انتصاب قضات، حقوق آنان و شعبههای دادرسی در زمان خلافت عمر رضی الله عنه
بسم الله الرحمن الرحیم
1ـ انتصاب قضات
انتصاب قاضی همانطور که پیشتر گذشت توسط خود خلیفه انجام میگرفت. چنان که شریح را خود ایشان به عنوان قاضی کوفه تعیین کرد. یا این که والیان مناطق به اجازهی خلیفه، قاضی منطقهی تحت پوشش خود را تعیین میکردند. چنان که عمرو بن عاص؛ والی مصر، عثمان بن قیس را در مصر به سمت قضاوت گمارد. به هرحال تعیین قاضی حق خلیفه است چه خود شخصاً کسی را بگمارد، چه این کار را به عهدهی والی خود بگذارد. همان طور که انتصاب قاضی مانع از این نمیشود که شخصا خلیفه در قضیهای قضاوت نماید چرا که قضاوت در اصل جزو وظايف خلیفه به شمار میرود و همو است که دیگران را به سمت قضاوت تعیین میکند. [1]
و خلیفه هرگاه بخواهد میتواند قاضی را از کار برکنار کند البته این در صورتی است که قاضی صلاحیت داوری را از دست بدهد و اگر نه شایسته نیست که خلیفه دست به چنین کاری بزند، چرا که انتصاب قاضی به خاطر مصلحت مسلمانان است و تا مادام که این مصلحت در خطر نیفتاده، قاضی باید همچنان به کارش ادامه دهد.[2]
عمربن خطاب برخی از قاضیان خود را از کار برکنار کرد و به جایشان کسان دیگری را معین کرد.[3] از جمله ابومریم حنفی را بعد از آنکه او در امر قضاوت ناتوان یافت.
2ـ حقوق قاضیان
عمر رضی الله عنه والیان خود را به انتخاب افراد صالح برای احراز پست قضاوت و پرداختن حقوق کافی به آنها توصیه مینمود.[4] چنان که به ابوعبیده و معاذ نوشت: مردان نیکی را برای امر قضاوت در نظر بگیرید و به فکر مخارج آنها باشید. [5]
دکتر عمری حقوق بعضی از قاضیان زمان عمربن خطاب را بدین شرح ذکر نموده است:
سلمان بن ربیعه باهلی قاضی کوفه ماهانه پانصد درهم، شریح قاضی کوفه ماهانه یکصد درهم. عبدالله بن مسعود هذلی قاضی کوفه ماهانه یکصد درهم و روزی یک چهارم گوسفند. عثمان بن قیس بن ابی العاص قاضی مصر ماهانه دویست درهم و قیس بن ابی العاص سهمی ماهانه دویست درهم با حق ضیافت.[6]
3ـ شعبه های دادرسی
معمولا قاضیان دوران عمربن خطاب در همهی اختلافات اعم از اختلافات مالی، خانوادگی و یا مربوط به حدود و قصاص و یا امور کشاورزی به داوری میپرداختند و شعبههای ویژهای آنطور که امروز مرسوم است وجود نداشت. به جز یک مورد که عمربن خطاب، به سائب بن یزید گفت: جواب کسانی را که اختلاف مالی آنان در حدود یک درهم ویا چند درهم است بده تا مزاحم کار من نشوند.[7] بنابراین خلیفه میتواند برخی از قاضیان را به داوری در قضایای ویژه امر بکند. و معمولا قضات در همهی موارد حکم نهایی را صادر مینمودند، غیر از حدود و قصاص و اعدام که حکم نهایی این موارد به امضای خلیفه و یا والیان میرسید. و بعدها حکم اعدام افراد، جزو وظايف ویژهی خلیفه قرار گرفت. قاضیان معمولا در مساجد و گاهی در خانهها قضاوت میکردند و مکان به خصوصی برای این منظور وجود نداشت.[8] و مرسوم نبود که قضاوتها را بنویسند و بایگانی کنند. و قاضی میتوانست متهم را به خاطر تأدیب و یا ادای حقوق مردم، زندانی کند. چنان که خلفای سهگانه؛ عمر، عثمان و علي-ب چنین عمل میکردند و دولت برای این منظور زندانهایی در مراکز شهرها تأسیس نمود، و در بیرون از مسجد قصاص اجرا میشد.[9]
سوم: ویژگیهای قاضی
از خلال زندگانی عمرفاروق، علما برخی از ویژگیهای قاضیان زمان ایشان را استنباط نموده، و آنرا به شرح زیر ذکر کردهاند:
1ـ داشتن علم به احکام شرعی
چرا که بدون داشتن چنین عملی قادر به تطبیق احکام بر حوادث نخواهند بود.
2ـ داشتن تقوا
چنان که عمر رضی الله عنه به معاذ بن جبل و ابوعبیده بن جراح نوشت که مردان نیکی را برای احراز این پست در نظر بگیرید.[10]
3ـ بی نیازی از آنچه در دست مردم است
عمر رضی الله عنه در این باره میگوید: فرمان خدا را اجرا نمیکند، مگر کسی که سازشکار و ریاکار و آزمند نباشد.[11]
4ـ فراست و زیرکی
قاضی باید اهل فراست و تیز بین باشد و به نکات ریز و مبهم پی ببرد. چنان که شعبی میگوید: روزی کعب بن سوار نزد عمر رضی الله عنه نشسته بود که ناگهان زنی وارد شد و گفت: ای امیرالمؤمنین! من هیچگاه مرد با فضیلتی مانند شوهرم ندیدهام. به خدا سوگند او شبها تا صبح در قیام میگذراند و روزها را روزه میگیرد. عمر رضی الله عنه در حق آن زن دعای خیر نمود و او را ستود. زن برخاست و بازگشت. کعب گفت: ای امیرالمؤمنین! چرا به شکایت او رسیدگی نکردی؟ عمر رضی الله عنه گفت: مگر او شکایتی کرد؟ کعب گفت: آری! او از شوهرش خیلی شکایت داشت. عمر رضی الله عنه دستور داد تا آن زن را بازگردانند. آنگاه به او گفت: کعب معتقد است که تو از شوهرت شکایت کردهای که به حقوق زناشویی رسیدگی نمیکند و اگر چنین است از گفتن حق حیا مکن. زن گفت: آری! من زن جوانی هستم و نیازهایی دارم که باید برآورده شود. آنگاه عمر رضی الله عنه کسی نزد شوهر آن زن فرستاد و او را احضار نمود و به کعب گفت: در میان آنها قضاوت کن. کعب گفت: من در حضور تو چگونه قضاوت بکنم. عمر رضی الله عنه گفت: تو به شکایت او پی بردی، باید در میان آنها داوری کنی. کعب گفت: فرض میکنیم این آقا چهار همسر دارد. و از هر چهار شب یک شب نوبت این خانم است. پس از این به بعد سه شب و سه روز را در عبادت و یک شب و یک روز را با این خانم بگذراند. عمر رضی الله عنه گفت: به خدا سوگند که قضاوت تو از تشخیص شکایت آن زن، شگفت انگیزتر بود. از این به بعد تو قاضی بصره هستی. برو و خود را برای سفر آماده کن. [12]
5ـ سخت گیری و نرمی معتدل
در اینباره عمر رضی الله عنه میگفت: کسی شایستهی قضاوت است که دارای این چهار خصلت باشد: نرمی غیر مفرط، سخت گیری بدون افرط، دست برداشتن از انفاق غیر منجر به بخل و بخشندگی به روشی که منجر به اسراف نگردد. [13]
همچنین فرمود: فرمان خدا را اجرا نمیکند، مگر مردی که وقتی سخنی بگوید به خاطر هیبتش سخن وی زیرپا گذاشته نشود و هیچ آزمندی به پایمال کردن حقی، امیدوار نباشد. [14]
6ـ داشتن نیروی جسمانی
چنان که عمر رضی الله عنه هنگامی که میخواست ابا مریم را از پست قضاوت بصره برکنار کند، گفت: مردی را میگمارم که فاسقان با دیدن او لرزه بر اندام شوند. پس کعب بن سور را بر جای وی گمارد. [15]
7ـ دارای مال، حسب و نسب عالی باشد
عمر رضی الله عنه به برخی از والیان خود نوشت که بر پست قضاوت مگمارید مگر انسانهای دارای مال و نسب عالی را. تا با داشتن مـال، چشم به امــوال مردم ندوزند و با داشتن نسب نگران آسیب پذیری از مردم نباشند. [16]
آنچه که قاضی باید مراعات کند
در این باره نکاتی را عمرفاروق به شرح زیر بیان نموده است:
1ـ اخلاص در عمل
همان طور که پیشتر گذشت، عمرفاروق طی نامهای به ابوموسی اشعری نوشت که داوری به حق جزو مواردی است که خداوند برای آن پاداش بزرگی در آخرت گذاشته است، پس هر کسی که مخلصانه و به حق داوری کند، خداوند او را از گزند مردم نجات میدهد و هر کس خود را در انظار مردم، خوب جلوه دهد در حالی که خدا میداند که در حقیقت چنین نیست، پس بدان که خداوند از بندگانش نمیپذیرد مگر عملی را که خالص برای کسب رضایت وی باشد وگرنه انسان از خزانههای رحمت الهی محروم خواهد ماند.[17]
2ـ درک کامل قضیه
قاضی باید قبل از این که در مورد قضیهای حکم صادر کند، جوانب مختلف آنرا کاملا بررسی کرده، پس از اطمینان یافتن به داوری بپردازد. چنان که عمربن خطاب به معاذ نوشت: وقتی قضیهای مطرح میشود، سعی کن آنرا کاملاً بفهمی. همچنین باری ابوموسی گفت: قاضی باید حق را طوری تشخیص دهد که شب و روز را از یکدیگر تشخیص میدهد. وقتی این سخن به گوش عمر رضی الله عنه رسید، گفت: ابوموسی راست میگوید.[18]
3ـ باید بر اساس شریعت اسلامی داوری نماید
و در این باره فرقی نمیکند که دو طرف دعوا، مسلمان باشند یا غیر مسلمان. چنان که زید ابن اسلم میگوید: زنی یهودی نزد عمربن خطاب آمد و گفت: پسرم مرده است و یهودیان معتقدند که من حقی در میراث او ندارم. عمر رضی الله عنه آنها را فراخواند و گفت: چرا میخواهید او را از حقش محروم سازید؟ گفتند: ما برای او حقی در کتاب خود نمیبینیم. عمر رضی الله عنه گفت: یعنی در تورات؟ گفتند: خیر, بلکه در «مشنات» عمر رضی الله عنه گفت: مشنات چیست؟ گفتند: کتابی است که دانشمندان ما آنرا تدوین کردهاند. عمر رضی الله عنه آنها را بد و بیراه گفت و فرمود: حق او را بدهید. [19]
4ـ مشورت گرفتن در قضایای پیچیده
چنان که عمر رضی الله عنه به یکی از قاضیان نوشت که در دین از کسانی که از خدا می ترسند، مشورت بگیر.[20]
و به شریح نوشت: اگر در قضایا با من مشورت بکنی به نظرم برایت بهتر خواهد بود.[21] خود ایشان خیلی به این مسأله اهمیت میداد و در کارها با دیگران مشورت مینمود. بنابراین شعبی میگوید: هر کس دوست دارد قضاوت کسی را ملاک قرار دهد، باید قضاوت عمر رضی الله عنه را ملاک قرار دهد چرا که او هیچ کاری را بدون مشورت دیگران انجام نمیداد.[22]
5ـ یکسان نگری
عمر رضی الله عنه به ابوموسی اشعری نوشت: در مجلس قضاوت و برخوردهایت با مردم مساوات برقرار کن. تا فرد قدرتمند به جانبداری تو امیدوار نگردد و فرد ضعیف و مستمند از عدالت تو مأیوس نشود.
همچنین به قاضیان خود نوشت که مردم را در اعطای حق، یکسان بدانید. بیگانه را همانند خویشاوند و خویشاوند را همانند بیگانه در نظر بگیرید.
چنان که یک مرتبه در میان ابی بن کعب و عمربن خطاب در مورد زمینی اختلاف پیش آمد. آنها زید بن ثابت را حکم قرار دادند و برای این منظور به خانه ایشان رفتند. زید با دیدن عمر رضی الله عنه از جا برخاست و گفت: امیرالمؤمنین! اینجا تشریف داشته باشید. عمر رضی الله عنه گفت: زید! تو در همین آغاز کار دچار خطا شدی؟ مرا با طرف دعوایم یکجا بنشان. آنگاه هر دو در کنار هم نشستند. [23]
6ـ جرأت بخشیدن به ضعفا
چنان که عمر رضی الله عنه به معاویه نوشت که فرد ضعیف و ناتوان را تقویت کن تا جرأت سخن گفتن بیابد و زبانش باز شود.[24]
7ـ رعایت حال مسافر
عمر رضی الله عنه به ابوعبیده نوشت که اگر یک طرف دعوا فرد مسافری بود باید هر چه سریعتر، به قضیه رسیدگی کنی و اگر چنان که به طول انجامید باید فرد مسافر از نظر مسکن و نفقه تأمین گردد. در غیر این صورت احتمال میرود که از حقش بگذرد و به موطن خویش بازگردد آنگاه قاضی باید جوابگوی تضییع حق او باشد.[25]
8ـ داشتن سعهی صدر
چنان که عمر رضی الله عنه به ابوموسی نوشت: «هنگام داوری عصبانی مشو و بر مردم خشم مگیر» و در چنین حالتی نباید قاضی به داوری بپردازد، زیرا بیم آن میرود که تحت شرایط روانی ویژهای نتواند حق را به صاحب آن برگرداند. چنان که عمر رضی الله عنه به ابوموسی نوشت که در حال عصبانیت داوری مکن.[26] همچنین قاضی شریح میگوید: هنگامی که عمر مرا به عنوان قاضی استخدام نمود، گفت: نباید در حال عصبانیت، حکم صادر کنی. [27]
و یکی از مواردی که به عصبانیت و تعجیل میانجامد، گرسنگی است. بنابراین عمر رضی الله عنه میگفت: قاضیان نباید در حال گرسنگی و تشنگی داوری کنند.[28]
9ـ پرهیز از رشوه و معاملاتی که به نوعی در روند قضاوت تأثیر گذار هستند
بنابراین عمر رضی الله عنه قضات را از تجارت و کار و بار در بازار و قبول هدیه و رشوه منع میکرد. چنان که به ابوموسی اشعری و همچنین قاضی شریح توصیه نمود که خود شخصاً وارد معامله با مردم نشوید و از پذیرفتن هدیه و رشوه جدا خودداری کنید. [29]
10ـ داوری بر اساس ظاهر امر
قاضی باید ظاهر کارها را ملاک قرار دهد و قضاوت کند و کاری به نیتها و درون مردم نداشته باشد. چنان که عمربن خطاب رضی الله عنه طی خطبهای خطاب به مردم گفت: ما قبلاً که رسول خدا زنده بود و از آسمان وحی نازل میشد، شما را با تأیید وحی میشناختیم ولی اکنون که رسول خدا وفات کرده و وحی آسمانی منقطع گردیده است. ما بر اساس رفتار ظاهرتان شما را میشناسیم یعنی کسانی که ظاهرا کار نیک انجام میدهند، ما آنها را دوست داریم و از نیکان به شمار میآوریم و کسانی که در ظاهر جز شر و بدی از آنها سراغ نداریم، آنها را انسانهای شرور شناخته و بدانها محبت نمیدهيم و آنان را دوست نمیداریم. زیرا فقط خداوند از اسرار درون بندگانش آگاه میباشد.[30]
11ـ سعی بر ایجاد صلح و آشتی
عمر رضی الله عنه میگفت: دو طرف دعوا را به صلح و آشتی وادار کنید، چرا که قضاوت دشمنی میآفریند. اگر با هم بر اساس موازین شرعی آشتی کردند که بهتر و اگر صلح و آشتی آنان مخالف با موازین شرعی بود، قاضی آنرا نقض نماید. همچنین فرمود: صلح در میان دو طرف دعوا جایز است مگر صلحی که منجر به تحریم حلال و یا تحلیل حرام باشد.[31]
به ویژه در مسایلی که حکم آنها برای قاضی زیاد روشن نیست باید میان طرفین صلح ایجاد نماید. چنان که عمربن خطاب به معاویه نوشت: تا وقتی که حکم مسألهای به روشنی برایت مشخص نیست یا طرفین دعوا، نسبت خویشاوندی با یکدیگر دارند، سعی کن میان آنان صلح و سازش ایجاد نمایی، چرا که صدور حکم قطعی به نفع یکی، باعث بروز کینه و دشمنی میشود.[32]
12ـ بازگشت به حق
اگر در مسألهای قاضی به خطای حکم سابق خود پی ببرد ناچار باید به آنچه حق تشخیص میدهد، برگردد. البته این بدان معنا نیست که باید بر اساس اجتهاد جدید خود حکمی را نقض نماید که بر اساس اجتهاد قدیم خود صادر کرده است، همان طور که قاضی دیگری نیز حق ندارد، حکم قاضی دیگری را گرچه آنرا اشتباه بداند نقض نماید. چنان که وقتی در زمان علی رضی الله عنه اهل نجران نزد او آمدند تا حکمی را نقض نماید، که عمر رضی الله عنه در حق آنان امضاء نموده بود، علی رضی الله عنه گفت: وای بر شما! حکم عمر رضی الله عنه غیر قابل نقض است و بسیار کامل میباشد.[33]
با این حال میبینیم عمر رضی الله عنه در بسیاری از مسایل از آراء سابق خود بر میگردد و به قضاوت خود نیز چنین توصیه میکند. چنان که به ابوموسی اشعری نوشت: مبادا چیزی تو را از بازگشت به حق مانع بشود بعد از این که به اشتباه خود پی بردی. چرا که حق اصل و قدیم است و چیزی آنرا از بین نمیبرد. و افزود که پیروی از حق بهتر از پیش روی در باطل است.[34]
بنابراین عمر رضی الله عنه در بسیاری از مسايل که قبلا در آنها حکمی صادر نموده بود، و به اشتباه خود در آن احکام پی برد، از رأی سابق خود برگشت. از جمله در پارهای از مسايل میراث. چنان که باری کسی به او گفت: شما در مورد این مسأله در فلان سال طوری دیگر قضاوت کردید؟ گفت: قضاوتی که شما میگویید در همان وقت اعتبار داشته، ولی اکنون قضاوت امروزی من معتبر است.[35]
13ـ اصل برائت
اصل بر برائت متهم گذاشته شود، مگر این که خلاف آن ثابت گردد. چنان که عبدالله بن عامر میگوید: ما چند نفر در سفری با هم بودیم. در اثناء راه، کیسهام را گم کردم. مردی در میان ما بود که همه به او ظنین شده بودیم، ولی او انکار میکرد. وقتی نزد عمربن خطاب رسیدیم، قضیه را با ایشان در میان گذاشتیم. گفت: همراهانتان چه کسانی بودند؟ وقتی آنها را برای او نام بردیم، ایشان نیز به کسی که ما مشکوک شده بودیم، ظنین شد. گفتم: دوست داری او را دست و پا بسته نزد شما بیاوریم؟ فرمود: چگونه درحالی که هنوز چیزی ثابت نکردهاید؟[36]
14ـ اجتهاد در جایی که نص وجود دارد جایز نیست
چنان که عمر رضی الله عنه در این باره گفت: باید مسايلی را که بر تو عرضه میشود با دقت بررسی کنی که آیا حکمشان در قرآن و یا سنت وجود دارد یا خیر؟ و اگر نه باید به مقایسهی امور پرداخت.[37] اینها مهمترین مواردی بود که یک قاضی باید به آنها متصف باشد.
15ـ تن دادن خود قاضیان به حکم صادره از جانب قضات
چنان که عمربن خطاب در زمان خلافت خود تن به داوری قضات میداد و قضاوت آنان را میستود و لو این که علیه خودش حکمی صادر میکردند.[38]
چنان که باری خلیفه اسبی را به قصد خرید از بادیه نشینی تحویل گرفت و بر پشت آن نشست. در این میان اسب آسیب دید. وقتی میخواست آنرا به صاحبش برگرداند، مرد بادیه نشین از پذیرفتن آن امتناع ورزید و خواهان قیمت آن شد. و سرانجام به شریح مراجعه کردند. شریح پس از شنیدن سخنان طرفین رو به عمر رضی الله عنه کرد و گفت: ای امیرالمؤمنین اسب از شما است مگر این که آنرا همان طور سالم برگردانی. عمر رضی الله عنه شادمان شد و گفت: آری! قضاوت این گونه است و دیری نگذشت که او را به عنوان قاضی کوفه راهی آن دیار نمود.[39]
وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين
منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي
سایت عصر اســـلام
IslamAgae.Com
---------------------------------
[1]- النظام القضائي، مناع القطان ص72، 73 .
[2]- مغني المحتاج (4/382)، النظام القضائي ص77 .
[3]- النظام القضائي ص77 .
[4]- عصر الخلافة الراشدة ص143 .
[5]- النظام القضائي ص76 .
[6]- عصر الخلافة الراشدة ص159 .
[7]- النظام القضائي ص74، عصر الخلافة الراشدة ص144 .
[8]- عصر الخلافة الراشدة ص145 .
[9]- همان ص145 .
[10]- موسوعة فقه عمربن الخطاب ص723، المغني (9/37).
([11]- نظام الحكم في الشريعة والتاريخ الإسلامي (2/102).
[12]- موسوعة فقه عمربن الخطاب ص723 .
[13]- همان: ص724 .
[14]- همان: ص724 .
[15]- همان: ص724 .
[16]- همان: ص724 .
[17]- اعلام الموقعین (1/85)
[18]- موسوعة فقه عمربن الخطاب ص725.
[19]- همان: ص725.
[20]- همان ص725 ؛ سنن بیهقی (10/112)
[21]- همان ص725، سنن البيهقي (10/110).
[22]- همان.
[23]- صحيح التوثيق في سيرة وحياة الفاروق ص259.
[24]- مجموعة الوثائق السياسية ص438.
[25]- همان ص438.
[26]- موسوعة فقه عمربن الخطاب ص726.
[27]- موسوعة فقه عمربن الخطاب ص726، المغني (9/79).
[28]- موسوعه فقه عمرو سنن البیهقی. (10/106)
[29]- همان: ص727.
[30]- بخاری ش 2641 و سنن بیهقی (10/125)
[31]- تاريخ المدينة (2/ 769) موسوعة فقه عمربن الخطاب ص727.
[32]- أعلام الموقعين (1/ 108).
[33]- سنن البيهقي (10/ 120) موسوعة فقه عمرص728.
[34]- أعلام الوقعين (1/ 85).
[35]- أعلام الموقعين (1/ 111) موسوعة فقه عمرص729.
[36]- موسوعة فقه عمرص729، المحلى (11/ 132).
[37]- اعلام الموقعین (1/85)
[38]- شهيد المحراب ص211.
[39]- عصر الخلافة الراشدة ص147، شهيد المحراب ص211.
|