تنبیه والیان توسط عمربن خطاب رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحيم
در نتیجهی کنترل شدید عمربن خطاب رضی الله عنه از والیان خود اشتباهاتی از برخی والیان کشف گردید که عمربن خطاب به تنبیه و تأدیب آنان پرداخت. و اکنون به نمونهای از این نوع اشتباهات و نوع تنبیه آن میپردازیم:
1ـ انتقام گرفتن از والیان و کارگزاران دولت
عمربن خطاب رضی الله عنه میگفت: ای مردم! من کارگزاران دولت را نمیفرستم تا شما را ضرب و شتم کنند و یا اموالتان را حیف و میل نمایند، بلکه آنها را میفرستم تا دین خدا و سنت پیغمبر را به شما آموزش دهند. بنابراین اگر کسی از آنان جـز ایـن عـمل نمـود، به مـن اطـلاع دهــید تا او را به سزایش برسانم. [1]
نیک میدانیم که این تهدید عمر رضی الله عنه یک تهدید سیاسی و غیر واقعی نبود، بلکه به آن جامهی عمل میپوشانید چنان که در جریان شکایتی که علیه ابوموسی اشعری و عمرو بن عاص کرده بودند، از نوع برخورد خلیفه با آنان اطلاع یافتیم.[2]
2ـ برکناری والی از کار
عمربن خطاب بسیاری از کارگزاران دولت خود را به خاطر اشتباهاتی که مرتکب میشدند از کار برکنار میکرد، از جمله اگر به اموری میپرداختند که مربوط به آنها نبود. چنان که یکی از فرماندهان خود را به خاطر این که به زیردستانش گفته بود: هر گناهی مرتکب میشوید به من بگویید، از کار برکنار کرد و گفت: مادرش به عزایش بنشیند! چرا او میخواهد گناهی را آشکار سازد که خدا پوشیده است؟[3] همچنین یکی از کارگزاران خود را به خاطر سرودن شعری که در آن از شراب نوشی سخن به میان آورده بود از کار برکنار کرد.[4]
3ـ برداشتن تشریفات منازل فرمانروایان و والیان
عمر رضی الله عنه به این مطلب تأکید داشت که منازل کارگزاران دولت ساده و فاقد دروازهی ورودی و نگهبان باشند. بنابراین وقتی اطلاع یافت که والی کوفه (سعد بن ابی وقاص) دروازهای بر درب منزل خود نصب کرده است، محمد بن مسلمه را فرستاد تا آنرا به آتش بکشد و او نیز چنین کرد.[5] گفتنی است که سعد از اینرو آن دروازه را نصب کرد که منزلش از بازار عمومی نزدیک بود و سروصدای بیش از حد بازار باعث آزار سعد میشد، پس دروازهای را برای منزلش نصب کرد که مانع شنیدن سروصدای بازار باشد، و هنگامی که خبر این دروازه و نامگذاری مردم برای آن به قصر سعد به عمر رسید، عمر رضی الله عنه ، محمد بن مسلمه را احضار نمود و او را راهی کوفه کرد و گفت: به آن قصر برو و دروازهی آنرا آتش بزن، سپس از همان راه خود برگرد. ابن مسلمه به کوفه رفت و باری هیزم خرید و آنرا به دم قصر برد و دروازه را آتش زد.[6]
همچنین ابن شبۀ روایت کرده که عمربن خطاب رضی الله عنه مجاشع بن مسعود را در ناحیهای استخدام کرد و دیری نگذشت و به عمر رضی الله عنه خبر رسید که همسر مجاشع به تزیین منزل خود پرداخته است. عمر رضی الله عنه نامهای به مجاشع نوشت و گفت: بعد از این که نامه بدستت رسید فوراً برخیز و پردههای تزیینی خانهات را پاره کن. ابن شبه میگوید: در لحظهای نامه به او رسید که مردم پیرامون او گرد آمده بودند، پس وقتی که نامه را نگاه کرد، مردم فهمیدند که نامه حاوی پیامی میباشد که برای مجاشع ناخوشایند است، لذا نامه را در دست گرفت و خطاب به مردم گفت: بپا خیزید، مردم نیز بدون اینکه بدانند به کجا میروند همراه مجاشع حرکت کردند تا اینکه وارد منزلش شد و طوری با او روبرو شد که جنگ از پیشانیش هویدا بود، از اینرو وقتی همسرش به او گفت: چه خبر است؟ در پاسخ گفت: این شما هستید که باعث آزار من شدهاید. پس زنش کنار رفت و مجاشع به یارانش گفت: وارد شوید و هر یک از شما تزیینات گوشهای را از بین ببرد، ابن شبه میگوید: هنوز نامه در دست مجاشع بود که همهی تزیینات را پایین آورد و از بین برد.
همچنین عمربن خطاب هنگام دیدار از دیار شام وارد منزل یزید بن ابی سفیان شد و پردههای خانهی او را پاره کرد و گفت: وای بر تو! بهتر بود از این پارچهها به جای پوشاندن دیوارها جسم برهنهی مستمندان را میپوشاندی. [7]
4ـ کتک کاری کارگزاران دولت
عمر رضی الله عنه همواره تازیانه به دست بود. و در دیداری که از شام داشت برخی از کارگزاران خود را به خاطر داشتن کالاهای اضافی با تازیانه میزد. چنان که وقتی یزید بن ابی سفیان و ابوعبیده و خالد بن ولید با سواران خود در حالی که لباسهای فاخر پوشیده بودند و به استقبال وی آمدند، سخت عصبانی شد و سنگهایی به دست گرفت و به سوی آنان پرتاب کرد و گفت: چه زود شما تغییر کردید! آیا با این قیافه و لباس به استقبال من میآیید؟ آنها گفتند: در اینــجا دشمـــن به این چیزها اهمیت میدهد و این لباس رزمی ما است و ما در حال جنگ با دشمن هستیم.[8]
5ـ تنزل دادن از فرمانداری به چوپانی
ابن شبه روایت کرده که عمربن خطاب فردی به نام عیاض بن غنم را در منطقهای از شام استخدام کرد. دیری نگذشت که به وی گفتند: فلانی مجلس ویژهای تشکیل داده و عموم مردم را به مجلس خود راه نمیدهد. عمر رضی الله عنه او را به مدینه فرا خواند و سه روز حبس کرد. سپس پالتوی پشمینی به تنش کرد و سیصد گوسفند در اختیارش گذاشت و گفت: اینها را بچران و هر از چند روزی نزد من بیاور. پس از گذشت دو الی سه ماه او را فراخواند و گفت: آیا مجلس ویژه تشکیل میدهی؟ گفت: خیر! آنگاه عمر رضی الله عنه به وی فرمود: سرکارت برگرد.[9] میگویند: از آن روز به بعد عیاض جزو بهترین کارگزاران دولت عمربن خطاب بود.[10]
5ـ ضبط و تقسیم اموال کارگزاران دولت
این سیاست عمر رضی الله عنه مبنی بر احتیاط کاری وی بود. اگر کسی از کارگزاران دولت او پس از روی کار آمدن دارای مال و ثروت میشد، عمر رضی الله عنه احساس میکرد که در جمع آوری این مال سوء استفادهای اتفاق افتاده است.[11] چنان که ابن تیمیه در این مورد میگوید: به خاطر رعب و وحشتی که از والیان در دل مردم وجود دارد هر نوع معامله چه خرید و فروش و چه مضاربه و چه اجاره با آنان همان حکم هدیه را دارد. به خاطر همین بود که عمربن خطاب اموال کارگزاران خود را با بیت المال تقسیم و احیاناً مصادره مینمود. نه به خاطر این که آنها را متهم به خیانت میکرد، بلکه این مال را نتیجهی هیبت و قدرت آنان میدانست و او به حق امام عدل گستری بود.[12]
چنان که عمربن خطاب بخشی از اموال سعد بن ابی وقاص، عمرو بن عاص و ابوهریره را وارد بیت المال کرد و معمولاً موجودی کارگزاران خود را قبل از استخدام آنان مینوشت و ثبت میکرد و بعد از آن اگر رشد بی رویهای در اموال آنان احساس میکرد، جلوی آنرا میگرفت.[13] تا جایی که اموال برخی از خویشاوندان کارگزاران خود را نیز مصادره میکرد. از جمله وقتی نیمی از دارایی ابی بکره را مصادره کرد او در مقام اعتراض گفت: من که کارگزار دولت شما نیستم. عمر رضی الله عنه گفت: ولی برادرت مسئول بیت المال است و به تو قرض میدهد تا با آن به تجارت بپردازی.[14]
6ـ توبیخ شفاهی و کتبی
عمربن خطاب رضی الله عنه امرا و کارگزاران دولت خود را در صورت تخلف شفاهاً و یا کتباً سرزنش مینمود. چنان که عمرو بن عاص، عیاض بن غنم، خالد بن ولید و ابوموسی اشعری را چندین بار علناً سرزنش کرد.[15]
و اما توبیخ و سرزنشهای ارسالی در زمان ایشان بسیار اتفاق میافتاد. چنان که به یکی از کارگزاران خود که در تقسیم اموال، عربها را بر دیگران ترجیح داده بود نوشت: برای بد بودن یک فرد کافی است که برادر مسلمان خود را حقیر پندارد.[16]
به هر حال مجموعهی آنچه گذشت، بیانگر این مطلب است که کارگزاران و مسئولین و حتی کارمندان دولت عمربن خطاب شدیدا تحت کنترل و اشراف خلیفه قرار داشتند و متخلفین به حسب تخلف خود مورد سرزنش و تنبیه قرار میگرفتند. و این از عدالت و جرأتی سرچشمه میگیرد که بشر نمیتواند در هیچ برههای از تاریخ نظیر آنرا ارائه بدهد و به حق این دوره از خلافت راشده پس از دوران رسول خدا، نمونهی والای تمدن اسلامی به حساب میرود.[17]
ضمناً لازم به یادآوری است که در کنار اینها والیان و کارگزاران دولت عمربن خطاب از کمال آزادی بیان برخوردار بودند و در اظهار نظر و حتی بیان اعتراض، به هیچ وجه مرعوب خلیفه نمیشدند. چنان که وقتی عمربن خطاب از دیار شام بازدید به عمل آورد، معاویه بن ابی سفیان در جمعی از سواران خود به ملاقات وی رفت و با دیدن عمر رضی الله عنه ، از مرکب پیاده شد و بر امیرالمؤمنین سلام کرد. عمر رضی الله عنه بدون این که به سلام وی پاسخی بدهد، راهش را ادامه داد و رفت. معاویه دوان دوان پشت سر شتری حرکت میکرد که عمر رضی الله عنه سوار بود و سعی میکرد بتواند با خلیفه سخن بگوید. عبدالرحمان بن عوف که جزو همراهان خلیفه بود گفت: ای امیرالمؤمنین! مرد را خسته کردی. به سخنان او گوش ده. عمر رضی الله عنه رو به معاویه کرد و گفت: ای معاویه! این همه تشریفات از آن تو است؟ و بر دروازهات، نگهبان گماردهای؟ گفت: بلی! پرسید: چرا؟ معاویه پاسخ داد که ما در حال جنگ با دشمن به سر میبریم و در این شهر جاسوسانی به نفع دشمن وجود دارد. و اینها تدابیر امنیتی بیش نیست و اگر شما مخالفت ورزید ما چارهای جز پیروی از اوامر خلیفه را نداریم. عمر رضی الله عنه گفت: تو عملکرد خود را با بیان عذرهایی موجه جلوه دادی، اگر راست میگویی، اشکالی ندارد و اگر نه پس این نوعی فریب کاری و نیرنگ است و من نه تو را بدان دستور میدهم و نه از آن منع میکنم.[18]
همچنین لازم به ذکر است که با این همه سختگیری در مورد عملکرد والیان که احیاناً به برکناری و تنبیه آنان منجر میشد، هیچ گونه بغض و حسادتی میان والیان و خلیفه ایجاد نمیشد، بلکه صداقت، شفافیت و محبت آنان افزایش مییافت و اعتماد آنان نسبت به اخلاص، سیاست حکیمانه، عدالت و اهداف عالی خلیفه دو چندان میشد. و از طرفی عمربن خطاب به قدری دوستدار کارگزاران و فرماندهان جهادی بود که اگر از جانب آنان خبری به وی نمیرسید، سخت نگران و مضطرب میگردید و دست به کار میشد تا از آنان خبری به دست آورد و از نگرانی نجات یابد. چنان که وقتی به جابیه شام آمد و با دو فرماندهی خود، عمرو بن عاص و شرحبیل روبرو شد، ایشان پایین آمد و آنها را در آغوش گرفت.[19]
وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين
منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
------------------------------------------
[1]- الولاية على البلدان (2/127)، الأموال لأبي سلام ص63، 64.
[2]- الولاية على البلدان (2/126، 127).
[3]- تاریخ مدینه (3/818)
[4]- السياسة الشرعية لابن تيمية ص105.
[5]- فتوح البلدان ص77، نهاية الأرب (19/8).
[6]- الإدارة الإسلامية مجدلاوي ص216.
[7]- تاريخ المدينة (3/832)، الولاية على البلدان (2/128).
[8]- الولایه علی البلدان (2/129)
[9]- تاريخ المدينة (3/817، 818) الولاية على البلدان (2/130).
[10]- الولایه علی البلدان (2/130)
[11]- الولاية على البلدان (2/130).
[12]- الفتاوی (28/157)
[13]- فتوح البلدان ص220، 221، الولاية على البلدان (2/131).
[14]- شهيد المحراب ص250 .
[15]- الولایه علی البلدان (2/131)
[16]- الولایه علی البلدان (2/133)
[17]- الولایه علی البلدان (2/133)
[18]- الفاروق عمربن الخطاب للشرقاوي ص287 .
[19]- الدولة الإسلامية في عصر الخلفاء الراشدين ص151 .
|