قسمت یازدهم: اتفاقات سال هشتم هجری
قسمت یازدهم: اتفاقات سال هشتم هجری
(141) وفات زینبرضی الله عنها دختر رسول الله صلی الله علیه و سلم:
1- در اوایل سال 8 هجری، زینب دختر پیامبر صلی الله علیه و سلم که بزرگترین دختر ایشان است، وفات نمود، و در بقیع دفن گردید.
2- در صفر سال 8 هجری خالد بن الولید، عمرو بن العاص، و عثمان بن طلحه رضی الله عنهم در حالی که اسلام آورده بودند به مدینه نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمدند.
3- رسول الله صلی الله علیه و سلم از دیدن آنها بسیار خوشحال شدند، و فرمودند: "مکه جگر گوشههایش را به سوی شما فرستاده است".
(142) غزوهی مُؤْتَة:
4- در جمادی الأول سال 8 هجری غزوهی بزرگ مُؤته بین مسلمانان و غساسنه اتفاق افتاد.
5- با وجود اینکه رسول الله صلی الله علیه و سلم خودشان در این جنگ شرکت نکردند اما به غزوه معروف شد.
6- چون الله عزوجل اتفاقات این غزوه را به ایشان در حالی که که در مدینه بودند نشان دادند. و سبب این غزوه کشته شدن حارث بن عُمَیر رضی الله عنه فرستادهی رسول الله صلی الله علیه و سلم بود.
7- رسول الله صلی الله علیه و سلم او را با نامهای به سوی پادشاه بُصری در شام فرستاده بودند، و در راه شُرَحْبیل بن عمرو الغَسّانی وقتی فهمید که حارث مسلمان است او را به قتل رساند.
8- قتل سفیران و فرستادگان از شنیعترین جرمها بود. و عرف و عادت بر این بود که سفیران کشته نشوند و به آنان تعرض نشود.
9- رسول الله صلی الله علیه و سلم به مردم دستور داد که برای جنگ با غساسنه آماده شوند. 3000 جنگجو آماده شدند، و این بزرگترین لشکر اسلامی از ابتدای بعثت تا آن زمان بود.
10- رسول الله صلی الله علیه و سلم زید بن حارثه رضی الله عنه را فرمانده لشکر کردند، و جعفر بن أبی طالب رضی الله عنه را به عنوان جانشین فرمانده منصوب نمودند.
11- اگر جعفر به قتل میرسید عبد الله بن رَواحه رضی الله عنه جایگزین او میشد. رسول الله صلی الله علیه و سلم پرچمی سفید رنگ را به دست زید بن حارثه رضی الله عنه دادند.
12- در این غزوه خالد بن الولید رضی الله عنه نیز مشارکت داشت و این اولین نبردی بود که خالد بعد از مسلمان شدنش در آن شرکت میکرد.
13- لشکر مسلمانان که بالغ بر 3000 نفر بودند به منطقهی مَعَان رسیدند. در آنجا به آنان خبر رسید که تعداد لشکریان غساسنه 200 هزار نفر با مساعدت روم میباشد.
14- مسلمانان به هیچ وجه انتظار رو به رو شدن با چنین سپاه عظیمی را نداشتند، اما با این وجود از کثرت سپاهیان دشمن نهراسیدند.
15- زید رضی الله عنه سپاهش را به دو قسمت تقسیم کرد. قسمت راست به فرماندهی قُطْبَةبن قَتَادة رضی الله عنه، و قسمت چپ به فرماندهی: عَبَایة بن مالک انصاری رضی الله عنه.
16- با رسیدن سپاه مسلمانان به منطقهی مُؤته، دو لشکر به یکدیگر رسیدند، 3000 سرباز مسلمان در مقابل 200 هزار سرباز دشمن.
17- نبرد تلخ آغاز شد و حقیقتًا نبرد بسیار سختی بود و دلاوریهای بزرگی از صحابه رضی الله عنهم مشاهده شد که دشمنانشان را حیرت زده کرد.
18- زید بن حارثه رضی الله عنه پرچم را به دست گرفت و با شدت و حرص تمام و با دليری و شجاعت بسیار به همراه مسلمانان شروع به جنگیدن کرد تا اینکه به شهادت رسید.
19- با شهادت زید، پرچم را جعفر بن أبی طالب رضی الله عنه به دست گرفت، و نبرد بی نظیری را آغاز نمود تا اینکه او نیز شهید شد.
20- وقتی جعفر رضی الله عنه شهید شد، پرچم را عبد الله بن رَواحه به دست گرفت، او سوار بر اسبش حمله کرد و با کفار جنگید تا اینکه او نیز به شهادت رسید.
21- الله عزوجل اتفاقات معرکه را به پیامبر صلی الله علیه و سلم در مدینه نشان داد. وقتی فرماندهان غزوهی مؤته به قتل رسیدند، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «مَا يَسُرُّهُمْ أَنَّهُمْ عِنْدَنَا». "از بودنشان نزد ما خوشحال نمیشدند". (روایت بخاری)
22- رسول الله صلی الله علیه و سلم این سخن را دربارهی نعمتهایی که بعد از شهادتشان به آن رسیده بودند، فرمودند.
23- عبد الله بن رَواحه رضی الله عنه به شهادت رسید و رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از او کسی را مکلف نکرده بود، بنابر این ثابت بن أقرَم رضی الله عنه جلو آمد و پرچم را به دست گرفت.
24- مسلمانان دور او جمع شدند که در بینشان خالد بن الولید رضی الله عنه بود. ثابت رضی الله عنه پرچم را به خالد رضی الله عنه سپرد و بدین ترتیب خالد آن را به دست گرفت.
25- وقتی خالد رضی الله عنه پرچمدار شد، رسول الله صلی الله علیه و سلم به یارانش در مدینه فرمودند: "پرچم را شمشیری از شمشیرهای پروردگار به دست گرفت". (روایت بخاری)
26- خالد رضی الله عنه توانست سپاه مسلمانان را مرتب کند، و در مقابل طوفان بزرگ دشمنانش ثابت قدم شود، و حمله را آغاز کند.
27- همچنین او توانست لشکر مسلمانان را حفظ کرده، و بدون خسارت عقب نشینی کند، و به مدینه بازگردد.
28- حدیث: "آنان فراری نیستند بلکه إن شاء الله بازگشتگانند". حدیثی است که رسول الله صلی الله علیه و سلم در مورد عقب نشینی لشکر مؤته فرمودند. (ابن اسحاق در سیرت با اسنادی ضعیف آن را روایت کرده).
29- رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از به شهادت رسیدن جعفر رضی الله عنه در مؤته، از خانوادهی او دلجویی مینمودند وبه دیدار آنان میرفتند. و به خانواده خویش میفرمودند: "برای خانوادهی جعفر غذایی آماده کنید. زیرا چیزی برایشان رخ داده که آنان را مشغول کرده است". (روایت ابن ماجه وسند آن حسن است)
(143) سَرِیّه ذات السَّلاسِل:
30- در جمادی الآخر سال 8 هجری رسول الله صلی الله علیه و سلم به عَمرو بن عاص رضی الله عنه فرمودند: "میخواهم تو را فرماندهی لشکری کنم، الله تو را به سلامتی به آن برساند، و غنیمت نصیبت کند".
31- عَمرو بن العاص رضی الله عنه در جواب گفت: "ای رسول الله من به خاطر مال مسلمان نشدهام بلکه به خاطر جهاد و بودن در رکاب تو مسلمان شدهام.
32- رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "ای عمرو، بهترین مال، مالی است که برای مرد صالح باشد". سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم او را به همراه 300 نفر به سریهی ذات السلاسل فرستادند.
33- عَمرو به همراه جنگجویانش به طرف دشمن حرکت کرد، و هدف، مبارزه با گروهی از قبیلهی قُضاعة بود که برای حمله به مدینه آماده شده بودند. عَمرو رضی الله عنه به آنان حمله کرد و خسارتهای سنگینی به آنان وارد نمود.
34- او پیروزمندانه به مدینه بازگشت. هیچ یک از افراد لشکر مسلمانان در سریهی ذات السَّلاسِل کشته یا زخمی نشدند، و رسول الله صلی الله علیه و سلم بادیدن آنان بسیار مسرور گشتند.
35- در شعبان سال 8 هجری رسول الله صلی الله علیه و سلم ابوقتادةحارث بن رِبْعی را به سریهای فرستادند، كه هدف اين سريه مبارزه با گروهی از قبیلهی غَطَفان بود که قصد حمله به مدینه را داشتند.
36- ابو قَتَاده رضی الله عنه و همراهانش توانستند به این گروه حمله کنند و عدهای از آنان را به قتل برسانند و عدهای دیگر را به اسارت بگیرند. و گروهی نیز فرار کردند.
(144) غزوهی فتح مکه:
37- در 10 رمضان سال 8 هجری بزرگترین فتح اسلام رخ داد؛ یعنی فتح مکه، فتح مکه یک روز تاریخی بود که الله عزوجل با آن دین و پیامبرش را عزت داد.
38- سبب این فتح بزرگ، خیانت بنی بَکْر و قریش به قبیلهی خُزَاعه بود که در صلح حُدَیْبِیَه با رسول الله صلی الله علیه و سلم هم پیمان شده بودند و 20 نفر از آنان را کشتند.
39- عمرو بن سالم خُزَاعِی رضی الله عنه خبر خیانت بنی بکر و قریش را برای ایشان آورد.
40- رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "ای عمرو بن سالم پیروز شدی". سپس گروهی از خزاعه نیز از مکه خارج شدند و خبر این خیانت را به رسول الله صلی الله علیه و سلم دادند.
41- قریشیان از این خیانت ترسیدند و ابو سفیان را برای صلح مجدّد با رسول الله صلی الله علیه و سلم فرستادند، اما فایدهای نداشت و ایشان نپذیرفت، و ابو سفیان نا امید برگشت.
42- رسول الله صلی الله علیه و سلم برای این فتح بزرگ آماده شدند، و از پروردگار خود طلب کردند که این خبر به قریش نرسد، و فرمودند: "یا الله جاسوسها و خبرها را از قریش بگیر".
43- رسول الله صلی الله علیه و سلم به یارانشان دستور به حرکت دادند، و به همهی قبایل مسلمان پیغام فرستادند که برای خروج با ایشان آماده شوند.
44- 10 هزار نفر برای فتح مکه آماده شدند، بزرگترین لشکر کشی اسلام تا آن زمان. ایشان صلی الله علیه و سلم روز 10 رمضان سال 8 هجری از مدینه خارج شدند.
45- در مسیر حرکت به سوی مکه پسر عموی ایشان ابو سفیان بن حارث و پسر عمه شان عبد الله بن امیه بن المغیرة در حالی که مسلمان شده بودند با ایشان ملاقات کردند.
46- مردم و رسول الله صلی الله علیه و سلم در حالی که روزه بودند راهشان را به سوی مکه ادامه دادندایشان صلی الله علیه و سلم از شدت تشنگی، آب را بر سر و صورت مبارکشان میریخت.
47- وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم به کَدید که آبی بین عُسفان و قُدید بود، رسیدند به یارانش فرمودند: "شما به دشمنتان نزدیک شدهاید. شکستن روزه برایتان بهتر است". (روایت مسلم)
48- با این رخصت، رسول الله صلی الله علیه و سلم افطار نمودند، و مردم نیز افطار کردند، آنگاه ایشان صلی الله علیه و سلم ظرفی را طلب کردند و آب نوشیدند تا مردم او را ببینند.
49- وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم به جُحْفه رسید عمویشان عباس بن عبد المطلب را در حالی که با خانواده و فرزندانش به مدینه هجرت میکرد، دیدند. ایشان از دیدن عمویشان بسیار خرسند شد.
50- عباس رضی الله عنه از لشکرکشی مسلمانان به مکه خبر نداشت. و او آخرین شخصی بود که به مدینه هجرت کرد، زیرا بعد از آن مکه فتح شد و هجرت قطع گردید.
51- رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "بعد از فتح مکه دیگر هجرتی نیست". (متفق علیه) و مقصود از هجرت در این حدیث، هجرت از مکه به مدینه است.
52- حدیث: "ای عمو مطمئن باش همانگونه که من خاتم پیامبران در نبوتم، تو نیز خاتم مهاجرین در هجرت هستی". این حدیث را احمد با سندی ضعیف روایت کرده است.
53- رسول الله صلی الله علیه و سلم راهشان را به سوی مکه ادامه دادند. وقتی شب به منطقهی ظَهْران رسیدند به اصحاب خود دستور دادند که آتش بیفروزند.
54- الله سبحانه و تعالی جاسوسها را از قریش گرفت و هیچ خبری از حرکت پیامبر صلی الله علیه و سلم به سوی مکه به آنان نرسید، آنان نمیدانستند که رسول الله صلی الله علیه و سلم در مقابل این خیانتشان با آنها چه خواهد کرد.
55- ابو سفیان و حَکیم بن حِزام و بُدَیْل بن وَرْقاء رضی الله عنهم که تا آن زمان مسلمان نشده بودند، و بعد از فتح مکه مسلمان شدند، برای کسب خبر از مکه بیرون آمدند.
56- وقتی این 3 نفر به منطقهای به نام مَرّ ظَهْران رسیدند، ناگهان آتش بسیار زیادی –که 10 هزار نفر بودند- را مشاهده نمودند، و از دیدن آن بسیار وحشت کردند.
57- در همین وقت عباس بن عبد المطلب رضی الله عنه در جستجوی کسی بود که قریش را از کار رسول الله صلی الله علیه و سلم با خبر سازد تا تسلیم شوند و مبارزه نکنند.
58- عباس رضی الله عنه ابو سفیان رئیس مکه را به همراه حَکیم بن حِزام و بُدَیْل بن وَرْقاء دید، و او را قانع کرد که تسلیم شود و قریش را نیز از مبارزه باز دارد.
59- وقتی ابو سفیان لشکر پیامبر صلی الله علیه و سلم را دید، فهمید که نمیتواند با پیامبر صلی الله علیه و سلم مبارزه کند و با تسلیم شدن موافقت کرد.
60- عباس رضی الله عنه ابو سفيان را نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم برد تامکه را به او تسلیم کند. وقتی ابو سفیان بر پیامبر صلی الله علیه و سلم وارد شد رسول الله صلی الله علیه و سلم او را به اسلام دعوت دادند، او نیز پذیرفت و مسلمان شد.
61- سپس پیامبر صلی الله علیه و سلم به ابوسفیان رضی الله عنه گفتند: "هر کس به خانهی ابو سفیان وارد شود در امان است، و هر کس به مسجد الحرام وارد شود در امان است، و هر کس درِ خانهاش را بر خود ببندد نیز در امان است".
62- ابو سفیان اهل مکه را جمع کرد و سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم را به گوش آنان رساند، و به آنها گفت کسی توانایی رویارویی با او را ندارد، و هر کس از خانهاش بیرون بیاید راه نجاتی نخواهد داشت.
63- اینجا بود که رسول الله صلی الله علیه و سلم دستور ورود به مکه را دادند و به یارانشان فرمودند: "با هیچ کسی جنگ نکنید مگر با کسی که با شما جنگ کند". ایشان اصحابشان را از کشتن زنان وکودکان نهی فرمودند.
64- آنگاه پیامبر صلی الله علیه و سلم از بالای مکه از محلی به نام کَداء در گردانی سبز زنگ به مکه وارد شدند که مصادف با روز جمعه 19 رمضان سال 8 هجری بود. آن روز، روز بزرگی برای مسلمانان به حساب میآمد.
65- رسول الله صلی الله علیه و سلم سوار بر شترشان قَصْواء و در حالی که سورهی فتح را با صدای بلند تلاوت میفرمودند، در کمال تواضع و فروتنی در برابر پروردگار وارد مكه شدند، پروردگاری که ایشان را با این فتح بزرگ، گرامی داشته بود.
66- مردم اهل مکه نیز از داخل خانههایشان این منظر با شکوه را نظاره میکردند.
67- سپس در منطقهی خَیف خیمهای به دستور رسول الله صلی الله علیه و سلم برای ایشان بر پا شد، ام هانئ بنت عبد المطلب نزد ایشان آمد و از ایشان اجازه ملاقات خواست. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: "خوش آمدی ام هانئ".
68- ام هانئ به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: ای رسول الله من فلانی و فلانی–دو نفر از نزدیکانش- را پناه دادهام. رسول الله صلی الله علیه و سلم نیز فرمودند: "ما هم هر کسی را که تو پناه دادهای پناه میدهیم". (متفق علیه)
69- آنگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم در حالی که مهاجرین و انصار ایشان را احاطه کرده بودند و بانگ لا إله إلا الله و الله أکبر سر میدادند، به مسجد الحرام رفتند.
70- رسول الله صلی الله علیه و سلم حجر الأسود را با سپری که در دستان مبارکشان بود لمس کردند، آنگاه سوار بر شترشان هفت بار کعبه را طواف نمودند. این در حالی بود که 360 بت دور کعبه را فراگرفته بود.
71- رسول الله صلی الله علیه و سلم هر بار که به بتی نزدیک میشدند با سپرشان به آن میزدند و این آیه را تلاوت میکردند: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ كَانَ زَهُوقٗا﴾[الإسراء: 81] «و بگو که حق آمد و باطل نابود شد به راستی که باطل نابود شدنی بود».
72- و میفرمود: ﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا يُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا يُعِيدُ﴾[سبأ: 49]، یعنی: «بگو حق آمد، و باطل نمیتواند چیزی را آغاز و نمیتواند چیزی را برگرداند».
هر بار که رسول الله صلی الله علیه و سلم باسپرشان به صورت بتی میزدند، آن بت به پشت سر میافتاد، وصحابه رضی الله عنهم آن را میشکستند، تا اینکه تمام آن 360 بت دور کعبه، شکسته شد و از بین رفت.
73- رسول الله صلی الله علیه و سلم کلید دار کعبه یعنی عثمان بن طلحه رضی الله عنه را فراخواند و به او دستور دادند که درِ کعبه را باز کند.
74- وقتی عثمان بن طلحه در کعبه را باز کرد، رسول الله صلی الله علیه و سلم به عمر بن الخطاب رضی الله عنه دستور دادند تصاویری که در آن آویزان است را از بین ببرد.
75- پس از ورود رسول الله صلی الله علیه و سلم به همراه بلال بن رباح و اسامه بن زید به در داخل کعبه، درِ کعبه پشت سر آنها بسته شد. ایشان مدتی طولانی در آن جا ماندند.
76- کعبه در آن زمان 6 ستون داشت، رسول الله صلی الله علیه و سلم یک ستون در سمت چپ و دو ستون در سمت راست و سه ستون در پشت سرشان قرار داد، و دو رکعت نماز خواندند.
77- آنگاه از کعبه بیرون آمدند، و برای اهل مکه که به خاطر ایشان جمع شده بودند، خطبهی عظیمی ایراد فرمودند، و در آن به حمد و ثنای پروردگار پرداختند.
78- سپس فرمودند: "ای قریشیان، فکر میکنید من با شما چه خواهم کرد". گفتند: به خوبی رفتار میکنی، برادری بزرگوار و پسر برادری بزرگوار هستی.
79- رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "همان چیزی رابه شما میگویم که یوسف به برادرانش گفت:﴿لَا تَثۡرِيبَ عَلَيۡكُمُ ٱلۡيَوۡمَۖ﴾[يوسف: 92] یعنی: «امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست» بروید که شما آزادید".
80- رسول الله صلی الله علیه و سلم در مسجد نشست، و کلید کعبه در دستشان بود که علی بن ابی طالب رضی الله عنه گفت: ای رسول الله کلید داری و نوشاندن آب به حجاج را به ما بسپار.
81- رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "عثمان بن طلحه رضی الله عنه کجاست؟ وقتی عثمان آمد فرمودند: "ای فرزندان ابو طلحه کلید کعبه را برای هميشه تحويل بگیريد. جز ظالم کس دیگری آن را از شما نمیستاند".
82- وقتی اوضاع مکه استقرار یافت، اهل مکه با رسول الله صلی الله علیه و سلم بیعت کردند. ابو بکر صدیق رضی الله عنه پدرش ابو قُحافه را آورد. او در حضور رسول الله صلی الله علیه و سلم مسلمان شد.
83- سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم با زنان قریش بیعت کردند، و فتاوای متعددی را صادر نمودند. از جملهی آنها: تحریم خرید و فروش شراب،مردار،خوک، و بتها.
84- فتح مکه تأثیر بزرگی در دلهای عربها داشت، زیرا آنها منتظر نتیجهی درگیری بین مسلمانان و قریش بودند.
85- وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم بر قریش پیروز شدند و مکه فتح گردید، مردم گروه گروه به دین الله گرویدند.
(145) غزوهی حُنَیْن 1:
86- رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از فتح مکه، 19 روز در آنجا اقامت گزیدند، و در روز شنبه 6 شوال سال 8 هجری به سوی حُنین که سرزمینی نزدیک طائف بود، روانه شدند.
87- علت رفتن به حُنَین این بود که وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم در مکه بودند به ایشان خبر رسید که قبیله هَوازِن اهل طائف، گروههای بسیاری را برای جنگ با ایشان جمع کردهاند. به همین دلیل قبل از اینکه آنها به طرف مکه بیایند، ایشان به سوی آنها رفتند.
88- هَوازِن 20 هزار نفر را جمع کرده بودند، و فرمانده آنان مالک بن عوف بود، آنان حتی زنان، کودکان و اموالشان از جمله شتر و گوسفندانشان را نیز با خودشان آورده بودند.
(146) غزوهی حُنَیْن 2:
89- رسول الله صلی الله علیه و سلم به همراه 12 هزار نفر که شامل 10 هزار نفر که از مدینه برای فتح مکه ایشان را همراهی کرده بودند، و 2 هزار نفر از اهل مکه که در هنگام فتح عفو شده بودند، به سوی آنان حرکت کردند.
90- رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از خروج از مکه عَتّاب بن أسید رضی الله عنه را حاکم آن قرار دادند. بدین ترتیب ایشان اولین امیر مکه بعد از اسلام به حساب میآید.
91- در مسیر راه به طرف حنین رسول الله صلی الله علیه و سلم از کناردرخت بزرگی به نام (ذات انواط) عبور کردند، که عربها به آن تبرک میجستند و آن را عبادت میکردند.
92- عدهای از عفو شدگان اهل مکه که هنوز در اسلامشان ضعف وجود داشت، گفتند: "ای رسول الله، همانگونه که آنان ذات انواط دارند، برای ما هم یک ذات انواط قرار بده".
93- رسول الله صلی الله علیه و سلم خشمگین شدند و فرمودند: "الله أکبر، قسم به ذاتی که جانم در دست اوست چیزی گفتید که قوم موسی به موسی علیه السلام گفتند، آنها به موسی گفتند: برای ما هم معبودی قرار بده همانگونه که آنان معبودهایی دارند". (روایت احمد، و سند آن صحیح است)
(147) غزوهی حُنَیْن 3:
94- رسول الله صلی الله علیه و سلم در سحرگاه روزی که به درهی حنین رسید، سپاهشان را تنظیم کردند، و پرچمها را برافراشتند.
95- ایشان خالد بن الولید را فرمانده سواره نظام قرار دادند، و یارانشان وعده دادند که به شرط صبر و استقامت پیروز خواهند شد.
96- بعضی از مسلمانان عفو شده که تعداد زیادشان آنان را به شگفت آورده بود گفتند: به خدا قسم که امروز به خاطر تعدادمان پیروز خواهیم شد.
97- مسلمانان از سراشیبی درهی حنین که سراشیبی تندی بود پایین رفتند، آنان نمیدانستند که هوازن در پایین دره در کمین آنان هستند.
98- وقتی به پایین دره رسیدند، ناگهان تمام لشکریان هوازن به سویشان حمله کردند. دشمن آن قدر به خالد بن الولید ضربه زد تا اینکه از اسب به زیر افتاد.
(148) غزوهی حُنَیْن 4:
99- سوارکاران بنی سُلیم که عقب نشینی کردند، و عفو شدگان اهل مکه نیز به دنبال آنان عقب نشینی کردند. و بدین ترتیب فرار مسلمانان از هر جهت آغاز شد.
100- بَرَاء بن عازِب میگوید: مسلمانان با گروهی تیر انداز مواجه شدند که یک تیر از نیزههایشان هم به خطا نمیرفت.
101- رسول الله صلی الله علیه و سلم به سمت راست میدان رفتند. عدهی اندکی از مهاجرین و انصار و اهل بیتشان از جمله ابو بکر و عمر و علی رضی الله عنهم با ایشان مانده بودند.
102- رسول الله صلی الله علیه و سلم به مسلمانانی که فرار میکردند، ندا دادند: "به سوی من بشتابید ای بندگان الله، به سوی من بشتابید، من رسول الله هستم، من محمدم". (روایت احمد، و سند آن حسن است)
103- کسی بازنگشت. سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم با قاطرشان به سوی مشرکین حمله کردند، در حالیکه میگفتند: من پیامبر هستم،در این سخن دروغ نیست، من پسر عبد المطلب هستم. (متفق علیه)
104- عباس رضی الله عنه افسار اسبشان را گرفته بود و پسر عمویشان ابو سفیان بن الحارث رکاب آن را، تا ایشان را از رفتن به سوی دشمن منع کنند.
(149) غزوهی حُنَیْن 5:
105- رسول الله صلی الله علیه و سلم از اسب خویش پایین آمدند، و از پروردگار طلب پیروزی کردند، و اینگونه به درگاه او دعا نمودند: "یا الله پیروزیات را نازل فرما، یا الله اگر اراده کنی، بعد از امروز عبادت نخواهی شد".
106- رسول الله صلی الله علیه و سلم به طرف دشمن یورش بردند و صحابهای که با ایشان مانده بودند نیز ایشان را همراهی کردن، صحابه به خاطر شجاعت و پایداری عجیب پامبر در چنین مواقعی به ایشان پناه میبردند.
107- علی بن أبی طالب رضی الله عنه میگوید: وقتی جنگ شدت میگرفت و دو گروه رویاروی همدیگر قرار میگرفتند، به رسول الله صلی الله علیه و سلم پناه میبردیم.
(150) غزوهی حُنَیْن 6:
108- آنگاه رسول الله صلی الله علیه و سلم به عمویشان عباس که صدایی بلند داشت فرمودند: "ای عباس، اصحاب درخت سَمُرَة را صدا کن".
109- عباس رضی الله عنه نیز صحابهای که در بیعت رضوان زیر درخت بیعت کرده بودند را ندا زد. وقتی آنها صدایش را شنیدند به میدان مبارزه روی آوردند.
110- آنان لبیک گویان به طرف عباس میرفتند، حتى شخصی شترش را میزد که حرکت کند. وقتی میدید حرکت نمیکند، شترش را رها میکرد و به طرف عباس میدوید.
111- عباس رضی الله عنه میگوید: به خدا قسم به خاطر وفایی که به بیعت رضوان داشتند، وقتی صدایم را شنیدند همانند آمدن گاوی به سوی بچهاش، به سویم آمدند.
112- جنگجویان با شمشیر به جان هم افتادند. پیامبر صلی الله علیه و سلم از روی قاطرشان سپاه را هدایت میکردند، در این زمان فرمودند: "الان تنور داغ شد". (روایت مسلم)
113- رسول الله صلی الله علیه و سلم سنگ ریزههایی را به طرف کفار پرتاب کردند، و فرمودند: "چهرههایتان زشت باد ". هیچکدام از آنها نماند مگر اینکه چشم و دهانش پر از خاک شد. (روایت مسلم)
(151) غزوهی حُنَیْن7:
114- سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "به پروردگار کعبه قسم شکست خوردند، به پروردگار کعبه قسم شکست خوردند". سپس الله عزوجل پیامبرش و مؤمنین را با نزول فرشتگان یاری فرمود.
115- الله عزوجل میفرماید: ﴿لَقَدۡ نَصَرَكُمُ ٱللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٖ وَيَوۡمَ حُنَيۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡكُمۡ كَثۡرَتُكُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنكُمۡ شَيۡٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَيۡكُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّيۡتُم مُّدۡبِرِينَ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ وَذَٰلِكَ جَزَآءُ ٱلۡكَٰفِرِينَ٢٦﴾[التوبة: 25-26] «به تحقیق که الله شما را در جاهای زیادی یاری کرد، و در جنگ حنین هنگامی که تعداد زیادتان شما را به شگفتی واداشت، اما تعدادتان برایتان سودی نداشت، و زمین با همهی وسعتش بر شما تنگ آمد، سپس پشت کردید و از میدان فرار کردید. سپس الله سکینه و آرامشش را بر پیامبر و بر مؤمنین نازل فرمود، و لشکریانی را فرو فرستاد که شما آن را ندیدید، و کافران را عذاب داد، واین است پاداش کافران».
116- فرشتگان در غزوهی حنین نجنگیدند، بلکه برای ترساندن کفار و به وحشت انداختن آنان نازل شدند.
117- فرشتگان جز در غزوهی بدر مستقیمًا در هیچ غزوهی دیگری نجنگیدند، و این از خصوصیات جنگ بدر است. همانگونه که از ابن عباس این امر ثابت است.
(152) غزوهی حُنَیْن 8:
118- وقتی فرشتگان نازل شدند کفار پا به فرار گذاشتند. رسول الله صلی الله علیه و سلم حال خالد بن الولید را جویا شدند، او را در حالی یافتند که زخمی شده و بر اسبش تکیه زده بود و نمیتوانست حرکت کند.
119- رسول الله صلی الله علیه و سلم نزد او آمدند، و بر روی زخمش میدمیدند، و با دست مبارکشان زخمش را مسح میکردند، تا اینکه خالد رضی الله عنه از زخمش شفا یافت. و این از جمله معجزات پیامبر صلی الله علیه و سلم بود.
120- مسلمانان کفار را دنبال کردند و آنان را یا اسیر کرده و یا کشتند، تا اینکه کفار معرکه را رها کردند و زنان و فرزندان و حیواناتشان را نیز جا گذاشتند.
(153) غزوهی حُنَیْن 9:
121- همهی غنایم کفار که غنیمت زیادی هم بود، به دست مسلمانان افتاد: 24هزار شتر، 40 هزار گوسفند، 4 هزار اوقیه نقره.
122- رسول الله صلی الله علیه و سلم دستور دادند به غیر از زنان و کودکان غنایم در منطقه جِعْرانه جمع کنند و نگهبانانی بر آن قرار دادند.
123- ایشان غنایم را تقسیم نکردند بلکه دستور دادند که کفاری که به سوی طائف فرار کرده و در آن پناه گرفته بودند را دنبال کنند.
(154) غزوهی حُنَیْن 10 (غزوهی طائف):
124- غزوهی طائف در حقیقت ادامهی غزوهی حنین بود، زیرا بیشتر فراریان هَوازِن که از حنین فرار کرده بودند به طائف پناه برده بودند.
125- رسول الله صلی الله علیه و سلم به طائف آمدند و آن را محاصره کردند؛ و محاصره شدت گرفت ولی به خاطر استحکام قلعههای طائف امیدی برای فتح طائف نبود.
126- رسول الله صلی الله علیه و سلم در خواب دیدند که به ایشان اجازهی فتح طائف داده نشد؛ ایشان هم مردم را از خواب خود با خبر نمودند.
127- آنگاه منادی رسول الله صلی الله علیه و سلم دستور حرکت از طائف و رها نمودن آن را داد. مسلمانان گفتند: ای رسول الله نفرینشان کن، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "یا الله ثقیف را هدایت کن و آن را بیاور".
128- رسول الله صلی الله علیه و سلم طائف را به طرف جِعْرانه ترک کردند، در راه سُراقه بن مالک رضی الله عنه با ایشان ملاقات نمود و در محضر رسول الله صلی الله علیه و سلم اسلامش را آشکار کرد.
(155) غزوهی حُنَیْن 11 (توزیع غنایم):
129- نبی گرامی صلی الله علیه و سلم به جِعرانه رسیدند و به توزیع غنایم حنین پرداختند و به رؤسای عرب همچون ابو سفیان و عُیینة بن حِصن 100 شتر دادند.
130- ایشان به رؤسای عرب این هدیه بزرگ را دادند تا دلهایشان را به دست آوردند، و اسلام در دلهایشان محکمتر گردد، زیرا هنوز در اسلامشان ضعف وجود داشت.
131- پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم غنایم را بین همهی مردم تقسیم کردند به جز انصار که هیچ چیزی از غنایم را به آنان ندادند. ایشان صلی الله علیه و سلم در بخشش غنایم عرب را بر انصار ترجیح دادند.
(156) غزوهی حُنَیْن 12 (توزیع غنایم واعتراض انصار):
132- انصار در بین خودشان به این کار رسول الله صلی الله علیه و سلم اعتراض کردند، و رئیس انصار سعد بن عُباده رضی الله عنه نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای رسول الله همانا انصار به خاطر تقسيم غنايم ناراحتند.
133- رسول الله صلی الله علیه و سلم به سعد گفتند: "انصار را فرا بخوان". سعد رفت و انصار را گرد آورد، سپس به پیامبر صلی الله علیه و سلم خبر داد و ایشان آمدند.
134- رسول الله صلی الله علیه و سلم به آنان گفتند: " ای گروه انصار سخنی از شما به من رسیده است، به خاطر مال بی ارزشی از اموال دنیا ناراحت شده اید که من خواستم با آن دل گروهی را به دست بیاورم تا مسلمان شوند".
135- و شما را به اسلامتان واگذار کردم، آیا راضی نمیشوید که مردم با گوسفند و شتر بروند و شما با رسول الله برگردید. (متفق علیه) انصار از این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم بسیار گریه کردند.
136- رسول الله صلی الله علیه و سلم حکمت بخشش این اموال بسیار را به رؤسای عرب و عدم عطایا و به برخی از صحابه را بیان نمودند، حکمت آن ترس از مرتد شدنشان بود.
137- رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "من به گروهی میبخشم که از ضعف ایمان و حرصشان میترسم و گروهی را به آنچه الله در قلبشان از خیر و بی نیازی قرار داده است وا میگذارم". (روایت بخاری)
(157) عمرهی جِعْرانه:
138- بعد از اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم از توزیع غنایم حنین در جعرانه فارغ شدند، شبانه برای ادای عمره احرام بستند، و این عمره به عمرهی جِعرانه معروف شد.
139- سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم پیروزمندانه و تأیید شده از طرف الله در ذی قعدهی سال 8 هجری به مدینه بازگشت.
(158) تولد ابراهیم فرزند رسول الله صلی الله علیه و سلم:
140- در ذی قعدهی سال 8 هجری ابراهیم پسر پیامبر صلی الله علیه و سلم در منطقهی عالیه به دنیا آمد، جایی که رسول الله صلی الله علیه و سلم مادر ابراهیم یعنی ماریه قبطیه را سکنی داده بود.
141- ماریه قبطیه کنیز پیامبر صلی الله علیه و سلم بود که مقوقس پادشاه قبطیان به ایشان هدیه داده بود و رسول الله صلی الله علیه و سلم به عنوان كنيز خود با او نزدیکی میکردند و همسر ایشان نبود.
142- امام مسلم در صحیحش از انس روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: "دیشب صاحب پسری شدهام و آن را به اسم پدرم ابراهیم گذاشتهام".
143- زنان انصار در شیر دادن به ابراهیم از هم پیشی میگرفتند، زیرا مادرش ماریه قبطیه کم شیر بود. و رسول الله صلی الله علیه و سلم او را به ام سَیف دادند.
انس رضی الله عنه میگوید: کسی را مهربان تر از پیامبر صلی الله علیه و سلم بر فرزندانش ندیدم. بر پسرش ابراهیم وارد میشد او را میگرفت و میبوسید.
منبع: مرواریدهای پنهان مختصری از سیرت رسول الله صلی الله علیه و سلم، تألیف: موسى بن راشد العازمی، ترجمه: عبد الله محمد أَرْمَکی.
|