تاریخ چاپ :

2024 Nov 23

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

سلسله مقالات بدعت بازنگری در فهم نصوص شماره ی (2): اهمیت تسلیم در برابر نصوص شرعی و پذیرش آن

بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله مقالات بدعت بازنگری در فهم نصوص شماره ی (2):

اهمیت تسلیم در برابر نصوص شرعی و پذیرش آن

یکی از بزرگترین نعمت‌ های الله متعال بر بندگان مؤمنش این است که راه رسیدن به خودش را برای آنان مبهم نساخته،‌ بلکه آن را با کامل‌ ترین روش و شیواترین بیان، برایشان آشکار نموده است: {به راستی که الله بر مؤمنان منّت نهاد، هنگامی که در ميان آنان پيامبری از خودشان بر انگيخت، که آياتش را بر آنها می خواند و پاکيزه ی شان می دارد و به آنان کتاب و حکمت می آموزد و اگرچه پيش از آن در گمراهی آشکاری بودند}[1].

 

همین طور الله سبحانه و تعالی بر هر مسلمانی فرض نموده تا در هر شبانه ‌روز، هدایت به راه راست را از وی درخواست نماید؛ راه راستی که آن را چنین توصیف نموده است: {راه کسانی که به آنان نعمت دادی}[2] و آنان: {کسانی که الله نعمتشان داده از پيامبران و راستگويان و شهيدان و شايستگان}[3]. بعد از پیامبران، نخستین کسانی که در این وصف داخل می ‌شوند صحابه و سپس کسانی هستند که در فهم کتاب و سنت از آنان پیروی نموده اند.

 

به همین دلیل، رسول الله صلی الله علیه وسلم دستور داده اند به منهج و روش آنان تمسک جوییم و بر راه آنان قدم گذاریم. از عرباض بن ساریه رضی الله عنه روایت است که گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم روزی پس از نماز فجر برای مان موعظه‌ ای بس بلیغ ادا نمودند که چشم‌ ها از آن اشکبار گشته و دل ‌ها به لرزه آمد. مردی گفت: گویا این موعظه ی وداع است؛ ای رسول الله! چه توصیه ‌ای برای مان دارید؟ فرمودند: "شما را به تقوای الله و سمع و طاعت، فرمان می ‌دهم، حتی اگر برده ‌ای حبشی بر شما حکم کند؛ زیرا هریک از شما که پس از من زنده بماند اختلاف بسیاری را خواهد دید؛ پس به سنت من و سنت خلفای راشدین هدایت یافته چنگ زنید و آن را با چنگ و دندان محکم بگیرید و برحذر باشید از اینکه که دچار نوآوری شوید؛ زیرا هر نوآوری ای – در دین – بدعت است و هر بدعتی گمراهی است"[4].

 

از جمله نکات ظریف این حدیث چنین است که رسول الله صلی الله علیه وسلم پس از ذکر سنت خود و سنت خلفای راشدینِ هدایت یافته، فرموده اند: «آن را با چنگ و دندان بگیرید» و نفرموده است: «آن دو را با چنگ و دندان بگیرید»؛ زیرا بر این دلالت دارد سنت وی و سنت خلفای راشدین یک منهج و یک راه و روش است، بدین معنی که نمی ‌توان سنت وی را به نحو صحیح انجام داد مگر با پایبندی به قرآن و سنت بر اساس فهم صحابه ی ایشان رضی الله عنهم.

 

بنابراین قرآن کریم و سنت صحیح، منابع اصلی احکام شریعت ‌اند؛ بنابراین احکام شرعی منبع و اساسی ندارند مگر از طریق وحی، که بر دو نوع است: قرآن و سنت.

 

قرآن، کلام الله در کتاب عزیز اوست که از هیچ سویی، باطل به آن راه ندارد، از اشتباه و لغزش و افزونی و کاستی مصون بوده و محفوظ بوده و فرو فرستاده شده از سوی پروردگار حکیم و حمید است.

 

این کتاب، ریسمان محکم الهی و صراط مستقیم اوست که برای هدایت عالمیان بر رسولش نازل نموده است: {اين کتابی است که بر تو نازل کرديم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريکی ها به سوی روشنایی در آوری، به سوی راه – الله – پيروزمند ستوده}[5].

 

او این کتاب را به عنوان داوری در میان مردم قرار داده است: {و با آنان کتاب را بحق نازل کرد، تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کنند و تنها کسانی که کتاب به آنان داده شده بود و از آنکه نشانه های روشن به آنها رسيده بود، بخاطر ستم و حسادتی که در ميانشان بود، در آن اختلاف کردند، پس الله به فرمان خويش کسانی را که ايمان آورده بودند؛ به آن حق که در آن اختلاف داشتند، هدايت نمود}[6] و می فرماید: {آيا غير الله را به داوری بطلبم؟! و حال آنکه او کسی است که کتاب مفصل را به سوی شما نازل کرده است}[7]. یعنی در این کتاب، حلال و حرام و احکام شرعی و اصول و فروع دین را به وضوح بیان نموده که هیچ بیانی برتر و هیچ برهانی واضح ‌تر و هیچ حکمی بهتر از آن نیست و هیچ سخنی در استواری از آن پیشی نمی گیرد[8].

 

اما سنت: همان گفتار رسول الله صلی الله علیه وسلم است و کردار و اقرار وی نیز شامل آن می‌ شود؛ که تمام آن وحی است و واجب الاتباع می باشد. الله متعال می‌ فرماید: {يار شما – محمد – گمراه نشده و راه را گم نکرده است (2) و از روی هوای نفس سخن نمی گويد (3) اين نيست جز آنچه به او وحی می شود}[9].

 

پس ایشان صلی الله علیه وسلم هدایتگرند نه گمراهگر، راهنما هستند نه اغواگر، جز راست نمی ‌گویند و جز حق انجام نمی ‌دهند و جز حق را نمی ‌پذیرند.

 

سنت وی نیز همان حکمتی است که الله متعال بر ایشان فرو فرستاده است: {اگر فضل و رحمت الله نبود دسته ‌ای از آنان می ‌خواستند تو را گمراه سازند، ولی جز خويشتن را نمی ‌توانند گمراه سازند. آنان نمی ‌توانند كمترين زيانی به تو برسانند، چرا كه الله، كتاب و حکمت را بر تو نازل کرده و چيزی را به تو آموخته است كه نمی ‌توانستی آن را بياموزی و بدانی. فضل الله در حق تو و رحمت او بر تو بزرگ و فراوان بوده است}[10].

 

شافعی رحمه الله می ‌گوید: "الله از کتاب را ذکر کرده که همان قرآن است و حکمت را نیز ذکر نموده است. من از داناترین اهل علم نسبت به قرآن شنیدم که می ‌گفت: حکمت همان سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم است"[11].

 

الله متعال این حکمت را به عنوان بیانگر و توضیح دهنده ی قرآن کریم نازل نموده و می فرماید: {و قرآن را بر تو نازل کرديم تا برای مردم روشن سازی، آنچه را که به سوی آنها نازل شده است و باشد که آنها بينديشند}[12].

نبی صلی الله علیه وسلم، نقش شان را برای ابلاغ این قرآن به بهترین شیوه اجرا نمودند. قرآن کریم، کلام الله سبحانه و تعالی بوده و سنت نبوی توضیح دهنده ی آن و وحیی است از سوی الله بر رسولش صلی الله علیه وسلم.

 

دوران و عصر سلف صالح در حالی گذشت که آنان از نظر به کار بردن و اجرا و سمع و طاعت هیچ تفاوتی میان حکمی شرعیی که در قرآن یا سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد شده، قائل نبودند و به به این دستور و فرموده ی الهی بودند که می فرماید: {آنچه را که رسول به شما می دهد را بگیرید و از آنچه شما را باز داشت، دست بکشید}[13].

 

آنان از جدایی انداختن میان کتاب و سنت در اصل احتجاج - آوردن دلیلِ شرعی - اجتناب می ورزیدند، همانگونه که رسول الله صلی الله علیه وسلم می ‌فرماید: "آگاه باشید، نزدیک است - زمانی برسد - که شخصی درحالی که بر اریکه ی خود تکیه زده است حدیثی از من برسد اما او بگوید: میان ما و شما کتاب الله است؛ هرچه را در آن حلال یافتیم حلالش می ‌دانیم و آنچه را در آن حرام یافتیم حرامش می ‌دانیم. بدانید آنچه را که رسول الله صلی الله علیه وسلم حرام دانسته مانند چیزی است که الله حرام نموده است"[14].

 

امت اسلامی در طی سه قرنِ برتر، بر همین راه روش گام نهادند؛ یعنی هر دو نوع نص - کتاب و سنت - را گرامی می ‌داشتند و آن را بر هر چیز دیگری برتری می دادند و بر اساس کتاب و سنت عمل می ‌کردند. از آن روی نمی گرداندند و کاملا تسلیم و مطیع آن بودند.

 

تسلیم در برابر نصوص شرعی با رضایت و خشنودی و پذیرشِ کامل آن، یکی از اصول اسلام و از اساسیات این دین است که اسلام، جز با آن استوار و کامل نمی ‌شود؛ زیرا اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر الله و پذیرش دستورات او در نهان و آشکار که آن فروتنی در برابر الله متعال و بندگی اوست[15]. اهل لغت می‌ گویند: «أسلم الرجل» یعنی آن مرد تسلیم شد[16].

پس تسلیم یعنی: فروتنی و خضوع قلب و گردن نهادن در برابر آنچه از سوی الله و رسولش صلی الله علیه وسلم صادر شده است و تسلیم شدن در برابر نصوص برای به دست آوردن مراتب و درجات ایمان ... و این عصاره ی مقام «صدیقیت» است که درجه ‌ای است پس از نبوت؛ و کامل ‌ترین مردم از نظر تسلیم، کامل ‌ترین آن ‌ها در مقام صدیقیت هستند[17].

 

هیچ ‌کس دینش بهتر و راهش درست ‌تر از کسی نیست که خود را تسلیم الله تعالی نموده و با طاعت کامل در برابر او گردن نهاده است: {دين چه کسی بهتر از دين کسی است که خالصانه روی به سوی الله آورده و نيکوکار است}[18].

 

حال مؤمن چنین است: "تسلیم کامل و انقیاد مطلق در برابر دستور او و پذیرفتن کامل و تصدیق اخباری که از سوی وی باشد، بدون آنکه خیال باطلی که آن را معقول می ‌داند یا هرگونه شک و شبهه ‌ای او را به مخالفت با آن وا دارد یا اینکه آرای دیگران و زباله‌ های ذهنی آنان را بر خبر او – وحی – ترجیح دهد"[19].

 

امام زُهْری رحمه الله می ‌گوید: "رسالت از سوی الله است و ابلاغ وظیفه ی رسول صلی الله علیه وسلم است و تسلیم – در برابر آن – وظیفه ی ماست"[20] و می ‌گوید: "پایه های اسلام – شخص – استوار نمی ‌شود مگر بر اساس تسلیم و استسلام"[21].

 

پس وحی الهی: "هیچ راهی نیست مگر روبرو شدن با آن بر اساس سمع و طاعت و گردن نهادن و پذیرفتن و ما پس از آن صاحب اختیار نیستیم و هر اختیار و گزینشی، تسلیم شدن و پذیرشِ آن است حتی اگر همه ی مردمِ میان مشرق تا مغرب با آن به مخالفت کنند"[22]. الله تعالی می ‌فرماید: {و برای هيچ مرد مؤمن و زن مؤمنی روا نباشد زمانی که الله و رسولش، امری را حکم کنند آن ها برای خودشان اختيار امری کنند و هرکس الله و رسولش را نافرمانی کند، به راستی که در گمراهی آشکاری گرفتار شده است}[23].

 

بنابراین شایسته و سزوار شخص با ایمان نیست مگر آنکه در راه خشنودی الله و رسولش و گریز از خشم و غضب الله و رسولش و انجام اوامر و دوری از نواهی آنان، شتاب ورزد.

شایسته ی مرد و زن مؤمن نیست که {زمانی که الله و رسولش، امری را حکم کنند} از امور را حکم کنند و آن را واجب کنند {آن ها برای خودشان اختيار امری کنند} یعنی: حق اختیار داشته باشند که آن را انجام دهند یا خیر؟

 

بلکه باید زن و مرد مؤمن بدانند که رسول صلی الله علیه وسلم از خودشان هم اولی ‌تر هستند و نباید اجازه دهند برخی از تمایلات و هواهای نفسانی شان حجابی میان آنان و دستور الله و رسولش قرار گیرد.

 

الله متعال به ذات مقدس خود قسم یاد نموده که وصف ایمان برای هیچ کس ثابت نمی ‌شود و کسی از اهل آن شناخته نمی شود مگر شخصی که رسول الله صلی الله علیه وسلم را در تمام امورش حاکم و داور قرار دهد: {هرگز، سوگند به پروردگارت که آنها ايمان نمب آورند، مگر اينکه در اختلافات خويش تو را داور قرار دهند و سپس از داوری تو، در دل شان احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسليم باشند}[24].

 

بر این اساس، ایمان کسی صحیح نیست تا آنکه نصوص شرع را در تمام کارهای خود حاکم و داور قرار دهد و در نهان و آشکار به آن گردن نهد و بدون هیچ ‌گونه امتناع و پس زدن و چون چرا، کاملا تسلیم آن شود[25].

 

شوکانی رحمه الله می ‌گوید: "در این آیه چنان وعده و هشدار شدیدی داده شده که پوست انسان از آن به لرزه می‌ افتد و دل ‌ها به تپش می افتد؛ زیرا او سبحانه و تعالی ابتدا به خود، قسم یاد نموده و با حرف نفی این قسم را مورد تأکید قرار داده که آنان ایمان ندارند و ایمان را از آنان نفی نموده مگر آنکه رسول الله صلی الله علیه وسلم را حاکم و داور خود قرار دهند.

سپس الله سبحان به این هم اکتفا ننموده بلکه فرموده است: {سپس از داوری تو، در دل شان احساس ناراحتی نکنند} و علاوه بر داور قرار دادن، مساله ی دیگری را به آن افزوده، که نداشتن هیچ احساس ناراحتی و تردید در دل های شان است؛ یعنی صرفاً داور قرار دادن و فرمان برداری کافی نیست تا آنکه از صمیم قلب و از روی خشنودی و اطمینان و فراخی سینه و خوش ‌دلی باشد. سپس باز هم به این اکتفا ننموده بلکه افزوده است: {وَيُسَلِّمُواْ} یعنی: تسلیم شوند و در ظاهر و باطن به آن گردن نهند.

 

اما بار دیگر هم به این بسنده نکرده و بلکه برای تأکید، مصدرِ تسلیم را به آن افزوده و فرموده است: َسۡلِيمٗا}.

 

بنابراین ایمان بنده استوار نمی ‌گردد مگر پس از پذیرش این حکمیت و داوری و سپس از آنچه که قضاوت شده در سینه‌ اش احساس ناراحتی نکند و تسلیم حکم الله و شرع او شود؛ تسلیمی که آلوده ی رد کردن و مخالفت نباشد"[26].

 

همان طور که توسط نصوص نشان داده شد، تسلیم: همان خط فاصل میان اهل حق و اهل باطل است.

 

شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می‌ گوید: "اساس تفاوت میان حق و باطل، و هدایت و گمراهی، راه راست و راه فساد، راه سعادت و نجات و راه بدبختی و هلاکت این است که شخص آنچه را الله، پیامبرانش را برای آن فرستاده و کتابش را به خاطر آن نازل نموده همان حقی است که باید از آن پیروی کند، به واسطه ی آن فرقان – آنچه که میان حق و باطل جدایی اندازد – و هدایت و علم و ایمان حاصل می‌ گردد. در نتیجه تصدیق کند که آن حق و راستی است و هر سخن دیگری که از مردم بر او عرضه می‌ شود اگر موافق با آن باشد حق است و اگر مخالفِ آن باشد، باطل است"[27].

تسلیم شدن در برابر نصوص کتاب و سنت، مقتضای شهادت لا اله الا الله وأن محمد رسول الله[28] است؛ زیرا گواهی دادن به وحدانیت الله که یگانگی او در عبادت را واجب می ‌سازد بر تسلیم شدن کامل در برابر امر و نهی و خبرش و عدم مخالف و پرسش از او، بنا شده است: {- الله - از آنچه می کند، بازخواست نمی شود بلکه آنان بازخواست می شوند}[29].

و مقتضای گواهی دادن به رسالت نبی صلی الله علیه وسلم: باور داشتن و تصدیق اخباری است که به ما رسانده اند و اطاعت از دستورات شان و دست کشیدن از نواهی ایشان است، همچنین عبادت الله، تنها با روشی که وی مشروع نموده اند انجام گیرد.

 

در سلسله مقالات بعدی به توضیحات بیشتری خواهیم پرداخت.

 

برگرفته از کتاب "بدعت بازنگری در فهم نصوص" با عنوان اصلی "بدعة إعادة فهم النص" تألیف محمد صالح المنجد.

بازنگری: ام احمد

 

 



[1] {لَقَدْ مَنَّ اللَّـهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ} آل عمران:164

[2] {صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ} فاتحه:7

[3] {الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّـهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ} نساء:69

[4] "أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ، وَإِنْ تَأَمَّرَ عَلَيْكُمْ عَبْدٌ حَبَشيٌّ، وَإِنَّهُ مَنْ يَعِشْ مِنْكُمْ بَعْدِي فَسَيَرَى اخْتِلَافًا كَثِيرًا، فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ المَهْدييِّنَ، عَضُّوا عَلَيْهَا بِالنَّوَاجِذِ، وَإِيَّاكُمْ وَمُحْدَثَاتِ الْأُمُورِ، فَإِنَّ كُلَّ مُحْدِثَةٍ بِدْعَةٍ، وَكُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ" روایت ترمذی حدیث شماره ی (2600) و ابوداود حدیث شماره ی (3991) و آلبانی آن را در "صحیح الجامع" حدیث شماره ی (4314) صحیح دانسته است.

[5] {كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ} ابراهیم:1

[6] {وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ۚوَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۖفَهَدَى اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ} بقره:213

[7] {أَفَغَيْرَ اللَّـهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا} انعام:114

[8] تفسیر السعدی: ص:270

[9] {مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَىٰ﴿٢﴾وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ﴿٣﴾إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ} نجم:2-4

[10] {وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّـهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ۖوَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ ۚوَأَنْزَلَ اللَّـهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ۚوَكَانَ فَضْلُ اللَّـهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا} نساء:113

[11] الرسالة: ص/78

[12] {وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ} نحل:44

[13] {وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا} حشر:7

[15] اما محمد آرکون برخلاف آن می ‌گوید: "عادت کرده‌ اند که کلمه ی اسلام را به فرانسوی معادل کلمه ی «خضوع» ترجمه کنند؛ یعنی خضوع در برابر الله یا حتی تسلیم شدن در برابر او. اما این معنا هرگز صحیح نیست؛ زیرا مؤمن در برابر الله تسلیم نیست، بلکه در برابر الله احساس شور عاشقانه دارد و در خود نوعی وابستگی و حرکت به سوی آنچه الله به او پیشنهاد می ‌دهد، احساس می ‌کند...". (الفکر الإسلامی، نقد واجتهاد: ص/53). منظور وی برداشتن معنای الزام از کلمه ی اسلام است.

[16] مجموع الفتاوی:7/262-263 به اختصار.

[17] مدارج السالکین:2/148

[18] {وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ} نساء:125

[19] مدارج السالکین:2/387

[20] "قَالَ الزُّهْرِيُّ: مِنَ اللَّهِ الرِّسَالَةُ، وَعَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ البَلاَغُ، وَعَلَيْنَا التَّسْلِيمُ" بخاری آن را با صیغه ی جزم به صورت معلق در کتاب صحیحش روایت نموده (6/2737) و الخطیب آن را در "الجامع لأخلاق الراوی وآداب السامع" به صورت متصل آورده است (2/111)، نگاه: تغلیق التعلیق: 5/366.

[21] العقیدة الطحاویة: ص/201

[22] الروح، تألیف ابن قیم: ص/136

[23] {وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّـهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗوَمَنْ يَعْصِ اللَّـهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا} احزاب:36

[24] {فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا} نساء:65

[25] تفسیر ابن کثیر:2/349

[26] فتح القدیر:1/484

[27] مجموع الفتاوی:13/135

[28] هیچ الهی جز الله نیست و محمد، فرستاده ی اوست.

[29] {لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ} انبیاء:23