سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

20 آبان 1403 08/05/1446 2024 Nov 10

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7311112
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 13   تعداد بازدید: 7822 تاریخ اضافه: 2017-01-08

سلسله مقالات بدعت بازنگری در فهم نصوص شماره ی (9): از اصول و قواعد اهل سنت در فهم نصوص شرعی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله مقالات بدعت بازنگری در فهم نصوص شماره ی (9):

از اصول و قواعد اهل سنت در فهم نصوص شرعی

اسلام، با قواعدی واضح برای فهم نصوص شرعی آمده است تا کسی دچار لغزش نشود و فهم هیچکس به گمراهی نرود.

 

این قواعد، تکیه ‌گاهی اساسی برای صحت استدلال است و کسی نمی ‌تواند به شناخت منظور الله و رسولش صلی الله علیه وسلم دست یابد مگر پس آنکه فهمش از ادله ی کتاب و سنت، درست باشد.

 

آرا و اندیشه ‌های باطل و گمراهی ‌ها به وجود نیامده اند مگر به دلیل فهم اشتباه و نادرست.

اگر قرار بود نصوص شرع به دست مردم سپرده شود تا هرکس بر حسب فهم و عقل خود آن را تفسیر کند بی ‌شک مردم دچار اشتباه و یاوه ‌سرایی می ‌شدند. به همین سبب باید اصول علمی ثابتی وجود داشته باشد تا در فهم نص به آن پایبند باشیم.

 

برخی از این اصول عبارتند از:

نخست: وجوب رجوع به روش و منهج سلف صالح در فهم نصوص شرعی:

شاید کسی بگوید: چرا باید از فهم سلف صالح ـ نه دیگران ـ در فهم نصوص پیروی کنیم؟! آیا آن ‌ها هم بشری مانند دیگر انسان ‌ها نیستند؟ بنابراین چرا باید تنها از آن ‌ها پیروی شود؟!

 

یا چنانکه امروزه بسیاری از نویسندگان می‌ گویند: آنان مردانی بودند و ما نیز مردانی هستیم.

می ‌گوییم: سلف صالح ویژگی ‌هایی داشتند که در دیگر افراد این امت وجود ندارد. آنان نماینده ی فهم صحیح و تطبیق عملی کتاب و سنت هستند. از سوی دیگر ادله ی شرعی بسیاری از جهات مختلف دال بر وجوب بازگشت به فهم سلف صالح در تفسیر کتاب و سنت وجود دارد، از جمله:

 

1.    الله متعال کسانی را که با روش و منهج آنان به مخالفت برخیزند به عذاب دردناکی تهدید نموده است: {و هرکس پس از آنکه راه هدایت برایش آشکار شد با رسول به مخالفت برخیزد و غیر راه مؤمنان در پیش گیرد، ما او را به آنچه پيرو کرده؛ واگذاريم و او را به جهنم در افکنيم و چخ بد جايگاهی است}[1].

2.     

بنابراین هرکس در فهم [نصوص] راهی دیگر جز راه مؤمنان را در پیش گیرد وعیدِ عذاب دردناک متوجه او خواهد شد، و نخستین کسانی که مصداق «سبیل المؤمنین» - راه مومنان - هستند، به نص قرآن، مؤمنانِ نخستین یعنی صحابه رضی الله عنهم می‌ باشند چنانکه می ‌فرماید: {و پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار و کسانی که به نيکی از آنان پيروی کردند، الله از آنها خشنود گشت و آنها هم از او خشنود گشتند و برای آنان باغهايی - از بهشت - آماده کرده است که نهرها از زیرشان جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند، اين کاميابی بزرگ است}[2].

 

عمر بن عبدالعزیز رحمه الله می‌ گوید: "رسول الله صلی الله علیه وسلم و والیان امرِ پس از ایشان سنت‌ هایی را گذاشته ‌اند که پایبندی به آن، پیروی از کتاب الله و تکمیل طاعت پروردگار و نیرویی برای دین الله است که هیچ ‌یک از مردمان نمی ‌تواند آن را تغییر یا تبدیل کنند یا نظری بر خلاف آن داشته باشند. هرکس با آن ره جوید هدایت یافته، هرکس از آن یاری بگیرد، پیروز گشته، هرکس آن را ترک کند از راهی به جز راه مؤمنان پیروی کرده و الله او را به همان سویی که رفته وا می گذارد و به جهنمش واصل خواهد کرد و بد عاقبتی خواهد داشت"[3].

 

3.    رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور به تبعیت از آنان داده و امر به سیر بر منهج آنان نموده است، ایشان صلی الله علیه وسلم فرموده اند: "پس بر شماست تبعیت از سنت من و سنت خلفای راشدین مهدیین؛ با بن دندان آن را محکم گیرید"[4].

ابن قیم رحمه الله می‌ گوید: "رسول الله صلی الله علیه وسلم سنت اصحابش را همراه با سنت خودشان یکجا ذکر نموده اند و چنانکه به پیروی از سنت خود امر نموده به پیروی از سنت آنان نیز دستور داده اند و چنان در این مورد مبالغه نموده اند که دستور داده اند تا آن را با بن دندان ‌ها محکم بگیرند"[5].

 

از حذیفه رضی الله عنه نقل است که فرمود: "ای جمع قاریان! تقوای الله را پیشه کنید و راه کسانی که پیش از شما بودند را در پی گیرید؛ سوگند می خورم که اگر از آن پیروی کردید راهی طولانیی را سبقت جسته ‌اید و اگر آن را ترک کردید و به چپ و راست رفتید، به گمراهی دور و درازی دچار شده ‌اید"[6].

أسيرُ خلفَ رِكابِ النُّجبِ ذا عَرَجٍ *** مُؤملاً كشفَ ما لاقيتُ من عِوَجِ

فإن لحقتُ بهم من بعد ما سبقوا *** فكَمْ لرب الورى في ذاك من فرجِ

وإن بقيْتُ بظهرِ الأرض منقطعاً *** فما على عَرَجٍ في ذاك من حَرَج

ترجمه: به دنبال رکاب نجیبان مورد اعتماد سیر می کنم

به امید پیدا کردن کجی هایی که با آن برخورد می کنم

پس اگر به آنان که سبقت گرفته اند برسم

پس پروردگار جهانیان چه قدر در این فرج و گشایش قرار داده است

و اگر بر زمین بدون ارتباط با آنان باقی بمانم

پس به خاطر گمراه شدن در آن حق اعتراضی نیست

 

4.    سلف صالح، بهترینِ این امت بودند و از نظر علم و عمل برترینِ آنان اند. رسول الله صلی الله علیه وسلم می ‌فرمایند: "بهترینِ مردم قرن من هستند، سپس کسانی که در پی آن‌ ها بیایند، سپس کسانی که در پی آن ‌ها بیایند"[7].

ابن تیمیه رحمه الله می‌ گوید: "برای کسی که در کتاب و سنت و آنچه مورد اتفاق اهل سنت و جماعت است، تدبر نماید، به طور حتم مشخص خواهد شد که بهترین نسل‌ های این امت در اعمال و اقوال و اعتقاد و دیگر فضائل، نسلِ اول این امت – قرن اول – هستند، سپس کسانی که پس از آنان بیایند، سپس کسانی که پس از آن‌ ها بیایند؛ چنانکه از رسول الله صلی الله علیه وسلم از چند جهت ثابت شده است و اینکه آنان در هر فضیلتی از جمله علم و عمل و ایمان و عقل و دین و بیان و عبادت، بهتر از خَلَف هستند. آنان در بیان [الفاظِ] مشکل، بر دیگران اولویت دارند. این سخن را تنها کسی رد می ‌کند که ضروریات اسلام را نپذیرد و با وجود علم، گمراه شده باشد. چه زیبا ست سخن شافعی رحمه الله که در رساله ‌اش که می ‌گوید: آنان در هر علمی و در عقل و دین و فضیلت و هر سببی که با آن علمی به دست آید یا هدایتی حاصل شود از ما برترند و رأی آنان برای ما بهتر از رأی و نظر ما برای خودمان است"[8].

 

5.    چنگ زدن به راه و روش آنان سببِ نجات در هنگام فتنه‌ ها و اخلافات و تفرقه هاست؛ از عبدالله بن عمرو رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: "بنی اسرائیل به هفتاد و دو فرقه متفرق گردیدند و امت من بر هفتاد و سه فرقه پراکنده خواهند شد؛ تمام آن ها در آتش‌ اند جز یک گروه.

6.     

گفتند: ای رسول الله! آن کدام است؟

فرمودند: آنچه که من و اصحابم بر آن هستیم"[9].

و این نشان می‌ دهد که جدا کننده ی راه حق از باطل، پیروی از صحابه در راه و روش آنان است.

 

7.    آنان آگاه ‌تر از دیگران به مراد الله تعالی و مراد رسولش صلی الله علیه وسلم هستند و این یکی از مهم‌ ترین ویژگی‌ های آنان است که باعث می ‌شود راه و روش آنان بر دیگران مقدم باشد.

زیرا (الله تعالی آنان را به داشتن ذهنی روشن، فصاحت زبان، وسعت علم، آسانی دریافتِ علم، ادراک نیک و سرعت فهم آن، حسن نیت و تقوای پرورگار متعال، ویژگی داده بود.

چرا که عربی زبانِ آنان بود و معانی صحیح آن در فطرت و عقل ‌شان متمرکز بود و نیازی به نگاه در سند و حال راویان و علل حدیث و جرح و تعدیل و قواعد اصول و اوضاع اصولیان نداشتند؛ بلکه از تمام این ها بی‌ نیاز بودند و تنها به دو امر نیاز داشتند:

نخست اینکه: الله متعال و رسولش چنین گفته ‌اند.

و دوم آنکه: معنای آن چنین و چنان است.

آنان در هر دو مورد ذکر شده بخت و نصیت بیشتری از دیگران دارند، چرا که توان و نیروی شان بر آن دو متمرکز بود)[10].

آنان بیش از دیگران به فهم نصوص و معانیِ آن نزدیک بودند؛ زیرا قرآن به زبان خودشان بر آنان نازل می‌ شد[11] و نبی صلی الله علیه وسلم نیز در میان ‌شان حضور داشتند و آنچه را نازل می ‌شد برای آن ها بیان می‌ نمود و آنچه را که در مسائل مختلف دین در فهمش دچار مشکل می ‌شدند، برایشان روشن می ‌ساختند.

 

آنان ـ چنانکه ابن تیمیه رحمه الله می‌ گوید ـ "لفظ قرآن و معنایش" را از رسول الله صلی الله علیه وسلم فرا گرفتند[12].

 

پس نصوص معانی قرآن و قواعد و ضوابط آن را فرا گرفتند و رسول الله صلی الله علیه وسلم آنان را بر دینی استوار و محکم و بر راهی روشن و واضح که هیچ خفا و ابهامی در آن نبود ترک گفتند؛ "شما را بر سپیدیی رها کردم که شبش همانند روزِ آن است و بعد از من کسی از آن به بیراهه نمی رود مگر هلاک شونده"[13].

 

بنابراین هر آنچه که معنایش مبهم، یا مشکل و یا مشتَبَه است، بیان و توضیح آن در علم اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم موجود است.

 

عمر بن الخطاب رضی الله عنه به ابن عباس رضی الله عنهما فرمود: (چگونه این امت دچار اختلاف خواهد شد درحالی که رسولش یکی و قبله‌ اش هم یکی است؟!

ابن عباس رضی الله عنهما گفتند: ای امیر مؤمنین! قرآن بر ما نازل شد و ما آن را خواندیم و دانستیم درباره ی چه نازل شد و همانا پس از ما مردمی خواهند آمد که قرآن را می ‌خوانند اما نمی ‌دانند درباره ی چه نازل شده است و در نتیجه درباره ی آن رأی و نظری خواهند داد و از آنجایی که هرکس در آن نظری دارد دچار اختلاف می ‌شوند و هرگاه دچار اختلاف شدند، با هم به نبرد برخواهند خواست..)[14].

شاطبی رحمه الله می ‌گوید: (به همین سبب، برای تمام کسانی که در دلیل شرعی می‌ نگرند واجب است آنچه را پیشینیان از آن فهمیده‌ اند مراعات کنند و عمل آنان به دلیل را در نظر بگیرند، چرا که آنان شایسته ‌تر به صواب و راسخ ‌تر در علم و عمل بودند)[15].

 

حافظ ابن رجب حنبلی رحمه الله می ‌گوید: (پس علمِ نافع در میان تمام این علوم: ضبط نصوص کتاب و سنت و فهم معانی آن و مقید ماندن به چیزی است که از صحابه و تابعین و تابعِ تابعین درباره ی معانی قرآن و حدیث نقل شده و همچنین آنچه درباره ی سخن شان در مسائل حلال و حرام و زهد و رقائق و معارف و دیگر علوم از آنان نقل روایت شده است)[16].

 

حافظ ابن عبدالهادی رحمه الله می ‌گوید: (جایز نیست در آیه یا سنت تأویلی از نو ساخته شود که در دوران سلف نبوده و سلف آن را نمی‌ شناند و برای امت تبیین نکرده‌ اند؛ زیرا این به طور غیر مستقیم به معنای آن است که آن‌ ها حق را ندانسته و آن را گم کرده‌ اند و این معترضِ متأخر به سویش هدایت شده است)[17].

 

ابن تیمیه رحمه الله می گوید: (هرکس قرآن یا حدیث را تفسیر کند و تأویلش مخالف با تفسیر معروف از صحابه و تابعین باشد بر الله دروغ و افترا بسته و در آیاتش الحاد ورزیده است و سخن را از جایگاهش تحریف کرده؛ این عمل باز کردن دروازه ی زندقه و الحاد است و بطلان این کار به طور واضح در دین اسلام معلوم است)[18].

 

اما این سؤال که سلف نیز بشری غیر معصوم بودند پس چرا ما به تبعیت از آنان ملزم باشیم؟

جواب: معصومیت در منهج است نه در اشخاص، پس افراد غیر معصوم هستند اما منهجی که بر آن قدم نهادند معصوم است و در آن هیچ خللی نیست و نقصی ندارد؛ زیرا امت بر ضلالت و گمراهی جمع نمی شود. خلاصه ی منهج آنان تبعیت از کتاب و سنت، عدم اعتراض با آن دو به خاطر آرا و نظرات دیگران و اعتماد بر اساس لغت عربی در فهم این دو اصل است.

 

دوم: بازگشت به زبان عربی در فهم منظور کلام الله و کلام رسولش صلی الله علیه وسلم:

اراده ی الله متعال بر این بود که آخرین رسالتش به سوی بشریت به زبان عربی باشد:

-         {ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم؛ باشد که بیندیشید}[19].

-         {کتابی که آیات آن به روشنی بیان شده است؛ قرآنی به زبان عربی برای مردمی که می‌ دانند}[20].

-         {ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم؛ باشد که بیندیشید}[21].

-         {و پيش از آن، کتاب موسی پيشوا ورحمت بود و اين – قرآن – کتابی است تصديق کننده، که به زبان عربی است تا کسانی که ستم کردند را بيم دهد و برای نيکوکاران بشارتی باشد}[22].

شاید یکی از جنبه‌ های حکمت در نازل شدن قرآن به زبان عربی، این باشد که زبان عربی در پلکان زبان‌ های بشری از لحاظ وسعت الفاظ و بسیار بودن اسلوب نظم، در اوج خودش قرار دارد، به گونه ای که این زبان، شایسته ‌ترین لغت در حمل معانی و توانا ترین آن ها برای ادای آن باشد.

 

قرآن در واژه‌ های خود و در ترکیب آن واژه‌ ها و در روش ‌ها و معانیش، عربی است.

پس معانی کتاب الله موافق با معانی کلام عرب است، همانطور که واژه‌ های آن نیز موافق با واژه‌ های عربی است. به همین دلیل کسی نمی ‌تواند کلام الله و رسولش را بفهمد مگر از جانب زبان عربی.

 

شاطبی رحمه الله می‌ گوید: (بنابراین برای کسی که در شریعت می‌ نگرد و در اصول و فروع آن سخن می‌ گوید ... درست نیست که در هیچ موردی از آن سخن بگوید مگر آنکه خود عربی باشد یا مانند عرب به زبان عربی آگاه باشد ... و اگر در آن درجه نیست کافی است در فهم معانی قرآن راه تقلید – از اهل علم – را در پیش گیرد و شایسته نیست بدون پرسش از اهل علم به فهم خودش حسن ظن داشته باشد)[23].

سلف و کسانی که بر روش آنان بودند برای فهم معانی کتاب و سنت به نظم و نثر سخن عرب استدلال می‌ کردند.

 

ابن تیمیه رحمه الله می‌ گوید: (شناخت زبان عربی که با آن مورد خطاب قرار گرفته ‌ایم در فهم منظور الله و رسولش به ما کمک می ‌کند و همچنین برای شناخت دلالت الفاظ بر معانی آن ها؛ چرا که عموم گمراهی اهل بدعت به این دلیل بود که آنان سخن الله و رسولش را بر معنایی حمل می‌ کردند که به ادعای شان دال بر آن بود درحالی که چنان نبود)[24].

برای همین حسن بصری رحمه الله می‌ گوید: (ندانستن عربی آنان را هلاک کرد؛ آن را بر غیر تأویلش، تأویل می‌ کنند)[25].

 

امام شافعی رحمه الله می‌ گوید: (مردم دچار جهل و اختلاف نشدند مگر به سبب ترک زبان عربی و میل به زبان ارسطو)[26].

 

بنابراین، کسی که می ‌خواهد کتاب الله را بفهمد، باید آن را از جهت زبان عربی بفهمد و راهی برای فهم آن جز این جهت وجود ندارد[27].

 

امام مالک رحمه الله می‌ گوید: (کسی را نزد من نیاورند که به زبان عربی آگاه نیست و کتاب الله را تفسیر می ‌کند مگر آنکه او را عبرت دیگران می‌ گردانم)[28]!

 

و از مجاهد رحمه الله روایت است که فرمود: (برای کسی که به الله و آخرت ایمان دارد حلال نیست که در کتاب الله سخن بگوید مگر آنکه به زبان عربی آگاه باشد)[29].

 

ابوعبید می‌ گوید: از اسمعی شنیدم که می‌ گفت: از خلیل بن احمد شنیدم که به نقل از ایوب سختیانی رحمه الله گفت: (عموم کسانی که در عراق، زندیق شدند به دلیل علم و دانش کم آنان نسبت به عربی بود)[30].

 

عدم علم و آگاهی از زبان عربی باعث اشتباه کردن در فهم منظور الله و روسولش صلی الله علیه وسلم می‌ شود؛ به عنوان مثال:

 

قول کسانی که با استدلال به این آیه ادعا کرده ‌اند مرد می ‌تواند نُه زن داشته باشد: {فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَىٰ وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ}[31] ترجمه: پس هرچه از زنان که شما را پسند افتاد، دو یا سه یا چهار، به همسری گیرید.

 

یعنی جمع بین چهار با سه و دو می‌ شود نُه!!

قرطبی رحمه الله می ‌گوید: (و تمام این ها به دلیل جهل به زبان... زیرا الله متعال عرب را با فصیح ‌ترین لغات مورد خطاب قرار داده و ممکن نیست که عرب واژه ی «نُه» را کنار بگذارد و بگوید: دو و سه و چهار!!

و همچنین عرب این را زشت می ‌داند که کسی بگوید: به فلانی چهار، شش و نُه بده!! و نگوید هجده)[32].

بر این اساس، منظور آیه، داشتن حق انتخاب از بین این اعداد است نه جمعِ آن و اگر منظورِ آن جمع بود می‌ گفت: نُه، و جمله‌ای طولانی‌ و ناواضح را نمی ‌گفت[33].

همچنین ادعای کسانی که گمان می‌ کنند تنها گوشت خوک حرام است نه چربیِ آن؛ زیرا قرآن تنها گوشتِ آن را حرام کرده نه چربی اش را: {حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ}[34] ترجمه: مردار و خون، و گوشت خوک بر شما حرام گردید.

اما اگر می‌ دانستند که در زبان عربی، واژه ی لَحم - گوشت - بر شَحم – چربی –  نیز اطلاق می ‌شود بر خلاف شحم که بر گوشت اطلاق نمی شود؛ چنین نمی‌ گفتند[35].

همچنین کسانی که ادعا کرده اند معنای این سخن الله متعال که می ‌فرماید: {فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ}[36] ترجمه: پس پنداشت که ما هرگز بر او تنگ نمی گيريم.

یعنی آنکه از ما بگریزد. اما اگر می‌ دانستند که معنی «نقدر» یعنی «در تنگا قرار می ‌دهیم» است چنین اشتباهی نمی ‌کردند.

و همچنین اعتقاد بعضی‌ ها که «رجالا» در آیه ی سوره ی حج {يَأْتُوكَ رِجَالًا}[37] ترجمه: (پیاده به نزدت آیند) به معنای «مردان» است؛ به همین دلیل این آیه را در تعویذ‌هایی برای دختران می ‌نوشتند تا مردان به خواستگاری آنان بیایند و ازدواج کنند!! درحالی که معنای {رِجَالٗا} در این آیه، یعنی پیاده آمدن است.

 

شاطبی رحمه الله درباره ی حال کسانی که قرآن را بدون علم تفسیر می ‌کنند، می ‌گوید: (سخن آنان بر اساس حدس و تخمین در قرآن و سنت است که به زبان عربی می باشد همراه با بی‌ توجهی ‌شان به زبان عربی که قرآن و سنت به وسیله ی آن فهمیده می‌ شود، باعث می‌ گردد بر اساس آنچه خود می‌ دانند و به آن معتقدند در شریعت سخن بگویند و به مخالفت با راسخان در علم بپردازند؛ آنان به سبب گمان خوبی که به خود دارند فکر می‌ کنند از اهل اجتهاد و استنباط هستند، درحالی که چنین نیست.

 

چنانکه از یکی از آن‌ ها نقل است که از او درباره ی این سخن الله متعال پرسیده شد: {رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ}[38] ترجمه: بادی که در آن سرمای بسیار شدید است.

 

او گفت: منظور همین صرصر ـ یعنی جیرجیرک ـ است!)[39].

سوم: رجوع به اصول و قواعدی که سلف برای فهم نصوص قرار داده‌ اند:

سلف ـ رحمهم الله ـ مبانی و قواعدی داشتند که در فهم نصوص شرعی بر اساس آن حرکت می‌ کردند. نخستین کسی که این قواعد را جمع‌ آوری و تبیین نمود و به شرح آن همت نهاد، امام شافعی رحمه الله در کتابش «الرسالة» بود که بذر و اساس دیگر کتاب‌ هایی است که پس از آن در علم (اصول فقه) نگاشته شد.

این علم به جمع ‌آوری قواعدی می ‌پردازد که استنباط احکام شرعی را از کتاب و سنت نظام ‌مند می ‌کند و دلیل هجوم پی در پی اصحاب بدعت «بازنگری در قرائت نصوص» به امام شافعی و کتاب الرساله ی وی نیز همین است. آرکون درباره ی امام شافعی و کتاب الرسالة می‌ گوید: "او در زندانی کردن عقل اسلامی درون دیوار یک روش مشخص، نقش داشت"[40].

 

او درباره ی محدود ساختن منابع تشریع اسلامی به: قرآن و سنت و اجماع و قیاس توسط امام شافعی می ‌گوید: (این همان فریب بزرگی بود که زمینه را برای شیوع آن توهم بزرگ مبنی بر اینکه شریعت دارای اصلی الهی است، فراهم کرد)[41].

 

امام شافعی در نزد جابری: (بزرگ ‌ترین قانون ‌گزار عقل عربی است)؛ زیرا باعث گردید: (نص، منبعِ اساسیِ قدرتمند عقل عربی و عملکرد آن شود)[42].

 

اما شرفی به وضوح می ‌گوید: (امروزه هرگز قابل قبول نیست که به روش اصولی شافعی پایبند بمانیم؛ زیرا فهم کتاب و سنت بر اساس روش فهم شافعی و تأویل او تنها به افتادن در یک باتلاق منهجی منجر می ‌شود که سلف با آن روبرو نبوده ‌اند)[43].

 

اصحاب این مدرسه خواستار قواعدی جدید برای اصول فقه هستند.

جابری می‌ گوید: (همانا می‌ خواهیم اندیشه ی مجتهدانی که واقعاً قصد تجدید و نوآوری دارند و عملا احساس می‌ کنند چنین کاری ضروری است را به خودِ قواعد اصول جلب کنیم، تا آن را به هدف رسیدن به روشی جدید که با پیشرفت موجود هماهنگ باشد، بازسازی کنیم)[44].

او در توجیه دعوتِ خود به تغییر علم اصول فقه می ‌گوید: (چیزی مانع از آن نیست که قواعد منهجی دیگری را که می ‌تواند حکمت از تشریع را در دورانی مشخص به روشی بهتر محقق سازد، [جایگزین قواعد پیشین] اعتماد کنیم)[45].

محمد الشرفی می‌ گوید: (قواعد فقهی که توسط فقهاء وضع شده در حقیقت دارای طبیعتی دینی نیستند، بلکه قواعدی هستند که بشر آن را ساخته اند، به همین سبب با عدالت و برابری و حقوق بشر در تضادند)[46].

 

هدف از چنین دعوتی، گریز از قواعد و ضوابطی است که علما برای استنباط از نصوص شرعی وضع کرده ‌اند، تا بدین‌ وسیله راه را برای به بازی گرفتن نصوص شرعی، چنان که می ‌خواهند هموار کنند.

در اینجا به طور مختصر برخی از قواعدی را که علمای برای فهم نصوص شرعی قرار داده ‌اند، ذکر خواهیم کرد:

 

1.    عبرت به عموم لفظ است نه بخصوصِ سبب:

عموم علما به این قاعده استناد کرده‌ اند؛ بدین صورت که ممکن است حادثه ی خاصی رخ دهد و درباره ی آن آیه‌ ای نازل گردد یا حدیثی ذکر شود، اما لفظ آن عام باشد که بتواند آن حادثه و دیگر حوادث مانند آن را شامل گردد؛ در این حالت واجب است که به عموم لفظ آیه یا حدیث عمل شود، نه اینکه آن حکم را تنها مخصوصِ همان حادثه ی بخصوص بدانیم. امت بر این اتفاق دارند که آیات حدود و کفارات و مواریث و ازدواج و طلاق و دیگر احکام به تمام امت مربوط است، هرچند که برخی از این آیات و احادیث درباره ی گروه خاصی نازل شده باشد؛ اما اصحاب قرائت جدید، این قاعده را از اساس رد می ‌کنند و آیات و احادیث را خاص اسباب نزول آن می‌ دانند.

نتیجه ی چنین قرائتی گریختن از احکام شرعی است؛ زیرا قرآن برای اسباب معینی نازل می ‌شد و اکنون آن اسباب به پایان رسیده؛ در نتیجه عمل به قرآن هم به پایان خواهد رسید!!

یکی از آنان درباره آیایه های ولاء و براء می ‌گوید: (راهی جز پذیرش ادله ی قرآنی که از سوی طرفداران عقیده ی ولاء و براء مطرح می‌ شود، نیست؛ زیرا این‌ ها نصوصی واضح و روشن هستند که قابل تأویل نیستند؛ اما شاید این نصوص قابلیت تفسیری دیگر را داشتند؛ تفسیری راست ‌تر از آنچه طرفداران نفرت و خون ‌ریزی مطرح می ‌کنند. این آیات را به هیچ وجه نمی ‌توان با استناد به قاعده ی «عبرت به عموم لفظ است نه بخصوص سبب» به طور مطلق به تمام زمان ‌ها و مکان‌ ها تعمیم داد؛ زیرا آیات، با ما از دورانی خاص و شرایطی بخصوص سخن می‌ گوید. چراکه برای پنهان ماندن اسرار حکومت نوپا و فاش نشدن آن به سبب روابط عاطفی میان دو برادر یا دو خویشاوند، قرآن با لفظ و معنای واضح از به دوستی گرفتن آنان منع کرده است؛ این آیه به دوران و شرایط و مکان خاص خود تعلق دارد نه به بعد یا قبل از آن).

سپس می ‌گوید: (می ‌توان با اطمینان دست رد به قواعد فقهی بشری زد؛ مانند قاعده ی «عبرت به عموم لفظ است نه بخصوص سبب» و همچنین قاعده ی «با وجود نص، اجتهاد جایی ندارد»)[47].

 

جابری دعوت به ربط احکام به اسباب نزول آن می ‌دهد تا آنکه شریعت انعطاف بیشتری یافته و بتواند هم‌ خوانی بیشتری با شرایط زمانه و اوضاع متغیر آن داشته باشد، و می‌ گوید: (این بابی است بس بزرگ و وسیع، که مجال را برای دادن معقولیت به احکام باز می ‌گذارد؛ به طوری که اجتهاد در راه تطبیق و تنوع آن بر حسب اختلاف اوضاع و تغییر شرایط، کاری آسان خواهد بود)[48].

جابری برای ربط دادن مجازات قطع دست دزدان به اسباب نزول، مثالی در این باره می ‌آورد؛ که چنین است: اوضاع عرب پیش از اسلام و زمان بعثت و زندگی آنان در یک جامعه ی بدوی بیابانی و وابستگی‌ شان به سفر و نقل مکان در پی علوفه، باعث می ‌شد مجازات دزدان با زندانی کردن آنان غیر ممکن باشد؛ زیرا نه زندانی وجود داشت و نه حکومتی که بتواند زندانیان را یکجا نگه دارد؛ اما در زمانه ی کنونی ـ در دوران پیشرفت عمرانی و صنعتی ـ قطع دست دزدان برای باز داشتن آنان از تکرار دزدی، کار مناسبی نیست بلکه زندان راه حلی مناسب ‌تر از قطع دست است.

 

شیخ احمد شاکر رحمه الله می ‌گوید: «ببینید دشمنان تبشیری مستعمر با ما چه کرده‌ اند! دینمان را به بازی گرفتند و قوانین بت پرستانه ی مجرمانه ‌ای را بر ما حاکم ساختند که با آن حکم الله و حکم رسولش را محو و نابود کرده اند؛ سپس در بین ما مردمی را پرورش دادند که به ما منتسب هستند و کینه از این حکم را در دل آنان کاشتند و کلمه ی کفر را به زبانشان گذاشتند که: این حکمی است پرخشونت و بی رحمانه و مناسب این دوران فاسد و بی ‌بند و بار نیست؛ دوران تمدن بی ‌آبرو!

و این حکم را مورد تمسخر و ریشخند قرار دادند!

 

اینگونه در اثر قوانین و مجازات‌ های غیر باز دارنده ‌ای که برای سرقت وضع کردند، که فقط تنها در کشور ما زندان‌ ها از صدها هزار دزد پر شد؛ قوانینی که هرگز بازدارنده نیست و نخواهد توانست جلوی این درد مسری را بگیرد.

من با بسیاری از سردمداران‌ شان در این باره بحث و جدل کردم؛ حرفی نداشتند جز اینکه: حکم قرآن در این مورد با دوران ما سازگار نیست!! و اینکه فرد مجرم، بیماری است که باید معالجه شود نه مجازات!!

گویا که این سخن الله سبحان را فراموش کرده ‌اند که فرموده است: {فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّـهِ}[49] ترجمه: دستشان را قطع کنید به عنوان عقوبتی از جانب الله.

 

پس الله سبحان که خود خالق خلق است به آنان آگاهتر می باشد و این مجازات را با نصی صریح و قاطعی برای کیفر دزدان قرار داده است. پس این گروه به کجا می ‌روند؟!

اگر این ‌ها که خود را منتسب به اسلام می ‌دانند کمی تعقل می‌ ورزیدند می ‌دانستند که اگر هر سال تنها دست چند دزد قطع می ‌شد، سرزمین ‌ها از دست دزدان فارغ می ‌شدند و سالانه جز موارد اندکی، دزدی رخ نمی ‌داد و این همه زندان از صدها هزار دزدی که زندان‌ ها را تبدیل به مدارس حقیقی آموزش و تفنن در جرم و جنایت کرده ‌اند، خالی می‌ گشت.

اگر از عقل خود استفاده می ‌کردند حتماً این کار را انجام می ‌دادند؛ اما مشکل این است که بر باطل خود پافشاری می ‌کنند تا اربابان و معلمان‌ شان از آنان خشنود شوند! و هیهات!!)[50]

 

2.    وجوب عمل به ظاهر نصوص:

از جمله قواعدی که اهل علم برای فهم صحیح نصوص مقرر داشته ‌اند، این است که معنایی که از ظاهر نص برمی‌ آید، عمل کردن به آن واجب است، مگر در صورتی که دلیلی صحیح نشان دهد ظاهر آن مورد نظر نیست.

امام شافعی رحمه الله می ‌فرماید: (و قرآن بر اساس ظاهر آن است، مگر آنکه دلیلی از خود قرآن یا سنت یا اجماع وارد شود که نشان دهد باطن آن مورد نظر است)[51].

و می‌ فرماید: (کسی حق ندارد ظاهر آن را به باطن و عام آن را به خاص محول گرداند مگر با دلیلی از کتاب الله، و اگر نبود، از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم، یا از اجماع عموم علمای امت... و اگر در حدیث، جایز بود که چیزی از معنای ظاهر آن به یک معنای احتمالی باطنی محول شود، بیشتر احادیث را می ‌شد بر چند معنای احتمالی فهمید و در این صورت هرکس به معنایی می ‌رسید که او حجتی بر دیگری که معنای غیر از آن را فهمیده نداشت؛ اما - چنین نیست - و حق در این میان فقط یکی است؛ زیرا معنی آن بر ظاهر و عمومش است، مگر در صورت وجود دلیلی از رسول الله صلی الله علیه وسلم یا سخنی عموم اهل علم، که معنای آن خاص است نه عام و منظور باطن است نه ظاهر)[52].

شیخ مفسران، امام قرطبی رحمه الله در تفسیر خود بارها به تأیید و اثبات این معنا پرداخته و می ‌گوید: (ترک یک ظاهرِ مفهوم، و برگرفتن باطنی که دلیلی بر صحت آن وجود ندارد، جایز نیست)[53].

بنابراین، ابقای نصوص کتاب و سنت بر معانی ظاهری و عموم و اطلاقِ آن واجب است. کسی حق ندارد یک معنای باطن را بر معنای ظاهر، یا خاص را بر عام و یا مقید[54] را بر مطلق حمل کند مگر با دلیلی از کتاب الله یا سنت صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم یا اجماعِ علما.

حمل یک لفظ بر معنای غیر ظاهری آن را تأویل می ‌نامند که بر دو نوع است:

نوع اول: تأویل صحیح؛ به معنای صرف لفظ از معنای ظاهری به معنایی دیگر که لفظ احتمال آن را دارد آن هم به خاطر وجود دلیل که به آن دلالت دارد[55]؛ مانند این سخن الله متعال: {وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا}[56] ترجمه: و هرکس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش جهنم است که در آن ماندگار می ماند و الله بر او خشم می ‌گیرد و لعنتش می ‌کند و عذابی بزرگ برایش آماده ساخته است.

ظاهر آیه می گوید که قاتل جاودانه تا ابد در آتش جهنم خواهد ماند؛ اما احادیث بسیاری به تواتر از رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد شده که هرکس در قلبش مثقال ذره ‌ای از ایمان باشد از جهنم خارج خواهد شد و اینکه توبه ی هر توبه کننده‌ ای پذیرفته خواهد شد. بر این اساس، باید لفظ آیه را از ظاهر آن صرف نموده و آن را به ماندن طولانی در آتش تأویل کرد نه جاودانگی در آن، که این معنا در زبان عربی معتبر است[57].

 

نوع دوم: تأویل باطل؛ یعنی صرف لفظ از ظاهرش به معنایی دیگر، بدون دلیل صحیحی که دال بر اراد ه ی آن معنا باشد؛ مانند تأویل جن به «باکتری‌ ها» و طیر ابابیل به «پشه»، حجارة من سجیل به «ویروس آبله»[58].

یا تأویل {وَالْفَجْرِ ﴿١ وَلَيَالٍ عَشْرٍ ﴿٢ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ}[59] ترجمه: (سوگند به صبح (1) و به شب های دهگانه (2) و به زوج وفرد) به این که: فجر همان انفجار کیهانی نخستین است و شب‌ های دهگانه یعنی اینکه ماده از ده مرحله تکامل گذشته تا برای عبور نور شفاف گشته و {الشفع والوتر} - زوج و فرد - یعنی هیدروژن که زوج در هسته ی آن و فرد در مدار آن قرار دارد[60].

و تاریکی ‌های سه گانه در این سخن الله متعال: {يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ}[61] ترجمه: (و شما را در شکم های مادرانتان آفرينشی بعد از آفرينش ديگر، در تاريکی های سه گانه، می آفريند) همان سه مرحله ی داروینی است که حیات بر روی زمین آن را طی کرده است[62].

چنین تأویل هایی در واقع بازی با نصوص و تحریف معانی آن و از جنس الحاد در آیات الله است: {کسانی که در آیات ما مرتکب الحاد و کجروی می ‌شوند بر ما پوشیده نیستند؛ آیا کسی که در آتش افکنده می ‌شود بهتر است، یا کسی که روز قیامت آسوده خاطر می ‌آید؟!}[63].

ابن قیم رحمه الله می‌ گوید: (تأویلِ تحریف‌ آمیز از جنسِ الحاد است؛ زیرا آن کج کردن نصوص از حقیقتش است که یا با ایراد وارد ساختن به نصوص و یا با خارج کردن نص از حقایق آن با وجود اقرار به لفظِ آن همراه است)[64].

اگر چنین بود که گوینده از شنونده می ‌خواست تا سخن او را بر خلاف ظاهر و حقیقتش حمل کند، آن هم بدون هیچ قرینه و دلیل و بیانی، بی ‌شک این کار برخلاف هدفِ ارشاد و راهنمایی بود.

که در آن صورت سخن نگفتن بهتر و به هدایت نزدیک ‌تر بود از این که شنونده، موظف شود سخن را بدون هیچ دلیلی از ظاهرش به معنایی دیگر تأویل کند و او را در معرض فتنه ی اعتقاد باطل قرار دهد[65].

3.    بازگرداندن نصوص متشابه به نصوص محکم

نص محکم: آن است که تنها یک تفسیر از آن برداشت می ‌شود.

نص متشابه: آن است که دارای احتمالات زیادی باشد[66].

الله متعال امر به بازگرداندن آیات متشابه به آیات محکم داده و فرموده است: {او کسی است که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ بخشی از آن آیات محکم است که آن‌ ها اساس این کتابند و – بخش – دیگر متشابهات است؛ اما کسانی که در دلهای شان انحراف است برای فتنه‌ جویی و طلب تأویل آن از متشابه پیروی می‌ کنند، درحالی که تأویل آن را جز الله، کسی نمی ‌داند و راسخان در علم می‌ گویند: ما بدان ایمان آوردیم تمامش از جانب پروردگار ماست؛ و جز خردمندان متذکر نمی ‌شود}[67]

ابن کثیر رحمه الله می ‌گوید: (الله متعال ما را آگاه نموده که در قرآن آیاتی محکم هستند که أم الکتاب - اصل و اساس کتاب‌ اند – یعنی: آیاتی که آشکارند و دلالت های واضحی دارند که بر هیچکس پوشیده نیست. و آیات دیگری نیز وجود دارد که معنای آن بر بسیاری از مردم یا برخی از آنان، مشتبه است؛ بنابراین کسی که آیات مشتبه را بر آیات واضح عرضه کند و محکم را بر آنچه نزد وی متشابه است حاکم گرداند، هدایت یافته و هرکس که برعکس آن عمل کند، گمراه خواهد شد)[68].

ترک نصوص محکم و تکیه بر نصوص متشابه به گمراهی منتهی می ‌شود؛ خوارج و معتزله نیز نصوص صریح محکم را در اثبات شفاعت، بر اساس این آیه ی متشابه رد کردند: {فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ}[69] ترجمه: پش شفاعت شفاعت‌کنندگان به حالشان سودی نخواهد داشت.

جبریه نیز نصوص محکم وارده در اثبات اراده ی بنده و قادر و مختار بودنش را بر اساس نصی متشابه رد کردند که این سخن الله متعال است: {وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّـهُ}[70] ترجمه: و شما نمی خواهید مگر اینکه الله بخواهد.

4.    جمع ‌آوری نصوص وارده در یک باب

مسائل و احکام شرعی واضح نمی‌ شود مگر پس از آنکه تمام نصوص وارده درباره ی آن، یکجا جمع شود؛ زیرا تمام این نصوص از یک منبع سرچشمه می‌ گیرند و ممکن نیست میان آن‌ ها تناقض و اختلافی وجود داشته باشد، چنانکه رسول الله صلی الله علیه وسلم می‌ فرمایند: "... قرآن برای این نازل نشده که بخشی از آن، بخش دیگر را تکذیب کند؛ بلکه هر قسمتِ آن، قسمت دیگر را تأیید می ‌کند؛ پس هرچه از آن را دانستید بدان عمل کنید و هر قسمت را که ندانستید، آن را به عالمش ارجاع دهید"[71].

بنابراین جایز نیست که نصی را بگیریم و نص دیگر را رها کنیم؛ زیرا این به تکه تکه کردن نصوص منجر می ‌شود و الله متعال درباره ی یهود فرموده است: {آیا به قسمتی از کتاب ایمان می‌ آورید و به قسمتی دیگر کفر می ‌ورزید؟!}[72]

بسیاری از بدعت‌ ها و گمراهی‌ های قدیم و جدید به سبب بی‌ توجهی به این قاعده ی مهم، شکل گرفته است. برخی از اهل بدعت نصی را گرفته و نصوص دیگری که شاید تخصیص کننده یا مقیِّد یا مبیِّن و ناسخ و غیره را نادیده می‌ گیرند.

شاطبی رحمه الله می ‌گوید: (بسیار می ‌بینی که جاهلان برای خود به ادله ‌ای فاسد یا ادله ی صحیح استناد می‌ کنند تا به یک دلیل بسنده کنند و به ادله ی دیگر توجه ‌نکنند)[73].

برای نمونه: خوارج نصوص وعید – تهدید – را می‌ گرفتند و نصوص وعد – نوید – را رها می‌ کردند و اینگونه شد که این نصوص را بر غیر مراد آن فهمیدند؛ در نتیجه مسلمانان را تکفیر کرده و گرفتن جان و مالشان را حلال دانستند.

برعکسِ آنان، مرجئه نصوص وعد را گرفتند و نصوص وعید را رها کردند، که این باعث شد نصوص وعد را خلاف مراد آن بفهمند و گفتند: با وجود ایمان، معصیت به انسان زیانی نمی ‌رساند همان طور که با وجود کفر، طاعت فایده ‌ای ندارد.

جمع بین نصوص به این صورت است که نص عام را به نص خاص و نص مطلق را به مقیَّد، و مجمل را به مبیَّن و متشابه را به محکم ارجاع دهیم، و این روش راسخان در علم است.

 

در سلسله مقالات بعدی به توضیحات بیشتری خواهیم پرداخت.

 

برگرفته از کتاب "بدعت بازنگری در فهم نصوص" با عنوان اصلی "بدعة إعادة فهم النص" تألیف محمد صالح المنجد.

بازنگری: ام احمد

 



[1] {وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَىٰ وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ ۖوَسَاءَتْ مَصِيرًا} نساء:115

[2] {وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ} توبه:100

[3] حلیة الأولیاء: 4/140

[4] "فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ، عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ" روایت ترمذی (2600) و ابوداود (3991)، آلبانی آن را در "صحیح الجامع" (4314) صحیح دانسته است.

[5] إعلام الموقعین: 4/140

[6] جامع بیان العلم وفضله، تألیف ابن عبدالبر: 3/184

[7] "خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ" روایت بخاری (2458)

[8] مجموع الفتاوی: 4/157س

[9] "قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إن بني إسرائيل تفرقت على ثنتين وسبعين ملة وتفترق أمتي على ثلاث وسبعين ملة كلهم في النار إلا ملة واحدة. قالوا: ومن هي يا رسول الله؟ قال: ما أنا عليه وأصحابي" روایت ترمذی (2641)؛ آلبانی آن را در "صحیح الجامع" (9474) حسن دانسته است.

[10] إعلام الموقعین: 4/149

[11] سخن ابن مسعود رضی الله عنه تأکیدی بر این حقیقت است؛ آنجا که می‌ گوید: "قسم به آنکه معبودی جز او نیست، سور ه‌ای از کتاب الله نیست مگر آنکه می ‌دانم کجا نازل شد و آیه‌ ای نیست مگر آنکه می ‌دانم درباره ی چه موضوعی نازل شده است و اگر می‌ دانستم کسی نسبت به کتاب الله از من آگاه‌ تر است و می ‌توان با شتران به او رسید، برای رفتن به نزد او سوار بر شتر می‌ شدم". روایت مسلم در صحیحش (2463). ابن اسحاق از مجاهد روایت کرده که گفت: "قرآن را سه بار بر ابن عباس عرضه کردم (دوره کردم) و او را نزد هر آیه نگه می ‌داشتم و از وی می‌ پرسیدم که در مورد چه نازل شده و [داستان آن] چگونه بوده است". سیر أعلام النبلاء: 4/450

[12] مجموع الفتاوی: 13/384

[13] "قَدْ تَرَكْتُكُمْ عَلَى الْبَيْضَاءِ لَيْلُهَا كَنَهَارِهَا لا يَزِيغُ عَنْهَا بَعْدِي إِلا هَالِكٌ" روایت ابن ماجه (43). آلبانی آن را در
"صحیح الجامع" (7818) صحیح دانسته است.

[14] فضائل القرآن، تألیف قاسم بن سلام: ص/103

[15] الموافقات: 3/77

[16] فضل علم السلف: ص/6

[17] الصارم المنکي: 1/497

[18] مجموع الفتاوی: 13/243

[19] {إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} یوسف:2

[20] {كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ} فصلت:3

[21] {إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ} زخرف:3

[22] {وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَىٰ إِمَامًا وَرَحْمَةً ۚوَهَٰذَا كِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِيًّا لِيُنْذِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا وَبُشْرَىٰ لِلْمُحْسِنِينَ} احقاف:12

[23] الاعتصام: 1/503

[24] مجموع الفتاوی: 7/116

[25] الاعتصام: 1/503

[26] سیر أعلام النبلاء: 10/74

[27] الموافقات: 2/64

[28] شعب الإیمان، تألیف امام البیهقي: 2/425

[29] البرهان في علوم القرآن: 1/292

[30] کتاب الزینة، تألیف ابي حاتم: ص/86

[31] نساء:3

[32] تفسیر القرطبی: 5/17

[33] التسهیل، تألیف ابن جزي: 1/232

[34] مائده:3

[35] نگا: تفسیر القرطبي: 2/222؛ تفسیر ابن کثیر: 3/16

[36] انبیاء:87

[37] حج:27

[38] آل عمران:117

[39] معنای صر که در آیه آمده «سرمای شدید» است، اما او از روی جهل آن را با صرصر یا صرار اللیل که همان جیرجیرک است اشتباه گرفته است! نگا: لسان العرب: 4/450 ماده: صرر؛ نگا: الاعتصام: 1/179

[40] تاریخیة الفکر العربي الإسلامي: ص/74

[41] تاریخیة الفکر العربي الإسلامي: ص/297

[42] تکوین العقل العربي، تألیف جابري: ص/105؛ بنیة العقل، تألیف جابري: ص/22

[43] لبنات، تألیف عبدالمجید شرفي: ص/143

[44] وجهة نظر: ص/63

[45] وجهة نظر: ص/62

[46] الإسلام والتاریخ، تألیف محمد شرفي: ص/64

[47]  مقاله ‌ای تحت عنوان «نظریة أن کل مسلم إرهابی»، تألیف نویسده ی مصری، سید القمنی در سایت: http: / / . /quemny.blog.com

[48] وجهة نظر: ص/59

[49] مائده:38

[50] عمدة التفسیر: 1/681

[51] الرسالة: ص/580

[52] اختلاف الحدیث: 1/480

[53] تفسیر الطبري: 1/15

[54] به خلاف آن‌ هایی که امروزه دعوت به مقید ساختن چند همسری یا تقیید طلاق آن هم با شرط‌ هایی که هیچ اصلی در شریعت ندارد، می‌ دهند.

[55] الإحکام في أصول الأحکام: 3/59

[56] نساء:93

[57] تفسیر ابن کثیر: 1/710

[58] تفسیر جزء عم، تألیف محمد عبدة: ص/155؛ و نگا: تفسیر المنارک 7/319

[59] فجر:1-3

[60] الکتاب والقرآن: ص/235

[61] زمر:6

[62] الکتاب والقرآن: ص/208

[63] {إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا ۗأَفَمَنْ يُلْقَىٰ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ} فصلت:40

[64] الصواعق المرسلة: 1/217

[65] نگا: الصواعق المرسلة: 1/310

[66] بحر المحیط: 2/85

[67] {هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖفَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗوَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّـهُ ۗوَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗوَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ} آل عمران:7

[68] تفسیر ابن کثیر: 2/6

[69] مدثر:48

[70] انسان:30

[72] {أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ} بقره:85

[73] الاعتصام: 1/167

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان