سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322758
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 131   تعداد بازدید: 2710 تاریخ اضافه: 2010-03-25

مخارج خلیفه، آغاز تاریخ هجری و ملقب شدن وی به «امیرالمؤمنین»

بسم الله الرحمن الرحیم

 

1ـ مخارج خلیفه

از آن‌جا که مسأله‌ی خلافت، امری دینی و عبادی محسوب می‌شود، قطعا پاداش کسی که متولی این امر باشد و آن‌را به نحو احسن انجام دهد، بر عهده‌ی خداوند است. چرا که او به حساب نیکوکاران و بدکاران می‌رسد و پاداش عمل هر کدام را می‌پردازد. چنان که می‌فرماید:

« فَمَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ»الأنبياء: ٩٤

«هركس چيزي را از كارهاي شايسته و بايسته انجام دهد، در حالي كه ايمان داشته باشد (به خدا و پيغمبران و برنامه آسماني)، تلاش او ناديده گرفته نمي‌شود و (ناسپاس نمي‌ماند، و توسّط فرشتگان در نامه اعمالش) ما قطعاً آن‌را خواهيم نوشت».

البته آن‌چه‌ گفتیم مربوط به پاداش اخروی می‌باشد. اما در مورد پاداش دنیوی باید گفت که چون خلیفه به خاطر منافع امت اسلامی از منافع شخصی خود چشم‌پوشی کرده است، ناچار باید مخارج وی از بیت المال تأمین و قانون فقهی نیز چنین است که هر کس یا کسانی که به خاطر منافع دیگران نتوانند به امور شخصی خود رسیدگی نمایند مانند قضات، والیان و مفتیان باید هزینه‌های آن‌ها تأمین گردد.( السلطة التنفيذية (1/215).)

همچنین گفته‌اند: کسی که منافع او به خاطر منافع دیگران کساد می‌شود باید دو برابر به او عوض داد.( المبسوط (15/147، 166)، المغني (5/445))

وقتی که عمربن خطاب روی کار آمد، تا مدتی از بیت المال چیزی دریافت نمی‌نمود تا این که تجارت او کفاف زندگی او را نمی‌کرد و از این بابت در مضیقه افتاد. آن‌گاه اصحاب پیامبر را فرا خواند و به آن‌ها گفت: امر خلافت مرا مشغول ساخته، به نظر شما من برای امرار معاش خود چه کنم؟ عثمان بن عفان و سعید بن زید گفتند: از بیت المال بخور و به مهمانانت بخوران. عمر رضی الله عنه  رو به علی  رضی الله عنه  کرد و گفت: نظر تو چیست؟ علی  رضی الله عنه  گفت: به اندازه‌ی شام و نهار خود بردار. عمر رضی الله عنه  رأی علی را پذیرفت و از آن به بعد به اندازه‌ی شام و نهار خود از بیت المال استفاده می‌کرد. چنان که خودش در این مورد می‌گوید:

(إني أنزلت نفسي من مال الله بمنزلة قيم اليتيم، إن استغنيت عنه تركت، وإن افتقرت إليه أكلت بالمعروف).

«بیت المال به دست من مانند مال یتیمی است که به دست سرپرست او است. اگر به آن نیاز داشته باشم به مقدار نیاز خود از آن می‌خورم و اگرنه صرف نظر خواهم کرد».( الخلافة الراشدة د. يحيى اليحيى ص270.)

در روایتی دیگر آمده است که خطاب به جمعی از صحابه گفت: به نظر شما چقدر از این مال برای من حلال است؟ آن‌ها گفتند: امیر المؤمنین بهتر می‌داند. گفت: اگر می‌خواهید شما را از آن باخبر می‌سازم. سپس گفت: مرکبی که سوار بر آن به حج یا عمره بروم و لباس مخصوص زمستان و لباس مخصوص تابستان و خوراک بچه‌هایم و حقوقی که به یک مسلمان عادی می‌رسد. زیرا من هم یکی از مسلمانانم. معمر می‌گوید: مرکبی که ایشان از آن اســـتفاده می‌کرد عـــبارت بود از یک نفر شتر.( مصنف عبد الرزاق ش 20046 به نقل از: السلطة التنفيذية.)

آری عمرفاروق برای حکام بعد از خود، الگوی برتری در ادای امانت ارائه داد. چنان که ابوداود از مالک بن اوس بن حدثان روایت می‌کند که روزی عمربن خطاب، طی سخنانی پیرامون مال غنیمت فرمود: من بیش از شما در آن حقی ندارم و هیچ کدام از ما بیش از دیگران حق دار نیست. مگر این که هر یک از ما بر اساس کتاب خدا دارای جایگاه ویژه‌ی خود هستیم. و افزود که رسول خداص این مال را تقسیم می‌نمود و سوابق و میزان مصیبت و نیاز افراد را مدنظر قرار می‌داد.( سنن أبي داود ش 2950)

از ربیع بن زیاد حارثی روایت است که با وفدی نزد عمر رضی الله عنه  رفت. عمر رضی الله عنه  از قیافه و فصاحت او خوشش آمد. همان جا برای عمر رضی الله عنه  غذایی آوردند که زیاد گوارا نبود. ربیع گفت: ای امیرالمؤمنین! تو شایسته‌ای که غذای گوارا بخوری و لباس نرم بپوشی و مرکب خوبی سوار شوی. عمر رضی الله عنه  با شلاق خود ضربه‌ای بر سر ربیع وارد کرد و گفت: با این سخنانت نمی‌خواستی خدا را راضی کنی بلکه هدفت اين بود که در دل خلیفه جا پیدا نمایی. و افزود که من می‌دانم در تو خوبیهای فراوانی وجود دارد. ولی آیا می‌دانی مثال من و این‌ها چیست؟ او گفت: خیر نمی‌دانم. عمر رضی الله عنه  گفت: مانند این است که گروهی به سفر بروند و مخارج راه خود را به دست یکی از میان خود بسپارند تا به طور مساوی برای هزینه‌های همه صرف کند. آیا جایز خواهد بود که او خود را بر دیگر رفیقان خود ترجیح دهد؟ مرد گفت: خیر. گفت: پس همین است مثال من و رعیتم.( محض الصواب (1/383)، الطبقات الكبرى (3/280، 281).)

علما از خلال عملکرد رسول خداص و خلفای راشدین مجموعه‌ای احکام پیرامون مخارج خلیفه استنباط نموده‌اند از جمله این که:

الف- برای خلیفه جایز خواهد بود در مقابل مسئولیتی که به عهده او گذاشته شده است حقوقی از بیت المال دریافت نماید. چنان که نووی، ابن العربی، بهوتی و ابن مفلح به جواز این امر تصریح نموده‌اند.( روضة الطالبين (11/137).)

ب- ابوبکر و عمرب مخارج خود را از بیت المال تهیه می‌کردند.

ج- برداشتن هزینه‌های خود از بیت المال در واقع به خاطر اشتغال آن‌ها در امور مسلمین می‌باشد.

د- و این امر برای خلیفه جائز است حتی اگر به آن نیازی نداشته باشد.

حتی برخی گفته‌اند: برداشتن هزینه‌ی خود بهتر از برنداشتن آن است، زیرا با برداشتن، بهتر می‌تواند خدمت رسانی کند، چرا که خود را موظف می‌داند.( شرح مسلم، نووی. (7/137).)

 

2ـ آغاز تاریخ هجری

تاریخ هجری گام فرهنگی مهمی بود که برداشته شد و اولین کسی که آن‌را تصویب نمود، عمربن خطاب  رضی الله عنه  بود. در این مورد روایات مختلفی وجود دارد. از جمله این که میمون بن مهران می‌گوید: نزد عمر رضی الله عنه  سندی آوردند که سر رسید آن ماه شعبان نوشته شده بود. عمر رضی الله عنه  پرسید که مراد از شعبان، شعبان سال گذشته یا سال آینده یا شعبان کنونی است؟ سپس سران صحابه را جمع کرد و گفت: برای مردم تاریخی مقرر کنید تا بر اساس آن امور و معاملات خود را تنظیم بکنند. یکی از حاضرین گفت: از تاریخ رومی‌ها استفاده کنید. گفتند: تاریخ آن‌ها طولانی است زیرا آغازش از زمان ذوالقرنین می‌باشد.

دیگری پیشنهاد داد که از تاریخ فارس استفاده کنید اما حاضرین نپذیرفتند و گفتند: تاریخ آن‌ها با سر کار آمدن هر پادشاهی تغییر می‌کند. سپس همه به تاریخ هجرت رسول خدا از مکه به مدینه اتفاق کردند و آن‌را سرآغاز تاریخ اسلامی قرار دادند.( محض الصواب (1/316)، ابن الجوزي ص69)

و از عثمان بن عبیدالله روایت است که سعید بن مسیب گفت: عمربن خطاب سران مهاجرین و انصار را جهت تعیین تاریخ اسلامی جمع کرد. آن‌گاه علی رضی الله عنه  به او پیشنهاد داد آغاز تاریخ اسلامی را از هجرت رسول خدا مقرر نماید. بنابراین عمر رضی الله عنه  پذیرفت و هجرت رسول خدا رضی الله عنه  را سرآغاز تاریخ اسلامی تعیین کرد. (المستدرك (3/14) ذهبي نیز با وی موافقت نموده‌ و آن‌را صحیح اعلام داشته‌اند)

از سعید بن مسیب روایت شده‌ که‌ گفت: نخستین کسی که‌ تاریخ اسلامی را اعلام داشت عمربن خطاب بودند که‌ بعد از دو سال و نیم از خلافتش بنا به‌ مشورت علی بن ابی‌طالب آن‌را تعیین نمود. ابوزناد می‌گوید: عمر در خصوص آغاز تاریخ با اصحاب به‌ مشورت نشست و در نهایت روی تاریخ هجری اتفاق نظر یافتند.

 اما این که چرا از ماه محرم آغاز کردند در حالی که رسول خداص در ماه ربیع الاول هجرت کرده بودند؟

در این‌باره ابن حجر می‌گوید: در مورد آغاز تاریخ اسلامی چهار چیز پیش روی صحابه بود که عبارتند از: میلاد رسول خدا، مبعث، هجرت و وفات ایشان. از تعیین میلاد و مبعث به خاطر اختلاف نظر در مورد تاریخ دقیق وقوع آن‌ها، صرف نظر کردند و تاریخ وفات آن حضرت را به خاطر این که یادآور خاطره‌ی تلخی بود نیز تعیین نکردند. بنابراین بهترین گزینه برای این منظور هجرت آن حضرت بود. و چون رسول خداص پس از بیعت عقبه‌ی دوم و در آغاز ماه محرم اراده‌ی هجرت نمود، ماه محرم را آغاز سال هجری قرار دادند.( فتح الباري (7/268)،

 

3ـ لقب یافتن عمر به امیرالمؤمنین

بعد از این که ابوبکرصدیق که مسلمانان او را خلیفه رسول خداص می‌خواندند، وفات یافت، و عمر رضی الله عنه  سرکار آمد، مسلمانان گفتند: اگر بگوییم خلیفه‌ی خلیفه‌ی رسول خدا و به همین منوال برای هر یک از خلفای بعدی کلمه‌ی خلیفه را بیفزاییم، این لقب طولانی و غیر قابل تلفظ خواهد بود. پس بیایید برای خلفای خود لقبی تعیین کنید که همه با آن صدا بزنند. بعضی از صحابه گفتند: ما مؤمنین هستیم و او امیر ما است. بدین ترتیب او را امیرالمؤمنین خواندند و عمر رضی الله عنه  اولین کسی بود که با این لقب ملقب گردید. الطبقات الكبرى: ابن سعد (3/281)، محض الصواب (1/311).

و در روایتی از ابن شهاب آمده است که عمربن عبدالعزیز از ابوبکر بن سلیمان بن ابی خیثمه پرسید: هنگامی که ابوبکر خلیفه مسلمانان بود می‌نوشتند: ابوبکر خلیفه‌ی رسول خدا و بعد از این که عمر رضی الله عنه  سرکار آمد می‌نوشتند عمر رضی الله عنه  خلیفه‌ی ابوبکر. و بعداً چطور شد که نوشتند: امیرالمؤمنین! ابوبکربن سلیمان گفت: از شفاء (مادربزرگم) که از زنان مهاجر بود شنیدم که می‌گفت: عمر رضی الله عنه  نامه‌ای به استاندار عراق نوشت تا دو نفر از بهترین‌های اهل عراق را نزد او بفرستد. استاندار عراق لبید بن ربیعه و عدی بن حاتم را فرستاد. آن‌ها به مدینه آمدند و مرکبهای خود را کنار مسجد بستند و وارد مسجد شدند. در آن‌جا با عمرو بن عاص روبرو شدند و گفتند: به امیرالمؤمنین خبر بده که ما آمده‌ایم. عمرو نزد عمر رضی الله عنه  رفت و گفت: السلام علیکم یا امیرالمؤمنین! عمر رضی الله عنه  گفت: این لقب را از کجا آورده‌ای؟ عمرو گفت: هم اکنون لبید بن ربیعه و عدی بن حاتم آمدند و به من گفتند: به امیرالمؤمنین خبر بده که ما آمده‌ایم. من گفتم: به خدا شما لقب خوبی گفتید. او امیر است و ما مؤمنین هستیم. بدین صورت از آن روز به بعد، در نامه‌ها، امیرالمؤمنین می‌نوشتند. المستدرک 3/81 و ذهبی آن‌را صحیح دانسته است.

و در روایتی آمده است که عمربن خطاب، به مسلمانان گفت: شما مؤمنین هستید و من امیر شما هستم. بر اساس این روایت، خود ایشان اولین کسی بود که این لقب را برای خود تعیین کرد. به هر حال نخستین کسی که با این لقب صدا زده شد، عمربن خطاب بود و سایر صحابه نیز این لقب را برازنده‌ی او دانستند و خیلی سریع در همه جا پیچید. محض الصواب (1/312).

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی



سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان