سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آبان 1403 18/04/1446 2024 Oct 22

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7274109
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 13   تعداد بازدید: 5378 تاریخ اضافه: 2010-04-08

عمر بن عبدالعزیز (61 - 101 هـ) قسمت سوم

1)- موضع عمر بن عبدالعزیز در مقابل خوارج

فرقه ی خوارج در عهد علی بن ابی طالب بعد ار معرکه صفین در سال 37 هجری به وجود آمد. از مهمترین اعتقادات آنها عبارتند از:

الف: تکفیر علی بن ابی طالب و عثمان بن عفان رضی الله عنهما، و أبوموسی اشعری، وعمرو بن العاص.

ب)- اعتقاد به جایز بودن خروج علیه امام

ج)- اعتقاد به کافر بودن شخصی که مرتکب گناهان کبیره شده، و جاویدان بودن آنها در آتش جهنم.

این سه تا، از اصول معتقدات خوارج می باشد، حرکت خوارج در دوره ی امویان ادامه داشته، گاهی وقتها فعال بوده، و برای خود تبلیغ می کردند، و خیلی وقتها، خلفاء اموی با شدت با آنها مقابله کرده، و شوکت و قدرت آنها را در می نوردید.

در عهد عمر بن عبدالعزیز، میدان مناقشه و گفتگو با این فرقه شروع شد، و هر وقت نیاز می شد، دولت از قوت خود برای جلوگیری از پیشرفت آنها استفاده می کرد.

اما عمر بن عبدالعزیز قبل از درگیری و مبارزه علنی، به سوی آنها نامه می نوشت، و آنها را نصیحت و پند می داد، و آنها را از عاقبت اعمالشان بیم و انذار می داد.

همان دور که گفته شد، عمر بن عبد العزیز هیچ وقت دستور مبارزه با خوارج را صادر نکرد، بلکه آنها را نصیحت می کرد، اما وقتی این فرقه به یک مرحله خطرناکی می رسیدند، مانند گرفتن مال و بستن مسیر راه، و ریختن خون انسانهای بی گناه به مجرد مخالفت شان با عقیده آنها، اینجا بود، که عمر بن عبدالعزیز نیز، با آنها اعلان جنگ می کرد. ولی هیچ وقت مال و زنان و فرزندان آنها را به اسارت نگرفته، و به آنها از دید غنیمت نگاه نمی کرد.

2)- اهتمام عمر بن عبدالعزیز به خانواده خویش:

عمر بن عبدالعزیز به تربیت و تعلیم فرزندان خود اهمیت خاصی می ورزید، مشغولیت های او سبب نشد، که او از این امر مهم غافل شود، بلکه به تربیت و تعلیم خانواده خود حساس بوده، و برای فرزندان خود معلم و مربی مناسب انتخاب می کرد.

او به رابطه فرزندان خویش با قرآن کریم، نیز بسیار حساس بوده، و هر چند وقت با آنها می نشست، و قرآن را قرائت می کردند.

او خانواده و عیال خود را دائما به خیر نصیحت می کرد، و آنها را به خوش رفتاری و حسن ظن با مردم تشویق می کرد؛ و می فرمود: هر وقت از شخص مسلمان چیزی شنیدی، از نقطه منفی برداشت نکنید، و نسبت به آن حسن ظن داشته باشید.

عمر بن عبدالعزیز فرزندان خود، بر زهد و عدم اسراف در زندگی تربیت کرده بود، تا جایی که تونست، آنها را قانع سازد، تا زندگی ساده ی مانند دیگر مردم داشته باشند، نمونه بارز این تربیت، در فرزندش عبدالملک دیده می شود، در حالی او در ناز و نعمت به دنیا آمد، اما عبادت و خشوع و خضوع او در مقابل پروردگار از یک طرف، و علم و فقه و فهم او از قرآن و سنت از طرف دیگر، او را یکی از جوانان متمیز عصر خود ساخته بود. عبدالملک که یک الگوی نمونه در خانواده عمر بن عبدالعزیز بود، به خاطر بیماری طاعون در عهد خلافت پدرش در گذشت.

3)- مدارس علمی در عهد عمر بن عبدالعزیز و دولت اموی

الف: مدرسه شام:

 این مدرسه در عهد امیرالمؤمنین عمر بن خطاب رضی الله عنه تأسیس شد، که مهمترین افراد این مدرسه، معاذ بن جیل و ابو درداء و عباد بن الصامت رضی الله عنه بودند، که به دست آنها علماء تابعین همچون أبو ادریس خولانی، و قبیصة بن ذؤویب الدمشقی، و رجاء بن حیوه و غیره تربیت یافتند، که از نمونه های بارز این مدارس بودند. و از آنها احادیثی روایت کرده اند. آنها بعد از وفات اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم دنباله رو این مدرسه بودند.( مدارس در این عصر، به شکل امروزی نبوده، بلکه فقط افراد از شیوخ خود حدیث و فقه و تفسیر استماع می کردند).

ب- مدرسه مدنی:

بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم، مدینه پایتخت دولت اسلامی بوده، و اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم برای استخراج احکام اسلامی از قرآن و سنت اجتهاد می کردند. به همین جهت این شهر روز به روز رونق علمی بیشتر می گرفت.

در عهد خلافت عمر بن خطاب رضی الله عنه، عدد فقهاء صحابه به بیش از 130نفر رسیده بود. که در این میان عمر و علی و عبدالله بن مسعود، و عائشه و زید بن ثابت و عبدالله بن عباس، و عبدالله بن عمر از جمله کسانی بودند که بیشترین فتوا از آنها صادر شده بود.

به همین ترتیب علماء تابعین، فقه، و علم، و تربیت، و دعوت را از آنها فرا گرفته و راه آنها را ادامه دادند، که سعید بن مسیب و عروة بن زبیر و نافع مولی ابن عمر، از نمونه های بارز این مدرسه بودند.

ج)- مدرسه مکی:

 این مدرسه به خاطر مکانت مسجد الحرام، از اهمیت و ارزش خاصی برخوردار بود، این مدرسه در اواخر عصر صحابی، و در اوایل عصر تابعین رونق خاصی گرفت، و ابن عباس رضی الله عنه با همت و تلاش خود، در رساندن علم قرآن و سنت به تابعین، نقش مهمی ایفا کرد، و باعث تا این مدرسه را از دیگر مدارس متمایز سازد. وجود ابن عباس رضی الله عنه در این مدرسه سبب شد، تا اقشار مختلف از نقاط مختلف خود را به این مکان رسانده، و از این دریای علم استفاده کنند.

مجاهد بن جبر، وعکرمة مولای ابن عباس، و عطاء بن أبی رباح از نمونه های بارزی بودند، که در این مدارس تربیت شده بودند.

د)- مدرسه بصری:

 انس بن مالک و ابوموسی اشعری و عمران بن حصین از جمله کسانی بودند، که برای نشر دین به این مناطق آمده و در آنجا سکنی گزیدند.

انس بن مالک شیخ علماء تابعین همچون حسن بصری و سلیمان التمیمی، و ثابت البنانی و محمد بن سیرین و قتادة و غیره شمرده می شود، که تأثیر بسزایی در رشد و نمو این مدرسه داشته است.

ذ)- مدرسه کوفی:

 در شهر کوفه بیش از 300 اصحاب شجره رضوان، و هفتاد نفر از اهل بدر رضی الله عنهم اجمعین زندگی می کردند.

عمر بن خطاب رضی الله عنه اهتمام خاصی به کوفه ورزید، و عبدالله بن مسعود رضی الله عنه به سوی کوفه روانه ساخت، این صحابی جلیل القدر در این شهر تلامیذ زیادی را تربیت کرده، و فقه و علم، و زهد و تقوا را به آنها آموخت.

مهمترین شاگردان مدرسه عبدالله بن مسعود در کوفه عبارتند از: علقمه بن قیس، مسروق بن الأجدع، عبيدة السلماني، الأسود بن يزيد، ومرة الجعفي و ....

ر)- مدرسه یمنی:

 معاذ بن جبل یکی از معروف ترین علماء صحابی است که در این مدرسه نقش بسزایی داشته و سبب شد تا علماء تابعین در این بلاد بر طریقه ی او تربیت یابند.

از مهمترین شاگردان این مکتب عبارتند از: طاووس بن کیسان، وهب بن منبه، و غیره

ز)- مدرسه مصری:

 از مهمترین علماء صحابی که در زمان فتح آن به مصر آمده و تابعین در آنجا به دست آنها تعلیم یافته، عبارتند از: عمرو بن عاص، عبدالله بن عمرو بن عاص، زبیر بن عوام، و عقبة بن عامر رضی الله عنهم.

این افراد بیشترین تأثیر در تلامیذ این مناطق گذاشته، و شاگردانی زیادی به دست آنها علوم دینی را فرا گرفتند، که از معروفترین آنها یزید بن أبی حبیب، را می توان ذکر کرد.

س)- مدرسه شمال افریقا:

 بعد از اینکه شمال افریقا به دست مسلمانان فتح شد، بسیاری از اصحاب رسول الله وارد این مناطق شدند، و احکام شرعی و قرائت قرآن را به آنها آموختند، دعوت و نشر دین در شمال افریقا روز به روز توسعه می یافت، تا جایی که در عهد عمر بن عبدالعزیز تعداد زیادی از علماء تابعین به این مناطق فرستاده شدند، تا مردم را ازجهالت و گمراهی به سوی نور و روشنایی هدایت کنند.

همان طور که قبلا اشاره شد، مدارس در این عهد به طریقه ی امروزی نبوده است، بلکه در هر شهر یا روستای، شاگردانی بوده اند، که از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم و بعد از آنها تابعین رضی الله عنهم أجمعین، کسب علم و معرفت می کردند، و بر طریقه ی آنها حرکت کرده، و نشأت علمی می گرفتند.

وجود این مدارس در عهد خلفاء بنی امیه بیان گر اهتمام این دولت مردان به علم و دانش، خاصتا علوم دینی بوده است، حال اگر بعضی از خلفاء دچار لغزش ها یا خطاهای شدند، دلیل بر این نیست، که ما همه دولت اموی را زیر سؤال برده، و آنها را مورد طعن قرار دهیم.

اگر بخواهیم عادلانه قضاوت کنیم، می بینم مجتمع اسلامی در این عهد ار خلافت ، آسیب کمتری دیده است، چرا که در عهد خلافت اموی، هنوز اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم و به تبع تابعین رضی الله عنهم وجود داشتند، وجود آنها در جامعه مایه خیر و برکت بوده است. و از طرف دیگر مدارسی که در این عهد تأسیس شده بود، بیشترین کمک را به توسعه و نشر علوم دینی کرده بود، و اگر جهد و تلاش اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم و تابعین نبود، به این راحتی قرآن و احادیث نبوی به ما نمی رسید.

4)- فتوحات در عهد عمر بن عبدالعزیز:

عمر بن عبدالعزیز بعد از به خلافت رسیدنش، به سوی لشکر اسلام که به رهبری مسلمة بن عبدالملک قسطنطنیه را محاصره کرده بودند، غذا و پوشاک و نیروهای کمکی فرستاد، و سپس به مسلمة دستور داد، تا محاصره قسطنطنیه را رها کرده و باز گردند، او خوف از این داشت، که مبادا این حصار طولانی سبب هلاکت آنها شود.

در عهد او بعضی از ترکها بر آذربایجان حمله کرده و جماعتی از مسلمین را کشتند، و أراضی آنها را گرفتند، عمر بن عبدالعزیز وقتی از جریان با خبر شد، لشکری به فرماندهی حاتم بن النعمان الباهلی فرستاد، حاتم در این نبرد ترکها را شکست داده، و پنجاه نفر از آنها را اسیر کرده و نزد خلیفة آورد.

در این عهد، اراضی سرزمینهای اسلامی بسیار وسیع شده بود،و از شرق و غرب توسعه یافته بود، ولی خلیفه عمر بن عبدالعزیز در طی دوران خلافتش، رسیدگی به مناطق فتح شده ، و حل مشکلات آنها را دراولویت اصلی قرار داد. و به جای اینکه به این مناطق جیش و نیرو بفرستد، دعوت گران و داعیان دین را روانه آنها می کرد.

5)- وفات عمر بن عبدالعزیز "رضی الله عنه"

در خلال سیرت عمر بن عبدالعزیز در می یابیم، که خلافت او مانند یک نسیم، خوشبوی بهاری بوده، این نسیم خوشبو فراگیر بوده، وهمه انسانهای آن عصر، از بوی خوش آن بهره بردند. اما هر بهاری رفتنی است، و هر نسیمی قطع شدنی. و هر زندگی پایان پذیر.

بدینوسیله حیات مبارک او بعد از یک عصر طلایی و پر ارزش، رو به پایان گذاشت. و از سیرت خود، درس های مهمی به آیندگان، خصوصا سیاستمداران آموخت.

در صحیح ترین روایتی که ذکر شده است، خلیفه زاهد در روز جمعه، در ده شب باقی مانده ماه رجب، سال 101 هجری، در بلاد شام وفات نمود؛ او در هنگام وفاتش فردی چهل ساله بود،

دوران خلافت این خلیفه عادل بسیار کوتاه بوده، و بیش از دو سال و پنج ماه نبوده، اما با این دوران اندک زمین را پر از عدالت کرده، و لقب مجدد قرن را به خود داد.

روایات مختلفی در مورد علت وفات او ذکر شده است، از جمله بیان شده است، که او به خاطر اهتمام زیادش به امور مردم، و خوف از ضایع شدن حق کسی ازاین دنیا رفت.

و در روایتی دیگر نقل شده استف بعضی از افراد بنی امیه توسط خادمش به او زهر نوشانیدند، و سر انجام این زهر او را از پا در آورد، و باع مرگش شد.

او قبل از وفاتش ولی عهد خویش، یزید بن عبدالملک را به خیر و نیکی در حکومتش توصیه کرده، و او را از عذاب خداوند در روز قیامت بیم داد.

در مورد مقدار اموالی که از عمر بن عبدالعزیز به جا مانده، روایات مختلفی ذکر شده است، که بیشتر آنها بیان گر کم بودن اموال او می باشد.

در روایات آمده است: بعد از وفات عمر بن عبدالعزیز، 17 دینار از او بجای مانده بود، که از این مبلغ 7 دینار آن خرج دفن و کفن او شده بود، و ما بقی بین فرزندانش تقسیم شد.

علماء زیادی، قبل و بعد از وفاتش، او را ستوده اند، روایت شده، وقتی خبر وفات عمر بن عبدالعزیز را به حسن بصری می دهند: می گوید: إنا لله و إنا إلیه راجعون، ای کسی که صاحب همه خوبی ها و خیر ها بودی.

کرامات زیادی به او نسبت داده شده است، از جمله گفته شده در عهد او گرگ در گله گوسفند بوده، و همراه آنها می چرید، و به ایشان ضرری وارد نمی کرد. و این به خاطر عدالت عمر بن عبدالعزیز بوده است، که همه جا فرا گیر شده بود. وشاید این یک نوع مبالغه از زبان قصه گویان و زاهدان بوده است؛ والله اعلم.

خداوند او را مورد رحمت و مغفرت خویش قرار داده، و بهشت برین را جایگاه و مأوای او قرار سازد.

«پایان خلافت عمر بن عبدالعزیز رضی الله عنه»

قبل از او:

سلیمان بن عبدالملک

دوران خلافت:

 99 تا 101 هجری

717- 720 میلادی

بعد از او:

یزید بن عبدالملک

 


ترجمه و تحقیق : أبو أنس

سايت عصر اسلام

www.IslamAge.com

مراجع و مصادر :

1 -الدولة الأموية_ تألیف دکتر علی محمد صلابی .   

2- سير أعلام النبلاء - تأليف : الذهبي - تحقيق شعيب الأرناؤوط .      

3- سایت موسوعة الأسرة المسلمة التاریخ الإسلامی- ويكيبيديا، الموسوعة الحرة و سایت اسلام أون لاین. 

4- البدایة و النهایة - ابن کثیر

5- التاریخ الإسلامي - العهد الأموي- تأليف محمود شاكر

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان