سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

1 آذر 1403 19/05/1446 2024 Nov 21

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7322762
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 126   تعداد بازدید: 2723 تاریخ اضافه:

عمر رضی الله عنه در صلح حدیبیه و دسته‌ی نظامی‌آعزام شده به هوازن و غزوه‌ی خیبر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عمربن خطاب  رضی الله عنه  در صلح حدیبیه نیز حضور داشت؛ به این دلیل رسول خداص او را احضار کرد تا وی را به عنوان نماینده نزد سران قریش بفرستد. عمر رضی الله عنه  گفت: ای رسول خدا! من با توجه به سابقه‌ی دشمنی خود با قریش، از این می‌ترسم که آن‌ها مرا به قتل برسانند و هیچ یک از بستگان من (بنی‌عدی بن کعب) در آن‌جا حضور ندارد که از من حمایت نماید. به نظر من بهتر است این مأموریت را به کسی واگذار نمایید که اهل مکه، او را گرامی می‌دارند؛ یعنی عثمان. رسول خداص پیشنهاد او را پذیرفت و عثمان رضی الله عنه  را نزد ابوسفیان و سران قریش فرستاد تا به آن‌ها بگوید: محمدص برای جنگ نیامده، بلکه برای زیارت خانه‌ی خدا آمده است.( السيرة النبوية: ابن هشام (2/228)، وأخبار عمرص34 .) و پس از پذیرش موارد قرارداد و قبل از انعقاد نهایی آن، گروهی از مسلمانان شدیداً نسبت به مواد قرارداد اعتراض نمودند؛ به ویژه نسبت به بندهایی که رسول خداص را ملزم می‌ساخت تا پناهندگان قریشی به اسلام را به مکه بازگرداند، اما قریش را به بازگرداندن مرتدان ملزم نمی‌کرد. همچنین نسبت به این بند قرارداد که بر اساس آن مسلمانان باید بدون زیارت خانه‌ی خدا به مدینه باز می‌گشتند، اعتراض شد. پذیرفتن این بندهای غیر منصفانه، بر مسلمانان دشوار بود و بیش از همه، عمربن خطاب، اسید بن حضير (سید اوس) و سعد بن عباده (سید خزرج) -رضی الله عنهم- مخالفت خود را ابراز داشتند. چنان که عمربن خطاب رضی الله عنه  نزد رسول خداص آمد و گفت: مگر شما رسول خدا نیستید؟ آن حضرتص فرمود: بلی. گفت: مگر ما مسلمان نیستیم؟ فرمود: بلی. گفت: مگر آن‌ها مشرک نیستند. رسول خداص فرمود: بلی. عمر رضی الله عنه  گفت: پس چرا ما این همه ذلت و زبونی را در دین خود بپذیریم؟ رسول خداص فرمود:

(انی رسول الله‌، و لست اعصیه‌، و هو ناصری).

من، پیامبرخدا هستم و او را نافرمانی نمی‌کنم. به روایتی فرمود:

(انا عبدالله‌ و رسوله‌، لن اخالف امره‌، و لن یضیعنی).

من، بنده و فرستاده‌ی خدا هستم و از دستور او سرپیچی نمی‌کنم و او هم مرا ضایع نمی‌کند.( بخاری، شماره (3011)، تاریخ طبری (2/634))

عمر رضی الله عنه  گفت: مگر شما به ما وعده ندادید که کعبه را طواف خواهیم نمود؟ رسول خداص فرمود: «آری؛ ولی من نگفتم که حتماً امسال آن‌را طواف می‌کنیم». آن‌گاه عمر رضی الله عنه  نزد ابوبکر رضی الله عنه  رفت و گفت: آیا او رسول خدا نیست؟ ابوبکر رضی الله عنه  گفت: بلی. گفت: مگر ما مسلمان نیستیم؟ فرمود: بلی. گفت: مگر آن‌ها مشرک نیستند. فرمود: بلی. عمر رضی الله عنه  گفت: پس چرا ما این همه ذلت و زبونی را در دین خود بپذیریم؟. ابوبکر رضی الله عنه  در مقام نصیحت به عمر رضی الله عنه  گفت: استدلال و اعتراض را کنار بگذارد و به‌ وظایف خود عمل نماید، سپس افزود: من گواهی می‌دهم که او، رسول خداست و قضاوتش نیز حق است و خداوند، او را ضایع نخواهد کرد.

یاران رسول خداص که تازه آرام گرفته بودند، با جریان ابوجندل رضی الله عنه  و برگردانیدن وی به مشرکان، دوباره آشفته و معترض شدند و دوباره از اصحاب به‌ همراهی عمربن خطاب نزد رسول خداص رفتند و از او خواستند که‌ در راستای تجدید پیمان اقداماتی را انجام دهد. آن حضرت ص این بار نیز با صبر و حوصله، به سخنانشان گوش فرا داد و آنان را متقاعد ساخت که این صلح، به صلاح آینده‌ی اسلام و مسلمانان است و خداوند، به زودی برای ابوجندل رضی الله عنه  و امثالش، راهی به سوی آزادی می‌گشاید. چنان که آن‌چه‌ رسول خداص فرموده بود، اتفاق افتاد.

این رویکرد رسول خداص در برابر اعتراض صحابه رضی الله عنهم ، این درس را به‌ عمر یاد داد که‌ با روشی مناسب و انسان ‌دوستانه‌ به‌ اعتراض معترضین پاسخ بدهد، از این‌رو او را می‌بینیم که‌ در دوران خلافتش اصحاب را تشویق می‌نمود تا آراء و نظریات اصلاحگرایانه‌ی خود را برای مصلحت عمومی ‌ابراز نمایند، زیرا که رسول اکرمص به دیدگاه‌های اطرافیان خود احترام می‌گذاشت و به آن‌ها حق اعتراض می‌داد تا درسی باشد برای رهبران مسلمان در طول تاریخ که با اطرافیان و شهروندان خود بدین شکل برخورد نمایند تا آن‌ها جرأت اظهار نظر و حتی اعتراض داشته باشند که طبعاً چنین امری، باعث رشد جامعه و تکامل آن می‌شود.( صلح الحدیبیه، محمد احمد باشمیل، ص270)

همچنین به میزان آزادی بیان و اندیشه در منطق رسول خداص پی می‌بریم. پس انسان در جامعه‌ی اسلامی، آزاد است و می‌تواند اندیشه و دیدگاه خود را مطرح نماید؛ حتی می‌تواند از شخص اول دولت توضیح بخواهد و از او انتقاد کند و این کار، نه کفر به شمار می‌رود و نه تلاش برای براندازی نظام که کیفر آن، سیاه چالهای زندان باشد.

گفتنی است این موضعگیری عمرفاروق رضی الله عنه  برخاسته از شک و تردید در حقانیت اسلام نبود، بلکه او می‌خواست علت تن دادن به چنین صلحی را بداند. چرا که او، خواهان تضعیف روحیه‌ی دشمن و شکست کفار بود و در ظاهر صلح، عکس این قضیه احساس می‌شد. (صحيح التوثيق في سيرة وحياة الفاروق ص191 .)

بنابراین عمرفاروق رضی الله عنه  پس از این که به حکمت صلح حدیبیه پی برد، از موضع خود، شدیداً اظهار ندامت کرده، می‌گفت: من برای جبران خسارتی که در آن روز مرتکب شدم، به قدری روزه گرفتم، نماز نفل خواندم و صدقه دادم و برده آزاد کردم که فکر می‌کنم آن‌را جبران کرده‌ام.

رسول خداص در شعبان سال هفتم هجری، عمربن خطاب رضی الله عنه  را با گروهی سی نفره جهت سرکوب هوازن به وادی تربت واقع در شرق حجاز و مشرف به نجد، گسیل نمود.

عمر رضی الله عنه  مردی از بنی هلال را به عنوان راهنما به خدمت گرفت. وی شبها، راهپیمایی می‌کرد و روزها کمین می‌نمود. به هر حال خبر به هوازن رسید. از این رو هوازن قبل از رسیدن عمر رضی الله عنه ، منطقه را ترک کرده بودند. لذا عمر رضی الله عنه  با سپاهیانش قصد بازگشت به مدینه را نمود. و در روایتی آمده‌ که‌ در این اثنا راهنما به آنان گفت: آیا به گروهی دیگر از خثعم که در مسیر ما قرار دارند، حمله نمی‌کنید؟ عمر رضی الله عنه  گفت: رسول خداص به من چنین دستوری نداده است، بلکه مرا فقط به جنگ هوازن در تربت فرستاده است.

با اندکی تأمل در ماجرای گسیل این دسته نظامی و آن‌چه‌ گذشت، به سه نتیجه می‌رسیم:

1-  عمر رضی الله عنه  از شایستگی‌های لازم به عنوان یک فرمانده نظامی برخوردار بود وگرنه رسول خداص، او را به عنوان فرمانده به سوی دشمنی سرسخت مانند هوازن نمی‌فرستاد.

2-  عمر رضی الله عنه  با نیروهای تحت فرمانش شبها راهپیمایی می‌کرد و روزها پنهان می‌شد و این، یکی از اصول و زیرساختهای مهم نظامی برای غافلگیر کردن دشمن است، از این‌رو عمر توانست با نظامیان اندکی در مقابل مشرکین زیادی پیروزی را عاید خود بگرداند.

3-  عمر رضی الله عنه  تابع کلمه به کلمه همراه با مفاهیم مورد نظر دستورات فرمانده‌ی کل بود و از این رو ذره‌ای از دستورات فرمانده‌ی کل، منحرف نشد و این انضباط نظامی، لازمه‌ی یک سرباز در هر زمان و مکانی است.

عمربن خطاب  رضی الله عنه  در جنگ خیبر نیز حضور داشت. بدین دلیل که رسول خداص، روز نخست این نبرد، پرچم اسلام را به عمر رضی الله عنه  سپرد. عمر رضی الله عنه  و همراهانش، با اهل خیبر روبرو شدند و جنگیدند، اما به پیروزی نهایی دست نیافتند، لذا بازگشتند. پیامبرص فرمود:

(لأعطين اللواء غداً رجلاً يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله).

«فردا پرچم را به‌ کسی می‌دهم که‌ خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند».

روز بعد ابوبکر و عمر برای اخذ فرمان، خدمت پیامبرص حضور به‌ هم رساندند، اما پیامبرص علی را خواند، علی در حالی که‌ با چشم درد روبرو شده‌ بود، خدمت پیامبرص رسید، پیامبرص از آب دهانش برای بهبود چشمان علی استفاده‌ کرد و پرچم را به‌ وی داد و همراه دسته‌ای از اصحاب برای رویارویی با اهل خیبر راهی میدان شد، علی رضی الله عنه  با مرحب روبرو شد که‌ چنین می‌سرود:

 

 

قد علمت خيبر أني مرحب

أطعن  أحيانا ً و حيناً أضرب

شاك السلاح بطل مجرب

إذا الليوث أقبلت تلهب

 

«اهل خیبر می‌دانند که‌ من مرحب هستم، کسی که‌ مسلح است و قهرمانی صاحب تجربه‌ می‌باشد.

چه‌ بسا که‌ ضربه‌ می‌زنم و برخی اوقات ضربه‌ می‌گیرم، آن‌گاه که‌ شیران با عصبانیت رویی می‌آورند».

مرحب با علی رضی الله عنه  به‌ پیکار در آمد و علی نیز با‌ توانی بیش از حد، شمشیری را بر سر دشمن خود کوبید و او را از پایی درآورد، و با شنیدن صدای ضربه‌ همه‌ی اردوگاه بیرون آمدند و علی نیز با همه‌ی آنان به‌ جنگ برخواست تا اینکه‌ خداوند متعال، قلعه‌ی مورد نظر را به دست علی رضی الله عنه  فتح نمود.

مردم، هنگام بازگشت از خیبر، با یکدیگر درباره‌ی جنگ صحبت می‌کردند. در اثنای این گفتند: فلانی شهید شد. رسول خداص فرمود:

(کلا، انی رأیته‌ فی النار فی بردة غلها، او عباءة).

«خیر، من فلانی را دیدم که به خاطر چادر یا عبایی که سرقت کرده بود، در آتش می‌سوخت».

سپس رسول خداص به عمر رضی الله عنه  فرمود:

(یابن الخطاب اذهب فناد فی الناس: انه‌ لا یدخل الجنة الا المومنون).

«ای پسر خطاب! در میان مردم اعلان کن که تنها مؤمنان وارد بهشت می‌شوند».

عمر رضی الله عنه  نیز مطابق دستور رسول اکرم ص عمل کرد.( مسند احمد، (203)؛ رجال سند آن، رجال شیخین هستند.)

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان