سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

10 خرداد 1402 11/11/1444 2023 May 31

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 571
بازدید کـل سايت: 6390366
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 113   تعداد بازدید: 2238 تاریخ اضافه: 2010-03-25

زندگانی عمر رضی الله عنه در دوران جاهلیت

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عمر رضی الله عنه  همچون سایر قریشیان، بخشی از زندگی خویش را در دوران جاهلیت سپری کرده است. البته با این تفاوت که عمر رضی الله عنه  سواد خواندن و نوشتن داشت و این، امتیازی بود که تعداد اندکی از جوانان قریش از آن بهره‌مند بودند. عمر رضی الله عنه  در سنین نوجوانی، زندگی سخت و پر مشقتی را گذراند و رنگ آسایش و رفاه را به خود ندید. پدرش، آدمی خشن و سختگی بود و عمر رضی الله عنه  را در نوجوانی به شتر چرانی مجبور می‌کرد. این برخوردهای خشن روی درون عمر آثار بدی را به‌ جا گذاشته‌ بود تا آن‌جا که‌ عمر رضی الله عنه  همواره این خاطره‌ی تلخ را به یاد داشت و از آن سخن می‌گفت. چنان که عبدالرحمن بن حاطب می‌گوید: از کنار کوهی به «ضجنان» (گفته می‌شود: این کوه در 25 کیلومتری مکه قرار دارد) در اطراف مکه می‌گذشتیم؛ عمر رضی الله عنه  گفت: من در این مکان شتران خطاب را می‌چرانیدم، او مردی تندخو و خشن بود؛ من، هم شترانش را می‌چرانیدم و هم هیزم جمع آوری می‌کردم. ( تاریخ ابن عساکر (52/268)؛ طبقات ابن سعد (3/226))

 از این‌رو که‌ این دوره‌ برای عمر روزگاری سخت به‌ شمار آمده‌، ایشان همواره‌ آن‌را بازگو می‌نمود، اینک سعید بن مسیب رحمه‌الله‌- می‌گوید: عمر رضی الله عنه  در مسیر حج هنگامی که به کوه «ضجنان» رسید گفت: «لا اله الا الله العلی العظیم؛ خداوند متعال، به هر کس، هر چه بخواهد می‌دهد؛ من در جامه‌ای پشمین، در اینجا برای خطاب شترچرانی می‌کردم؛ او مردی تندخو بود که هرگاه‌ به دستور او کار می‌کردم، مرا خسته می‌نمود و چون در انجام دستورش کوتاهی می‌نمودم، مرا کتک می‌زد. من در اینجا شبها را تنها و در حالی سپری می‌کردم که کسی جز خدا با من نبود. سپس چنین سرود:

 

لا شيء مما ترى تبقى بشاشته

لم تُغن عن هرمز يوماً خزائنه

ولا سليمان إذ تجري الرياح له

أين الملوك التي كانت نواهلها

حوضاً هنالك، مورود بلا كذب

يبقى الإله ويُردى المال والولد

والخلد قد حاولت عاد فما خلدوا

والإنس والجن فيما بينها بردُ

من كل أوب إليها راكب يفد

لابد من ورده يوماً كما وردوا ‏

 

«طراوت و تازگی هیچ یک از چیزهایی که مشاهده می‌کنی، ماندگار نیست؛ بلکه تنها خدا می‌ماند و مال و فرزند، از بین می‌روند.

گنجینه‌های هرمز (پادشاه ایران) به او سودی نرساند و قوم عاد نیز جاودان نماندند.

سلیمان نیز با آنکه بادها، انسان‌ها و جنها، تحت فرمان او بودند، ماندگار نماند.

کجایند پادشاهانی که مردم، از هر سو به دیدن آن‌ها می‌آمدند؟

در آن‌جا حوضی وجود دارد که‌ بدون تردید همه‌ بر آن وارد می‌شوند، پس باید روزی بر آن وارد شد، همچنان که‌ گذشتگان بر آن وارد شده‌اند....»

گفتنی است که عمر رضی الله عنه  تنها برای پدرش شتر چرانی نکرده؛ بلکه برای خاله‌هایش از قبیله‌ی بنی‌مخزوم نیز شتر چرانیده است. چنانچه خودش پس از آنکه به خلافت رسید، بنا به اظهار خودش، با خود گفت: چه کسی از تو بهتر است؟ تو اینک امیرمؤمنان هستی! آن‌گاه عمر رضی الله عنه  برای اینکه‌ ارزش خود را به‌ خود شناسایی کند در میان مسلمانان برخاست و اعلام نمود که قبلاً چوپانی بیش نبوده است؛ محمد بن عمر مخزومی می‌گوید: روزی عمربن خطاب  رضی الله عنه  مردم را برای نماز فراخواند و پس از آن که، همه جمع شدند، برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و درود و سلام بر پیامبرخداص گفت: ای مردم! من، گوسفندان خالههای مخزومی‌خود را می چرانیدم. آن‌ها یک مشت خرما یا کشمش به من می‌دادند و من تمام روز را با همان یک مشت خرما یا کشمش سپری می‌کردم؛ واقعاً چه روزهای سختی بود!

سپس پایین آمد و عبدالرحمن بن عوف گفت: ای امیر مؤمنان! چرا با گفتن این سخنان، خودت را کوچک می‌کنی؟! فرمود: وای بر تو؛ لحظاتی قبل در دلم خطور کرد که چه کسی از من بهتر است؟ من، اینک امیر مؤمنان هستم! از این‌رو خواستم خودم را به خویشتن معرفی کنم تا بدین‌سان به یاد داشته باشم که کیستم و چه بوده‌ام، و هچ گاه افکار شیطانی به‌ من راه پیدا نکند.( طبقات ابن سعد (3/293).)

بدون تردید چوپانی، صفات و ویژگیهای نیکی را در عمربن خطاب رضی الله عنه  شکوفا نمود که از آن جمله می‌توان به تاب و تحمل وافر، شهامت و سخت کوشی اشاره نمود. البته لازم به یادآوری است که شغل عمر رضی الله عنه  برای همیشه چوپانی نبود، بلکه عمر رضی الله عنه  پیش از اسلام، در کُشتی، اسب سواری، شعر و تجارت نیز مهارتهایی کسب کرده بود. وی، همچنین به دانستن تاریخ قومش نیز اهمیت می‌داد و در جلسات شاعران و سران عرب در بازارهای عکاظ، ذی المجاز و مجنه حضور می‌یافت و بدین ترتیب ضمن فراگیری رموز بازرگانی، از سرگذشت اقوام و قبایل مختلف عرب و نیز از ادبیات آنان اطلاعات مفیدی به دست می‌آورد. گفتنی است گرد همایی‌ها و مجالس مشاعره و ذکر مفاخر قومی و قبیلگی توسط ادیبان بزرگ، از یک سو پویایی و حیات و حرکت تاریخ عرب و ماندگاری آن در خاطره‌ها را به دنبال داشت و از سوی دیگر در پاره‌ای از موارد به درگیریهای خونینی منجر می‌گردید؛ چنان که بازار عکاظ، سبب اصلی جنگهای چهارگآن‌های بود که به سلسله جنگهای فجار شهرت یافت.( عمربن خطاب، دکتر علی احمد الخطیب، ص153)

 

عمر رضی الله عنه  به تجارت و بازرگانی پرداخت و دیری نگذشت که یکی از ثروتمندان مکه گردید و از طریق مسافرتهای تجاری به تجربه‌های متعدد و ارزنده‌ای دست یافت، ایشان در تابستان به‌ شام و در زمستان به‌ یمن مسافرت می‌نمود، و بدین‌سان بازرگانی بلند آوازه گردید و به جایگاهی والا در جامعه‌ی جاهلی مکه رسید و از این حیث جزو سرآمدان مکه به شمار می‌رفت. چنانکه پیشتر گفتیم پدر بزرگ عمر، یعنی نفیل، از سرداران مکه بود و پیش از او، کعب بن لؤی نیز که از اجداد عمر بود، جایگاه ویژه‌ای نزد عربها داشت؛ تا جایی که تاریخ وفات او را تا سال عام الفیل به عنوان تاریخ رسمی معاملات و قراردادهای خود می‌نوشتند.( تاریخ خلیفه بن خیاط (1/7))

به هر حال این جایگاه موروثی از یک سو و هوش و ذکاوت شخص عمر رضی الله عنه  از سوی دیگر، از او شخصیتی سرآمد ساخته بود که به گفته ابن سعد، مردم برای حل اختلافات و مشاجرات خود به او مراجعه می‌کردند. (الخلیفه الفاروق، دکتر العانی ص16)

 

عمر رضی الله عنه  شخصی فرزانه، بردبار، بزرگوار و توانا بود که استدلالهای قوی و محکمی داشت؛ بنابراین قریشیان برای رفع اختلافات یا بیان مفاخر قبیله‌ای یا دفاع از آن، عمر رضی الله عنه  را به عنوان نماینده نزد سایر قبایل می‌فرستادند. ابن جوزی می‌گوید: در دوران جاهلیت وظیفه‌ی سفارت را به‌ عهده‌ی عمربن خطاب سپرده‌ بودند، پس هرگاه میان قریش و سایر قبیله‌ها جنگی رخ می‌داد او را به‌ عنوان سفیر می‌فرستادند تا به‌ نیابت از آن‌ها سخن براند، و اگر دفع کننده‌ای آن‌ها را بیزار می‌کرد و یا به‌ وسیله‌ی مفاخری بر آن‌ها افتخار می‌کردند، عمر را به‌ عنوان دفع کننده‌ و افتخار خود نمایان می‌کردند. عمر رضی الله عنه  نیز به خوبی از عهده‌ی این مسئولیت بر می‌آمد و از منافع و مفاخر قریش دفاع می‌کرد. وی، در دفاع از آن‌چه‌ بدان باور داشت، به قدری از خود مایه می‌گذاشت که به همین سبب در برابر اسلام، مواضع خصمآن‌های اتخاذ نمود؛ چرا که دین جدید را با آیین بت‌پرستی قریش مخالف می‌دید و آن‌را به ضرر جایگاه ویژه‌ی قریش می‌دانست که به خاطر وجود کعبه، بدان دست یافته بود، زیرا کعبه‌‌ از ثروتی روحی و مادی برخوردار بود که‌ باعث شکوفایی مکه‌ شده‌ بود، به این جهت، سران قریش و از جمله عمر، مسلمانان مستضعف را به شدت شکنجه می‌کردند. ( الفاروق عمر، عبد الرحمن الشرقاوي ص8 .)

 چنانچه عمر رضی الله عنه  یک بار کنیزی را که مسلمان شده بود، به قدری کتک زد که شلاق از دستش افتاد و خسته شد. در این بحبوحه ابوبکر رضی الله عنه  از آن‌جا گذشت و چون این صحنه را دید، کنیز را از عمر رضی الله عنه  خرید و او را آزاد نمود.( الفاروق عمر، نوشته عبدالرحمن شرقاوی، ص8)

خلاصه این که عمر رضی الله عنه  بخشی از عمرش را در جاهلیت سپری کرد و از این‌رو نسبت به آداب و رسوم دوره جاهلی و مشخصه‌های آن، شناخت بسیاری داشت؛ وی، پیش از آن که مسلمان شود، با تمام وجود، از آداب و رسوم جاهلی دفاع می‌کرد، اما پس از آن که اسلام آورد، به فاصله‌ی واقعی حق و باطل و ایمان و کفر از یکدیگر پی برد و این سخن مشهور را بیان نمود که:

(إنما تنقض عرى الإسلام عروة عروة إذا نشأ في الإسلام من لا يعرف الجاهلية).( الفتاوی (15/36) فرائد الکلام للخلفاء الکرام، ص144)

«بنیان اسلام، به دست کسی خراب می‌شود که در اسلام نشأت یافته و جاهلیت را نشناخته است».

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین.

منبع: کتاب عمر فاروق، تالیف: محمد علی صلابی


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان