نبرد ملازگرد و شکست امپراطور روم از نیروهای آلپ ارسلان سلجوقی (463 هـ - 1071 م)
از نیمه قرن پنج هجری یا نیمه قرن یازده میلادی عوارض آشوبهای بزرگ جهانی ناشی از برخورد شرق و غرب و اسلام و مسیحیت، در همه جا به چشم میخورد.
در مشرق دولت فاطمی رو به ضعف و سقوط میرفت، و در عوض دشمن بزرگ آن - دولت بیزانس - در میدان جنگ و سیاست پیوسته بر آن تفوق مییافت و جای پای خود را در شهرهای شمال شام که از قلمرو فاطمیان جدا ساخته بود محکم میکرد. دولت عباسی نیز مدتها بود که مرکزیت خود را به عنوان دولت بزرگ اسلام از دست داده بود.
در غرب نیز دولت اموی اندلس (اسپانیا) از میان رفته و به جای آن حکومتهای ضعیفی نشسته بود. اسپانیای مسیحی در آن خودنمائی میکرد، و پایگاههای اسلامی را از آنجا برمیچید.
در آن اوقات که علائم جدائی و ضعف دولتهای اسلامی در شرق و غرب آشکار میگشت، اروپای مسیحی مقدمات مفصلی برای جنگ با مشرق اسلامی تهیه میدید. دولت بیزانس (روم شرقی) نیز همچنان به عنوان دژ اروپا در ناحیهٔ شرق به شمار میرفت.
جنگهای دولت روم شرقی در سرزمینهای اسلامی نیز غالباً رنگ جنگ صلیبی داشت، ولی دولت بیزانس از نیمه قرن یازدهم میلادی متوجه خطر قدرت اسلامی جدیدی شد که عبارت بود از دولت نیرومند «سلاجقه».
سلاجقه در اوائل قرن پنجم هجری در دشتهای ترکستان آشکار گشتند، سپس جد آنها و سر سلسلهٔ آن دودمان «سلجوق» با خانواده و عشیرهی خود به اطراف بخارا آمد و کم کم کارش بالا گرفت.
هنگامی که پسر و جانشین او «میکائیل» که بر بسیاری از قبائل ترک همجوار خود غلبه یافته و دائرهی حکومتش توسعه پیدا کرده بود، در یکی از جنگها به قتل رسید، دو پسر وی «طغرل بیک» و «داوود» به جای او نشستند.
وقتی سلاجقه خود را نیرومند یافتند، در جنگهای خویش رو به سوی جنوب و جنوب غربی یعنی ناحیه خراسان و فارس نهادند.
در خراسان و نواحی آن بر دولت غزنوی غلبه یافتند (431 هجری) سپس روی به فارس نهادند و آن را متصرف شدند، و به حکومت «آل بویه» خاتمه دادند.
در نتیجه رهبر آنها «طغرل» رئیس دولتی بود که در شرق از خراسان تا حدود عراق و ارمنستان در غرب امتداد داشت.
در سال 448 طغرل بر موصل مستولی شد، آنگاه روی به بغداد نهاد و خلیفه وقت «القائم بأمرالله» عباسی از وی استقبال به عمل آورد. سلطان فاتح در برابر خلیفه فروتنی نمود و خلیفه نیز او را سلطان تمام متصرفات خود دانست.
هنگامی که ارسلان بساسیری با قیام خود بر ضد خلیفه انقلاب کرد و او را معزول ساخت، و مردم عراق را به پذیرش حکومت فاطمی مصر خواند، «المستنصر بالله» از طغرل استمداد کرد.
طغرل نیز مجدداً به بغداد آمد و با «بساسیری» جنگید و او را شکست داده و به قتل رسانید، و بار دیگر القائم بأمر الله مقام خلافت خود را بازیافت. (451 هـ)
بدینگونه مراتب مودت و همبستگی میان دو رهبر به وجود آمد، سپس خلیفه دخترش را به عقد فاتح ترک درآورد و چند ماه بعد طغرل در سال 455 درگذشت.
«داوود» برادر طغرل حکمران خراسان بود. وقتی در سال 450 هجرت فوت شد، طغرل پسر او آلپ ارسلان محمد را به جای وی منصوب داشت.
آلپ ارسلان در آن موقع جوانی در حدود سی ساله بود. وی مردی جنگجو و نیرومند و با اراده بود. هنگامی که عمویش «طغرل» وفات یافت. چون او فرزندی نداشت، آلپ ارسلان بعد از نزاع مختصری به جای وی به سلطنت نشست و در «ری» اقامت گزید.
بدینگونه آلپ ارسلان فرمانروای امپراطوری بزرگی شد که از دشتهای ترکستان تا سواحل دجله گسترش داشت. معاون و مدیر دولت عظیم او نیز وزیر مشهور نظام الملک طوسی بود. از این جهت کار سلطنت او بالا گرفت و کلیه شورشها و قیامها را سرکوب کرد و صلح و امنیت در همه جا برقرار گردید.
سلجوقیان در آغاز کار از قبائل بتپرست بودند، سپس که بزرگان آنها از دشتهای ترکستان روی به سرزمین اسلامی مجاور آوردند، به اسلام گرویدند.
گفته اند که جد آنها سلجوق، نخستین فرد این دودمان بود که مسلمان شد. آنچه مسلم است جنگهای آنها از آغاز کار به نام اسلام و تحت لوای آن جریان داشت.
سپس دولت بزرگ ایشان به صورت نماینده قدرت اسلام در شرق برقرار گردید و دولت بیزانس را که مشرف بر حدود شرقی آن بود، سخت به وحشت انداخت.
-2-
دولت بیزانس (روم شرقی) از هنگامی که قدرت دولت عباسی دشمن بزرگ وی رو به ضعف نهاد، فرصت یافت که فتوحات خود را متوجه مشرق و جنوب کند، و بر ارمنستان استیلا یابد، و بر بسیاری از امرای مسلمین در شمال جزیره و شمال شام مالیات ببندد.
روشن بود که وقتی کار سلاجقه در فارس بالا گرفت و آن نیروی جدید اسلامی متوجه غرب گردید، دولت بیزانس به زودی دست به کار واردساختن ضربات خود بر جنگجویان جدید خواهد شد، و کشمکش میان شرق و غرب و اسلام و مسیحیت بار دیگر در سلسله جبال آناطولی به وقوع خواهد پیوست.
طفرل بیک نیز هنوز پایه سلطنت خود را در فارس محکم نکرده و حدود متصرفاتش به سرزمین دولت بیزانس در ارمنستان نرسیده بود که تصمیم گرفت فتوحات خود را در ناحیه غرب ادامه دهد.
از این رو در سال 440 هجری سپاهی به فرماندهی پسر عمویش (قلتمش) بسیج کرد و در «دیاربکر» پیکار نمود. در آن هنگام حکمران مسلمان دیاربکر ناصر الدوله بن مروان تحت فرمان دولت بیزانس قرار داشت، و به وی مالیات میداد.
اندکی بعد طغرل، سپاه بزرگی به سرداری برادرش «ابراهیم اینال» آماده ساخت و به جنگ ارمنستان رفت و از آنجا روی به «ملازگرد» و «ارزن» نهاد.
ابراهیم فتوحات خود را تا مرز «طرابوزان» رسانید. در این جنگ نبردهای سختی میان مسلمانان و رومیان روی داد و به پیروزی مسلمین پایان یافت([1]).
تواریخ بیزانسی میافزاید که ابراهیم در صدد برآمد شهر ثروتمند «ارزن» را که در آن روز یکی از بزرگترین مراکز بازرگانی آسیای صغیر بود اشغال کند. وقتی دید به واسطهٔ استحکامات شهر و کثرت مدافعان آن قادر به تصرف شهر نیست، آن را طعمهٔ حریق ساخت. این حریق یکی از بزرگترین آتش سوزی تاریخ بود که طی آن تمام شهر سوخت و به صورت تلی از خاکستر درآمد!
میگویند: یک صد و چهل هزار نفر در این شهر به هلاکت رسیدند. سربازان سلجوقی نیز با دستههای بزرگی از اسیران بازگشتند و آنها را در بازارهای بردهفروشان فروختند.
ویرانی «ارزان» بزرگترین مصیبتی بود که بر ارمنستان وارد شد، و خود مبدأ نابودی میهن ارمنی گردید([2]).
«لیبارتیس» فرمانده سپاه روم نیز در میان اسیران بود. قیصر روم که در آن موقع قسطنطین هفتم بود مبلغ هنگفتی داد تا فرمانده را آزاد سازند، طغرل نپذیرفت، ولی بعداً او را بدون قبول وجه آزاد ساخت. امپراطور روم نیز در مقابل دستور داد مسجد قسطنطنیه را تعمیر کنند و در آن برای طغرل بیک دعا نمایند([3]).
ولی مساعی صلح میان سلاجقه و امپراطور چندان به طول نیانجامید، و چیزی نگذشت که بار دیگر میان آنها جنگ درگرفت.
در این نوبت طغرل بیک شخصاً برای جنگ در سرزمین رومیان شرکت جست. پس به «قارص» حمله برد و ارمنیان را سخت شکست داد. سپس روی به «ملازگرد» نهاد و آن را به شدت محاصره نمود. ولی این شهر توانست به واسطه استحکام و موقعیت خوبی که داشت مصون بماند. (1050 م)
هنوز دو یا سه سال نگذشته بود که طغرل برای جنگ در اراضی روم بازگشت. بار دیگر به سوی «ملازگرد» پیش رفت تا به ««ارزروم» رسید. ولی همینکه به وی خبر رسید که رومیان نیروهای عظیمی بسیج کرده و جمعیت انبوهی از فرنگیان نیز به آنها پیوسته اند، بدون این که جنگی درگیرد از همان راه بازگشت. (446 هـ 1054 م)([4]).
پیکارهای سلجوقیان بعد از آن نیز در سرزمین دولت روم شرقی با نتیجه مؤثری ادامه داشت.
وقتی که در سال 455 هـ طغرل وفات یافت و پسر برادرش آلپ ارسلان به فرمانروائی امپراطوری سلجوقی رسید، حدود این امپراطوری در غرب تا قلب ارمنستان و ارتفاعات آسیای صغیر امتداد داشت.
مسلم بود که نزاع و کشمکش میان سلاجقه و دولت روم شرقی عنقریب با شدت هرچه بیشتر گسترش خواهد یافت. بخصوص بعد از آن که دربار قسطنطنیه خطری که دولت او را از ناحیه شرق تهدید میکرد، به خوبی احساس نمود.
آلپ ارسلان از لحاظ اراده و اشتیاق به جنگ در غرب از طغرل بیک چیزی کم نداشت. او نیز در صدد بود که آن اقلیمهای ثروتمند را که قرنها میدان نبرد بین دولت روم و دولتهای متعدد اسلامی بود، متصرف شود.
لشکرکشی آلپ ارسلان به آناطولی
همین که آلپ ارسلان کار سلطنت خود و تنظیم امور داخلی را سر و صورت داد، جنگهای خود را در سرزمینهای دولت بیزانس آغاز کرد. پس روی به قلب آناطولی نهاد و در شهر ثروتمند «قیصریه» جنگید و کلیساهای آن را تاراج کرد.
چند ماه بعد آلپ ارسلان در اوائل سال 456 هجری با سپاهی عظیم در حالی که فرزند و ولیعهدش ملکشاه و وزیر نامدارش نظام الملک طوسی نیز در معیت وی بودند، عازم آذربایجان شد و از آنجا روی به ارمنستان و سرزمین «چورچیا» نهاد.
ملکشاه و نظام الملک قسمت عمده پایگاههای کوهستانی دشمن را تصرف نمودند. آلپ ارسلان در این جنگ فتح ارمنستان و قلمرو «چورچیا» را تکمیل کرد و بر آنها مالیات بست([5]). آنگاه آلپ ارسلان، سرگرم جلوگیری از بعضی حوادث و فرونشاندن شورشهای داخلی شد، سپس در سال 461 هجری بار دیگر به جنگ در سرزمین دولت روم شتافت.
در آن مدت کوتاه عدهای از قیصرها در قسطنطنیه تخت امپراطوری را به نوبت اشغال کرده بودند. در زمان طغرل بیک امپراطور زنی به نام «زوی» و خواهرش «تیودورا» بود که دختران قسطنطین هشتم بودند و هردو مدت کوتاهی، باهم سلطنت نمودند!
سپس «زوی» با یکی از عاشقان قدیمش به نام قسطنطین مونوماکوس ازدواج کرد و او شوهر خود را به نام قسطنطین نهم به تخت امپراطوری نشاند.
وقتی در سال 1050 میلادی «زوی» درگذشت، قسطنطنین نهم به تنهائی حکم میراند تا این که در سال 1054 او نیز درگذشت، و «تیودورا» به جای او نشست و همچنان بر تخت امپراطوری قرار داشت تا در سال 1057 چشم از جهان فرو بست.
پس از وی اسحاق کومینیوس یکی از بزرگان اشراف مدت دو سال تخت امپراطوری را اشغال کرد و از آن پس قسطنطین دهم جای او را گرفت و تا سال 1067 دوام یافت.
هنگامی که او نیز درگذشت زن او به نام «یودوشیا» طبق وصیت وی به تخت سلطنت نشست تا فرزندانش بزرگ شوند.
ولی این زن همین که پی برد اطرافیانش بر ضد او دسیسهها میکنند، از بیم این که تخت امپراطوری را از دست بدهد، با فرمانده سپاه به نام «رومانوس دیوجنیس» ازدواج کرد و او را به نام «رومانوس چهارم» به تخت نشاند.
بدینگونه در مدتی کمتر از ده سال هیجده قیصر بر تخت امپراطوری روم شرقی جلوس کردند.
این پریشانی در تضعیف دولت و آمادگی رزمی سپاهیان روم، در زمانی که سلجوقیان پی در پی در سرزمین روم میجنگیدند، بیتأثیر نبود. اختلافات دیرین نیز در همان اوقات میان کلیسای شرقی و کلیسای رم به شدت جریان داشت، و موجب شد که اسقفهای قسطنطنیه، کلیسای لاتینی را به کلی کنار بگذارند و دو کلیسا از سال 1053 از هم تفکیک شوند.
این فاصله و نفاق میان روم شرقی و غربی موجب میشد که در بسیاری از موارد و به خصوص به هنگام جنگهای اسلامی غرب به یاری شرق نشتابد. ولی خواهیم دید که فشار خطر سلجوقیان بر روم شرقی چگونه باعث نزدیکی میان قسطنطنیه و غرب گردید، و چه اثری در بیداری غرب و اهتمام آنان برای نجات دولت روم شرقی داشت.
قیصر رومانوس دیوجنیس (تواریخ اسلامی او را ارمانوس میخواند) سرباز بزرگی بود. او متوجه اهمیت خطری بود که از جانب جنگهای سلجوقیان، دولت و تخت امپراطوری او را تهدید میکرد.
از این رو هنگامی که آلپ ارسلان با نیروهای خود در بهار سال 1068 م به سوی قلب آسیای صغیر شتافت، رومانوس با نیروهای خود به مقابلهی او برخاست، قیصر با سلحشوری خود روحیه سربازانش را سخت تقویت کرد، و آنها را آماده هرگونه اقدام و فداکاری نمود.
سپاهیان سلاجقه به فرماندهی امرای خود در نقاط مختلف کوههای کلیکیه و فریمیا پراکنده شدند و شهرهای آنجا را در معرض حمله قرار دادند، و غنائم و اسیران بسیاری به چنگ آوردند.
ولی نیروهای بیزانس به مقابله برخاست و مدت دو سال میان طرفین جنگها درگرفت.
امپراطور «رومانوس» در بیشتر جنگها شخصاً فرماندهی سپاه خود را به عهده داشت و جنگجویان مسلمین را در شمال نزدیک «طرابوزان» پراکنده ساخت. آنگاه بعد از او فرماندهی سپاه را «مانویل کومینوس» به عهده گرفت. سرانجام او بر سلجوقیان پیروز شد و آنها را به طرف فرات عقب زد. (1070 م)
حملهٔ دوم سلجوقیان به روم شرقی و اسارت امپراطور روم
این پیروزی «رومانوس» را تشجیع کرد و دید که باید از فرصت برای آزادساختن سرزمینهای دولت روم از تسلط سلجوقیان، استفاده کند. برای تأمین این منظور تمام نیروهائی را که موجود بود، بسیج کرد. سپس در اوائل سال 1071 با سپاه انبوهی مرکب از رومیان و اسلاوها و قبائل مولدافیا و بعضی از طوائف فرنگ روی به ایالات شرقی نهاد. در خط سیر او نیز بسیاری از ارامنه و مردم کرج به آنها پیوستند. بدینگونه سپاهیان وی طبق روایات اسلامی به صد یا دویست هزار سپاهی بالغ گردید.
این بزرگترین نیروئی بود که دولت روم شرقی تا آن زمان برای جنگ با قوای اسلام بسیج کرده بود. امپراطور با سپاهیان خود به طرف ارمنستان رفت.
همین که اخبار این لشکرکشی هولانگیز به آلپ ارسلان رسید که در شهر «خوی» آذربایجان اقامت داشت، غنائم و اشیاءِ سنگین را به وسیله وزیرش نظام الملک به داخل مملکت فرستاد و خود بلادرنگ با سپاهی که تواریخ فرنگی تعداد آن را چهل هزار نفر دانسته، و تواریخ اسلامی فقط پانزده هزار تن میداند، برای تلاقی سپاه روم شتافت.
رومانوس در آن هنگام با نیروی خود شهر جالاتیا (خلاط) را در قلب آناطولی پشت سر نهاده وارد ارمنستان شده بود و در شهر «ملازگرد» یا «منازجرد»([6]) که شهری مصون و در کنار رود «مرادسو» میان شهر ارز روم و «وان» واقع بود، فرود آمد. این شهر تا عصر ما نیز باقی است.
«رومانوس» اطراف شهر را محاصره کرد. آلپ ارسلان به سرعت خود را به آنجا رسانید. پیشقراولان دو لشکر باهم تلاقی کردند و به دنبال آن پیکار سختی درگرفت. سپاهیان روم شکست خورد و «بازیلکوس» فرماندهٔ آنها اسیر گشت.
سلجوقیان با ضربت نخستین، برتری خود را در نظم و سرعت و جرأت نشان دادند. با این که «رومانوس» «ملازگرد» را در اشغال داشت مع الوصف سپاهیان انبوهش دچار پراکندگی شدند.
علت این بود که دسته فرنگیان تن به جنگ ندادند و از آنجا رفتند. عشائر روس هم علائم سرپیچی آغاز نمودند. با این وصف «رومانوس» نظر به تفوق سپاهیانش یقین داشت که پیروزی با اوست.
آلپ ارسلان نیز با این که پیشقراولان سپاه روم را شکست داده بود معهذا از برتری سپاه دشمن و ساز و برگ آنها بیمناک بود. از این رو تصمیم گرفت وقتی به دشمن نزدیک شد پیشنهاد صلح کند، و از درگیری در یک جنگ خطرناک خودداری نماید.
همان موقع آلپ ارسلان برای «رومانوس» پیام فرستاد که حاضر است با وی پیمان صلح ببندد. ولی امپراطور آن را نشانهی ضعف دانست و پیغام داد که این صلح و سازش باید در «ری» انجام گیرد!
در این هنگام «آلپ ارسلان» چارهای جز اقدام به جنگ ندید، به این امید که دلیری سربازانش جبران کمی نفراتش را خواهد نمود.
جنگ میان او و سپاه روم در روز جمعه اتفاق افتاد. سلطان نماز ظهر را با سپاهیانش گزارد و با نهایت خشوع و تأثر گریست، سربازان نیز با وی گریستند. سپس سوار اسبش شد و لباس سفید پوشید و حنوط به خود پاشید و خود را مهیای مرگ نمود.
سپس گفت: اگر من شکست خوردم میدان جنگ قبر من خواهد بود([7]).
سپس در رأس نیروهای خود به طرف قوای روم رفت، سپاهیان رومی نیز برای مقابله با آنها پیش آمدند.
آلپ ارسلان روی تیراندازان سوار نظام خود زیاد حساب میکرد.
دو لشکر در کنار رود «آراکساس» خارج شهر «ملازگرد» برخورد نمودند. رومانوس با قوای خود بیک باره به سپاهیان سلجوقی حمله برد، و دیگر به فکر تنظیم قوای پشت سر خود و نیروهای احتیاط که به دنبال او میآمدند، نیافتاد.
جنگ تا غروب آفتاب ادامه داشت. مسلمانان به خوبی مقاومت نمودند و نهایت شجاعت و سرسختی را نشان دادند.
هنگامی که رومانوس دید سپاهیانش در جنگ یک روزه خسته و سخت شکسته شده اند، دست از جنگ کشید تا روز بعد جنگ را از سر گیرد.
ولی سلجوقیان به آنها مهلت ندادند و با شدت هرچه تمامتر بر ایشان حمله بردند و صفوف آنها را متلاشی ساختند. سپاهیان ترک تا قلب قوای روم پیش رفتند و بارانی از تیرهای مرگبار بر آنها فرو ریختند. سپس از هر طرف آنها را مورد هجوم قرار داده و گروه عظیمی از آنها را به قتل رساندند و غنائم بسیار به چنگ آوردند.
رومانوس قوای پراکندهٔ خود را گرد آورد و با همان عده به جنگ ادامه داد تا این که مجروح شد و در آخر نیز اسیر گشت، و به لشگرگاه اسلام آورده شد.
این شکست سهمگین رومیان در روز 26 آگست سال 1071 میلادی (اواخر ذی قعده سال 463 هجری) روی داد.
در بامداد روز بعد قیصر را که اسیر شده بود به حضور آلپ ارسلان آوردند.
گویند سلطان با دست خود سه ضربه شلاق به وی زد، و از روش وی که پیشنهاد صلح او را رد کرده بود، نکوهش نمود([8]).
قول دیگر اینست که سلطان برای تحقیر وی پای، خود را روی سر او گذارد. ولی این روایات مورد تردید است.
«گیبون» مینویسد: «هرچند سلطان در آن لحظه گرفتار پارهای از عادات قومی خود شده بود، ولی عمل بعدی وی تحسین دشمنان او را برانگیخته است، و عمل او سرمشقی برای ناگوارترین اعصار تمدن است([9]).
به هرحال گفتگوی میان دو پادشاه منتهی به انعقاد پیمان صلحی شد که طی آن رومانوس متعهد شد که یک میلیون وجه نقد به علاوه جزیه سالیانهای به مبلغ سی صد و شصت هزار میلیون رایج روم به سلطان بپردازد، و دختران خود را به پسران سلطان تزویج کند، و کلیه امیران مسلمین را آزاد گرداند([10]).
بعد از امضای پیمان صلح آلپ ارسلان به امپراطور خلعت پوشانید، و گروهی از بزرگان اشراف و روحانوین اسیر را آزاد گردانید و با اموال و نگهبانانی به پایتختش باز فرستاد.
ولی هنوز رومانوس وارد سرزمین خود نشده بود که اطلاع یافت در قسطنطنیه انقلاب شده است، و قیصر جدیدی به نام «میخائیل هفتم» تخت سلطنت را اشغال کرده است.
رومانوس نیز تا آنجا که مقدور بود اموالی گرد آورد و به مبلغ دویست هزار تومان برای سلطان فرستاد و عذر خواست، در ضمن از سلطان برای استرداد تخت سلطنتش استمداد کرد سلطان نیز خواهش او را پذیرفت.
ولی رومانوس چندی بعد در یک جنگ داخلی که میان او و رقیب وی در گرفته بود شکست خورد و اسیر شد و در زندان او درگذشت.
این واقعه فقط چند ماه بعد از جنگ «ملازگرد» بود.
نویسنده: محمد عبدالله عنان ـ ترجمه: علی دوانی
منبع: صحنههای تکان دهنده در تاریخ اسلام، نسخهٔ الکترونیک، کتابخانهٔ عقیده.
عصر اسلام
IslamAge.com
[1]- کامل ابن اثیر ج 9، ص 88.
[2]- Finlay: byzantine, empire (eveyman) p. 409 - 409
[3]- کامل ابن اثیر ج 8، ص 192.
[4]- ابن اثیر ج 9، ص 207 و Finlay: ibid iip. 409
[5]- کامل ابن اثیر ج 10 ص 14 و نیز «انحطاط و سقوط امپراطوری روم».
[6]- یاقوت حموی در معجم البلدان این طور ثبت کرده است. او «منازکرد» را هم ذکر نموده است. نام اخیر از نظر جغرافی صحیحتر است. زیرا این نام از اسم اصلی ارمنی آن: Manavazakert به معنی (خانه مناز) که نام خانواده مشهور ارمنی در قرون وسطی بوده گرفته شده است.
[7]- ابن اثیر ج 10 ص 23 و ch. L.VII و Gibbon: idid
[8]- ابن اثیر ج 10، ص 23.
[9]- Gibbon: Idid- انحطاط و سقوط امپراطوری روم.
[10]- Gibbon: Idid- انحطاط و سقوط امپراطوری روم.
|