سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

10 فروردين 1403 19/09/1445 2024 Mar 29

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 6787864
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 120   تعداد بازدید: 2538 تاریخ اضافه:

عمر رضی الله عنه در میادین جهاد (غزوه‌ی بدر)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

همه‌ی مورخان اتفاق نظر دارند که عمر رضی الله عنه  در جنگ بدر، احد و همه‌ی جنگ‌ها و غزوات رسول خداص حضور داشته است. (مناقب أمير المؤمنين عمربن الخطاب لابن الجوزي ص89 .)

 

عمر رضی الله عنه  در غزوه‌ی بدر شرکت نمود و چون رسول خداص قبل از آغاز نبرد از یارانش نظر خواست، نخست ابوبکر رضی الله عنه  لب به سخن گشود و سخنان خوبی هم گفت و صحابه را به جنگ با کفار فرا خواند. سپس عمر رضی الله عنه  به ایراد سخن پرداخت و به جنگ با کفار فرا خواند. نخستین کسی که در جنگ بدر به شهادت رسید، مهجع، غلام آزاد شده‌ی عمر رضی الله عنه  بود. در این جنگ عمربن خطاب رضی الله عنه  دایی خود عاص بن هشام را به قتل رسانید و پیوند خویشاوندی را که در برابر پیوند عقیدتی بود، در هم شکست و برای تأیید بینش خود در این راستا به‌ آن قهرمانی خود می‌بالید و افتخار می‌ورزید. علاوه براین، پس از پایان جنگ به کشتن اسیران جنگی مشورت داد.

هنگامی که عباس، عموی رسول خداص به اسارت مسلمانان در آمد، عمر رضی الله عنه  گفت: ای عباس! مسلمان شو و بدان که مسلمان شدن تو نزد من، از مسلمان شدن پدرم خطاب پسندیده‌تر است. زیرا می‌دانم که رسول خداص مسلمان شدن تو را دوست دارد.( البدایه والنهایه 3/388)

همچنین در میان اسیران، سخنگوی قریش سهیل بن عمرو نیز به چشم می‌خورد. عمر رضی الله عنه  گفت: ای رسول خدا! اجازه بده دندآن‌های پیشین سهیل را در بیاورم تا زبانش بیرون شود و نتواند علیه تو لب به سخن بگشاید. رسول خداص فرمود:

(لا امثل به‌، فیمثل بی، و ان کنت نبیا، و ان عسی ان یقوم مقاما لا تذمه‌).

«من کسی را مُثله نمی‌کنم؛ آن‌گاه خدا مرا مُثله خواهد کرد؛ گرچه پیامبر او هستم و شاید روزی او به مقامی برسد که تو او را نکوهش نکنی»( البدایه والنهایه 3/311) چنان که این پیش بینی رسول خداص تحقق یافت و سهیل مسلمان شد و بعد از وفات رسول خداص، در شرایطی که عده‌ای از اهل مکه قصد ارتداد نمودند و همین باعث ترس و نگرانی فرماندار مکه «عتاب بن اسیر» شد و او را خانه نشین کرد، سهیل رضی الله عنه  در میان مردم به ایراد سخن پرداخت و پس از حمد و ثنای خدا گفت: بدانید که با وفات رسول خداص نه تنها اسلام ضعیف نشده، بلکه قدرت بیشتری یافته است و هر کس بخواهد ما را به انحراف بکشاند، گردنش را خواهیم زد. بدین ترتیب کسانی که قصد ارتداد داشتند، متقاعد شدند و بر اسلام استوار ماندند.( التاریخ الاسلامی، حمیدی (4/181))

عمر رضی الله عنه  از جریان بدر حدیثی نقل می‌کند که رسول خداص کشته‌های مشرکان را مورد خطاب قرار داد. چنان که انس رضی الله عنه  می‌گوید: ما با عمر رضی الله عنه  در راه مکه و مدینه بودیم. در میانه‌ راه برای دیدن ماه به‌ آسمان نگاه می‌کردیم، و با توجه‌ به‌ اینکه‌ من چشمانی تیز بین داشتم، سریع ماه را مشاهده‌ نمودم و به‌ عمر گفتم: اینک ماه است که‌ من او را می‌بینم. آیا شما آن‌را نمی‌بینی؟ گفت: من اگر در منزل خود بر پشت بخوابم آن‌را خواهم دید. سپس از جریان بدر حدیثی نقل کرد و گفت: روز قبل از جنگ، رسول خداص جای کشته شدن مشرکان را به ما نشان داد و فرمود:

(هذا مصرع فلان غدا-ان‌شاء الله‌- و هذا مصرع فلان غدا ان‌شاء الله‌).

«اگر خدا بخواهد، فردا در اینجا فلان شخص، و در اینجا فلانی کشته می‌شود».

عمر رضی الله عنه  می‌گوید: هر یک از نامبردگان در همان محلی کشته شد که رسولالله رضی الله عنه  فرموده بود؛ آن‌گاه رسول خداص دستور داد تا آن‌ها را در چاهی از چاههای بدر بیندازند. سپس خطاب به آن‌ها فرمود:

(یا فلان! یا فلان! هل وجدتم ما وعدکم الله‌ حقا، فانی وجدت ما وعدنی الله‌ حقا).

«ای فلانی! و ای فلانی! آیا آن‌چه‌ را خدا به شما داده بود، دیدید؛ من آن‌چه‌ را که خدا به من وعده داده بود، دیدم».

عمر رضی الله عنه  گفت: ای رسول خدا! آیا با کسانی سخن می‌گویی که مرده‌اند و سرد شده‌اند؟! رسول خداص فرمود:

(ما انتم باسمع لما اقول منهم! و لکن لا یستطیعون أن یجیبوا).

«شما آن‌چه‌ را که من می‌گویم بهتر از آنان نمی شنوید، ولی آن‌ها توانایی پاسخ گویی ندارند».( مسند احمد ش182 و سند آن بر اساس شرط شیخین صحیح است.)

زمانی که عمیر بن وهب پس از جنگ بدر به قصد ترور رسول خداص به مدینه آمد عمربن خطاب در جمع مسلمانان از روز بدر سخن می‌گفت و از لطف و احسان خداوند در حق مسلمانان بحث می‌نمود که ناگهان چشمش به عمیر بن وهب افتاد که شترش را جلوی مسجد می‌خواباند و شمشیرش را نیز به گردن آویخته بود. عمر رضی الله عنه  گفت: این سگ، دشمن خدا، عمیر بن وهب است. حتماً جهت به پا کردن شری آمده است، او همان کسی است که‌ میان ما آشوب برپا کرد و در جنگ بدر کافران را از دست ما رهانید.

عمر رضی الله عنه  نزد رسول خداص رفت و گفت: عمیر بن وهب، دشمن خدا، مسلح آمده است.

رسول خداص فرمود: بگذارید نزد من بیاید. عمرآمد و حمایل شمشیرش را گرفت و خطاب به انصار گفت: نزد رسول خداص بروید که عمیر، فرد خبیث و غیر قابل اعتمادی است.

سپس عمیر را نزد رسول خداص آورد. و چون پیامبرص عمر رضی الله عنه  را دید که حمائل شمشیر عمیر را گرفته و آن‌را بر گردنش گذاشته، گفت: عمر! او را رها کن. عمیر! بیا اینجا. عمیر جلو آمد و گفت: «صبح بخیر» و این، خوشامدگویی زمان جاهلیت بود.

رسول خداص فرمود: (اکرمنا الله‌ بتحیة خیر من تحیتک یا عمیر! بالسلام تحیة اهل الجنة). (صحيح السيرة النبوية: علي ص259.)

«خداوند، خوشامدگویی بهتر از این را که خوشامدگویی بهشتیان است، به ما عنایت نموده و آن (السلام علیکم) است».

رسول خداص فرمود: برای چه کاری آمده‌ای؟

عمیر گفت: به خاطر اسیری که در دست شماست.

پیامبرص فرمود: پس این شمشیر چیست که بر گردنت آویخته‌ای؟

عمیر گفت: خداوند این شمشیرها را زشت بگرداند، مگر توانستند برای ما کاری انجام دهند؟

پیامبرص فرمود: راست بگو، چرا آمده‌ای؟

عمیر گفت: فقط برای کاری که گفتم، آمده‌ام.

رسول خداص فرمود: «این طور نیست؛ بلکه تو و صفوان کنار کعبه نشستید و از کشته شدگان بدر، سخن گفتید. تو گفتی: اگر بدهکار نبودم و فرزندان ضعیفی نداشتم، حتماً خودم را به محمد می‌رساندم واو را می‌کشتم. آن‌گاه صفوان سرپرستی فرزندان و پرداخت بدهی هایت را پذیرفت، به شرط این که مرا بکشی؛ اما خداوند، میان من و مأموریتی که تو داری، حائل است و مانع تو می‌گردد».

عمیر گفت: من گواهی می‌دهم که تو رسول خداص هستی؛ حقا که تو از آسمان خبر می‌آوری و ما تو را تکذیب می‌نمودیم. چون از این موضوع جز من و صفوان کسی دیگر اطلاع نداشت. و اینک یقین کردم که کسی جز خدا، این خبر را به تو نرسانیده است. سپاس خدايی را که مرا به اسلام هدایت نمود، سپس به‌ طور شایسته‌ شهادتین را بر زبان جاری نمود.( صحيح السيرة النبوية ص260 .)

آنگاه پیامبرص فرمود: (فقهوا اخاکم فی دینه‌، و علموه‌ القرآن، و اطلقوا اسیره‌).

به برادرتان مسايل دینی را آموزش دهید و به وی قرآن بیاموزید و اسیرش را نیز آزاد گردانید.

ما از این جریان به میزان هوشیاری و تدابیر امنیتی عمربن خطاب رضی الله عنه  پی می‌بریم که بلافاصله متوجه عمیر شد و مراقبت لازم را به عمل آورد و اعلان نمود که وی، شیطانی است که برای به پا کردن شر آمده است. زیرا عمر رضی الله عنه  از سابقه‌ی وی خبر داشت؛ عمیر، مسلمانان را در مکه آزار می‌داد و در جنگ بدر مشرکان را تحریک کرده بود. به همین جهت عمر رضی الله عنه  تدابیر امنیتی لازم را به خاطر حفاظت رسول خداص اندیشید و از حمائل شمشیر عمیر، دستش را دور نکرد و فرصت انجام عملیات را از او سلب نمود. و به تعدادی از اصحاب دستور داد تا به حراست رسول خداص بپردازند.( السيرة النبوية، عرض واقع وتحليل أحداث للصّلابي ص868 .)

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان