سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

6 مرداد 1403 20/01/1446 2024 Jul 27

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 7090584
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 11   تعداد بازدید: 11241 تاریخ اضافه: 2013-02-07

دروزی‌ها

«دروز» یا «دروزیان» فرقه‌ای هستند باطنی که خلیفهٔ فاطمی، «الحاکم بأمر الله» را به الوهیت می‌شناسند. فرقهٔ دروز بخش عمدهٔ اعتقادات خویش را از فرقهٔ اسماعیلیه برگرفته و منسوب به نشتکین درزی می‌باشند. این فرقه در مصر به وجود آمد اما چیزی نگذشت که به سرزمین شام مهاجرت کرد. عقاید این فرقه مخلوطی از چندین دیانت و اندیشهٔ مختلف است، همینطور که به سری بودن افکار خویش نیز اعتقاد دارد، بنابر این آن را برای مردم آشکار نمی‌سازد و حتی به فرزندان خویش نیز آموزش نمی‌دهند مگر زمانی که به سن چهل سالگی رسیدند.

تاریخ تأسیس و شخصیت‌های برجسته:

محور عقیدهٔ دروز خلیفهٔ فاطمی، ابو علی المنصور بن العزیز بالله بن المعز لدین الله فاطمی، ملقب به الحاکم بأمر الله است. او در سال (۳۷۵هـ / ۹۸۵م) بدنیا آمده و در سال (۴۱۱هـ / ۱۰۲۱م) کشته شد. ویاز لحاظ تفکر و روش و رفتارش شخصیتی غیر عادی داشت؛ شخصی بود بسیار سنگدل و متناقض و کینه‌توز، که کشتارها و شکنج‌های بسیار و بی‌دلیلِ وی، بیانگر این موضوع است.

مؤسس حقیقی این عقیده، حمزه بن علی بن محمد الزوزنی (۳۷۵هـ ـ ۴۳۰هـ) است، کسی که در سال ۴۰۸هـ آشکارا اعلام کرد روح خدا در الحاکم بأمر الله حلول کرده و به دعوت بسوی این امر پرداخت و کتاب عقاید دروز را تأیف کرد.

محمد بن اسماعیل درزی معروف به نشتکین؛ وی در تأسیس عقاید دروز با حمزه همراه بود، اما در سال ۴۰۷هـ، در مورد اعلان الوهیت الحاکم بامر الله، عجله کرد و به همین خاطر حمزه بر او خشم گرفت و مردم را علیه وی شوراند؛ او به سرزمین شام گریخت و در آن جا به مذهب خویش دعوت داد و اینگونه فرقهٔ دروزیان پدیدار گشت که به او منسوب است در حالی که دروزیان او را لعن و نفرین می‌کنند، زیرا از تعالیم حمزه که در سال ۴۱۱هـ ترتیب قتلش را داد، خارج شد. [دروزیان خود را «موحدان» می‌خوانند و از نام‌گذاری خود به دروزیان خشنود نیستند].

حسین بن حیدره فرغانی معروف به أخرم یا أجدع [یعنی بینی‌بریده]؛ او کسی بود که دعوت حمزه را در بین مردم منتشر می‌کرد.

بهاء الدین ابوالحسن علی بن احمد سموقی معروف به ضیف [یعنی میهمان]؛ او کسی است که در غیاب حمزه در سال ۴۱۱هـ، بیشترین تأثیر را در انتشار مذهب داشته و بسیاری از رساله‌های دروزیان را تألیف کرده است، مانند: رسالة التنبیه و التأنیب و التوبیخ، و رسالة التعنیف و التهجین، و غیره. همچنین او بود که مجال اجتهاد در مذهب دروزی را متوقف ساخت تا اصولی را که خود و حمزه و تمیمی قرار داده بودند همچنان باقی بمانند.

ابو ابراهیم اسماعیل بن حامد تمیمی؛ داماد و یار دست راست حمزه در دعوت دروزی، کسی که از لحاظ رتبه بعد از حمزه قرار می‌گرفت.

از رهبران معاصر این فرقه:

کمال جنبلاط: رهبر سیاسی لبنانی و بنیان‌گذار حزب التقدمی الاشتراکی [سوسیالیست ترقی‌خواه] که در سال ۱۹۷۷م. به قتل رسید.

ولید جنبلاط: رهبر کنونی آنان و جانشین پدرش در سرکردگی دروزیان و رهبری حزب.

د. نجیب العسراوی: رئیس انجمن دروزیان در برزیل.

عدنان بشیر رشید: رئیس انجمن دروزیان در استرالیا.

سامی مکارم: کسی که در کنار کمال جنبلاط در تهیهٔ چند کتاب در دفاع از دروزیان شرکت داشته است.

مردم در آیین دروزی بر سه درجه قرار دارند:

۱- عقل: آنان طبقهٔ رجال دین هستند که به تعلیم و حفاظت از آن می‌پردازند و به سه دسته تقسیم می‌شوند: رؤساء، عقلاء، اجاوید، و رئیس آنان شیخ العقل نامیده می‌شود.

۲- اجاوید: کسانی هستند که از تعالیم دین آگاه گشته و بر آن پایبند هستند.

۳- جاهلان: عامهٔ مردم.

اعتقادات دروزیان و اندیشه‌های آنان:

به الوهیت الحاکم بامر الله اعتقاد دارند و بعد از مرگ وی قائل به غیبت و بازگشت (رجعت) وی شدند.

همگی پیامبران و رسولان را انکار کرده و آنان را ابلیسان می‌نامند.

معتقد هستند که مسیح همان دعوتگر آنان، حمزه است.

از تمامی پیروان دیگر ادیان، بخصوص مسلمانان نفرت داشته و کینه به دل دارند، و جان و مال و کلک زدن به آنان در حد توان را جایز می‌دانند.

اعتقاد دارند که دیانت‌ آنان تمامی ادیان ماقبل خود را منسوخ کرده، همچنین تمامی احکام و عبادتهای اسلام و اصول آن را انکار می‌کنند.

بعضی از اندیشمندان بزرگ آنان برای حج به هند رفته‌اند، تا تظاهر به این نمایند که عقیده‌شان برگرفته از حکمت هند است.

می‌گویند یک انسان دروزی نمی‌شود مگر پس از این که پیمان ویژه را نوشته یا بر زبان راند.

معتقد به تناسخ ارواح هستند، و اینکه پاداش و مجازات بصورت انتقال روح از کالبد صاحبش به کالبدی خوشبخت‌تر یا بدبخت‌تر، خواهد بود.

بهشت و جهنم را انکار می‌کنند، همینطور پاداش و مجازات اخروی را.

قرآن کریم را انکار کرده و می‌گویند که ساختهٔ سلمان فارسی است و برای خویش مصحفی ویژهٔ خود دارند که «المنفرد بذاته» نامیده می‌شود.

ریشهٔ عقاید خویش را در قرن‌هایی بسیار دور می‌دانند، و به اینکه خود را به فراعنه و فیلسوفان بسیار کهن هند نسبت دهند افتخار می‌کنند.

نزد آنان تاریخ آنان از سال ۴۰۸هـ آغاز می‌گردد، یعنی سالی که حمزه در آن الوهیت الحاکم بامر الله را اعلان کرد.

معتقد هستند که قیامت همان بازگشت الحاکم بامر الله است که آنان را بسوی ویران کردن کعبه و از بین بردن مسلمانان و مسیحیان در سرتاسر زمین رهبری خواهد کرد و سپس آنان تا ابد بر جهان حکم خواهند راند و بر مسلمانان جزیه و ذلت تعیین خواهند کرد.

اعتقاد دارند که الحاکم بامر الله پنج پیامبر فرستاده که آنان: حمزه، اسماعیل، محمد الکلمة، ابو الخیر و بهاء هستند.

ازدواج با غیر از خود و دادن صدقه و کمک کردن به آنان را حرام می‌دانند، همچنین اختیار بیش از یک همسر و برگرداندن زن طلاق داده شده را هم منع می‌کنند.

دختران را از میراث محروم می‌دانند.

محرمیت خواهر و برادر شیری را قبول ندارند.

دروزیان نه کسی را در دین خود می‌پذیرند و نه اجازهٔ خروج از آن را به کسی می‌دهند.

جامعه دروزی معاصر - همانطور که در گذشته بوده - از لحاظ دینی به دو قسمت تقسیم می‌شود:

روحانیان: اسرار طایفه به دست آنان است و به: رؤساء و عقلاء و أجاوید تقسیم می‌شوند.

جسمانی‌ها: کسانی که به امور دنیوی می‌پردازند و بر دو قسم هستند: امیران و جاهلان.

از لحاظ اجتماعی، آنان مقامات دولتی را قبول ندارند و در واقع شیخ العقل و نوابان او طبق نظام فئودالی دینی بر آنان حکم می‌رانند.

همچون فلاسفه بر این اعتقاد هستند که خدای آنان عقل کلی را آفریده که بواسطهٔ آن نفس کلی بوجود آمده و از نفس کلی هم دیگر مخلوقات منشعب شده‌اند.

در مورد صحابه سخنان زشتی می‌زنند، من جمله می‌گویند: فحشا و منکر، ابوبکر و عمر (رضی الله عنهما) هستند.

پنهان‌کاری و کتمان از اصول اعتقادات آنان است، نه از باب تقیه، بلکه این اصلی کاملا مشروع در دین آنان است.

منطقه‌های آنان خالی از مساجد است و بجای آن خلوت‌گاه‌هایی دارند که در آن جمع می‌شوند و هیچکس را اجازه نمی‌دهند که به آن داخل شود.

رمضان را روزه نمی‌گیرند و به زیارت خانهٔ کعبه نمی‌روند، بلکه به زیارت خلوت‌گاه البیاضه در شهر حاصبیه در لبنان می‌روند؛ مسجد رسول الله صلی الله علیه و سلم را هم زیارت نمی‌کنند بلکه به زیارت کلیسای مریمیه در روستای معلولا در استان دمشق می‌روند.

یک دروزی عقیدهٔ خویش را فرانمی‌گیرد و چیزی در این مورد به او گفته نمی‌شود و به آموزه‌های آن مکلف نیست مگر زمانی که به سن چهل سالگی که به نزد آنان سن عقل است، رسید.

آیین دروز به سبب باور داشتن به تقیه، و باطنی و سری دانستن اعتقادات، جزو فرقه‌های باطنی دسته‌بندی می‌شود.

آنان به تناسخ ایمان دارند، بها ین معنا که اگر انسان بمیرد روح او در کالبد انسان دیگری که پس از مرگ اولی بدنیا آمده، وارد می‌شود، سپس اگر دومی هم از دنیا رفت، روح وی در انسان سومی داخل می‌شود و این مراحل پی در پی برای یک فرد اتفاق می‌افتد.

عددهای پنج و هفت هر کدام در اعتقادات دروزی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار هستند.

برخی از کتاب‌های دروزیان:

آنان رساله‌های مقدسی دارند که رساله‌های حکمت نامیده می‌شوند و تعدادشان ۱۱۱ رسالهٔ تألیف شده توسط حمزه و بهاء الدین و تمیمی است.

مصحفی دارند به نام المنفرد بذاته.

کتاب النقاط و الدوائر که به حمزه بن علی نسبت داده می‌شود، اما بعضی از تاریخ‌نگاران آن را منسوب به عبدالغفار تقی الدین بعقلی که در سال ۹۰۰هـ کشته شد، می‌دانند.

میثاق ولی الزمان: حمزه بن علی آن را نوشته و این همان نوشته‌ای است که وقتی یک درزی عقیده‌اش را به او معرفی می‌کنند از آن سؤال کرده می‌شود.

النقض الخفی: کتابی است که حمزه در آن تمامی شریعت‌ها به ویژه ارکان پنجگانهٔ اسلام را رد می‌کند.

أضواء علی مسلک التوحید: د. سامی مکارم.

ریشه‌های فکری و اعتقادی دروزیان:

عموما از فرقه‌های باطنی و خصوصا از باطنی‌های یونان که ارسطو و افلاطون و پیروان فیثاغورس باشند تأثیر گرفته‌اند و آنان را سروران روحانی خویش می‌دانند.

بخش عمدهٔ اعتقادات خویش را از طایفهٔ اسماعیلیه گرفته‌اند.

اعتقادشان در مود زندگانی ابدی از ماتریالیسم یا ماده‌گرایی تأثیر گرفته است.

در بسیاری از اندیشه‌ها و اعتقادات‌شان از بوداییان تأثیر پذیرفته‌اند، همینطور که از برخی فلسفه‌های پارس و هند و فرعونیان کهن نیز تأثیر گرفته‌اند.

انتشار دروزیان و مناطق تحت نفوذ آنان:

امروزه دروزیان در لبنان و سوریه و فلسطین زندگی می‌کنند.

اکثریت قریب به اتفاق آنان در لبنان هستند و درصد بسیاری از آنانی که در فلسطین اشغالی زندگی می‌کنند ملیت اسرائیلی را برگزیده و برخی دیگر نیز در ارتش اسرائیل خدمت می‌کنند.

انجمنی در برزیل و انجمنی در استرالیا و دیگر کشورها دارند.

هم اکنون نفوذ آنان در لبنان تحت رهبری ولید جنبلاط، بسیار بالا است و حزب سوسیالیست ترقی‌خواه، نمایندهٔ آنان است، آنان در جنگ لبنان نقشی بسیار بزرگ داشته و دشمنی‌شان با مسلمانان بر هیچکس پوشیده نیست.

تعداد پیروان این فرقه نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر است که بیشتر آنان بین سوریه و لبنان پراکنده‌اند و بقیه در فلسطین و دیگر کشورهای مهاجرپذیر هستند.

نتیجه‌گیری:

فرقهٔ دروز، فرقه‌ای است باطنی که خلیفهٔ فاطمی «الحاکم بأمر الله» را به خدایی می‌شناسند.

این فرقه در مصر بوجود آمد و سپس به سرزمین شام انتقال یافت.

آنان همهٔ پیامبران را انکار کرده و اعتقاد دارند که مسیح همان دعوتگر آنان حمزه است. و همین اندازه کافی است تا دلیلی بر کفر و گمراهی آنان باشد.

منبع: سایت قصة الإسلام

مترجم: عبدالله فریدونی ـ عصر اسلام
IslamAge.com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان