را به خالد بن ولید رسانیدم، در آنجا دیدم که بزرگ رومیان با التماس از خالد برای اهل دمشق امان میطلبد.[24]
ب ـ معاذ بن جبل سفیر مسلمانان نزد رومیها قبل از وقوع جنگ فحل
پس از درگیریهای پراکنده میان مسلمانان و رومیها و قبل از معرکهی فحل، رومیها طی پیامی از مسلمانان خواستند تا مردی را جهت مذاکره نزد آنان بفرستد. ابوعبیده بنا به درخواست رومیها، معاذ بن جبل را نزد آنان فرستاد. رومیها برای استقبال سفیر مسلمانان تشریفات ویژهای تدارک دیدند و فرشهای گرانقیمت پهن کردند و سلاحهای بیشماری گرد آوردند تا سفیر مسلمانان را مرعوب قدرت و شیفتهی تزیینات خود سازند. اما معاذ بن جبل به دلیل تواضع و تقوایی که داشت به این تدارکات و تشریفات هیچ توجهی نکرد و در حالی که زمام اسب خود را در دست داشت با کمال خونسردی و وقار پیش میرفت و از سپردن اسب خود به نگهبانان و از نشستن روی مبلها خودداری کرد و گفت: من بر این فرشها و جایگاهی که ضعیفان شما به آن دسترسی ندارند، نمینشینم و بر زمین نشست و گفت: من بندهای از بندگان خدا هستم و بر فرش خدا مینشینم و خود را در استفاده از مال بر برادران خود شایستهتر نمیدانم.[25] معاذ با رومیان به مذاکره پرداخت. آنها در مورد اسلام از او پرسیدند و او پاسخ داد. سپس در مورد عیسی از او سوال کردند. معاذ این آیه را تلاوت کرد:
«إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آَدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ»
آل عمران: ٥٩
«مسأله (آفرينش) عيسي براي خدا، همچون مسأله (آفرينش) آدم است كه او را از خاك بيافريد، سپس بدو گفت: پديد آي! و (بيدرنگ) پديد آمد».
و آنها را به روشنی در جریان خواستهی مسلمانان قرار داد و این آیه را تلاوت نمود:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ » التوبة: ١٢٣
«ای مومنان! با کافرانی بجنگید که به شما نزدیکند، و باید که از شما شدت و حدت ببینند و بدانید که خداوند با پرهیزگاران است».
رومیان گفتند: پیروزی مسلمانان بر ایرانیان، به خاطر مرگ پادشاه ایران بود، ولی چون پادشاه ما زنده و دارای لشکری قوی میباشد، شما پیروز نخواهید شد. معاذ گفت: اگر پادشاه شما هرقل است، پادشاه ما خدا است و فردی از میان خودمان سرکردهی ما است. اگر امیر ما طبق کتاب خدا و سنت رسول خدا صلي الله عليه وسلم داوری کند از او حرف شنوی میکنیم و در غیر این صورت او را از کار برکنار خواهیم کرد. در میان ما و او دربان و مانعی وجود ندارد و او بر ما فخر نمیفروشد و خود را در برخورداری از بیت المال بر ما مستحقتر نمیبیند.[26] و در پاسخ به کثرت تعداد آنها، این آیه را خواند:
« كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ»
البقرة: ٢٤٩
«چه بسیارند گروههای اندکی که به فرمان خدا بر گروههای فراوانی چیره شده اند و خداوند با شکیبایان است».
پس از این که نتوانستند در روحیهی والای معاذ هیچ گونه ضعف و تأثیری ایجاد نمایند به اصل قضیه پرداختند و به او پیشنهاد صلح دادند و گفتند: شهر بلقاء و حومهی آنرا به مسلمانان خواهند داد. معاذ خاطرنشان ساخت که هیچ راه دیگری جز پذیرفتن اسلام و یا پرداخت جزیه و یا جنگ ندارند. آنها با شنیدن پاسخ معاذ سخت بر آشفتند و گفتند: نزد یارانت برگرد؛ به زودی دست و پاهای شما را با ریسمان خواهیم بست. معاذ گفت: ممکن نیست چنین اتفاقی بیفتد اما یکی از این دو مسأله اتفاق خواهد افتاد: یا ما همگی به شهادت میرسیم و یا اینکه شما را با ذلت از این شهر بیرون خواهیم راند. اینرا گفت و برگشت.[27]
بدین صورت شخصیت سیاسی، نظامی و دعوتگرانهی معاذ از خلال این سفارت بر ملا میشود. او به استدلالهای طرف مقابل گوش فرا میدهد و بیباکانه به آنها پاسخ میدهد و کاستیهای آنان را از جمله، برخورداری فوق العاده از بیت المال و محروم گذاشتن رعیت را گوشزد مینماید. سپس تعالیم اسلام را برای آنها شرح میدهد و آنان را به پذیرفتن اسلام فرا میخواند. همچنین در مقابل جنگ روانی و تهدیدهایشان ساکت نمینشیند، بلکه بدون پرداختن به تهدید و ارعاب لفظی، واقعیت امر و آمادگی مسلمانان را بیان میدارد و بر میگردد.[28]
ج ـ موضع گیری عباده بن صامت در فتح قیساریه
عباده بن صامت رضی الله عنه در محاصرهی قیساریه فرماندهی طرف راست لشکر مسلمانان بود. روزی به ایراد وعظ پرداخت و نیروهای خود را به محاسبه نفس و توبه و استغفار فرا خواند و آنگاه به دشمن حمله نمود و تعداد زیادی از رومیان را کشت، ولی نتوانست کاملاً به هدف خود برسد. بنابراین به مقر خود برگشت و مجدداً نیروهای خود را تشویق به مبارزه کرد و از این که نتوانسته بودند در این حمله به هدف خود برسند، سخت اظهار تعجب کرد و گفت: ای اهل اسلام! من از دیرباز در جنگهای اسلام بودهام و اجل به من فرصت داد تا با شما در این جنگ شرکت بکنم... به خدا سوگند! هیچگاه ما بر گروهی از مشرکین حمله نکردهایم مگر اینکه بر آنان پیروز شدهایم. پس شما را چه شده که نمیتوانید بر اینها پیروز شوید؟ و افزود که من از پدید آمدن دو خصلت در میان شما میترسم یکی خیانت در مال غنیمت و دیگری کم رنگ بودن اخلاص در عمل. سپس آنها را به طلب کردن صادقانهی شهادت تشویق نمود و خاطرنشان ساخت که خودش در جنگ پیشاپیش آنها خواهد بود و تا رسیدن به پیروزی و یا شهادت خواهد جنگید و این بار بر نخواهد گشت.[29]
و هنگامی که دو لشکر روبرو شدند و آتش جنگ شعلهور گردید، عباده از اسب خود پايین آمد و پیاده به مبارزه ادامه داد و چون چشم عمیر بن انصاری به او افتاد، با فریاد این مطلب را به گوش مسلمانان رسانید و آنها را به پیروی از او فرا خواند. مسلمانان نیز با حماسهی بیشتر به جنگ با رومیان ادامه دادند تا این که سرانجام، دشمن شکست خورد.[30]
د ـ ام حکیم بنت حارث در معرکهی مرج صفر
ام حکیم، همسر عکرمه بن ابی جهل است. شوهرش در یکی از جنگهای مسلمانان در دیار شام کشته شد. پس از این که عدهاش پایان یافت. یزید بن ابی سفیان و سپس خالد بن سعید به او پیشنهاد ازدواج دادند. سرانجام ام حکیم به عقد خالد در آمد و هنگامی که مسلمانان به «مرج صفر» رسیدند، خالد میخواست امحکیم را به خانه بخت ببرد. اما ام حکیم گفت: بگذار تا جنگ به پایان برسد. خالد گفت: من به احتمال قوی در همین جنگ کشته میشوم. سرانجام ام حکیم موافقت نمود. و خالد نزدیک پلی که بعداً به پل ام حکیم شهرت یافت به حجلهی عروس رفت و ولیمهای ترتیب داد و همراهانش را به صرف غذا دعوت کرد. آنها هنوز از سفرهی غذا فارغ نشده بودند که رومیان برای جنگ صف بستند. در آن اثنا خالد از خانهی عروس بیرون شد و جنگید تا کشته شد. ام حکیم نیز درحالی که آثار مواد خوشبو بر لباسهایش مشهود بود، لباسهایش را به خود پیچید و با ستون خیمهای که در آن عروسی کرده بودند به دشمن حملهور گردید و تعدادی را به قتل رسانید. و چکاچک شمشیرها در کنار نهر به گوش میرسید و جنگ سختی میان طرفین در گرفت.[31]
هـ: پادشاه روم با دیار شام خداحافظی میکند
در سال 15 و یا 16 هجری پادشاه روم و سرابازانش عقب نشینی کردند و دیار شام را به قصد روم ترک نمودند.[32] بعد از آن هرگاه هرقل برای حج به بیت المقدس میآمد، هنگام برگشتن میگفت: سلام بر تو ای سوریه! سلام کسی که از تو سیر نشده و بر خواهد گشت. اما این بار وقتی شام را ترک کرد و به منطقه «رها» رسید، از اهالی آنجا خواست تا به دنبال او به راه بیفتند، آنها گفتند: ماندن ما در اینجا بهتر از همراهی با تو است و هنگامی که به شهر شمشاط و بر مکان بلندی رسید، رو به عقب نگاه کرد و گفت: سلام بر تو ای سوریه! سلام کسی که دوباره به سوی تو نخواهد آمد. سپس به راه خود ادامه داد تا این که به قسطنطنیه رسید و حکومت خود را در آنجا مستقر کرد. آنگاه از یکی از سرابازنش که چند روزی در دست مسلمانان اسیر بود، پرسید: آنها چگونه انسانهایی هستند؟ او گفت: آنها راهبان شب و سواران روز هستند. از هم پیمانان خود چیزی نمیخوردند، مگر قیمت آنرا میپردازند. وارد مجلسی نمیشوند، مگر سلام میکنند و دشمن خود را رها نمیسازند تا کار او را یکسره نکردهاند. هرقل گفت: اگر واقعاً چنین است پس آنها جایی را که من اکنون نشستهام به تصرف خود در خواهند آورد. [33]
زـ خداوند شما را با اسلام عزت و سربلندی داده است
عمر رضی الله عنه درحالی وارد سرزمین شام شد که سوار بر الاغی بود و پاهایش از دو طرف آن آویزان بودند، ابوعبیده رضی الله عنه با دیدن او گفت: ای امیرالمؤمنین! اکنون بزرگان قوم به ملاقات شما میآیند. عمر رضی الله عنه گفت: خدا شما را به وسیلهی اسلام عزت و سربلندی داده و اگر شما عزت را در چیز دیگری بجویید خدا شما را خوار و ذلیل خواهد کرد.[34]
وـ بخشی از سخنرانی عمر رضی الله عنه در جابیه
عمر رضی الله عنه در جابیه خطبهای ایراد نمود و گفت: رسول خدا صلي الله عليه وسلم در جایگاه مشابهی که اکنون من ایستادهام، ایستاد و فرمود:
(أحسنوا إلى أصحابي ثم الذين يلونهم، ثم الذين يلونهم، ثم يجئُ قوم يحلف أحدهم على اليمين قبل أن يُسْتَحْلَف عليها، ويشهد على الشهادة قبل أن يُستشهد، فمن أحب منكم أن ينال بُحْبُوحة الجنة، فليلزم الجماعة، فإن الشيطان مع الواحد وهو من الاثنين أبعد، ولا يخلون رجل بامرأة فإن ثالثهما الشيطان، ومن كان منكم تسرُّه حسنته وتسوؤه سيئته فهو مؤمن).[35]
«با یاران من و کسانی که بعد از آنها می ایند و کسانی که بعد از آنها میآیند به نیکی رفتار کنید. سپس ملتی خواهد آمد که قبل از این که از آنها خواسته شود، سوگند میخورند و قبل از اینکه از آنها گواهی طلب شود، گواهی میدهند. پس هر کس از شما دوست دارد، وارد بهشت شود، جماعت (مسلمانان) را ترک نکند، چرا که شیطان همراه یک نفر است و از دو نفر مقداری دور است و هیچ یکی از شما بازن (بیگانهای) به خلوت نمینشیند، مگر سومیآنها شیطان خواهد بود. و هر کس از شما با انجام دادن نیکی خوشحال و با ارتکاب بدی ناراحت میشود پس او مؤمن است».
ح ـ دنیا در همهی ما دگرگونی ایجاد کرد به جز تو ای ابوعبیده!
هنگامی که عمر رضی الله عنه به شام آمد از ابوعبیده خواست که او را به منزل خود ببرد. ابوعبیده گفت: با منزل من چه کار داری، آیا میخواهی چشمانت را به حال من اشک آلود کنی؟ عمر رضی الله عنه وقتی وارد خانهی ابوعبیده شد چیزی در آن نیافت. گفت: وسایل منزلت کجا است. من که در اینجا جز زین و یک کاسه و مشک آب چیزی نمییابم. تو امیر این شهر هستی آیا غذایی نزد تو یافت میشود؟ ابوعبیده به سوی سبدی که در آنجا گذاشته بود رفت و قطعه نان خشکی بیرون آورد. عمر رضی الله عنه با دیدن این صحنه به گریه افتاد و گفت: ای ابوعبیده! دنیا جز تو همهی ما را دگرگون ساخت.[36]
ذهبی پس از نقل این ماجرا میگوید: به خدا سوگند! این همان زهد خالص و واقعی است نه زهد کسی که چیزی در بساط ندارد.[37]
و در روایت هشام بن عروه به نقل از پدرش آمده است که عمر رضی الله عنه به شام آمد و با فرماندهان و بزرگان قوم ملاقات کرد و پرسید: برادرم کجا است؟ گفتند: چه کسی؟ فرمود: ابوعبیده. گفتند: اکنون میآید. آنگاه ابوعبیده سوار بر ماده شتری آمد و سلام گفت و با عمر رضی الله عنه احوالپرسی نمود. سپس عمر رضی الله عنه به مردم گفت: متفرق شوید و خود همراه ابوعبیده به خانه ایشان رفت. در آنجا جز شمشیر ابوعبیده، زین و سپرش چیزی ندید.[38]
ط ـ تعلیقی بر صلح نامهی عمر رضی الله عنه با ساکنان بیت المقدس
صلح نامه عمر رضی الله عنه و مطالبی که در آن درج گردید و به امضای طرفین رسید گواه بر این مطلب میباشد که اسلام دین صلح و تسامح است نه دین جبر و ستم. چنان که مسلمانان با نصارای بیت المقدس برخوردی انسانی نمودند که دور از انتظارشان بود. در حالی که عمر فاتح، میتوانست هر رفتاری با آنها روا دارد ولی از آنجا که او نمایندهی اسلام بود و اصولاً اسلام نمیخواهد به اجبار کسی را وادار به پذیرش دینی بکند، چنین نکرد. زیرا ایمان چیزی نیست که مردم به پذیرش آن مجبور گردند، بلکه ایمان از اعمال قلبها است و از درون قلبها فقط خدا خبر دارد نه کس دیگری. چنان که گاهی ظاهر فردی چنین نشان میدهد که مؤمن است در حالی که چنین نیست بلکه ضرر او برای اهل ایمان از ضرر کسانی که به صورت آشکار کافر و بی دین هستند، بیشتر است. بنابراین مسلمانان به مردم آزادی دینی کامل دادند تا بدون هیچ گونه مزاحمتی بتوانند در کنار مسلمانان به شعایر دینی و مذهبی خود عمل نمایند. البته به خاطر حفاظتی که از آنان به عمل میآمد مبلغ ناچیزی به عنوان جزیه پرداخت میکردند و دیری نمیگذشت که آنها در سایهی این زندگی آرام و همسایگی بیدغدغه و عدالت اسلامی به چهرهی زیبا و عدلگستر اسلام پی برده و حقایقی را در مییافتند که قبلاً به خاطر دوری از مسلمانان ندیده و نشنیده بودند و در نتیجه، گروه گروه وارد دین اسلام میشدند. چنان که این جریان در اکثر شهرهایی که توسط مسلمانان فتح شده بود، اتفاق میافتاد.[39]
ی ـ عمر رضی الله عنه در مسجد الاقصی نماز میخواند
ابوسلمه میگوید: ابوسنان از عبید بن آدم نقل میکند که عمر رضی الله عنه از کعب پرسید در کدام ناحیه مسجد اقصی نماز بخواند؟ کعب گفت: صخره را پیش روی خود قرار داده آنگاه همهی قدس پیش روی تو قرار میگیرد. عمر رضی الله عنه گفت: به یهودیان مشابه شدهای. کعب گفت: نه به خدا، من در همان مکانی نماز میخوانم که رسول خدا نماز خوانده است. آنگاه در جای قبله مسجد ایستاد و نماز خواند و بعد از آن ردای خود را پهن کرد و به جمع آوری خاک و خاشاک پرداخت و مردم نیز با وی همکاری کردند.[40]
ابن تیمیه میگوید: مسجد الاقصی نام همهی مسجد است نه آن طور که برخی میپندارند و میگویند: مسجد همان قسمت جلویی است که عمر آن را ساخته است. روزی که عمر رضی الله عنه بیت المقدس را فتح کرد، برروی صخره زبالههای زیادی ریخته شده بود، چرا که نصاری به آن معتقد نبودند و از جانب آن مورد بیاحترامی قرار میگرفت. عمر رضی الله عنه دستور به پاکسازی آن داد و از کعب مشورت گرفت که در کدام ناحیه برای مسلمانان جایگاهی برای نماز تعیین نماید. کعب گفت: پشت سر صخره. عمر رضی الله عنه گفـت: ای فرزنـد زن یهودی! من در قسـمت جلوی صخره نماز میخوانم، چرا که قسمت جلوی مساجد از آن ما است.[41]
و این یکی دیگر از موضعگیریهای مهم و بزرگ امیر المؤمنین عمربن خطاب است که در آن عملاً نشان داد که اسلام به سایر ادیان آسمانی و مقدسات آنها احترام میگذارد. این صخرهای که عمر رضی الله عنه با دستان خود زبالههای انباشته بر آنرا بر میداشت، مکان مقدس یهودیان و قبلهی آنها است که بر اساس اعتقاد آنها یعقوب از فراز آن با خدا سخن گفته است.
آری عمر رضی الله عنه همان طور که با نصاری رفتاری شایسته نمود و به آنها آزادی دینی داد و عبادتگاهها و صلیبهایشان را در امن قرار داد، با یهودیان نیز که دشمنان کینه جوی مسلمانان بودند، برخورد رأفت آمیزی کرد و خاکهای صخره را جارو زد و آنرا مورد احترام قرار داد. [42]
وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين
منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
-------------------------------------
[1]- حروب القدس في التاريخ الإسلامي والعربي د. ياسين سويد ص35 .
[2]- تاريخ الطبري (4/431).
[3]- حروب القدس في التاريخ الإسلامي والعربي ص35 .
[4]- المصدر نفسه ص35، 36 .
[5]- تاريخ الطبري (4/432).
[6]- حروب القدس 36
[7]- تاريخ الطبري (4/433).
[8]- حروب القدس: 37
[9]- حروب القدس 38
[10]- همان.
[11]- همان.
[12]- تاریخ طبری (4/433)
[13]- همان.
[14]- حروب القدس ص40
[15]- فتوحات الشام (1/213ـ 225)
[16]- حروب القدس 40
[17]- حروب القدس 41
[18]- فتوح البلدان (1/188-189).
[19]- همان (1/189).
[20]- تاریخ طبری (4/431)
[21]- حروب القدس ص41 .
[22]- حروب القدس ص42 .
[23]- تاریخ طبری (4/436)
[24]- سير أعلام النبلاء (3/386-387)، التاريخ الإسلامي (10/319).
[25]- الاکتفاء (کلاعی) 3/194
[26]- منبع سابق.
[27]- منبع سابق.
[28]- الأنصار في العصر الراشدي ص207 .
[29]- الانصار فی العصر الراشدی.
[30]- منبع سابق.
[31]- الاستيعاب (4/486) دور المرأة السياسي، أسماء محمد ص313 .
[32]- تاریخ الطبری (4/428)
[33]- تاريخ الطبري (4/429).
[34]- محض الصواب (2/590)
[35]- مسند أحمد ؛ الموسوعة الحديثية ش177 . حدیث صحیحی است.
[36]- سیر أعلام النبلاء (1/17)
[37]- منبع سابق.
[38]- محض الصواب (2/589)
[39]- جوله فی عصر الخلفاء الراشدین (محمد سید وکیل)
[40]- البدایه والنهایه (7/75)
[41]- مجموع الرسائل الکبری (2/57)
[42]- جولة في عصر الخلفاء اراشدين ص203، 204 .
|