سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322316
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 141   تعداد بازدید: 3781 تاریخ اضافه: 2010-02-25

حَجَّة الوداع

انگیزهٔ این سفر

کار دعوت و ابلاغ رسالت به پایان رسیده بود، و جامعه‌ای نوین بر پایهٔ اثبات اُلوهیت خدای یکتای بی‌همتا و نفی اُلوهیت دیگر خدایان تأسیس شده بود، و مبانی نبوت حضرت ختمی مرتبت و رسالت خاتم‌النبیین استوار گردیده بود، و گویی هاتفی از درون قلب رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- ایشان را ندا درمی‌داد و یادآوری میکرد که دوران اقامت آنحضرت در عالَم دنیا نزدیک است به پایان برسد؛ چنانکه وقتی معاذ را - در سال دهم هجرت- می‌خواستند به یمن اعزام کنند، ضمن سخنانشان به وی گفتند:

«یا معاذ، إنک عسى أن لا تلقانی بعد عامی هذا، ولعلک أن تمر بمسجدی هذا وقبری».

«ای معاذ، تو چه بسا پس از امسال دیگر مرا ملاقات نکنی، و شاید وقتی از اینجا بگذری آرامگاه مرا در کنار مسجدم بیابی!؟»

و معاذ از سوزِ دل در غم فراق رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- گریست.

خداوند چنین خواسته بود که ثمرات دعوتی را که آنحضرت بیست و اندی سال در راه بارور کردن نهال آن رنج‌های گوناگون را بر خویشتن هموار گردانیده بودند، به رسول‌گرامی خویش نشان بدهد. نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- در اطراف مکه با افراد و نمایندگان قبایل مختلف عرب نشست و برخاست داشته باشند، و آنان از آنحضرت احکام دین و معارف اسلام را فراگیرند، و از آنان گواهی بگیرد که نسبت به ادای امانت الهی کوتاهی نکرده، و رسالت خداوند را تبلیغ فرموده، و از مراتب خیرخواهی نسبت به امت خویش فروگذار نکرده است.

پیامبر بزرگ اسلام اعلام کردند که قصد ادای این حجّ پربرکت و پرآوازه را دارند. جمعیت انبوهی وارد مدینه شدند، و همگی آنان خواستار آن بودند که در این سفر حج به رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- اقتدا کنند [1]. روز شنبه، پنج روز مانده به پایان ماه ذیقعده، نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- آمادهٔ سفر شدند[2]. گیسوانشان را شانه کردند و روغن زدند و پیراهن پوشیدند و عبا بر دوش گرفتند، و شتر قربانی خودشان را قلاده به گردن بستند، و بعدازظهر آن روز به راه افتادند. پیش از نماز عصر به ذوالحُلَیفه رسیدند، و نماز عصر را دو رکعت گزاردند، و در آنجا ماندند تا شب به صبح رسید. صبح روز بعد، به اصحابشان فرمودند:

«أتانی اللیلة آت من ربی فقال: صل فی هذا الوادی المبارك وقل: عمرة فی حجة»[3].

«دوش پیکی از جانب خدای من نزد من آمد و گفت: دراین وادی پربرکت نماز بگزار و نیت کن که یک عمره و یک حج را با هم برگزار کنی!»

حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- پیش از آنکه نمازظهر را بگزارند. برای احرام بستن غسل کردند. آنگاه، عایشه با دستان خویش با ذَریره و دیگر عطریاتی که مُشک نیز در آن بود، سر و بدن آنحضرت را خوشبوی گردانید، به اندازه‌ای که عطریات لابلای گیسوان آنحضرت و محاسن ایشان برق می‌زد، و بدون آنکه سر و صورتشان را بشویند، آن عطریات را به حال خود واگذاشتند و پیراهن بر تن پوشیدند، و رِدا بر دوش گرفتند، و آنگاه نماز ظهر را دو رکعت گزاردند، و سپس در همان مکانی که نماز گزارده بودند احرام حجّ و عُمره بستند، و حج و عمره را با هم نیت کردند و تلبیه را آغاز کردند. آنگاه از آن مکان خارج شدند و بر ناقهٔ قَصواء سوار شدند، در حالیکه همچنان تلبیه سر می‌دادند، و هنگامی که به بیابان رسیدند، هنوز تلبیه می‌گفتند.

پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- مسیر خودشان را ادامه دادند تا به نزدیکی مکه رسیدند، در ذی‌طُوی شب را ماندند. آنگاه بامداد روز یکشنبه چهار روز گذشته از آغاز ذیحجهٔ سال دهم هجرت نماز صبح را گزاردند و غسل کردند و وارد شهر مکه شدند. جمعاً هشت روز سفرشان به طول انجامیده بود که مدت زمان متوسطی برای طی این مسیر است. وقتی وارد مسجدالحرام شدند، خانهٔ کعبه را طواف کردند. آنگاه سعی صفا و مروه به جای آوردند، اما از احرام خارج نشدند، چون حجّ ایشان حجّ قران بود و قربانی خودشان را از آغاز عمره به همراه آورده بودند. آنحضرت پس از ادای مناسک در بالا دست مکه در منطقهٔ حَجون فرود آمدند و در آنجا اقامت کردند، و جز برای طواف حج، دیگر به طواف خانهٔ کعبه نیامدند.

رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- به همراهانشان که قربانی به همراه نیاورده بودند دستور دادند که اِحرامشان را اِحرام عُمره درنظر بگیرند، و خانهٔ کعبه را طواف کنند و سعی صفا و مروه را به جای آورند، آنگاه کاملاً از احرام خارج شوند. همراهان رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- دچار تردید شدند. آنحضرت فرمودند:

«لو استقبلت من أمری ما أستدبرت ما أهدیت ولو لا أن معی الهدی لأحللت»

«اگر این ترتیبی را که پیش آمد از پیش می‌دانستم قربانی با خود نمی‌آوردم؛ و اگر نبود اینکه قربانی به همراه آورده‌ام، از اِحرام درمی‌آمدم!»

بنابراین، کسانی که قربانی با خود نیاورده بودند از اِحرام درآمدند و سخن آنحضرت را شنیدند و از ایشان اطاعت کردند.

روز هشتم ذیحجه- که روز تَرویه نام دارد- آهنگ منی کردند، و نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح روز بعد را- جمعا پنج نماز- در بیابان منی گزاردند. آنگاه قدری درنگ کردند تا خورشید طلوع کرد. از آنجا تا سوی بیابان عرفات به راه افتادند. در عرفات، مشاهده کردند که قبّه‌ای برای ایشان در نَمِره برپا کرده‌اند. در آن قبّه منزل کردند، وقتی آفتاب از نیمروز گذشت، دستور دادند ناقهٔ قَصواء را برای ایشان آماده کردند، و بر آن سوار شدند و به میانهٔ بیابان عرفات آمدند، و در حالی که یکصد و بیست و چهار هزار یا یکصد و چهل و چهار هزار تن از مسلمانان در اطراف آن حضرت گرد آمده بودند، در میان مردم برای ایراد خطابه ایستادند، و این خطبهٔ جامع را اِلقا کردند:

«أیها الناس، اسمعوا قولی، فإنی لا أدری، لعلی لا ألقاکم بعد عامی هذا بهذا الموقف أبدا» [4].

«هان، ای مردمان، سخن مرا بشنوید؛ که من نمی‌دانم، شاید دیگر سالهای آینده شما را در این موقف نبینم!؟»

«إن دماءکم وأموالکم حرام علیکم کحرمة یومکم هذا فی شهرکم هذا فی بلدکم هذا».

«حریم خونهای شما و اموال شما محترم است، و باید حُرمت آنها را نگاه دارید، همانند حُرمت امروز، در این ماه، و در این شهر شما!»

«ألا کل شیء من أمر الجاهلیة تحت قدمی موضوع، ودماء الجاهلیة موضوعهٔ، وإن أول دم أضع من دمائنا دم ابن ربیعهٔ بن الحارث؛ وربا الجاهلیهٔ موضوع، وأول ربا أضع من ربانا ربا عباس بن عبدالمطلب، فانه موضوع کله...).

«هشدار، که هر آنچه مربوط به جاهلیت است بی‌اعتبار است و زیر پاهای من جای دارد. خونهای ریخته شده در جاهلیت فرو نهاده است و غیرقابل قصاص و خونخواهی؛ و نخستین خونی که از ما ریخته شده و آن را قصاص نخواهیم کرد، خون ابن‌ربیعه پسر حارث است؛ همچنین، رِبای دوران جاهلیت از اعتبار ساقط است، و نخستین ربایی که آنرا از موارد ربای خودمان از درجه اعتبار ساقط می‌گردانم، ربای عباس بن عبدالمطلب است که تماماً بی‌اعتبار است...!»

«فاتقوا الله فی النساء، فإنکم أخذتموهن بأمانة الله، واستحللتم فروجهن بکلمة الله، ولکم علیهن ألاَّ یوطئن فرشکم أحداً تکرهونه، فإن فعلن ذلك فاضربوهن ضرباً غیر مبرح، ولهن علیکم رزقهن وکسوتهن بالمعروف».

«حال که چنین است، خدای را درنظر بگیرید در ارتباط با زنان؛ که شما آنان را با امانت خدا برگرفته‌اید، و رابطه ویژه با انان را با حکم خدا برای خودتان حلال کرده‌اید! این حق شما بر گردن آنان است که هرگز کسی را که شما خوش ندارید، به خانه و زندگی شما راه ندهند؛ اگر چنین کاری کردند، می‌توانید آنان را بزنید، البته به نوعی که آنان را آسیب نرساند! حق آنان نیز بر گردن شما آنست، که در حدّ متعارف خوراک و پوشاک آنان را تأمین کنید».

«وقد ترکت فیکم ما لن تضلوا بعده إن اعتصمتم به؛ کتاب الله» [5].

«باری، من در میان شما یادگاری برجای نهاده‌ام که پس از آن گمراه نشوید، اگر به آن تمسّک پیدا کنید؛ کتاب خدا!»

«أیها الناس، إنه لا نبی بعدی، ولا أمة بعدکم. ألاَ فاعبدوا ربکم وصلوا خمسکم وصوموا شهرکم وأدوا زکاة أموالکم طیبة بها أنفسکم، وتحجون بیت ربکم، وأطیعوا ولاة أمرکم، تدخلوا جنة ربکم» [6].

«هان، ای مردمان! پس از من پیامبری دیگر نخواهد بود، و پس از شما امتی دیگر نخواهد بود. هشدار، که خدایتان را پرستش کنید، و پنج نمازتان را بگزارید، و یک ماه روزه‌تان را بگیرید، و زکات اموالتان را با میل و رغبت ادا کنید، و خانه خدایتان را حج بگزارید، و زمامدارانتان را فرمان ببرید؛ تا به بهشت خدایتان وارد شوید!»

«وأنتم تسألون عنی؛ فما أنتم قائلون؟»

«باری، از شما راجع به من خواهند پرسید؛ شما چه خواهید گفت؟»

مردم جواب دادند: شهادت می‌دهیم که شما تبلیغ دین و ادای رسالت و خیرخواهی نسبت به ما را به نحو احسن انجام داده‌اید!؟

آنگاه با انگشت سبّابهٔ خویش در حالیکه به سمت آسمان اشاره می‌کردند، توجه مردم را به خویشتن جلب کردند و سه مرتبه گفتند: «اللهم اشهد» بار خدایا، شاهد باش![7]

در بیابان عرفات، آن کسی که سخنان رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- را با صدای بلند به مردم می‌رساند، ربیعه بن اُمیه بن خلف بود [8].

پس از فراغت نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از ایراد خطبه در بیابان عرفات در میان انبوه مسلمانان، این آیهٔ شریفه بر آنحضرت نازل گردید:

«الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِیناً»[9].

«امروز دینتان را برایتان کامل گردانیدم، و نعتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را به عنوان دین برای شما انتخاب کردم!»

وقتی این آیه نازل شد، عمر گریست. نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- به او گفتند: «ما یبکیك؟» چرا می‌گریی؟! گفت: سبب گریهٔ من آنست که تاکنون همواره دینمان رو به ازدیاد بود، اما، اینک که کامل شد، هرگز هیچ چیز کامل نگردد مگر آنکه رو به نقصان گذارد! فرمودند: (صدقت) راست می‌گویی![10]

پس از اتمام خطبه، بلال اذان گفت و سپس اقامه گفت، و رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نماز ظهر را با آن جماعت انبوه گزاردند. بلافاصله، بلال اقامهٔ نماز عصر را گفت و آنحضرت نماز عصر را گزاردند و بین دو نماز نافله نخواندند. آنگاه سواره بسوی موقف آمدند، و شکم ناقهٔ قصوای را به صخره‌های دامنهٔ جبل‌الرحمه چسبانیدند، و حیوانات قربانی را پیش روی خویش قرار دادند، و روی به قبله کردند، و همچنان سراپا ایستادند تا وقتیکه خورشید غروب کرد، و زردی آفتاب تا حدودی از میان رفت و قرص خورشید پنهان شد.

پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- اُسامه را پشت سرشان سوار کردند، و شتابان تاختند تا به مُزدلفه رسیدند. در آنجا نمازهای مغرب و عشا را با یک اذان و دو اقامه گزاردند و در فاصلهٔ دو نماز به ذکر و تسبیح نپرداختند. آنگاه استراحت کردند تا وقتیکه سپیده دم طالع شد، نماز صبح را، هنگامی که هوا بخوبی روشن شد، با یک اذان و یک اقامه گزاردند؛ آنگاه، بر ناقهٔ قَصواء سوار شدند و به مشعرالحرام رفتند، و رو به قبله ایستادند، و دعا کردندو تسبیح و تکبیر و تهلیل سر دادند، و همچنان سرپا بودند تا اینکه روز کاملاً برآمد.

آنگاه، از مُزدلفه پیش از آنکه خورشید طالع شود بسوی منی شتافتند، و فضل بن‌عباس را پشت سرشان سوار کردند، و رفتند تا به بَطن مُحسِّر رسیدند. اندکی دیگر تاختند، آنگاه راه میانه‌ای را که به جمرهٔ کُبری منتهی می‌گردید در پیش گرفتند، تا به جمرهٔ کبری که در کنار آن در آن زمان درختی که بود، و آن را جمرهٔ عقبه و جمرهٔ اُولی نیز می‌نامیده‌اند، رسیدند. آنحضرت جمرهٔ عقبه را با هفت سنگریزه رمی کردند، و با پرتاب هر سنگریزه الله‌اکبر می‌گفتند. سنگریزه‌ها نه خیلی ریز و نه خیلی درشت بودند، و آنحضرت آن سنگریزه‌ها را از همان وادی جمع کرده بودند.

آنگاه به قربانگاه رفتند و با دست خودشان 63 شتر نَحر کردند، و مابقی قربانی‌ها را که 37 رأس بودند- جمعاً یکصد قربانی- به علی دادند و او آنها را ذبح کرد. رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- نیز علی را در قربانی خودشان شریک گردانیدند، سپس دستور فرمودند از گوشت هر یک از شتران قربانی یک قطعه جدا کنند، و در دیگی بیافکنند، و از گوشت آن قربانی‌ها خوردند، و آبگوشت آن را نیز تناول کردند.

آنگاه رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- بر ناقهٔ خویش سوار شدند و بسوی خانهٔ کعبه سرازیر شدند، و نماز ظهر را در مکه گزاردند، و سپس به سراغ فرزندان مطلّب رفتند که بر سر چاه زمزم ایستاده بودند و حاجیان را آب می‌دادند، و به آنان گفتند:

«انزعوا بنی المطلب، فلولا أن یغلبکم الناس على سقایتکم لنـزعت معکم».

«به آب کشیدن از زمزمه ادامه بدهید ای فرزندان مطلّب، که اگر نبود خوف اینکه مردم عملا سِمَت سقایت را از دست شما بازبگیرند، من نیز همراه شما از زمزم آب می‌کشیدم!»

فرزندان مطلّب دلوی به دست آنحضرت دادند، و آنحضرت از آن زمزم نوشیدند[11].

در روز عید قربان، «یوم النَّحر» دهم ذیحجّه، نیز نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- هنگامی که آفتاب پهن شده بود، در حالیکه بر استری خاکستری رنگ سوار بودند، و علی صدای آنحضرت را با تکرار سخنانشان به مردم می‌رسانید، و مردم بعضی ایستاده و بعضی نشسته بودند[12]، به ایراد خطبه پرداختند، و در این خطبه برخی از سخنان خطبهٔ روز پیش را تکرار کردند؛ چنانکه بخاری و مُسلم از ابوبکره روایت کرده‌اند که گفت: پیامبر اکرم -صلى الله علیه وسلم- در روز عید قربان برای ما خطبه خواندند، و گفتند:

«إن الزمان قد استدار کهیئته یوم خلق الله السموات والارض، السنة اثناعشر شهراً منها أربعة حرم؛ ثلاث: ذوالقعدة و ذوالحجة و المحرم، ورجب مضر الذی بین جمادی و شعبان».

«گردونه زمان همواره با همان وضعیتی که در روز آغاز آفرینش آسمانها و زمین داشته است گردنده است. سال دوازده ماه دارد که چهار ماه آن ماههای حرام‌اند: ذیقعده، ذیحجه، محرم و رجب مُضَر که میان جمادی و شعبان قرار دارد».

بعد، فرمودند: «أیّ شهر هذا؟» اکنون کدام ماه است؟ گفتم: خدا و رسول او دانایند! آنحضرت سکوت کردند، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این ماه را با نام دیگری بنامند. گفتند: «ألیس ذاالحجَّة؟» مگر ذیحجّه نیست؟ گفتیم: چرا! گفتند: «أی بلد هذا؟» اینجا کدام شهر است؟ گفتیم: خدا و رسول او دانایند! آنحضرت سکوت کردند، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این شهر را با نام دیگری بنامند. گفتند: «ألیست البلدة مکة؟» مگر این شهر مکه نیست؟! گفتیم: چرا! گفتند: «فأی یوم هذا؟» امروز چه روزی است؟ گفتیم: خدا و رسول او دانایند! آنحضرت سکوت کردند، به گونه‌ای که گمان کردیم می‌خواهند این روز را با نام دیگری بنامند. گفتند: «ألیس یوم النحر؟» مگر روز نَحر نیست؟! گفتیم: چرا؟ گفتند:

«فإن دماءکم وأموالکم وأعراضکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا فی بلدکم هذا فی شهرکم هذا».

«اینک، خونهای شما و اموال شما و آبروهای شما محترم است و حریم حرمتش را باید همچون حرمت امروز در این شهر و در این ماه رعایت کنید!»

«وستلقون ربکم فیسألکم من أعمالکم. ألا، فلا ترجعوا بعدی ضلالاً یضرب بعضکم رقاب بعض».

«باری، خدایتان را ملاقات خواهید کرد، و او راجع به اعمال شما از شما پرس و جو خواهد کرد؛ بنابراین، پس از من به قهقرا نروید و گمراه نشوید و گردن یکدیگر را نزنید!»

«ألا هل بلِّغتُ؟»

«به هوش باشید، آیا پیام خدا را به شما رسانیدم؟»

مردم گفتند: آری. رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- گفتند:

«اللهم اشهد! فلیبلغ الشاهد الغائب، فرب مبلغ أوعى من سامع»[13].

«بارخدایا، شاهد باش! این پیام مرا حاضرین به غایبین برسانند؛ چه بسا کسی که با واسطه پیام را دریافت می‌کند فراگیرنده‌تر از آن کسی باشد که بی‌واسطه می‌شنود!»

به روایت دیگر، ضمن این خطبه فرمودند:

«ألا لاتجنی جان إلا على نفسه؛ ألا لا یجنی والد على ولده ولا مولود على والده! ألا إن الشیطان قد یئس أن یعبد فی بلدکم هذا أبداً، ولکن ستکون له طاعة فیما تحتقرون من أعمالکم فسیرضی به» [14].

«هشدار که هرکس هر جنایتی بکند جز بر خویشتن نکرده است! هشدار که دیگر هیچ پدری بر فرزندش جنایت نمی‌کند، و دیگر هیچ فرزندی بر پدرش جنایت نمی‌کند! هشدار که شیطان برای همیشه ناامید شده است از اینکه در این شهر شما او را بپرستند؛ اما، همچنان در ضمن اعمالی که آنها را کوچک می‌شمرید از شیطان فرمانبرداری می‌کنید، و او به همین مقدار راضی می‌شود!»

پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- ایام تشریق را در مِنی ماندند، و به ادای مناسک و تعلیم احکام شریعت، و ذکر خدا، و برقراری سنت‌های قربانی مطابق آیین ابراهیم، و زدودن آثار و نشانه‌های شرک پرداختند.

حضرت رسول‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- در بعضی از ایام تشریق نیز خطابه ایراد فرموده‌‌اند؛ چنانکه ابوداود به سند حسن از سرّاء بنت نَبَهان روایت کرده است که گفت: رسول‌خدا -صلى الله علیه وسلم- در یوم الرؤس (روز یازدهم) برای ما خطبه‌ای ایراد کردند، آنگاه فرمودند: «ألیس هذا أوسط أیام التشریق؟» مگر امروز روز میانی ایام تشریق نیست؟![15] خطبهٔ پیامبراکرم -صلى الله علیه وسلم- در این روز همانند خطبهٔ ایشان در روز عید قربان بوده، و ایراد این خطبه پس از نزول سورهٔ نصر بوده است.

در یوم‌النحر دوم، روز سیزدهم ذیحجّه- نبی‌اکرم -صلى الله علیه وسلم- از مِنی کوچ کردندو در خیف بنی‌کنانه در وادی اَبطَح منزل کردند، و بقیهٔ آن روز و آن شب را در آنجا اقامت کردند، و نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در آنجا گزاردند. آنگاه اندکی خوابیدند، و سپس بر مرکب خویش سوار، و بسوی خانهٔ خدا رهسپار شدند و طواف وداع را انجام دادند، و به مردم نیز دستور دادند طواف وداع به جای بیاورند.

پیامبر بزرگ اسلام، همینکه از ادای مناسک حج فراغت یافتند، به سرعت بسوی مدینهٔ منوّره رکاب کشیدند، نه برای آنکه در آنجا قدری از رنج سفر بیاسایند، بلکه به سوی مدینه می‌شتافتند تا بار دیگر مبارزه و کار و کوشش را برای خدا و در راه خدا از سر بگیرند [16].


منبع: خورشید نبوت؛ ترجمهٔ فارسی «الرحیق المختوم» تالیف: شیخ صفی الرحمن مبارکفوری، ترجمه: محمد علی لسانی فشارکی، نشر احسان 1388

عصر اسلام

IslamAge.com


[1]- صحیح مسلم، به روایت از جابر، «باب حجة النبی» ج 1، ص 394.

[2]- برای تحقیق این مطلب، نکـ: فتح الباری، ج 8، ص 104.

[3]- صحیح البخاری، به روایت از عمر، ج 1، ص 207

[4]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 2، ص 603.

[5]- صحیح مسلم، «باب حجة النبی»، ج 1، ص 397.

[6]- معدن الاعمال، ح 1108-1109 به روایت از ابن جریر و ابن عساکر.

[7]- صحیح مسلم، ج 1، ص 397.

[8]- سیرهٔ ابن‌هشام، ج 2، ص 605.

[9]- سوره مائده، آیه 3.

[10]- تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 15؛ الدُّرّالمنثور، ج 2، ص 456؛ به روایت از ابی شیبة و ابن جریر.

[11]- صحیح مسلم، «باب حجة النبی»، ج 1، ص 397-400، به روایت ازجابر.

[12]- سنن ابی داود، «باب ای وقت یخطب یوم النحر»، ج 1، ص 270.

[13]- صحیح البخاری، «باب الخطبة ایام منی»، ج 1، ص 234 و جاهای دیگر.

[14]- این حدیث را ترمذی (ج 2، ص 38، 135) و ابن‌ماجه در کتاب الحج آورده‌‌اند. نکـ: مشکاة المصابیح، ج 1، ص 234.

[15]- سنن ابن داود، «باب ای یوم یخطب بمنی»، ج 1، ص 269.

[16]- برای تفاصیل این حج پیامبر، نکـ: صحیح البخاری، کتاب المناسک، ج 1، نیز ج 2، ص 631؛ صحیح مسلم، «باب حجة النبی»؛ فتح الباری، ج 3، شرح کتاب المناسک، ج 8، ص 103-110؛ سیرهٔ ابن‌هشام، ج 2، ص 601-605؛ زادالمعاد، ج 1، ص 196، 218-240.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان