طاووس بن کیسان (وفات: 106 هـ)
وی فقیه قدوه، عالم یمن، ابوعبدالرحمن فارسی یمنی، «طاووس بن کیسان» است. چهل بار حج خانهٔ خدا را انجام داد و پنجاه تن از اصحاب رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ را درک نمود. او از فرزندان اهل فارس بود که کسری آنان را برای تسخیر یمن به این سرزمین فرستاده بود. وی در دوران خلافت امیرالمومنین عثمان بن عفان ـ رضی الله عنه ـ یا کمی پیش از آن دیده به جهان گشود.
ابوالفرج بن جوزی در کتاب «الألقاب» میگوید: نام وی «ذکوان» است و ملقب به طاووس میباشد زیرا او طاووس قراء بود و به همین نام مشهور گردید. اصحاب طبقات او را از طبقهٔ اول تابعین اهل یمن ذکر کردهاند.
صحابهای که نزد آنان آموخت:
طاووس ـ رضی الله عنه ـ از جمع بسیاری از یاران رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ علم فرا گرفت. او از ابن عمر و ابن عباس و زید بن ثابت و ام المومنین عائشه و ابوهریرة و زید بن ارقم ـ رضی الله عنهم ـ روایت کرده است. وی مدتی طولانی ملازمت ابن عباس را نموده و از وی علم فرا گرفت. او همچنین از جابر و سراقة بن مالک و صفوان بن امیة و عبدالله بن عمرو بن عاص و زیاد اعجم و حجر مدری شنیده و از معاذ نیز به صورت مرسل روایت کرده است. او به اتفاق علمای اسلام، حجت است.
ابن عیینه میگوید: به عبیدالله بن یزید گفتم: با چه کسی بر ابن عباس وارد میشوی؟ گفت: با عطا و یارانش. گفتم: پس طاووس؟ گفت: او با خواص وارد میشد. ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ از او روایت نیز شنیده است و خود طاووس میگوید: با پنچاه تا هفتاد تن از یاران رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ همنشین بودهام.
کسانی که از وی علم آموخته و روایت شنیدهاند:
عطاء و مجاهد و گروهی از هم طرازان وی و فرزندش عبدالله و حسن بن مسلم و ابن شهاب زُهری و ابراهیم بن میسرة و ابوزبیر مکی و سلیمان تیمی و سلیمان بن موسی دمشقی و قیس بن سعد مکی و عکرمة بن عمار و اسامة بن زید لیثی و عبدالملک بن میسرة و عمرو بن دینار و عبدالله بن ابی نجیح و حنظلة بن ابی سفیان و گروهی بسیار از وی علم آموخته و یا روایت کردهاند.
شخصیت طاووس بن کیسان
عبادت وی:
او از عابدان اهل یمن و از فقها و بزگان تابعین به شمار میرود. از عبدالمنعم بن ادریس از پدرش روایت است که گفت: وهب بن منبه و طاووس یمانی چهل سال تمام نماز صبح را با وضوی نماز عشا به جای آوردند.
او نماز و عبادت خود را حتی در بیماری وفاتش ترک نگفت. عبدالواحد بن زیاد از لیث نقل میکند که گفت: طاووس را در بیماری وفاتش دیدم که بر روی بسترش ایستاده نماز میخواند و بر آن سجده میکرد.
روایت است که طاووس در هنگام سحر نزد کسی آمد، گفتند: خوابیده است. گفت: فکر نمیکردم کسی هنگام سحر بخوابد.
علم وی:
طاووس، فقیهی بزرگوار بود که با علم خود به سروری اهل یمن رسیده بود گرچه خود اصالتا فارس بود نه عرب. زهری میگوید: نزد عبدالملک بن مروان اموی آمدم، به من گفت: از کجا میآیی ای زُهری؟ گفتم: از مکه. گفت: پشت سر تو چه کسی بر آنها سروری میکند؟ گفتم: عطاء بن ابی رباح. گفت: از عرب است یا از موالی؟ گفتم: از موالی. گفت: با چه چیزی سرور آنها شده است؟ گفتم: با دیانت و روایت. گفت: شایسته است که دیانت و روایت انسان را به سروری برسانند. گفت: پس چه کسی بر اهل یمن سروری میکند؟ گفتم: طاووس بن کیسان. گفت: از عرب است یا از موالی؟ گفتم: از موالی. گفت: با چه چیز به سروری آنان رسیده است؟ گفتم: با همان چیزی که عطاء به سروری رسید.
اخلاص وی:
سفیان بن عیینه از ابن ابی نجیح نقل میکند که گفت: روزی مجاهد به طاووس گفت: ای اباعبدالرحمن تو را در خواب دیدم که در کعبه نماز میگزاری و پیامبر بر در آن بود و خطاب به تو میگفت: نقابت را بردار و قرائتت را آشکار کن. طاووس به او گفت: ساکت باش. کسی این را از تو نشنود. مجاهد میگفت: سپس متوجه شدم که او از این سخن شاد است.
سلمة بن کهیل میگوید: کسی را ندیدم که با این علم رضای خداوند را بخواهد به جز عطاء و طاووس و مجاهد.
صحنههایی از زندگی طاووس
موضع او در برابر هشام بن عبدالملک:
حکایت کردهاند که هشام بن عبدالملک برای حج به بیت الله الحرام آمد و هنگامی که وارد حرم شد گفت: مردی از اصحاب پیامبر را به نزد من بیاورید.
گفتند: ای امیرالمومنین، کسی از آنها نمانده است. گفت: پس از تابعین کسی را بیاورید.
طاووس یمانی را آوردند. هنگامی که طاووس وارد شد کفش خود را بر روی گوشهٔ فرش هشام از پا در آورد و به نام امیرالمومنین با او سلام نکرد و او را با کنیهاش صدا نزد[1] و بدون اجازهٔ هشام کنار دست او نشست و گفت: ای هشام، چطوری؟!
هشام به شدت از این برخورد طاووس خشمگین شد و قصد جان او کرد. به او گفتند: ای امیرالمومنین شما در حرم خدا و حرم رسول او هستید و نمیتوانید چنین کاری کنید.
پس هشام به طاووس گفت: چه باعث شد چنین کاری کنی؟
طاووس گفت: مگر من چه کردم؟
این پاسخ طاووس باعث عصبانیت بیشتر هشام بن عبدالملک شد و گفت: کفشت را بر گوشهٔ فرش من از پا در آوردی و با من به نام امیرالمومنین سلام نگفتی و با کنیهام مرا نام نبردی و بدون اجازهٔ من کنار دستم نشستی و گفتی: ای هشام، حالت چطور است؟!
طاووس گفت: اما بیرون آوردن کفشم بر روی فرش تو؛ من هر روز پنج بار آن را در برابر خداوند بیرون میآورم، نه بر من خشم میگیرد و نه سرزنشم میکند! این که گفتی با تو به نام امیرالمومنین سلام نگفتم؛ همهٔ مومنان به امارت تو راضی نیستتند! اما در این مورد که گفتی تو را با کنیهات صدا نزدم، خداوند نیز پیامبرانش را با نامشان صدا زده و گفته است: ای داوود، ای یحیی، ای عیسی، و از سوی دیگر دشمنانش را با کنیه صدا زده و گفته است: {تبت يدا أبي لهب وتب}. و این سخنت که چرا کنار دستت نشستم؛ از امیرالمومنین علی بن ابی طالب رضی الله عنه شنیدم که میگفت: اگر خواستی مردی از اهل جهنم را ببینی به مردی نگاه کن که نشسته است و دیگران دور و بر او ایستادهاند.
هشام به او گفت: مرا نصیحت کن.
طاووس گفت: شنیدم که امیرالمومنین رضی الله عنه میگفت: در جهنم مارهایی هستند به مانند کوهها و عقربهایی به مانند قاطران که هر امیری را که در میان رعیت خود به عدل رفتار نمیکند نیش میزنند.
سپس طاووس برخواست و از مجلس هشام بیرون رفت.
رفتار طاووس با کارگزار ستمگر:
عبدالرزاق از معمر از فرزند طاووس نقل میکند که میگفت: همیشه به پدرم میگفتم باید علیه این سلطان قیام کرد و با او چنین و چنان کرد. تا آنکه برای حج خارج شدیم و در یکی از قریهها منزل گرفتیم که کارگزار سلطان ـ یعنی امیر یمین ـ در آن، شخصی بود به نام ابن نجیح که از بدترین کارگزاران سلطان بود. نماز صبح را در مسجد به جا آوردیم که ابن نجیح آمد و در برابر پدرم نشست و به او سلام گفت. اما پدرم پاسخ وی را نداد. سپس با او سخن گفت اما پدرم از او روی گرداند. ابن نجیح دوباره مقابل او نشست اما پدرم رویش را چرخاند. وقتی دیدم پدر با او چنین رفتاری کرد به سمت او رفتم و دستش را گرفتم و به او گفتم: پدرم تو را نشناخت برای همین با تو چنین برخوردی کرد! او گفت: نه خیر، بلکه چون مرا شناخت با من اینگونه رفتار کرد! سپس رفت. پدرم ساکت بود و چیزی نمیگفت اما همین که به منزلگاه آمدیم به من گفت: ای احمق! ادعا میکنی که میخواهی علیه آنها با شمشیر قیام کنی اما نتوانستی زبانت را علیه آنها حفظ کنی؟!
تاثیر وی بر دیگران:
زنی بد کاره میگفت: کسی نماند مگر آنکه او را به فتنه انداختم به جز طاووس، خود را به او عرضه کردم پس به من گفت: فلان وقت نزد من بیا. وقت قرار نزد او رفتم پس مرا به مسجد الحرام برد و گفت: اینجا بخواب! گفتم: اینجا؟! گفت: آنکه اینجا ما را میبیند جای دیگر هم ما را خواهد دید!
برخی از سخنان وی:
هر که بگوید و تقوا پیشه کند بهتر از کسی است که ساکت باشد و تقوا پیشه کند.
از خداوند بترس طوری که از هیچ چیز بیشتر از او نترسی. و بیش از ترسی که از او داری به او امید داشته باش، و برای مردم همان چیزی را بپسند که برای خود میپسندی.
فرزند طاووس از او نقل میکند که گفت: بخل یعنی آنکه شخص نسبت به آنچه دارد بخیلی ورزد و شُح: آن است که شخص آنچه را که مردم دارند آرزو کند.
لیث از طاووس روایت میکند که گفت: هر چیزی که فرزند آدم بر زبان آورد بر وی شمرده میشود حتی نالهای که هنگام بیماری میکند.
از نصیحتهای او برای دیگران:
عطاء میگوید: طاووس نزد من آمد و به من گفت: ای عطاء زنهار که حاجت خود را نزد کسی ببری که درش بر روی تو بسته است. حاجت خود را از آن بخواه که درش تا روز قیامت بر رویت باز است، از تو خواسته تا او را بخوانی و وعدهات داده که اجابتت کند.
عبدالله بن طاووس میگوید: پدرم به من گفت: فرزندم، با عاقلان همنشین شو به آنان منسوب میشوی حتی اگر از آنان نباشی و با جاهلان منشین که به آنان منسوب گردی حتی اگر از آنان نباشی.
دربارهٔ او گفتهاند:
عطاء بن ابی رباح از ابن عباس نقل میکند که وی گفت: من گمان میبرم که طاووس از اهل بهشت باشد.
قیس بن سعد میگوید: او در میان ما مانند ابن سیرین در اهل بصره است.
حنظلة بن ابی سفیان میگوید: عالمی ندیدم که بیشتر از طاووس گفته باشد: «نمیدانم».
عبدالرحمن بن ابوبکر ملیکی میگوید: طاووس را دیدم که میان دو چشمش اثر سجده بود.
ابن معین و ابوزرعة میگویند: طاووس ثقه است.
ابن حبان در وصف او میگوید: او از عابدان اهل یمن و از سادات تابعین بود، مستجاب الدعوة بود و چهل حج به جای آورده بود.
سفیان میگوید: ابراهیم بن مسرة در حالی که روبروی کعبه ایستاده بود گفت: قسم به پروردگار این بنیان (یعنی کعبه) کسی را ندیدم که شریف و ضعیف نزد او یکی باشد به جز طاووس.
وفات طاووس بن کیسان:
سیف بن سلیمان میگوید: طاووس یک روز پیش از روز ترویه به سال 106 هجری در مکه درگذشت. خلیفه هشام بن عبدالملک که همان سال حج کرده بود بر وی نماز گزارد. او در هنگام وفات نود و چند سال سن داشت.
گردآوری و ترجمه: عبدالله .م
عصر اسلام
IslamAge.com
منابع:
طاوس بن کیسان، سایت قصة الإسلام.
تراجم أعلام، طاوس بن کیسان، سایت إسلام ویب.
[1] - نام بردن شخص به کنیهاش (مثلا: ابوعبدالله) یکی از روشهای صمیمت و بزرگداشت در میان عرب است.
|