سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

13 آذر 1403 01/06/1446 2024 Dec 03

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7339638
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 15   تعداد بازدید: 3435 تاریخ اضافه: 2010-02-24

سلسلهٔ نَسَب و خاندان پیامبر (صلی الله علیه وسلم)

نسبنامهٔ نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم- به سه بخش تقسیم می‌شود:

بخش اول، که مورد اتفاق قاطبهٔ سیره‌نویسان و نسب‌شناسان است، از آن حضرت شروع می‌شود، و به عدنان می‌رسد.

بخش دوم، آنقدر مورد اختلاف فراوان است، که قابل جمع و تلفیق نیست. این بخش، از عدنان شروع می‌شود، و به حضرت ابراهیم -علیه السلام- می‌رسد. جمعی از علمای اسلام در ارتباط با این بخش از نسبامهٔ حضرت رسول -صلى الله علیه وسلم- توقف کرده‌اند، و گفته‌اند که بر شمردن نسبت آن حضرت و رسانیدن آن به این بخش جایز نیست؛ اما، جمعی دیگر جایز دانسته‌‌اند و این بخش را نیز به دنبال بخش نخست آورده‌‌اند. البته، این عده از دانشمندان اسلامی نیز دربارهٔ تعداد نیاکان پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- و نامهای ایشان اختلاف دارند، و میزان شدت اختلاف و کثرت اقوام مختلف در این ارتباط، فراتر از سی قول است. در عین حال، همگان متفق‌اند بر اینکه عدنان با نسبت قطعی و صحیح از فرزندان اسماعیل -علیه السلام- است.

بخش سوم، از پدر حضرت ابراهیم -علیه السلام- شروع می‌شود، و به آدم ابوالبشر -علیه السلام- منتهی می‌شود. در این بخش، مأخذ عمده، منقولات اهل کتاب است که مشتمل بر تفصیلاتی از قبیل گزارش سن و سال افراد است که ما تردیدی در باطل بودن آنها نداریم راجع به بقیهٔ مطالب نیز موضع ما توقف است، نه تکذیب می‌کنیم و نه تصدیق.


سه بخش یاد شده از نسبنامهٔ مبارک نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- به ترتیب ذیل است:

* بخش اول: محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب (شیبه) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف (مغیره) بن قصی (زید) بن کلاب بن مره بن کعب بن لوی بن غالب بن فِهر (قریش) [1] بن مالک بن نضر (قیس) بن کنانه بن خزیمه بن مدرکه (عامر) بن الیاس بن نزار بن معدّ بن عدنان[2].

* بخش دوم: عدنان بن اُدَد بن هَمَیسَع بن سلامان بن عوص بن بوز بن قموال بن ابی بن عوام بن ناشد بن حزا بن بلداس بن یدلاف بن طابخ بن جاحم بن ناحش بن ماخی بن عیض بن عبقر بن عبید بن الدعا بن حمدان بن سنبر بن یثربی بن یحزن، بن یلحن بن ارعوی بن عیض بن دیشان بن عیصر بن افناد بن ایهام بن مقصر بن ناحث بن زارح بن سمی بن مزی بن عوضه بن عرام بن قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم -علیه السلام-[3].

* بخش سوم: ابراهیم -علیه السلام- بن تارح (آذر) بن ناحور بن ساروع (ساروغ) بن راعو بن فالَخ بن عابر بن شالَخ بن اَرفَخشَد بن سام بن نوح -علیه السلام- بن لامک بن متوشلَخ بن اُخوخ[4] بن یرد بن مَهلائیل بن قینان بن اَنوش بن شیث بن آدم -علیه السلام-[5].


خاندان آن حضرت

خاندان آن حضرت به «خاندان بنی هاشم» (هاشمی) شهرت دارند. بنابراین، ما شمه‌ای از احوال و اوصاف هاشم و فرزندانش- اجداد پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- - را ذیلاً می‌آوریم.

1- هاشم: پیش از این گفتیم، هاشم همان کسی است که سقایت و رفادت حاجیان را به نمایندگی از بنی عبدمناف بر عهده گرفت؛ و به این ترتیب، بنی عبدمناف و بنی عبدالدار در مورد تقسیم مناصب فیمابین خودشان به توافق رسیدند. هاشم مردی ثروتمند و بسیار بانفوذ و شریف بود. وی نخستین کسی است که در مکه به حجاج خوراک نان و آبگوشت داد. نام وی عمرو بود، و به خاطر همین کاری که کرد، یعنی خرد کردن (هشم) نان در آبگوشت و تهیهٔ ثرید برای حاجیان «هاشم» نامیده شد. همچنین، نخستین کسی است که دو سفر بازرگانی قریش- سفر تابستانه و سفر زمستانه- را سنت و آیین قریش گردانید. شاعر عرب در این‌باره می‌گوید:

عمرو الذی هشم الثرید لقومه        سنت الیه الرحلتان کلاهما

قوم بمکة مسنتین عجاف        سفر الشتاء و رحلة الأصیاف[6]

«عمرو- یعنی هاشم- آن بزرگ مردی است که برای قوم خود خوراک نان و آبگوشت (ثرید) آماده کرد؛ قومی که در مکه گرفتار خشکسالی شده بودند، و پوست بدنشان به استخوان‌هایشان چسبیده بود؛

«دو سفر بازرگانی قریش، هر دو به او انتساب دارند؛ سفر زمستانی، و سفر تابستانی».

دربارهٔ او گفته‌‌اند که وی به قصد بازرگانی بسوی شام رهسپار گردید. سلمی بنت عمرو را که پدرش یکی از افراد قبیلهٔ بنی عدی بن نجار بود، به زنی گرفت، و مدتی در مدینه اقامت کرد. آنگاه، به سوی شام سفر خود را ادامه داد، و همسرش را همچنان نزد خاندان خودش به مهمانی گذاشت. طولی نکشید که بارداری همسرش به عبدالمطلب معلوم گردید.

هاشم در غزه از سرزمین فلسطین درگذشت، و همسرش سلمی، عبدالمطلب را به سال497 میلادی به دنیا آورد. نام او را «شیبه» نهادند؛ به خاطر مشتی موی سفید که در میان موهای سرش دیده می‌شد[7]، مادر، در خانهٔ پدری خود در یثرب، عبدالمطلب را بزرگ کرد، در حالیکه هیچکس از افراد خاندان وی در مکه از این رویداد خبری نداشتند. هاشم چهار پسر، به نامهای: «اسد، ابوصیفی، نضله، و عبدالمطلب»؛ و پنج دختر، به نامهای:« شفاء، خالده، ضعیفه، رقیه، جَنه» داشت .[8]

2- عبدالمطلب: پیش از این دانستیم که مقام سقایت و رفادت حجاج، پس از هاشم به برادرش مطلب بن عبدمناف رسید. مطلب مردی شریف و بانفوذ بود، و در میان قوم خود موقعیتی ممتاز داشت، و قریش بخاطر سخاوتش او را «فیاض» می‌نامیدند. زمانی که شیبه (عبدالمطلب) کودکی نورس یا بزرگتر از آن، نوجوانی هفت ساله یا هشت ساله گردید، مطلب از وجود او باخبر شد، و او را در آغوش گرفت، و او را پشت سرش بر مرکبش سوار کرد.

شیبه از رفتن همراه عمویش امتناع ورزید، مگر آنکه مادرش به او اجازه دهد. مطلب از مادر شیبه درخواست کرد که او را همراه وی بفرستد. مادر نپذیرفت. مطلب گفت: شیبه بسوی خانه و کاشانهٔ پدرش و بسوی حرم امن الهی می‌رود! مادر اجازه داد. مطلب شیبه را پشت سرش بر شتری که سوار بود سوار کرد و راهی مکه شد. مردمی که او را می‌دیدند، می‌گفتند: «هذا عبدالمطلب!» این پسر غلام مطلب است! مطلب می‌گفت: وای بر شما؛ این پسر، برادرزادهٔ من و فرزند هاشم است! عبدالمطلب نزد عمویش اقامت کرد و نشو و نما یافت تا جوانی برازنده شد.

از سوی دیگر، مطلب درمحل ردمان در سرزمین عرب از دنیا رفت. عبدالمطلب جانشین او شد، و تمامی اموری را که پدران و نیاکانش عهده‌دار بودند، و خدماتی را که در میان قومشان برعهده داشتند، وی برعهده گرفت، و از نظر شرافت و مکانت اجتماعی به جایی رسید که هیچکس از پدران و نیاکان وی به آنجا نرسیده بودند، و محبوب همهٔ افراد قوم خود گردید، و نزد آنان موقعیتی والا پیدا کرد[9].

وقتی مطلب وفات یافت، نوفل بر روی ارث و میراث عبدالمطلب دست گذاشت، و آنها را غصب کرد. عبدالمطلب به سران قریش مراجعه کرد و از آنان خواست که در برابر عمویش از او حمایت کنند. گفتند: فیمابین تو و عمویت دخالت نمی‌کنیم! عبدالمطلب نامه‌ای به دائی‌هایش، بنی‌النجار، نوشت، و از آنان کمک خواست. دائی وی، ابوسعد بن عدی با هشتاد سوار به راه افتاد و در ابطح، ناحیه‌ای در مکه، فرود آمد. عبدالمطلب به استقبال او رفت و گفت: دائی؛ بفرمایید منزل! گفت: نه بخدا؛ تا وقتی که نوفل را ببینم! آمد و آمد تا بالای سر نوفل قرار گرفت. نوفل در حجر اسماعیل در کنار بزرگان قریش نشسته بود.

ابو سعد شمشیرش را از نیام برکشید و گفت: سوگند به خدای کعبه؛ اگر چنانچه ارث و میراث خواهرزادهٔ مرا به او بازنگردانی، این شمشیر را در جای جای اندامت فرود خواهم آورد! نوفل گفت: همه را به او باز گردانیدم! بزرگان قریش را بر اقرار و سخن او شاهد گرفت. آنگاه، بر عبدالمطلب وارد شد، و سه روز نزد او ماند؛ آنگاه عمره به جای آورد و به مدینه بازگشت.

پس از این ماجرا، نوفل با بنی عبد شمس بن عبدمناف، بر علیه بنی‌هاشم، هم پیمان گردید. خزاعه چون حمایت بنی‌النجار را از عبدالمطلب دیدند، گفتند: همانطور که فرزند شماست، فرزند ما نیز هست! ما از شما به حمایت او سزاوارتریم! منظورشان این بود که مادر عبد مناف از خزاعه بود. خزاعه به دارالندوه درآمدند، و با بنی‌هاشم بر علیه بنی‌عبدشمس و نوفل، هم پیمان شدند. چنانکه در فصل مربوطه خواهد آمد، همین پیمان بود که عامل تعیین کننده‌ای در فتح مکه گردید [10].


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمه فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام

IslamAge.com


[1]- «قریش» لقب فهربن مالک بن نضر جد اعلای نبی اکرم -صلى الله علیه وسلم-  است، و قبیله قریش به او انتساب یافته است.

[2]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 1-2؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 239-271.

[3]- طبقات ابن سعد، ج 1، ص 56-57 (به روایت کلبی)؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 272؛ برای اطلاع از بعضی اختلافات در این قسمت از نسبنامه مبارک آن حضرت، نکـ: تاریخ الطبری، ج 2، ص 271-276؛ فتح‌الباری، ج 6، ص 621-623.

[4]- گویند: اخنوخ همان ادریس پیامبر -علیه السلام-  بوده است.

[5]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 2-4؛ تاریخ الطبری، ج 2، ص 276. در منابع مختلف، متن این نسبنامه با کلماتی بیش و کم، و ضبط نام‌های آن به اختلاف آمده است.

[6]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 157؛ الروض الانف، که در این کتاب به جای کلمه «الاصیاف»، کلمه «الایلاف» آمده است.

[7]- سیرهٔ ابن‌‌هشام، ج 1، ص 137.

[8]- همان، ج 1، ص 107.

[9]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 1، ص 137، 138؛ برای سن دقیق عبدالمطلب، نکـ: تاریخ ا لطبری، ج 2، ص 247.

[10]- برای تفصیل این داستان، نکـ: تاریخ الطبری، ج 2، ص 248-251؛ و منابع موازی دیگر.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان